|
|
جستجو
|
خاطرات فاطمه و مهدی تندگویانفاطمه تندگویان، خواهر شهید محمدجواد تندگویان و محمدمهدی تندگویان، نخستین فرزند شهید تندگویان، مهمان دوازدهمین برنامه شب خاطره (5 آذر 1372) بودند. خاطرهگویی آنها را ببینیم و بشنویم.
انتشار ویژهنامه «رشد آموزش تاریخ» درباره جنگ تحمیلی دفتر انتشارات و تکنولوژی آموزشی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش شماره 63 فصلنامه آموزشی، تحلیلی و اطلاعرسانی «رشد آموزش تاریخ» را با تاریخ انتشار پاییز 1395 منتشر کرد. این شماره نشریه، ویژهنامه دفاع مقدس نام گرفته و به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پرداخته است. این ویژهنامه در 80 صفحه در دسترس معلمان، مدرسان و دانشجویان قرار گرفته است و مطالب گوناگونی در قالبهای یادداشت، گفتوگو، مقاله و معرفی کتاب را در بر میگیرد.
برگزاری همایش «انجام تاریخ شفاهی: فرهنگ عامه، خاطره و سنت»به گزارش خبرگزاریها مرکز مطالعات قومی دانشگاه آسام یک همایش دو روزه در موضوع «انجام تاریخ شفاهی: فرهنگ عامه، خاطره و سنت» در تاریخ ۱۱ و ۱۲ نوامبر در محوطه دانشگاه در دیپو برنامهریزی کرد. این همایش توسط شورای تحقیقات تاریخی هند و فرهنگستان ساهیتی و دهلی نو که در دهلی نو مستقر است، برگزار شد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
چشم در چشم آنان(21)
راوی: فاطمه ناهیدی
به کوشش: مریم شانکی
__________________________
میدیدند ما احترامی را که فرماندهان بین اسرا داشتند، زیر پا گذاشتهایم و ارزش آنها را از بین بردهایم. میگفتند از وقتی شما آمدهاید، اُبهت و مقام و ارزش ما را زیر پا گذاشتهاید و اسرای دیگر را جریتر کردهاید. این بود که ما را که حدود 35 روز در آنجا بودیم، بردند. گفتند برای اینکه تنبیه بشوید، به اردوگاه نظامی منتقل میشوید.
ما را تبعید کردند به اردوگاه امّاره یا امّار. البته به ما گفته بودند اینجا اخبار است ولی بعدها میگفتند اماره بوده. بیمارستان اسرا هم در آنجا بود. نزدیک اردوگاه یک محوطه باز صحرایی بود که دور تا دورش سیم خاردار کشیده بودند. از این اردوگاه میشد اردوگاه بعدی را دید. شب به آنجا رسیدیم. چراغهای اردوگاه زرد مایل به قرمز بود. هوا گرم بود.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|