|
|
جستجو
|
در گفتوگو با جواد علیگلی بیان شدخاطراتی از محرمِ جبههها؛ عزاداری سال 1363 متفاوت بودروزها و شبهای نبرد در جبهههای دفاع مقدس، هر یک خاطرات مخصوص خود را دارند، اما در این میان روزها و شبهای خاصی مانند ایام عزاداری برای سالار شهیدان، در فضای جبههها خاطراتی را آفریده که گذر ایام نیز نمیتواند گرد فراموشی بر آنها بریزد. جواد علیگلی که در سالهای دفاع مقدس، مداح اهل بیت(ع) و مسئول تبلیغات مجموعههایی از لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) بوده، در گفتوگو با سایت تاریخ شفاهی ایران، خاطراتی از حال و هوای ماههای محرم در جبههها و آن سالها گفته است.
خاطرات حسین اسلامیسردار حسین اسلامی، جانباز دفاع مقدس است. او مهمان دهمین برنامه شب خاطره (1 مهر 1372) بود. وی در عملیات کربلای 5 فرمانده گردان امام سجاد(ع) از لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و بعدها معاون طرح و عملیات لشکر بود. خاطرهگویی او از این عملیات و چگونگی عبور از کانال ماهی برای شناسایی منطقه عملیاتی را ببینیم و بشنویم.
از تبریز تا سوریه با کتاب «شبیه خودش»حمزه را میگویی؟ همان شهیدِ ابافضلی...«شبیه خودش»*، این عنوان کتاب است؛ سومین جلد از مجموعه کتابهای مدافعان حرم که توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده تا بخشی از زندگی افرادی را که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مردم سوریه به این کشور رفتند و به شهادت رسیدند، به تصویر بکشد. این کتاب، روایتگر زندگی شهید حامد جوانی است؛ متولد 1369 که دو بار به سوریه اعزام و در اثر انفجار توپ از ناحیه دست و چشمها دچار جراحت شد، به کما رفت و به شهادت رسید.
ایجاد آرشیو خاطرات یک دانشگاه از طریق طرح تاریخ شفاهی اسکات اولین زن آفریقاییتبار آمریکایی بود که مدرک جانورشناسی را از دانشگاه ایندیانا کسب میکرد. سرگذشت او یکی از صدها سرگذشتی است که از فارغالتحصیلان دانشگاه در طرح تاریخ شفاهی دویستمین سالگرد راهاندازی دانشگاه گرفته شده است.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
چشم در چشم آنان(16)
راوی: فاطمه ناهیدی
به کوشش: مریم شانکی
__________________________
روزهای اول ضعف و ناراحتی بیشتری وجود داشت، چون بدن هنوز شرایط جدید را نپذیرفته بود. روز پنجم با اینکه وضع جسمانی خوبی نداشتیم و ضعف شدیدی احساس میکردیم، مریم گفت من خودم را به بیحالی و غش میزنم و شما سر و صدا راه بیندازید ببینیم چه واکنشی نشان میدهند. این کار را کردیم. آمدند او را بردند به اتاق نگهبانی و خواستند سرم وصل کنند که مریم نگذاشته بود و او را آورده و انداختند داخل سلول و گفتند اگر حالت بد بود، میگذاشتی سرم وصل کنیم.
شروع کردیم به سر و صدا. آمدند ما را از هم جدا کردند. مریم و معصومه را که فکر میکردند خواهر هستند، بردند به طبقة سوم در سلولی که زنهای مبارز خودشان بودند. وقتی برگشتند، تعریف میکردند که چند نفر را از موهایشان به سقف آویزان کرده بودند یا یکی را زندانی کردهاند تا از برادرش که در همان زندان است حرف بکشند، و انواع شکنجههای دیگر. حلیمه را هم انداختند کنار زنهای آنچنانی که معلوم نبود برای چه آنجا هستند. مرا هم در سلول خودمان نگه داشتند. چهار روز از هم جدا بودیم. هرکس در تنهایی و خلوت خود. حال بدی داشتم. شبها نمیگفتم چراغ را خاموش کنند. از حال هم بی خبر بودیم، ولی به عهد و پیمانی که بسته بودیم، وفادار بودیم. حلیمه روز هفتم به وضع بدی میافتد. در بیهوشی به او سرم میزنند. مریم و معصومه هم حالشان بد شده بود، اما آنها اجازه نداده بودند بهشان سرم وصل شود. احساس میکردم گاهی سربازها دریچه سلول را آرام باز میکنند ببینند در چه شرایطی هستم. در آن روزهای تنهایی تمام نیرویم را جمع میکردم و با همان تکه کاشی، روی دیوار شعار مینوشتم. از وضعیت خودمان مینوشتم. برای کسانی که بعدها به این سلول خواهند آمد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|