شماره 263    |    13 مرداد 1395
   

جستجو

لحظه‌های حساس یک عملیات از زبان امیرسرتیپ دوم اسکندر بیرانوند

فرمانده عجیب گردان 139

امیرسرتیپ دوم اسکندر بیرانوند از فرماندهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. در سال 1339 وارد دبیرستان نظام و پس از آن وارد ارتش شد. در عملیات فتح‌المبین (1361) فرمانده تیپ مستقل 84 در منطقه دشت عباس بود و در بازپس‌گیری مناطق دشت عباس، علی‌گره‌زد، تینه، پل رودخانه چیخواب، ارتفاعات عین‌خوش، پادگان عین‌خوش، ارتفاعات کمرسرخ و تیشه‌کن نقش مهمی داشت. گفت‌وگوی سایت تاریخ شفاهی ایران با او را بخوانید.

شب خاطره ۲۷۰

وقایع کردستان و عملیات در اروند رود به روایت رزمندگانی از دو لشکر

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، دویست‌وهفتادمین برنامه از سلسله‌ برنامه‌های شب خاطره، عصر پنجشنبه ۷ مردادماه ۱۳۹۵ در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این مراسم محمدرضا جعفری، از رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و عبدالرضا طرازی، از بی‌سیم‌چیان لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) حضور داشتند و به بیان خاطرات خود از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و دفاع مقدس پرداختند.

گفت‌و‌گو با خاطره‌نگار کتاب «بچه‌های حاج قاسم»

نگرانیم؛ نگران خاطراتی که از ذهن‌ها دور می‌شوند

آدم‌ها بر اساس علایق‌شان به سویی کشیده می‌شوند. نویسنده‌ها هم اغلب به یک ژانر خاص علاقه دارند و در این زمینه فعالیت می‌کنند. برخی از آنها هم حوزه دفاع مقدس را برمی‌گزینند. افسر فاضلی شهربابکی، یکی از همین نویسنده‌هاست؛ کسی که از کودکی در محیطی قرار داشته که باعث شده است مقوله دفاع مقدس را به خوبی درک کند. وی که متولد سال 1355 در شهربابک استان کرمان است، در زمینه‌های شعر، تاریخ شفاهی و خاطره‌نگاری فعالیت می‌کند...

درباره خاطرات جوان‌ترین فرمانده گردان لشکر 41 ثارالله

راه‌اندازی «انتشارات اسارت» در اردوگاه دشمن

«بچه‌های حاج قاسم»* کتابی است که خاطرات سردار حسین معروفی را از سال‌های کودکی، دفاع مقدس و اسارت در اردوگاه‌های ارتش صدام دربرمی‌گیرد. سردار سرتیپ معروفی در نوجوانی به صورت داوطلبانه به جبهه‌ رفت و بارها مجروح شد. او کم‌سن‌ترین فرمانده گردان لشکر 41 ثارالله در طول دوران دفاع مقدس بود. این کتاب در 6 بخش تدوین شده است. سال‌های نخست، سال‌های دفاع مقدس، دوران اسارت، همسر اسیرم حسین معروفی، تصاویر و نمایه، بخش‌های آن را تشکیل می‌دهند. این کتاب که در سال 1395 منتشر شده، در همین سال نیز به چاپ سوم رسیده است.

خاطرات حجت‌الاسلام ذوالنور

حجت‌الاسلام مجتبی ذوالنور در سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و دفاع مقدس، مسئولیت‌هایی مانند معاونت فرهنگی لشکر ۱۰ سید‌الشهدا(ع) و قرارگاه قدس و فرماندهی تیپ مستقل۸۳ امام جعفر صادق(ع) را بر عهده داشته است. او مهمان هفتمین برنامه شب خاطره (24 تیر1372) بود و درباره عملیات بیت‌المقدس خاطره گفت. تاکنون 270 برنامه شب خاطره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 4 شهریور 1395 برگزار می‌شود.

حفظ و به اشتراک گذاشتن یک میراث

تاریخ شفاهی کارگران سیاه‌پوست معدن

خاطرات سیاه‌پوستان آفریقایی‌تبار کارائیب که در معادن زغال سنگ منطقه کار می‌کردند درکتابی تازه عرضه خواهد شد. مرکز خبری ناتینگهام، شرکتی که درباره جوامع اقلیت کار می‌کند و هدف آن بهبود فرایند کشف منابع، تلفیق و به اشتراک گذاشتن تاریخ متنوع محلی و اخبار این جوامع است، وامی برای آغاز طرح ویژه‌ای با تمرکز بر تاریخ کارگران سیاه‌پوست کارائیبی دریافت کرده است.

گردش در بخش قدیمی تونس

تاریخ شفاهی و افسانه‌ها و اسطوره‌هایی که در کتاب‌ها پیدا نمی‌شوند

شبح‌وار و هراس‌انگیز، تاریخ شفاهیِ شهر مجبورتان می‌کند پیش از عبور از هر گذر دو بار نگاه کنید. چراغ‌ها را روشن بگذارید و بخوانید. جمعه شب حدود سی نفر در محله القصبة تونس دور هم جمع شدند تا پیش از اینکه یک راست به قلب قسمت قدیمی شهر معروف به مدینه بروند، داستان‌های جمیل بن سعیدان مشهور به تونس وحشی[1] را درباره افسانه‌ها و اسطوره‌های شهر قدیمی بشنوند.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

چشم در چشم آنان(6)

راوی: فاطمه ناهیدی
به کوشش: مریم شانکی

__________________________

یک روز که با بچّه‌ها مشغول صحبت بودیم، از پنجره به بیرون نگاه کردم. چون فاصله زیاد بود، فکر کردم بچّه‌ای را دارند می‌آورند. نزدیک که شد، متوجّه شدیم دختری است که به اسارت گرفته‌اند. خواهر حلیمة آزموده هیکل ظریفی داشت. در بیمارستان آبادان کار می‌کرد. برای دیدن خانواده‌اش به شیراز می‌رود و در بازگشت بین راه اسیر می‌شود. بعدها فهمیدیم به علت برخوردهای بدی که با او شده، دید خوبی نسبت به بچّه‌های انقلابی نداشت. می‌گفت: «وقتی شما را دیدم، گفتم وای باز هم خواهر مچاله‌ها! اینجا هم گیر آنها افتادم.» امّا همان شب با او خیلی صحبت کردم، طوری که می‌گفت: «حرف‌هایت به دلم نشست و متوجّه شدم که بین شما هم آدم منطقی پیدا می‌شود!»

از آن زمان به بعد به من می‌گفت مامان. البته از نظر سنی با هم اختلاف نداشتیم، ولی می‌گفت: «آن‌قدر با تو احساس نزدیکی می‌کنم که دوست دارم مامان صدایت کنم.»

از آن به بعد ما چهار نفر بیشتر لحظات را با هم بودیم.

خواهر آبادی هنوز دیپلمش را نگرفته بود. خواهر بهرامی همان سال دیپلمش را گرفته بود. خواهر آزموده مثل من «ماما» بود. به کمک بچّه‌ها سعی کردیم ذهنیت بدی را که نسبت به انقلاب و بچّه‌های انقلابی و مؤمن داشت، پاک کنیم و آدم دیگری غیر از آنچه وارد شده بود، بشود. خوشبختانه همین‌طور هم شد، طوری که در برخوردهایی که می‌شد، دوش به دوش ما می‌ایستاد و خود را کنار نمی‌کشید.

شب بعد که چهار نفر شده بودیم، آمدند و مرا بردند. دست‌ها و چشم‌هایم را بستند و نزدیک شهر بصره چشم‌هایم را باز کردند. از زیر چشم‌بند مردم را می‌دیدم و با خود فکر می‌کردم ان‌شاالله انقلاب ما به اینجا صادر شود. به محوطه‌ای رسیدیم که دیوارهای بلند داشت. نمی‌دانستم مرا به کجا می‌برند. بعدها متوجه شدم که سازمان امنیت عراق است. مرا در نگهبانی نگه داشتند. سربازی آنجا بود. صدای موزیک خارجی از داخل ساختمان به گوش می‌رسید. فکر کردم باید باشگاه یا مرکز عیش و عشرت سربازها باشد. نگران شدم. نکند بخواهند سوءاستفاده کنند. در فکر بودم که اگر قصد بدی داشتند، چه برخوردی داشته باشم.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.