نوشتن و نوشتهشدن تاریخ شفاهی در طول روز و هفته و ماه و سال، درباره بسیاری از موضوعها، بسیار صحبت میکنیم. طبیعی است، انسان است و یکی از فعالیتها یا مشغلههای جاریاش به نام سخن گفتن و حرف زدن...
یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منمکتاب دیگری از مجموعه «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران» راهی بازار کتاب شد. محمدهاشم اکبریانی - دبیر این مجموعه - با اعلام این خبرگفت: کتاب سیمین بهبهانی سیزدهمین کتاب از کتابهای مجموعه تاریخ شفاهی است که به تازگی مجوز انتشار گرفته و به چاپ رسیده است.
کتابخانه ملی بریتانیا گردآوری میکندزندگینامههای ملی با اتکا بر منابع غیردولتیمأموریت این طرح «ثبت تجربیات دست اول در سطح بسیار گسترده از کلیۀ اقشار جامعه است تا بتواند این روایات ثبت شده را در دسترس عموم قرار داده و استفاده از آنها را ترویج دهد.» همراه با مجموعۀ تاریخ شفاهی کتابخانۀ بریتانیا، که قدمت آن به اوایل قرن بیستم باز میگردد، روایات ضبطشده در «طرح زندگینامههای ملی»، مجموعهای منحصر به فرد و ارزشمند از زندگی مردم را در بریتانیای امروز تشکیل میدهد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
نظریه تاریخ شفاهی (57)
نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
_________________________
با عنایت به مطالب فوق، همه قبول دارند که انسانها تجربیات تلخ و دردناک روحی خود را متفاوت از خاطرات روزمرهشان به یاد میآورند. اما رابطة دقیق بین خاطره و ضایعة روحی هنوز درگیر اختلاف نظر است.[1]گاهی ممکن است انسان یک رویداد عاطفی را دقیق و روشن به یاد بیاورد و گاهی هم ممکن است از یادآوری جزئیات یا ارائة روایتی منسجم از آن عاجز باشد. در اینجا عوامل ضمیر ناخودآگاه دخالت آشکاری دارند. مکانیزم دفاعی یا بقای بعضی از انسانها به آنها میقبولانَد که خاطرات دردناک خود را سرکوب کنند. سربازانی که در جنگ جهانی اول از ادامه نبرد سر باز میزدند در وهلة اول با انگ ترسو خطاب شده و در پارهای موارد نیز در دادگاه صحرایی به اعدام محکوم میشدند، اما بعدها معلوم شد که این یک عارضة بالینی به نام «روانرنجوری جنگ»[2]است. امروز عارضة مذکور را با نام «اختلال استرس پس از سانحه»(PTSD)[3]میشناسند که واکنش هیجانی شدید و پیشرونده به یک ضایعة روحی-روانی سخت و طاقتفرساست. منظور حوادثی است که در آن زندگی فرد یا افراد دیگری به خطر میافتد. بدین ترتیب میتوان فهمید که چرا بعضی از مردم قادر به یادآوری رویدادهای دردناک نیستند یا برعکس آنها را با تمام جزئیات به یاد میآورند. نباید نقش قیودات فرهنگی را در خاموش کردن یا سرکوب خاطرات افراد آسیبدیده از رویدادهای هولناک نادیده گرفت. مثلاً کهنهسربازان جنگ جهانی دوم در بازگشت به خانه غالباً «استراتژی انطباق خاموش»[4] را اتخاذ میکردند و به ندرت پیش میآمد که ابتلای آنان به اختلالات روحی و روانی را تشخیص بدهند.[5]
روایتهای خاطرهآمیزی که توسط بازماندگان حوادث تلخ تولید میشوند مسلماً تفاوت بسیاری با داستانهای متداول و عادی دارند، زیرا پاسخگویان هنوز در حال تقلا برای درک واقعة گذشته و کنار آمدن با پیامدهای آن میباشند؛ با تکیه بر مطالب فصل قبل باید بگوییم که آنان هنوز به آرامش خاطر نرسیدهاند و یا حتی ممکن است تلاشی نیز برای دستیابی به آن نکرده باشند. تاریخ شفاهی ضایعات روحی و روانی یعنی گردآوری خاطرات حوادث تلخ و دردناک غالباً مدت کمی بعد از واقعه صورت میگیرد و به دهها سال بعد موکول نمیشود و تجربهای که وجود بازمانده یا قربانی را درنوردیده است تر و تازه میباشد. البته همین امر نیز باعث میشود تا بازمانده نتواند روایت خاطرهآمیز منسجم و پختهای بیان کند. گزارش این چنین افرادی ممکن است پراکنده و بیسامان باشد، تحت تأثیر احساسات شدید بیان شوند و راوی و شنونده را به یک اندازه اندوهگین سازد. به تعبیر روانشناسان، بازماندگان حوادث تلخ به مرحلة «تکمیل»[6]نرسیدهاند.
دورای لوب[7] که خود از بازماندگان هولوکاست میباشد و با سایر قربانیان این واقعه همکاری کرده است، میگوید:«بازماندگان ضایعات روحی و روانی نه با خاطرات گذشته بلکه با رویدادی زندگی میکنند که به مرحلة تکمیل و پایان نرسیده است، لذا این واقعة برای آن بازماندگان در زمان حال ادامه دارد و تازگی خود را همچنان حفظ نموده است.»[8]در مصاحبه با آن دسته از یهودیان فرانسه که والدینشان را در واقعة هولوکاست از دست دادهاند واکنش به ضایعات روحی و روانی از نوعی که بیان کردیم به روشنی تشریح شده است. آنان از دورانی سخن میگفتند که نمیدانستند آیا پدر و مادرشان زندهاند یا نه و به همین دلیل نیز برای سوگواری در بلاتکلیفی به سر میبردند. حتی در سالهای پیری نیز «غمی سنگین، فراگیر و دائمی بر قلبشان فشار میآورد به طوری که حتی دهها سال بعد از این رویداد نیز صحبت کردن دربارة آن برایشان دشوار است.»[9]بازمانده احساس میکند که دست و پایش بسته است و فقط با نوعی روش درمانگرانه که ماجرای تلخ و دردناک را در ذهن او به مرحلة تکمیل برساند میتوان به او در بازسازی رویداد آسیبرسان کمک نمود.
|