هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 102    |    4 بهمن 1391

   


 



گفت‌ وگويی با فضل‌الله نعمتی - رياست بايگانی مجلس سنا-2

صفحه نخست شماره 102

در شماره پیش بخش نخست را خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید:

ـ كارمندان بايگاني مجلس سنا چه كساني بودند؟

ادارة بايگاني 5،6 كارمند داشت. يكي از آن‌ها بيژن خلتاش بود كه ليسانس داشت و در حال حاضر در قيد حيات است. خُدّام نيز يكي ديگر از كارمندان بود كه اخيراً بازنشسته شده است. دكتر طاهره مهين اسدنيا هم زمان با اشتغال در بايگاني، براي ادامة تحصيل به مدت سه سال به آمريكا رفت. پس از بازگشت به ايران در دانشكده‌اي كه دختر فرمانفرما رياست آن را بر عهده داشت، تدريس مي‌كرد. اما در حال حاضر در قيد حيات نيست.

ـ شرايط پذيرش و استخدام كارمندان مجلس سنا چگونه بود؟

خير؛ آن موقع براي اشتغال گزينش نمي‌شدند. حتي برخي اشخاص مثل فردي كه مادرش خانم مرحوم ابوالحسن صبا (موسيقي‌دان) بود و تا آخر عمر نتوانست دو كلام بنويسد، بدون داشتن سواد خواندن و نوشتن در مجلس سنا استخدام مي‌شدند. تا اينكه در سال 1344ـ1343 وقتي در كارگزيني كار مي‌كردم، از 7، 8 نفر امتحان گرفتيم. خلتاش و شاملو جزو اين افراد بودند. همة اشخاص، ليسانس حقوق داشتند. شش نفر از آن‌ها قبول شدند و من در كارگزيني با آن‌ها مصاحبه كردم. پس از اينكه پروندة شاملو را تشكيل دادم. ادارة فنّي قوانين ايجاد شد. در مصاحبه، از سابقة شغلي افراد سؤال مي‌كرديم و سؤال ديگري كه از آن‌ها مي‌پرسيدم اين بود كه «در حكومت نظامي سال 1332 شما در چه وضعيتي بوديد؟» در پاسخ به سؤال من يكي از افراد بخت‌برگشته گفت: طبق مادّة 5 حكومت نظامي، بازداشت بودم. من هم اين موضوع را در پرونده نوشتم. بهرامي (رابط ساواك كه بعدها او را به بهانة ساواكي بودن بازداشت كردند و زندگي‌اش تباه شد) پرونده‌ها را به ادارة ساواك مي‌برد. اگر هويت اشخاص تأييد نمي‌شد، پرونده‌ها را به ادارة ساواك مي‌برد؛ اگر هويت اشخاص تأييد مي‌شد، پرونده‌ها را به مجلس سنا مي‌آورد و افراد استخدام مي‌شدند. يكي از آن ها سيد لاغر اندام معمّمي به نام محدّث كسايي از طلبه‌هاي مسجد سپهسالار بود كه در امتحان استخدامي موفق نشد. به او گفتم: چرا براي استخدام مراجعه نمي‌كني؟ گفت من نفر هشتم شدم. مرا نمي‌پذيرند و ظرفيت پذيرش 6 نفر تكميل است. به او گفتم صدرالاشراف، رئيس مجلس وقت، روزهاي سه‌شنبه در منزل خود حضور دارد. به منزلش برو. او پذيرفت و به منزل صدرالاشراف رفت. فرداي آن روز استخدام شد. اما به تدريج رفتارش تغيير كرد؛ عبا و عمامه‌اش را كنار گذاشت؛ محاسنش را تراشيد و كراوات زد! شخص معمّم ديگري نيز به نام امام انواري همداني در مجلس سنا اشتغال داشت.

ـ اداره‌هاي ديگر مجلس سنا و رؤساي آن‌ها را معرّفي بفرماييد.

ادارة دفتر كوچك به رياست توكّلي، دفتر حوزة رياست شريف امامي به رياست سيد فخرالدين وفا، ادارة قوانين به رياست دانش‌پژوه (داراي تحصيلات حوزوي ـ فردي باسواد و بسيار محترم)، ادارة بازرسي به رياست علي آبتين، ادارة ملزومات (كارپردازي فعلي) به رياست شيخ‌الاسلامي، ادارة تندنويسي به رياست اسلامي، كارگزيني به رياست حسين‌علي هيراد، حسابداري به رياست عبدالله سررشته‌دار و دبيرخانه به رياست نادري بود. علاوه بر اداره‌هاي ياد شده، پس از ساخت مجلس، ادارة تأسيسات ايجاد شد كه رئيس آن، دكتر حسن شمس بود كه دكتراي ارتباطات راديو و تلويزيون داشت. بعدازظهرها يك سري به ادارة تأسيسات مي‌زد و هم‌پاية سناتورها ماهيانه 10000 تومان حقوق مي‌گرفت. چون رئيس فنّي بود و كل تلفن‌خانه و سيستم فني را زيرنظر رئيس مجلس سنا اداره مي‌كرد و معاون هم داشت.

ـ چرا علاوه بر مجلس شوراي ملّي، مجلس سنا هم تشكيل شد؟

در قانون اوّل مشروطه (قانون اساسي) دو، سه دفعه قرار بود در دورة اوّل، مجلس سنا تشكيل بشود اما تشكيل نشد. در دورة رضاشاه هم مجلس، يكي بود. تا اينكه مجلس سنا كه در اصل پشتوانة دربار بود در سال 1329 تأسيس شد. دو تن از رؤساي آن (صدر و شريف امامي) مجلس جديدالتأسيس سنا را نهادينه ساختند و ستون‌هايش را محكم كردند.

ـ ساختار مجلس سنا چگونه بود؟

مجلس سنا در مجموع 60 نماينده از تهران و شهرستان‌ها داشت. 30 نفر نمايندة انتصابي از سوي شاه و 30 نفر نمايندة انتخابي مردم بودند كه در واقع آن‌ها هم انتصابي محسوب مي‌شدند. نمايندگان سنا يا ارتشي (سپهبد و سرلشكر) بودند يا استاد دانشگاه كه پس از انجام دادن خدمات، سناتور شده بودند. افرادي چون رضازاده شفق، سيد حسن امامي امام جمعه (معقول و منقول)، خان‌بابا بياني و پروفسور محمود حسابي استاد دانشگاه بودند. البته افراد بسياري در سنا بودند كه ليسانس داشتند. به ياد دارم پروفسور حسابي موقع خراب كردن كاخ شاهپور عليرضا، عمله‌اي را ديد در حالي‌كه كفش‌هايش را زير سرش گذاشته و روي سبزه‌ها خوابيده بود. بالاي سرش ايستاد و گفت: خوش به حالت اگر آب ديزي، نان و پنير، نان خالي بوده، خوردي. الان راحت خوابيدي. حالا من سناتور و استاد دانشگاه؛ حالا بروم10 نوع غذا چيدند؛ بايد 16 نوع حرص بخورم تا 2 قاشق غذا... .
 
ـ با توجه به اينكه نمايندگان مجلس شوراي ملّي و مجلس سنا انتصابي بودند، آيا نمايندگان مجلس سنا از نظر علمي و سطح سواد و حقوق از نمايندگان مجلس شوراي ملّي برتر بودند؟

خير. حقوق نمايندگان هر دو مجلس (سنا و شوراي ملّي) يكسان و برابر بود. از نظر سطح سواد هم نمايندگان مجلس سنا به نمايندگان مجلس شوراي ملّي فخرفروشي نمي‌كردند.

ـ نمايندگان و كارمندان مجلس شوراي ملّي و مجلس سنا از چه امكاناتي برخوردار بودند و چقدر حقوق مي‌گرفتند؟  

كارمندان شورا و سنا علاوه بر حقوق ماهيانه، هر دو ماه يك پاداش تمام مي‌گرفتند و در سال، 18 ماه حقوق داشتند. در مراسم مشروطه، اجلاسيه يا افتتاح هم نصف پاداش مي‌گرفتيم. در حقيقت 19 ماه حقوق مي‌گرفتيم. مسؤلان به اين مسئله استناد مي‌كردند كه كارمندان مأموريت و مسافرت نمي‌روند. اما نمايندگان مجلس، امكانات رفاهي مثل ماشين شخصي و ... نداشتند. فقط رياضي رئيس مجلس، اتومبيل داشت. نامه‌رسان‌ها هم يا موتور داشتند يا دوچرخه. حقوق نمايندگان هر دو مجلس برابر بود. حقوق دورة آخر آن‌ها ماهيانه 10000 تومان بود. حق سفره و اياب و ذهاب هم داشتند؛ حق‌ سفره آن‌ها حدود 10 تومان بود و هر سه، چهار ماه يك دفعه پرداخت مي‌شد؛ يعني در سال سه، چهار دفعه، حق‌ سفره و اياب و ذهاب مي‌گرفتند. البته يك دفعه، حق سفره و دفعة ديگر، حق اياب و ذهاب دريافت مي‌كردند. افرادي كه ارتشي (افسر، سپهبد) بودند، چون حقوق بازنشستگي‌ كه از ارتش مي‌گرفتند، بيشتر از حقوق مجلس سنا بود، از دريافت حقوق مجلس سنا صرف‌ نظر مي‌كردند. اما پاداش ماهيانه را مي‌گرفتند. يكي از اين افراد، مرحوم سپهبد يزدان‌پناه بود؛ يگانه افسري بود كه در ايران، پاك زندگي كرد. از مال دنيا به جز منزل پدري خود ـ زير بيمارستان نجميه زير پل حافظ كه 5400 متر وسعت داشت ـ بي‌نصيب بود. بعدها شاه يك منزل ييلاقي براي تابستان در شميران به او هديه كرد. كاتوزيان هم مانند او بود و هميشه سمَت معاونت داشت. اما برخلاف اين دو، سپهبد اميراحمدي بود كه آن موقع مردم مي‌گفتند 3000 كنتور برق دارد. حالا چند خانه داشت، خدا مي‌داند.
يكي ديگر از نمايندگان مجلس سنا مرحوم سيد فخر‌الدين وفا، از ميلياردرهاي ايران و اهل زنجان، بود كه از 12 ماه حقوق دريافتي، حقوق 2 ماه را بين مستخدمين مجلس سنا تقسيم مي‌كرد و حقوق 10 ماه را براي آيۀالله شريعتمداري مي‌فرستاد. اشخاصي مثل او و مصدّق اگر مقامي يا سمَتي داشتند براي حفظ ثروتشان بود، نه براي كسب قدرت. منزل وفا در خيابان تخت‌جمشيد، پشت بانك صادرات بود. اوايل انقلاب، مسئولان بانك به سراغش رفتند تا به هر قيمت كه شده، آن زمين را خريداري كنند؛ اما وفا نپذيرفت. 2 دانگ آن زمين به نام خودش بود، 2  دانگ به نام همسر و 2 دانگ به نام پسرش؛ سرانجام پس از فوت وفا، بانك صادرات آن زمين را خريداري كرد. وفا، مشهور به سناتور وفا، تأسيسات خيرية بسياري ساخته بود. از جمله يتيم‌خانه‌اي ساخت كه 3000 كودك در آن سرپرستي مي‌شدند. ساختمان يتيم‌خانه بسيار مجهز بود و آشپزخانه، بانك و سينما هم داشت. به‌طوري‌كه احتياج نبود اشخاص از ساختمان بيرون بروند. اموال او را مصادره كردند. دو دانگ آن متعلّق به شهاب‌خان، وكيل كميته بود. با او نزد دايي‌ام كه وكيلشان بود، رفتم. گفت: آقا وفا تأسيسات بسياري در قم تا پايين‌شهر، يعني بالاتر از شاه عبدالعظيم، از شوش، فدائيان، بعثت و كيان‌شهر و دولت‌آباد ساخته است.

ـ رؤساي مجلس سنا چه كساني بودند؟

وقتي در مجلس سنا استخدام شدم، محسن صدر (صدرالاشراف) رياست آن را بر عهده داشت. پيش از او سيدحسن تقي‌زاده، بنيانگذار كتابخانة مجلس سنا، و حكيم‌الملك، رئيس مجلس سنا بودند. هنگامي كه شاهپور عليرضا در سانحة هوايي كشته شد، محمدرضا شاه كاخ پسرش را به مبلغ 3 ميليون تومان به مجلس سنا فروخت. حكيم‌الملك دستور داد آن كاخ را خراب كنند و ساختمان مجلس سنا، واقع در خيابان حر، را بسازند. زمين جلوي آن، متعلّق به شاهپور عليرضا بود؛ خيابان كاخ روبه‌رويِ درِ دانشكدة افسري كنار منزل شاهپور عليرضا.

ـ روابط و عملكرد مجلس شوراي ملّي و مجلس سنا با يكديگر چگونه بود؟

رؤساي دو مجلس با يكديگر روابط حسنه داشتند و به يكديگر احترام مي‌گذاشتند. رابطة مجلس شوراي ملّي با سياسيون مجلس سنا و طبقة روحاني مؤثّر در جامعه به‌ويژه آيۀ‌الله بروجردي هميشه حسنه بود. صدرالاشراف، انساني بسيار محترم و باسواد بود كه تحصيلات حوزوي داشت و از نظر فقه و اصول و ديانت هم‌رديف مرحوم آيۀ‌الله بروجردي بود. در سال 1339 براي اجراي قانون اصلاحات ارضي ارسنجاني و دكتر اميني (انقلاب سفيد) نزد ايشان رفت. آيۀ‌الله بروجردي در پاسخ درخواست صدر‌الاشراف، اصلاحات ارضي را حرام دانسته و او را از اين كار منع كرده بود. صدرالاشراف نيز پذيرفت. امام خميني در قم در دفتر آيۀ‌الله بروجردي بود. وقتي امام خميني به اعدام محكوم شد، مرحوم آيۀ‌الله شريعتمداري، خويي و گلپايگاني فتوا دادند كه اعدام مرجع تقليد برخلاف قانون اساسي است. به اين ترتيب، ايشان تبعيد شدند. اما پس از فوت آيۀ‌الله بروجردي نمايندگان سوء استفاده كردند و قانون اصلاحات ارضي را تصويب نمودند. در حالي‌كه پيش از آن مرحوم آيۀ‌الله بروجردي و شاه بر سر تصويب قانون اصلاحات ارضي اختلاف داشتند.

ـ آيا در مجلس سنا، بر قوانين مجلس شوراي ملّي نظارت مي‌شد؟

بله. در مجلس سنا قوانين را با قانون اساسي و فقه اسلامي تطبيق مي‌دادند. هنگامي كه لوايح را از مجلس شوراي ملّي به مجلس سنا مي‌فرستادند آن را در مجلس سنا اعلام مي‌كردند و مي‌گفتند: حسب امر اعلي حضرت همايوني شاهنشاه (آريامهر سال 1346 اضافه شد) لايحة فلان كنوانسيون با قيد دو فوريت تقديم مي‌شود. انتظار دارد در مدّت قانوني مورد رسيدگي قرار گيرد.

ـ آيا مردم در سال‌هاي پيش از 1356 از عملكرد مجلس سنا مطّلع بودند؟

برخلاف افراد بي‌سواد جامعه كه نمي‌دانستند قانون چيست، عموم مردم هم در پايتخت و هم در شهرستان كه نماينده انتخاب مي‌كردند از وجود مجلس سنا اطلاع داشتند و به آن احترام مي‌گذاشتند. رؤساي مجلس سنا مقام‌هاي بلندپاية مملكت بودند اما چون مجلس سنا فرمايشي بود، انتظارات مردم آن‌گونه كه بايد، برآورده نمي‌شد. يكي از كارهاي مرسوم ما در جشن مشروطيت يا هنگام ورود شاه به مجلس سنا، پوشيدن لباسي به نام «فراك» بود. البته من برخلاف عدّه‌اي از افراد از پوشيدن آن لباس و خودنمايي در انظار مردم خودداري مي‌كردم. به همين منظور در سال 1338 به خياط يك دست كت و شلوار مشكي سفارش دادم و در مجالس مجلس سنا پوشيدم. اغلب افرادي كه در مجلس سنا سمَت داشتند، ساواكي بودند و بيشتر كارهاي مهم را در دست داشتند. شريف امامي استاد اعظم فراماسونرها و بالاتر از همة لژ‌ها بود. او تنها فردي بود كه دست شاه را نمي‌بوسيد. البته عدّه‌اي از روحانيون نيز از اعضاي فراماسونري بودند و در جشن مشروطه بالاي سنا مي‌ايستادند و با خانم‌هاي بي‌حجاب حشر و نشر نمي‌كردند. اگر جلد چهارم كتاب اسماعيل رائين كه دربارة روحانيت بود، چاپ مي‌شد بسياري از ابهامات برطرف مي‌شد. در آنجا 5 «بار» وجود داشت كه محمد افراسيابي متصدي يكي از آن‌ها بود. من هم به دليل مسن بودن، تصدّي «بار» زيرزمين مجلس سنا را برعهده داشتم. در واقع كارمندان عالي رتبة مجلس سنا از جمله معاون بازرسي و ... را براي نظارت بر «بارها» برگزيده بودند. در «بار»ها مترجم‌ها نيز حضور داشتند. اين «بارها» براي مهمانان نمايندگان تدارك شده بود كه در جشن مشروطه و سالي يك دفعه شركت مي‌كردند. شب قبل از جشن مشروطه، مجلس سنا جشن مي‌گرفت. تمام رجال و سران كشور و سفرا حضور داشتند. شب دوم مجلس شورا كه صنفي بود، جشن مي‌گرفت.

ـ اوضاع مجلس سنا پس از انقلاب 57 چگونه بود؟

اوايل انقلاب از همة كارمندان بازجويي كردند اما هيچ‌كدام اعدام نشدند. اما يكي دو نفر را پس از بازداشت آزاد كردند. يكي از آن ها معاون بازرسي بود كه هنگام فرار شريف امامي (آقازاده بود) او را با ماشين مجلس تا فرودگاه مهرآباد همراهي كرده بود. در بازجويي از او پرسيده بودند: چرا رفته؟؛ چه چيزي با خود برده؟، و سپس او را آزاد كرده بودند. كارمندان قديمي اخراج شدند. افتخارم اين بود كه چندين بار براي اداي نماز ظهر و مغرب به خدمت امام خميني رسيدم. يكي از آن روزها اسلامي با اقدامش چند نفر را به كشتن داد. كساني چون علاّمه وحيدي و دكتر جمشيد اعلم را كه امام بخشيده بود، به كشتن داد. خانم متحدين كارمند خوبي بود. محجوب و بسيار محترم بود. او اوّل شاه‌آباد مدير عامل يك انتشارات و كتابفروشي‌ است كه متعلّق به بازرگان و سحابي بود؛ آن طرف خيابان ملّت نرسيده به چهارراه فخرالدّوله ـ شاه‌آباد (جمهوري كنوني).
كارمندان جديد به ما بي‌احترامي مي‌كردند و به محض اينكه اعتراض مي‌كرديم، به ما مي‌گفتند: شما طاغوتي هستيد. رضا اصفهاني، نمايندة اصفهان، بسياري از كتاب‌ها را به بهانة طاغوتي و غيراسلامي بودن از كتابخانه خارج كرد. ابتدا جهانداري ـ فراماسون ـ كه رئيس كتابخانة مجلس سنا بود، اخراج شد امّا حقوقش را قطع نكردند. پس از او آقاي محجوب به رياست منصوب شد. سپس بهاءالدين علمي انواري به سمت رياست كتابخانة مجلس سنا برگزيده شد. يك روز رضا اصفهاني به همراه عده‌اي از افراد به كتابخانه آمد تا كتاب‌هاي طاغوتي را جمع‌آوري و خارج كند! وقتي بهاء‌الدين علمي انواري اعتراض كرد و گفت: پدرمان درآمده است تا هر كدام از اين كتاب‌ها را از گوشه‌اي تهيه كرده‌ايم، او را اخراج كرد. بهاء‌الدين علمي انواري سر فتواي مرجعيت ـ دو فتوا از قم و يك فتوا از نجف ـ داشت. آن ها را نزد من به امانت گذاشت. پس از دو، سه سال نزد من آمد و گفت: ممكن است فتاوي را پس بدهي؟ گفتم: بله. كپي‌اش را نزد من گذاشت. پروانة تأسيس دفترخانة رسمي ازدواج و طلاق دريافت كرد. محضردار شد و از نظر مالي پيشرفت كرد. قبل از من بازنشسته شد و دو سال پيش درگذشت. در بايگاني نيز وضع به همين منوال بود. هاشمي همان‌طور كه فرياد مي‌زد، نعمتي مدارك را پايين مي‌ريخت. بسياري از مدارك را از بين بردند. روز اوّل وقتي متوجه شدم كه اعتبارنامة مدرّس را مي‌برند تا آتش بزنند، اعتراض كردم كه اين اعتبارنامة مدرّس است، كجا مي‌بريد؟ نبريد. روز دوم آمدند و گفتند: نعمتي هم طاغوتي است. گفتم: حالا كه مي‌بريد آن را در زيرزمين كتابخانه بريزيد. اما ديگر از وجود مدارك اطلاعي ندارم. اما نخستين كاري كه انجام دادم اين بود كه كتابخانة مجلس سنا را حفظ كردم. فقط به فكر كتاب‌ها بودم كه غارت نشود.
يكي ديگر از اموال مجلس سنا كه غارت شد200 سكه از جنس طلاي ناب ـ با عيار 22 ضرب ايتاليا ـ بود كه هركدام به اندازة يك نعلبكي و در حدود 10 پهلوي بود. يك طرف اين سكه‌ها كه نشان مخصوص پادشاهان محسوب مي‌شد، تصوير مجلس سناي پهلوي و طرف ديگر آن تصوير سناي هخامنشي (تخت‌جمشيد) بود. علاوه بر مجلس سنا كاخ شاهپور غلامرضا كه پشت ساختماني سنا (شوراي نگهبان كنوني) بود نيز غارت شد. او برخلاف پدرش تمام سرمايه‌اش را در ايران گذاشته بود. در كاخ او دو صندوق وجود داشت كه پر از جواهرات بود. طوري قفل شده بود كه كسي نمي‌توانست آن را باز كند. شاهپور غلامرضا اوايل تابستان با همسر و فرزندانش براي تفريح به اروپا و امريكا مي‌رفت و اوّل مهر يا 15 مهر به ايران بر‌مي‌گشت.
شغل او ساختمان‌سازي بود. ساختمان سه‌، چهار طبقة هدايت‌هاي ممتاز‌السلطنه، واقع در چهارراه مخبر‌الدّوله، خيابان هدايت، بيمارستان هدايت را خريداري كرد و پس از تخريب، دوباره ساخت.

ـ چه ارگاني از مجلس سنا و مجلس شوراي ملّي حفاظت مي‌كرد؟

ارتش، امنيت دو مجلس را برقرار مي‌كرد و حفاظت داخلي آن با ادارة بازرسي بود و بعد از انقلاب اسلامي، حراست، محافظت از دو مجلس را برعهده گرفت.


ـ پس از انقلاب 1357 تا موقع بازنشستگي، به چه كاري مشغول بوديد؟

امام خميني دستور داد نمايندگان هر دو مجلس، حقوقشان را از سال 1332 (سقوط مصدّق) پس بدهند. اما پس از تجديدنظر ايشان، قرار شد حقوق نمايندگان را از سال 1342 (سال تبعيد ايشان) وصول كنيم. من براي رسيدگي به اين كار، انتخاب شدم. به امور بايگاني و دفتر، رسيدگي كردم و يك كارمند براي آن تعيين كردم. هم زمان با دستور امام خميني، اسدالله برادرم فوت كرد. يك هفته مرخّصي گرفتم. مجلس شوراي ملّي به مهندس بازرگان (نخست‌وزير وقت) صورت‌حساب داده بود كه مثلاً هر دوره، فلان مبلغ را از نماينده‌ها بگيريد. من تلفني گفتم: هر دوره 50 تا 100 هزار تومان بيشتر از آنچه ابلاغ شده، وصول كنيد. پس از يك هفته كه به مجلس آمدم، اسلامي گفت: هيس! آقا تو كه آبروي ما را بردي. بيا برويم مجلس شوراي ملّي. وقتي به مجلس شوراي ملّي رفتيم، گفتم: صورت را ببينم. گفتم: چرا فلان مبلغ را كم‌تر نوشتيد؟ گفت: نه، درست است. گفتم: چرا؟ طبق مصوّبة هيئت رئيسه، شمارة فلان، تاريخ فلان مبلغ [پرداخت شده]. ابتدا به اين‌ها پرداخت مي‌شد سپس براي پرداخت حقوق به سنا ابلاغ مي‌كردند. چون عدّة نمايندگان مجلس شوراي ملّي بيشتر بود، بودجه‌اش هم سه‌، چهار برابر بودجة مجلس سنا بود. تمام دفاتر را ريختند و يكي از آن‌ها را پيدا كردند. گفتم: فلان تاريخ دو تا از آن‌ها را درآوردم. صورت‌ها را توي صورت دكتر اسلامي زدم و گفتم: من اشتباه كردم و رفتم. آن‌ها صورت‌ها را به نخست‌وزير دادند و اجازه گرفتند و جرح و تعديل كردند و مطيع شدند. متوجّه شدند كه نه، نعمتي مو را از ماست كشيده. من ارقام را از دفتر درمي‌آوردم. چون اغلب دفتر نمي‌نوشتند. به اين ترتيب، كار وصول حساب نماينده‌ها را در اتاق بزرگي در ساختمان مشروطه شروع كردم. ما ورقه‌هاي سه برگي را در اختيار نمايندگان مي‌گذاشتيم تا تكميل كنند. صفحة اوّل آن قسم‌نامه بود و هر نماينده، تعهد مي‌داد كه اگر خلاف بگويد، مفسد است. صفحة دوم، موجودي افراد در بانك‌ها بود و صفحة سوم، وضع مالي خانواده، تعداد خانه‌ها و ... بود. هركه مراجعه مي‌كرد، مي‌دانستم چقدر موجودي در حسابش هست. حساب همة نماينده‌ها خالي بود. اگر دستور امام درست اجرا مي‌شد، دستور خوبي بود. چون ايشان جزئيات فرمان را مشخص كرده بود كه افرادي كه فوت كردند و يا ندارند، معافند. مرحوم مهندس بازرگان از نظر سن، حرمت دكتر سحابي را داشت. مقام هر دو تقريباً يكسان بود. گفت: نعمتي، هركه را شما بگوييد توانايي پرداخت حقوق را ندارد ما مي‌پذيريم. من هم رسيدگي مي‌كردم؛ نه اينكه به دروغ بگويم فلاني پول ندارد، پس نپردازد؛ مثلاً يكي از نماينده‌ها در حساب همسر خودش 5 ميليون تومان پول موجود داشت. اصلاً براي تسويه حساب مراجعه نكرد و همان‌طور رفت. وقتي در ساختمان مشروطه در دفتر سناتور لاجوردي بودم همة نماينده‌ها براي تسويه حساب نزد من مي‌آمدند. من در اين كار اختيار كامل داشتم. مرا چند مرتبه در كميته واقع در ساختمان بالا سين‌جيم و بازجويي كردند كه چرا با نماينده‌ها با زبان خوش حرف مي‌زني؟ گفتم: اين دستور امام است. من دستور دارم پول بگيرم نه اينكه در گوش افراد بزنم. بسياري از نماينده‌ها سليم‌النفس و بسيار محترم بودند و براي پرداخت حقوق خود مراجعه كردند. چنگيزي نمايندة كاركنان شركت نفت بود. وقتي مراجعه كرد، از ديدن او كه روزي نماينده بود، تعجب كردم. از او پرسيدم در حال حاضر چه كار مي‌كني؟ گفت يك اتومبيل بنز 190 دارم و در مسير كرمانشاه و تهران، مسافركشي مي‌كنم. من او را معاف كردم. يكي ديگر از افراد، هيراد رئيس من بود و يك دوره، وكيل شد. وقتي نزد من آمد، گفت: مرا مي‌كُشند. مبلغ چقدر است؟ گفتم: دورة اوّل250 تومان است. به او گفتم: آقاي هيراد، برو، تقسيط مي‌كنم. او نيز حساب خود را تسويه كرد. عدّه‌اي از نمايندگان در قبال حقوق دريافتي‌شان سفته مي‌دادند و اين‌طور نبود كه به آن‌ها بگويم حالا كه سفته را در اختيارمان گذاشتي، برو. چون وقتي افراد براي تسويه‌حساب مي‌‌آمدند و حسابشان را تسويه مي‌كردند، مجلس مي‌نوشت: آقاي حسين‌علي هيراد فرضاً حساب خود را با مجلس تسويه كرده است و خروج ايشان از مجلس، بلامانع است و اين مدركي بود براي رفتن آن‌ها. از جمله آقاي دكتر مدير كيهان و فرهاد مسعودي در روزنامة اطلاعات. براي وصول حساب نماينده‌ها يعني اينكه هر سناتور چقدر حقوق گرفته يا اگر بيمار بوده هزينة بيمارستانش چقدر شده از روي پرونده‌ها حقوق را محاسبه كردم و به حساب مجلس كار نداشتم. حقوق هر دوره تقريباً 100 تومان اختلاف داشت. مجلس از گذشته تا امروز تفريغ بودجه داشته است؛ يعني اگر مبلغي خرج شود، مشخص است؛ مثلاً براي حقوق نماينده‌ها، كاركنان، هزينة اياب و ذهاب ـ كه البته آن موقع ما هزينة رفت و آمد نداشتيم ـ غذا، آشپزخانه، آبدارخانه. اما چون ذي‌حساب وجود نداشت، در حسابداري مشخص نمي‌‌شد كه فلان مبلغ از كدام حساب برداشت شده است. پس از دريافت حقوق 4 دورة 21، 22، 23و 24 از نمايندگان مجلس شوراي ملّي و مجلس سنا 4، 5، 6، 7 مبلغ120 ميليون تومان به حساب مرحوم محمدعلي رجايي واريز كردم و پرونده را به يك نفر تحويل دادم. در سال 1359 به دستور امام پس از 25 سال سابقه‌كار با 4750 تومان بازنشسته شدم و به فعاليت در شركتي كه بعدازظهرها حسابدار آن بودم، ادامه دادم و 7200 تومان حقوق مي‌گرفتم. چون ‌RH  خون من و همسرم يكسان بود و بدون اطلاع از اين موضوع صاحب فرزنداني (10 فرزند) شديم، عدّه‌اي از آنها نارس متولّد شدند. دو دخترم تا 30 سالگي سلامت بودند حتي با هم به قلّة الوند صعود كرديم. اما پس از آن به‌ويژه پس از 35 سالگي آن‌ها ديگر حتي قادر نبودند حركت كنند. وقتي براي مداواي فرزندانم به انگلستان رفتيم، پزشكان آب پاكي را روي دستمان ريختند. پس از مدّتي همسرم نيز سكتة مغزي كرد و من 25 سال از سه بيمار در منزل پرستاري كردم. آخرين فرزندم در 58 سالگي فوت كرد. همسرم نيز در سال 85 فوت كرد. در حال حاضر به تنهايي زندگي مي‌كنم و با وجود آنكه هشتاد و پنج سال از زندگي‌ام مي‌گذرد در چندين شركت حسابدار هستم و فعاليت مي‌كنم.

ـ جناب نعمتی از شركت جنابعالي در اين گفت‌و‌‌گو سپاسگزارم. 

 

گفت و گو: علی ططری: مدیر مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، پژوهشگر
تدوین: محبوبه ميرپوركلايه: دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.