شماره 517    |    17 آذر 1400
   

جستجو

رئیس کمیته اجرایی سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس خبر داد

تغییر زمان برگزاری همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس

تاکنون 50 مقاله به دبیرخانه همایش ارسال شده و نگارش 10 مقاله تخصصی به استادان برتر کشور که موضوع پایان‌نامه دکتری آن‌ها تاریخ شفاهی بوده، نیز سفارش شده است. تاریخ برگزاری همایش به دلیل استقبال علاقه‌مندان برای شرکت در این همایش و درخواست وقت بیشتر تغییر کرده و به تعویق افتاده است. آخرین تاریخ دریافت مقالات 30 آذر است و همایش 5 بهمن سال جاری برگزار می‌شود.

معرفی کتاب «آسمان به بهشت نزدیک است»

خاطرات خلبان حسین بهزادفر

روی جلد «آسمان به بهشت نزدیک است» با استفاده از عکسی مناسب از خلبان و چینش پلکانی کلمات عنوان کتاب رو به بالا کار شده که اوج گرفتن و پرواز را تداعی می‌کند. کتاب، نخست با تقدیم‌نامۀ کوتاه خلبان حسین بهزادفر به همسرش و بعد دست‌خط تشکر وی از کسانی که در جمع‌آوری خاطرات رزمندگان و ایثارگران تلاش می‌کنند، شروع می‌شود. آنگاه مقدمۀ سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و به دنبال آن، پیشگفتار تحقیقات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان شمالی می‌آید؛

برشی از خاطرات دکتر صادق طباطبایی

نگرانی امام از وضع آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و تدابیر انتقال ایشان به ایران

شهید سیدمحمدباقر صدر نیز که از رشد مبارزات اسلامی در ایران به وجد آمده بود، پیوسته در مورد مسائل مبتلا به نهضت از ناحیه مبانی فقهی و حتی مسائل اولیه حکومت اسلامی سرگرم تدوین رسالات مختلف بود. ایشان همان‌طور که در جای دیگر گفته‌ام اصولاً نگرش حکومتی به فقه داشت و مسائل را بر اساس مصلحت‌های سیال جامعه مورد دقت نظر قرار می‌داد. تألیفات ایشان در زمینه اصول بانکداری بدون ربا و اقتصاد اسلامی و همچنین مبانی نظری ایشان درباره جامعه و ارگان‌های آن، قبلاً نشر یافته بود.

خاطرات حسین چیت‌فروش

امیر سرتیپ حسین چیت‌فروش، خلبان نیروی هوایی ارتش، مهمان صدوبیست‌ویکمین برنامه شب خاطره (آبان 1382) بود. او درباره شهید عباس دوران که همیشه داوطلب بود در زمان حمله نیروهای زرهی دشمن و مأموریت عده‌ای از خلبانان که هم‌قسم شدند که تا آخرین لحظه دفاع کنند، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

مهران، شهر آینه‌ها – 12

تعداد زیادی هواپیما مشغول بمباران اطراف ما و شهر فاو بودند. چون در موقعیت ما پدافند نبود، هواپیماها جرأت کردند که پایین بیایند و از ارتفاع کم، اطراف ما را به کالیبر ببندند. این کار در منطقه‌ای مثل فاو که گله به گله آن پر از نیرو بود، می‌توانست تلفات زیادی از ما بگیرد. پس از بمباران، هواپیماها منطقه را ترک کردند. از جایمان بلند شدیم و شروع به دویدن کردیم. ناگهان رگباری از گلوله به طرفمان آمد؛ فوراً خودمان را روی زمین پرت کردیم. تیرها در یک متری ما به زمین خورد و خاک به صورتمان می‌پاشید. به منگلی گفتم:
ـ تا تیر نخوردی، بپر آن طرف جاده!
در یک لحظه، منگلی خودش را پرت کرد پشت جاده، من هم خودم را پرت کردم کنار او. این تیراندازی، ما را غافلگیر کرد؛ چرا که در منطقه همه نیروهای خودی بودند. به همین دلیل، ما تیراندازی نکردیم؛ حتی نفهمیدیم از کجا تیراندازی شد. یواش یواش سرم را بلند کردم و نگاهی به اطراف انداختم؛ هیچ کس دیده نمی‌شد.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.