شماره 511    |    05 آبان 1400
   

جستجو

سیصد و بیست و ششمین شب خاطره - 3

واحد تبلیغات جبهه؛ تفکرِ روحیه‌ساز

راوی سوم شب خاطره گفت: می‌دانید که تبلیغات و انتشارات از جذب نیرو تا اعزام، حمایت و پشتیبانی و روحیه، حتی تا شهادت، تشییع و تدفین و برگزاری مراسم دخالت داشتند. این نقش همچنان هم استمرار دارد. برادر آسودی فرمودند که بعثیان بر دیوار مسجد خرمشر نوشته بودن که آمده‌ایم بمانیم. به نظرم مکمل این جمله هم بایستی گفته بشود که بعد از فتح خرمشهر، رزمنده‌های ما زیر آن نوشتند که: آمدیم، نبودید.

مروری کوتاه بر کتاب «به وسعت واژه‌های بی‌مرز»

«به وسعت واژه‌های بی‌مرز» از مجموعه آثار تاریخ شفاهی است که مصاحبه و تدوین آن توسط ژیلا مرادی انجام گرفته است. چاپ نخست کتاب در 1399 توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در 456 صفحه و شمارگان 500 نسخه به طبع رسیده و با قیمت 500000 ریال راهی بازار شده است.

خاطرات فریبرز خوب‌نژاد

فریبرز خوب‌نژاد، از آزادگان دوران دفاع مقدس، مهمان صد و شصت و سومین برنامه شب خاطره(شهریور 1386) بود. او درباره اصطلاح آبرنگ، محدودیت‌های تغذیه در دوران اسارت و به‌خصوص روزهای اول اسارت، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

مهران، شهر آینه‌ها – 6
چهار نفر را همراه با منگلی ـ فرمانده تیم آ‌نها ـ به نهر بلامه بردم. هر کدام آنها را مأمور یک قایق دوشکادار کردم و خواستم به اندازه کافی مهمات به داخل قایق ببرند. سکاندار قایقها از نیروهای یگان دریایی لشکر بودند. یک بی‌سیم دستی به احمد و یکی هم ـ با جدول رمز ـ به محمودی دادم و خواستم مرتب با من در تماس باشند. پنج نفر دیگر را در نهر علیشیر ـ کنار مقر خودمان ـ در روی قایقها مستقر کردم و محمودی را به عنوان فرمانده آنها معرفی کردم.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.