شماره 504    |    17 شهريور 1400
   

جستجو

کبری نعمتی از خاطرات دوران مدرسه می‌گوید

آبان 1358 وارد آموزش و پرورش شدم. اوایل جامعه‌شناسی و بیشتر علوم دینی درس می‌دادم، اما وقتی جنگ شروع شد مدیر دبیرستان روزانه تربیت و مدیر شبانه دبیرستان پروین اعتصامی بودم. قبل از شروع جنگ خبرهایی پخش می‌شد که عراقی‌ها آمده‌اند لب مرز. اولین شهید ایلام روح‌الله شنبه‌ای، پاسداری بود که در مرز شهید شد. با این حال حضور عراقی‌ها را جدی نمی‌گرفتیم؛ نه تجربه‌ای داشتیم و نه از نزدیک جنگ را دیده بودیم.

فاجعه سینما رکس آبادان از لابه‌لای خاطرات یک اسیر جنگ تحمیلی

از مطالب قابل توجه خاطرات عبدالصالح خاک‌نژاد که مربوط به وقایع و تحولات و حوادث مربوط به روند پیروزی انقلاب اسلامی است، خاطره‌اش از چگونگی سوختن سینما رکس و مشاهدات وی از آن فاجعه است که بیش از 400 نفر از تماشاچیان حاضر در سینما در آتش سوختند. اهمیت این خاطره بدان جهت است که او از شاهدان آن واقعه است. پس باید روایت او را روایتی بومی، درون‌متنی و دست اول به حساب آورد که شخصاً دیده و درک کرده است؛

گزیده‌ای از خاطرات سیداحمد زرهانی

روز 31 شهریور 1359

روز 31 شهریور 1359 خسته و کوفته تصمیم گرفتم با هواپیما برگردم تهران، ساعت 2:30 یا 3 بعدازظهر از فرودگاه اهواز پرواز داشتم. به اتفاق سیدمحمد کیاوش، نماینده‌ی مجلس، از استانداری رفتیم فرودگاه اهواز. در فرودگاه به ما گفتند: «چند لحظه پیش میگ‌های عراقی آنجا را بمباران کرده‌اند!»؛ جنگ تحمیلی با تجاوز عراق آغاز شد.

خاطرات سعید قاسمی

سعید قاسمی فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، مهمان صدوچهل‌ودومین برنامه شب خاطره (مهر 1384) بود. او درباره عموحسن معروف به عموحسن قدسی و ماجرای گم شدنش در ارتفاعات بِشکان، حدفاصل سرپل ذهاب تا زیر بَمو خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

هلتی -12
در شاخ شمیران
پس از انجام عملیات در قلعه ویزان، بچه‌های گردان به مرخصی رفتند و مجدداً به اردوگاه «بان دوشان» مراجعت کردند. مدتی در اردوگاه بودیم که مأموریت جدیدی به ما محول شد. این‌بار محل مأموریت کردستان بود. گردان را برای عملیاتی تازه سازمان دادیم. دستور حرکت فرماندهان گردان ـ قبل از حرکت کل گردان ـ برای امور شناسایی و توجیه داده شد. نیروها یک روز بعد از ما حرکت می‌کردند. به اردوگاه «شیخ صله» رسیدیم. زمین اردوگاه به شکلی بود که نیروها تا مچ پا در گل فرو می‌رفتند. خیمه‌ها بر پا شد و بار دیگر محفل رزمنده‌ها گرمی زایدالوصف خود را باز یافت. از شب دوم اردوگاه، خاطره‌هایی به یادم مانده که برای من بسیار دوست داشتنی است. همسنگر همیشگی‌ام در تمام عملیاتها، عبدالعباس کرمی، آن روز گفت: «مرتضی، دیشب خواب دیده‌ام!»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.