شماره 465    |    14 آبان 1399
   

جستجو

سیصد و هجدهمین برنامه شب خاطره -2

در سوریه دوست و دشمن ثابت و زمین مشخصی نداشتیم

بعد از جنگ به دلیل علاقه‌ای که به پرستاری داشتم وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. ما را برای کارآموزی به بیمارستان‌های مختلف می‌فرستادند که بیمارستان اخگر یکی از آنها بود. با مجروحین بوسنی در این بیمارستان آشنا شدم. مجروحین بوسنی انسان‌های جالب اروپایی و از شبهه جزیره بالکان بودند...

هفته وحدت در پاکستان

در کراچی برادران اهل سنت، در روز ۱۲ ربیع‌الاول جشن عید میلادالنبی برگزار می‌کنند. بعضی روزه می‌گیرند، لباس نو می‌پوشند، غذاهای خوشمزه درست می‌کنند و شیرینی و شربت برای همسایه‌ها می‌فرستند تا آنها هم در این شادی سهیم باشند. در این روز، در شهر کراچی، مراسمی با قدمت ۲۵۰ سال از منطقه‌ای به نام‌ تاور آغاز می‌شود.

معرفی کتاب

حدیث حاضر غایب

کتاب «حدیثِ حاضرِ غایب» شرح مجاهدت‌های خاموش سردار سرلشکر حاج حسین همدانی است که با روایت حاج جعفر مظاهری از هم‌رزمان و دوستان او به تصویر کشیده شده است. نویسنده کتاب محسن صیفی‌کار است و انتشارات سوره مهر با کمک دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری همدان در سال 1398 آن‌ را به فهرست انتشارات خود اضافه کرده است.

روایت‌های زنانه از سفیدپوشان دفاع مقدس

خاطرات سهیلا فرجام‌فر از روزهای نخست دفاع مقدس

با نگاهی به کتاب کفش‌های سرگردان

... با اینکه هر روز می‌دیدیم مردم دسته دسته از شهر فرار می‌کنند، باز هم می‌گفتیم شاید فردا صبح اعلام کنند که جنگ تمام شد! در خانه همه‌اش بحث بر سر این بود که برویم یا بمانیم. یک هفته از شروع جنگ می‌گذشت. درگیری در خرمشهر شدیدتر شده بود و عراقی‌ها مشغول پیشروی بودند... عصرِ همان روز، بابا ما را به خانه برد تا وسایل مختصر و مفیدی را برداریم. فقط گفت: «اثاثیه‌تون رو جمع کنید.» چه ناگفته‌هایی در این جمله بود...

خاطرات مریم کاتبی - 1

مریم کاتبی، پرستار یزدیِ دوران دفاع مقدس، مهمان صدوبیست‌وهفتمین برنامه شب خاطره (7 خرداد 1383) بود. او درباره به هوش آمدن جواد علی‌گلی که آن زمان، رزمنده‌ای بی‌هویت بوده و پزشکان دستور قطع دستگاه‌ها را داده بودند، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

برد ایمان – 8

سیّدقاسم از زبان راویان
بسمه‌تعالی

من، پدر مفقودالاثر «علی حجابی» یا بهتر بگویم پدر شهید سیّدقاسم ذبیحی‌فر هستم؛ چرا که سیّدقاسم و علی هیچ فرقی در نظر من ندارند. من سیّدقاسم را به اندازه علی دوست داشتم و مطمئن هستم علی نیز سیّدقاسم را به همین اندازه دوست داشت؛ چرا که به من می‌گفت: «بابا! اگر من یک دوست خوب در عالم داشته باشم، آن هم سیّدقاسم است.»
علی و سیّد بارها با هم به جبهه رفتند؛ ولی علی زودتر از سیّد شهید شد و سیّد از آن به بعد بود که مرتّباً به خانه ما می‌آمد و در کنار ما بود. اتاق خانه ما هنوز بوی عطر سیّد را می‌دهد و همچنین در و دیوار خانه، در سکوت حزن‌انگیزی، در انتظار آمدن دوباره اویند؛ ولی چه سود که او دیگر بر نخواهد گشت.
من مدّتها بعد از شهادت علی، توسط یکی از بچّه‌ها به نام مقدّسی فهمیدم که سیّد 3 شبانه‌روز، از ناراحتی شهادت علی، آب و غذا نخورده است و تازه متوجّه همان روزها شدم و یادم آمد که سیّد در آن چند روز، لب به هیچ چیز نزد. از سیّد هر چه بگوییم، کم است. او از هر لحاظ، چه اخلاقی و چه حالات عرفانی نمونه‌ای که داشت، شاید باارزش‌ترین افراد این محل به حساب می‌آمد.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.