شماره 416    |    24 مهر 1398
   

جستجو

به روایت یک زائر

شب و روزی از راهپیمایی اربعین

مانده بودم این عمارت، وسط این بیابان چه می‌کند! خیابان‌های اطرافش آسفالت درست و حسابی نداشت و امکانات خاصی دور و برش نبود، پس چطور چنین خانه مجللی در این منطقه ساخته شده بود؟! این خانه مافوق تصور بود...

سیصدوششمین شب خاطره-3

سنگ به سنگ، در جست‌وجوی مزار شهیدان افغانستانی

وقتی آمبولانس به سمت تهران آمد، در تقاطعی از جاده، به دست‌اندازی برخورد کرد و تابوت به پایین پرت شد. مردم آمدند تا کمک کنند و پیکر شهید را از روی زمین بردارند. از میان آنها یک نفر او را شناخت...

نامه‌هایی که خاطرات را کامل می‌کنند

بعد از دیدار اول‌مان گوشه‌هایی از خاطراتش را به نگارش درآورد. این اتفاق مهم کمک کرد تا بخش‌های فراموش شده ذهن در بازگویی خاطرات بازخوانی شود. نامه‌های دوران جبهه نیز کمک کرد تا برخی رخدادها و زمان رویدادها را به دست آوریم.

خاطرات جواد مستوری

سید جواد مستوری، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان نودوچهارمین برنامه شب خاطره (7 تیر 1380) بود. او در این برنامه از بیمارستان اسیران خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-28
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
زندگی در جبهه بسیار خسته‌کننده و یک‌نواخت بود. احساس می‌کردم عقربه‌‌های ساعتم به کندی می‌گردند. آن روز‌ها محدوده برنامه فعالیتم در سنگر خودم، سنگر استراحت، صرف غذا در جمع افسران و رفت و آمد به دیگر سنگر‌ها خلاصه می‌شد. معمولاً اوقات فراغت خود را با گفت‌وگو با دیگران، مطالعه و شنیدن برنامه‌‌های رادیویی سپری می‌کردم...


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.