شماره 312    |    11 مرداد 1396
   

جستجو

خاطراتی که در دویست‌وهشتاد‌ودومین شب خاطره گفته و شنیده شدند

به‌یاد خلبان حسین لشکری و عملیات مرصاد

حدود 16 سال از ما بی‌خبر بود. عکس خودم و پسرمان را برایش فرستادم. پس از آزاد شدن، هر موقع آن عکس را با هم می‌دیدیم، می‌گفت: وقتی من در زندان این عکس را دیدم، تا دو روز نمی‌توانستم هیچ چیزی بخورم و باورم نمی‌شد پسری که سه ماهه بود، الان از مادرش بلندقد‌تر شده است.

خاطرات اشرف بهارلو از مجروحان جنگ

زندگی در آبادان و امدادگری در بیمارستان طالقانی

تعدادی از مردم عادی هم که هنوز توی آبادان مانده بودند، از مجروحان بودند. یک‌بار پشت بیمارستان را زدند و تعدادی پیر و جوان را منتقل کردند. بین مجروحان، زنی بود که شاید بالای صد سال سن داشت. کسی جرأت نمی‌کرد به او آمپول تزریق کند...

برگزاری پنجمین کارگاه نخستین دوره جامع آموزش تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی، نوعی از مستندسازی است

در سندخوانی، اول باید بگردید و مهم‌ترین اصطلاحات موجود در اسناد را پیدا کنید. از آنجایی که تاریخ شفاهی هم نوعی مستندسازی است که فعلاً در قالب شفاهی است و بعداً مستند خواهد شد، می‌توان همان نظام استنادی را به تاریخ شفاهی تعمیم داد.

مصاحبه تاریخ شفاهی و ضرورت‌های آن - 16

زبان بدن و اهمیت آن

مصاحبه‌گرِ تاریخ شفاهی باید با تکنیک‌های ارتباطی آشنا بوده و برای مدیریت بهتر مصاحبه از آنها به‌ خوبی استفاده کند. یکی از این تکنیک‌های ارتباطی، زبانِ بدن (Body Language) است. زبان بدن و یا ارتباط غیرکلامی، بخش عمده‌ای از ارتباطات روزانه افراد را تشکیل می‌دهد. این روش که از آن با عنوان «تن‌گفتار» نیز یاد می‌شود، گاهی واضح‌تر و تأثیرگذارتر از ارتباط کلامی است...

چهاردهمین نشست «تاریخ شفاهی کتاب»

تخفیف زیادی نمی‌دهم، کتاب باید آقایی کند

بحران کاغذ پیش آمد و کاغذ کمیاب شد. مجبور شدیم که برای گرفتن کاغذ، به وزارت ارشاد متوسل شویم. به چاپخانه‌های متعددی مراجعه می‌کردیم. به روزنامه اطلاعات یا فلان چاپخانه در قم کتاب‌های‌مان را می‌دادیم تا چاپ کنند. با این ترفندها بحران کاغذ را پشت سر گذاشتیم.

خاطرات مسعود استخر

سید مسعود استخر، جانباز دوران دفاع مقدس و قهرمان بسکتبال، مهمان سی‌وچهارمین برنامه شب خاطره (6 مهر 1374) بود. او درباره یکی از فرماندهان لشکر 19 فجر و آزادسازی منطقه‌ای مرتفع از تسلط دشمن، خاطره گفت. این روایت‌ را ببینیم.

هیچ ‌کس جز خودمان نمی‌تواند سرگذشت ما را بگوید

این طرح برای آن است تا صدا و کلمات افراد سالخورده ما، برای همیشه و برای کودکان‌مان مستند شوند. این کار باعث می‌شود ساکنان به یاد بیاورند که این جامعه زنده و سرحال است و این که ما همچنان اینجا هستیم و قرار نیست هیچ جایی برویم.

تاریخ شفاهی به شکل گرفتن ارتباط نسل‌ها کمک می‌کند

انجام مصاحبه‌های تاریخ شفاهی راهی منحصربه‌فرد برای افرادی به دست می‌دهد که به ‌دنبال غلبه بر موانع اجتماعی و کشف فرهنگ‌های مختلف از طریق گوش دادن، بیان سرگذشت‌ها و کشف ارزش‌های مشترک هستند.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

سال‌های تنهایی - 3

خاطرات خلبان آزاده، هوشنگ شروین(شیروین
به کوشش: رضا بنده‌خدا

من، چون [هواپیمای] شماره یک بودم، زودتر روی هدف رسیدم. متوجّه شدم که درست بالای سر باند فرودگاه، دو فروند هواپیمای میگ مشغول نگهبانی و گشت‌زنی هوایی هستند. من دقیقاً روی هدف و پشت سر آنها، بمب‌های خود را رها کرده، به سمت ایران گردش زدم. حین گردش، یک منطقه بسیار بزرگ مواضع ضدهوایی در تیررسم بود که با فشنگ، این منطقه را زدم و با حداکثر قدرت موتور در ارتفاع بسیار پایین ـ که احساس می‌کردم احتمال برخورد با تیرها و سیم‌های برق وجود دارد ـ به سمت ایران برگشتم.

در این هنگام، ضربه‌ای محکم به زیر هواپیما وارد شد؛ به گونه‌ای که برای چند لحظه تعادل حرکت به سمت بالا تغییر کرد. به نشان‌دهنده‌های هواپیما چشم انداختم؛‌ متوجّه شدم موتور چپ آتش گرفته و تمام نشان‌دهنده‌های موتور، به‌طور غیرعادّی می‌چرخند و چراغ قرمز ـ که نشانه آتش گرفتن هواپیماست ـ روشن شده است.

بلافاصله ـ بعد از تشریح وضعیت خاص اضطراری برای کابین عقب ـ دستورالعمل‌های مربوط را پی‌گیر شدیم تا به وسیله موتور سالم بتوانیم خود و هواپیما را از منطقه برهانیم. هواپیما که تقریباً 500 نات سرعت داشت و در ارتفاع بسیار پایین در حال پرواز بود، ناگهان شروع به اوج‌گیری غیرعادّی کرد. هیچ‌یک از دستورهایی را که به او داده می‌شد، اجرا نمی‌کرد. در واقع، کاملاً از کنترل خارج شده بود. یک مسیر دایره‌ای شکل را از پایین به بالا چرخید و در حالی که معلّق، نزدیک به حالت 180 درجه، به پشت برگشته بود، در وضعیت استال یعنی ناتوانی قرار گرفت.

باور نمی‌کردم، ولی هیچ چاره‌ای نبود. ناچار با کشیدن دسته اهرم پرش، هواپیما را ترک کردم، یا بهتر بگویم به بیرون پرتاب شدم.

تمام این حادثه‌ها تنها در چند ثانیه اتّفاق افتاد و برای من یک اتّفاق بسیار غیرمنتظره. پیش‌بینی هر چیزی برایم مشکل می‌نمود، جز چنین اتّفاقی، در حقیقت، خود را برای همه چیز و همه حالی آماده می‌دیدم الاّ فرود اجباری در خاک دشمن؛ الاّ اسارت!


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.