شماره 282    |    01 دي 1395
   

جستجو

خاطره‌گویی فرمانده در شانزدهمین گردهمایی رزمندگان گردان انصار

گویا شب عملیات است

شانزدهمین گردهمایی گردان انصار لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) شامگاه پنج‌شنبه 25 آذر 1395 در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد. خبرنگار سایت تاریخ شفاهی ایران درباره این گردهمایی گزارشی نوشته که در ادامه می‌خوانید.

با خاطرات بهزاد آسایی، رزمنده دفاع مقدس و عضو هیئت علمی دانشگاه - بخش پایانی

بچه‌های مدرسه مفید

در بخش نخست خاطرات بهزاد آسایی، از نخستین حضور او در جبهه‌های دفاع مقدس خواندیم تا مجروحیتی که باعث شد بتواند در همه امتحان‌های خرداد ماه سال 1361 شرکت کند و باز به جبهه‌ها برگردد. او گفت: «هویزه برای من یک تغییر بزرگ بود. هویزه یک مرکز آموزش حرفه‌ای بود»، زیرا در آنجا روزی چهار پنج ساعت، مین خنثی می‌کرد. ادامه خاطرات این رزمنده دفاع مقدس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران را بخوانید.

خاطرات حسین دقیقی

سردار حسین دقیقی، از فرماندهان سال‌های دفاع مقدس که اکنون مشاور عالی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، مهمان چهاردهمین برنامه شب خاطره (5 اسفند 1372) بود. روایت او را از آن سال‌ها ببینید و بشنوید.

از نگاه دو نشریه‌

ضرورت تاریخ شفاهی و نمونه‌های آن

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، تابستان امسال و در پاییزی که پشت سر گذاشتیم، دو نشریه با محوریت تاریخ شفاهی و درباره این شیوه پژوهش در تاریخ، در ایران منتشر شدند؛ دومین شماره «نشریه علمی تخصصی تاریخ شفاهی» و نخستین شماره نشریه «تاریخ شفاهی دانشگاه فردوسی مشهد».

مصاحبه‌های تاریخ شفاهی، در مسیر تدوین تاریخ محلی

مصاحبه‌های تاریخ شفاهی هسته اصلی کتاب«کتاب سه مسیر به مَگدالِنا: بزرگ‌شدن در یک منطقه مرزی جنوب غربی بین سال‌های 1890 تا 1990» را تشکیل می‌دهند. این کتاب تاریخ مگدالنا، درگیری‌ها و مسائل مربوط به اقامت اهالی این منطقه را در دورانی پرتحول روایت می‌کند که حضور همزمان سه فرهنگ مختلف را تجربه می‌کرد.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

چشم در چشم آنان(25)

راوی: فاطمه ناهیدی
به کوشش: مریم شانکی

__________________________

شب‌ها گرما از یک طرف و پشه هم از طرف دیگر کلافه‌مان می‌کرد. چون اتاق ما نزدیک حمام و فاضلاب بود، پشه فوق‌العاده زیاد بود. این را هم با صلیب سرخ در میان گذاشتیم و گفتیم که این پشه‌ها باعث آلودگی و بیماری می‌شوند. اول خواستند پیف پاف بیاورند، گفتیم اگر به همه می‌دهید، ما هم می‌گیریم. گفتند شما به همه چه کار دارید؟ در اتاق را درآوردند و به جایش توری زدند. اما بی‌فایده بود. چون از هر طرف به اندازه 6 سانت باز می‌ماند. به همین خاطر بود و نبودش فرقی نمی‌کرد.

یک بلوز بافتنی داشتیم. آن را روی پنکه می‌انداختیم و هر روز یکی مسئول آب ریختن روی آن بود. رطوبت آن باعث خنک‌تر شدن باد پنکه می‌شد.

دوباره فرمانده اردوگاه عوض شد. مردی قدبلند همیشه کابل برقی در دست داشت. شباهت زیادی به رضاشاه داشت، همه می‌گفتند این فرماندهِ فرمانده است.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.