|
پاورقی شماره 90
|
|
خـاطـرات احمـد احمـد (۷) به کوشش: محسن کاظمی انتشارات سوره مهر دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
ديدار با حضرت امام خمينى اوجگيرى مخالفتها با لايحه «انجمنهاى ايالتى و ولايتى» موجب آشنايى من با نام حضرت امام شد. از آن روز من عاشق و شيفته اين پير فرزانه شدم. برادرم مهدى اين راه را بهتر از من رفت، زيرا او با عضويت در هيئتهاى مؤتلفه، خود را كاملاً تحت انقياد و اطاعت رهبر مردمى انقلاب درآورده بود و به دفعات توانسته بود به محضر ايشان برسد و از رهنمودهاى او بهره جويد. انديشه ارسال نشريه نداى حق به آدرسهايى كه مجله راه مريم را دريافت مىكردند و هزينههاى مربوط به اين كار مانند تهيه پاكت، تمبر و بهاى مجله؛ ما را برآن داشت كه به طور جدى به فكر تأمين بودجه و چارهاى باشيم. روزى كه با برادرم مهدى در اين خصوص صحبت مىكردم. او گفت كه گزارشى از فعاليتهايمان به محضر امام بدهيد، اگر كار شما مورد تأييدشان باشد از شما حمايت كرده و كمك مىكند. من از او خواستم كه امكان ملاقات با حضرت امام را برايمان فراهم كند. او نيز پس از مشورت با حاج مهدى عراقى خواسته ما را پذيرفت و قول داد كه در اولين ملاقات با امام، تقاضاى ما را براى ديدار حضورى طرح كند. ما نيز مشغول تهيه گزارشى شديم تا بتوانيم بهآنوسيله نظر و تأييد امام را نسبت به كارهاى خود جلب كنيم. مرجانى كه دايره فعاليتش گستردهتر و نفوذى در حوزه مركزى بود، توانست حدود 48 جلد كتابى را كه درباره تبليغ ميسيونرهاى مسيحى در ايران چاپ شده بود، جمع كند. ما اين كتابها و يك سرى نشريات راه مريم و راه عيسى را داخل يكى، دو تا گونى ريخته و منتظر شديم تا روز موعود فرارسد. اوايل سال 1342 روزى كه برادرم و شهيد حاج مهدى عراقى با حضرت امام ملاقات داشتند، من، مرجانى و ميرمحمد صادقى نيز با آنها همراه شده و به قم رفتيم. شهيد حاج مهدى عراقى و برادرم، صبح به ديدار حضرت امام رفتند و ما در حرم حضرت معصومه(س) منتظر آنها شديم. وقتى از نزد امام برگشتند، به ما گفتند: «براى همين امروز ساعت 5/3 تا 4 بعدازظهر وقت ملاقات براى شما گرفتيم. ما با شنيدن اين خبر خيلى خوشحال شديم. آن روز را در حرم به زيارت، دعا و نماز گذرانديم تا ساعت ديدار فرا رسيد. وارد منزل حضرت امام شديم. خانهاى با سبك و معمارى قديمى و بافت اندرونى و بيرونى درمقابلمان بود. در كنار حياط اندرونى چند تخت چوبى قرار داشت و روى آن فرش يا زيلو بود. منتظر آمدن امام شديم. امام آمد، نور آمد. از جاى برخاستيم، سلام داديم و اداى احترام كرديم. امام جواب سلاممان را دادند، بعد ما در مقابل ايشان زانو زديم و نشستيم و با اجازه ايشان گزارش فعاليتهايمان را ذكر كرديم. از مبارزه و تبليغ و خطر ميسيونرهاى مسيحى صحبت كرديم. درباره «ادونتيستهاى روز هفتم» و اينكه چه كسانى هستند و چه مىكنند، توضيح داديم. مرجانى براى اغراق گفت كه اينها (ميسيونرهاى مسيحى) توانستهاند در شهرستان همدان يك روستا را كاملاً مسيحى كنند. با اين گفته، حضرت امام با هيبت هميشگى خود به او نگاه كردند و پرسيدند: «كجاست؟» مرجانى متوجه شد كه امام به اغراق او پى برده و در نتيجه ساكت شد و ديگر چيزى نگفت. ولى ما بريده بريده حرفهاى خود را زديم و با همان حال و روح جوانى گفتيم كه ما قصد مبارزه با آنها را داريم و مىخواهيم پرچم اسلام را در همه جا به اهتزاز درآوريم. بعد نشريات راه مريم و راه عيسى و كتابهايى را كه با خود همراه برده بوديم، از گونى درآورديم و يك يك به امام نشان داديم. با صحنه جالبى مواجه شديم. امام هر جزوه و كتابى را كه مىگرفتند، نگاهى به عنوان آن مىكردند و مىفرمودند: «ديدهام، ديدهام، اين را هم ديدهام.» و آنها را كنار دست خود مىچيدند. ما باورمان نمىشد كه امام اين همه كتاب و جزوه را ديده باشند، به همينخاطر رفتار ايشان به ما برخورد، طورىكه در درون احساس ناراحتى مىكرديم. اينكه امام حتى يك كتاب را هم نگفتند كه نديدهام، براى ما تازگى داشت. بغض گلويمان را گرفته بود. امام وقتى عناوين همه كتابها را ديدند و كنار گذاشتند، فرمودند كه دو تا كتاب ديگر هم هست و اسامى آن دو را ذكر كردند (كه البته من الان اسم آنها را به خاطر ندارم) و درباره آنها صحبت كردند. ما جاخورديم، عجيب بود. ما نتوانسته بوديم به اين دو كتاب دسترسى پيدا كنيم. گويا در آن كتابها به مرزهاى كشور شُبهه وارد شده بود و رژيم طاغوت به همين علت اجازه نشر و توزيع آنها را به مسيحيان نداده بود. ما از اطلاع و وقوف امام به اين دو كتاب و مطالب آن بسيار شگفت زده شديم. ناراحتيمان فراموش شد و كمى خود را جمع و جور كرديم. فهميديم كه ما دچار توهم شدهايم وامام خيلى جلوتر از همه حركت مىكنند. بعد از اين درس بزرگ، به امام گفتيم كه ما دههزار آدرس را كه جزوات ادونتيستها به آنجاها ارسال مىشود بهدست آوردهايم و قصد داريم در مقابل حركت آنها به همان آدرسها نشريه نداى حق را بفرستيم، ولى مشكل مالى و بودجهاى داريم. حضرت امام (نقل به مضمون) فرمودند: «اينكه مبارزه نيست و اينها شما را به خود مشغول نكنند.» ما دوباره جا خورديم و با تعجب پرسيديم: «مبارزه نيست؟! پس چه چيز مبارزه است؟!» امام (نقل به مضمون) فرمودند: «اينها پنجاه سال است در اين مملكت كار مىكنند، نتوانستهاند هيچ موحدى را مسيحى كنند. لاابالى كردهاند، ولى بىدين نكردهاند. اين جريانات يك سرمنشاء دارد، مثل يك نهر است، شما برويد دنبال سرچشمه. اينها همه از فساد رژيم است، شما برويد دنبال آن، اينها وقتتان را مىگيرد.»(1) ما بيشتر منفعل شديم. ديديم كه امام مىگويند اينها مبارزه نيست، پس اين همه زحمتى كه ما مىكشيم چه مىشود؟ حضرت امام مطالب خود را ادامه دادند و فرمودند (نقل به مضمون): «يك گروه دارند كار مىكنند به نام ضدبهايى، كه مربوط به آقاى حلبى است، مىخواستم بهآنجا معرفىتان كنم، اما آن هم مبارزه نيست.» با مطلب آخرى كه امام در آن جلسه فرمودند، دريافتيم كه ايشان به همه زوايا و ابعاد وارد و آگاه هستند و خيلى راحت و صريح سخن مىگويند. به ايشان گفتيم: «پس ما بايد چه كار كنيم؟ تكليفمان چيست؟» حضرت امام با همان لحن شيرين كه همه قشرها آن را درك مىكنند، فرمودند (نقل به مضمون): «همين مبارزهاى كه روحانيت دارد مىكند، همين كار را بكنيد.» ما در ذهن و فكر خود به اين مىانديشيديم كه روحانيت كار خاصى نمىكند. به مسجد و منبر مىرود و سخنرانى مىكند. اگر سخنرانيش خيلى تند باشد، مىآيند او را مىگيرند و چند صباحى به زندان مىبرند. ما در آن زمان بيشتر از اين حد نمىتوانستيم فكر كنيم و نمىتوانستيم قبول كنيم كه كار روحانيت مبارزه است. اما گذشت زمان ثابت كرد كه در فعاليتها و حركتهاى انقلابى، آنچه كه مفيد و مؤثر بود، همين حركت روحانيت بود كه موجب سلامت ساير فعاليتها و موجب حركت عظيم ملت و امت اسلامى شد. ما آن روز به مبارزه مسلحانه، كارهاى تشكيلاتى و حزبى و جنگهاى چريكى مىانديشيديم و اين نوع حركتها (وعظ و خطابه روحانيون) براى ما مبارزه قلمداد نمىشد. اين گذشت زمان بود كه خلاف انديشه ما و صواب انديشه امام را ثابت كرد. مدت ملاقات ما با امام به پايان رسيد. از ايشان خداحافظى كرده و بازگشتيم. تا ابد اين خاطره و ملاقات درسآموز و عبرتانگيز از لوح ديده و دل ما بيرون نخواهد رفت.
۱ ـ آقاى محمد ميرمحمد صادقى درخصوص اين ملاقات و سخنان حضرت امام مطالبى را با اندكى تغيير، در اختيار واحد تاريخ شفاهى دفتر ادبيات انقلاب اسلامى قرار دادهاند.
|