شماره 205    |    30 ارديبهشت 1394

   


 



پاورقی شماره 205

نظریه تاریخ شفاهی-۴۲
نویسنده: لین آبرامز
Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


با این وجود، داوسون و دیگران گوشزد کرده‌اند که پاسخگویان در سر و ریخت دادن به داستان‌های‌شان، برساخته‌های فرهنگی(1) را تصادفی انتخاب نمی‌کنند. در هر فرهنگی انواع و اقسام هویت‌ها جولان می‌دهند که برخی از آنها غالب یا هژمونیک، ایده‌آل یا مطلوب و بعضی دیگر نیز آلترناتیو یا ویرانگر هستند. این هویت‌ها در هر جامعه‌ای همگی بر دوش گفتمان‌ها به گردش درمی‌آیند و در قالب‌های نوشتاری و دیداری و شنیداری عرضه می‌شوند. با این وجود، هر چند خزانه چنین احتمالاتی نامحدود است اما توانایی انتخاب یک هویت از میان آنان را قید و بندهای قدرتمند هژمونیکِ یک فرهنگ ریشه‌دار قرص و محکم «شکل می‌دهد».(2) انسانی که از همه «فراز و نشیب‌ها»ی زندگی سربلند بیرون می‌آید دوست‌داشتنی‌تر است و احتمال دستیابی او به اطمینان خاطر در قیاس با کسانی که دائماً خود را ملامت می‌کنند، به مراتب بیشتر است. رابرت که داستانش را در صفحات قبل گفتیم، از دسته اول به شمار می‌آید. از این قضیه می‌توان فهمید که برای ارائه داستان به مردم یا مخاطبان باید از قالب‌های مقبول کمک گرفت. مثلاً در فرهنگ جامعة غربی، مردان ترجیح می‌دهند خود را در قالب هویت «نان‌آور سخت‌کوش» به نمایش بگذارند تا یک شوهر زن‌ذلیل یا بیکار وامانده از همه جا. تجزیه و تحلیل کاترین کوهلر رایسمان(3) از روایت کارگر معلولی به نام «بِرت» که همسرش را طلاق داده بود و علیرغم شواهد آشکار از درماندگی در زندگی‌اش تقلا می‌کرد تا تصویر «یک کارگر مسئولیت‌پذیر و شوهر وفادار»-ارکان اصلی ویژگی‌های غالب مردانه در فرهنگ- را در مصاحبه از خود به نمایش بگذارد، خواندنی است.(4) عده‌ای از کارگران سابق بخش معادن و ساخت و ساز که جانستون(5) و مک‌ایور(6) به عنوان موضوع پروژه‌شان دربارة مخاطرات بهداشتی صنایع سنگین از آنها مصاحبه گرفتند نیز از منظر روحیات و خلقیات «مرد سرسخت» اواسط قرن بیستم به پرسش‌ها پاسخ می‌دادند. آنان در کار با مواد خطرناک از پوشیدن لباس ایمنی یا گذاشتن ماسک روی صورت‌شان امتناع می‌کردند و آن را کار بچه‌های «تیتیش‌مامانی»(7) یا «سوسول»(8) می‌دانستند. این مردان به علت شرایط خطرناک محیط کارشان از پا افتاده بودند، اما همچنان در مصاحبه‌ها با تکیه بر هویت «مرد سرسخت» در مورد خود قضاوت می‌کردند و حتی حاضر نبودند خود را قربانی شرایط ببینند. یکی از همان معدنچیان می‌گفت:«خب معلومه الآن دیگه جون و حال کار کردن ندارم؛ اما همة عمروم رو کار کردم ... خیلی برام زور داشت اون روزی که به‌ام گفتن دیگه نمی‌تونم کار کنم. به غرورم برخورد، می‌تونی اینو بفهمی؟!»(9)
گفتمان از هر نوعی که باشد، مثل گفتمان مذکور دربارة مردانگی، بین جامعه و فرد دست به دست می‌شود. دائماً می‌رود و می‌آید و شکل تازه‌ای می‌پذیرد، اما اصل ماهیتش معمولاً دست‌نخورده باقی می‌ماند. ما از این حالت به «مدار فرهنگی»(10) یاد می‌کنیم. این اصطلاح را ریچارد جانستون برای توصیف «تولید، گردش و مصرف فرآورده‌های فرهنگی ... [و] قالب‌های ذهنی» وضع نمود که شیوة مفیدی در توضیح علت و چگونگی پیوند ذهنیت یا تبلور «خود» در بازنمایی‌های عمومی است.(11) رابطة میان گفتمان‌های محلی یا خصوصی با بازنمایی‌های ملی یا عمومی را مدار فرهنگی می‌گویند. اینگونه نیست که داستان‌ها و تجربیات محلی یا شخصی لزوماً تحت تأثیر قالب‌های ملی یا عمومی باشند، اما «قالب‌های عمومی فراگیر که در قیاس با گونه‌های محلی، داستان زندگی انسان‌ها را با ادبیات و الفاظی انتزاعی و تعمیم‌یافته به تصویر می‌کشند، برای خودشان دورانی دارند که به شرایط ملموس و عینی تاریخی وابسته نیست ... بنا بر این، گزارش‌های محلی و خاص هیچ چاره‌ای جز تأثیر پذیرفتن از بازنمایی‌های قدرتمند عمومی در حوزة تعریف و مفهوم ندارند».(12) بدین ترتیب، روایت‌های شخصی انسان‌ها از تجربیات‌شان در روایت‌های عمومی هضم می‌شوند، تعمیم می‌یابند یا در فرایند اثرپذیری از فشار سنگین گفتمان‌‌هایی که حمایت دولت‌ها و نهادها را در پشت سر خود دارند، با آنها همگون می‌شوند.(13) پس نتیجه می‌گیریم که همة گزارش‌های فردی به هر حال «به نوعی» با این الگوهای غالب مرتبط هستند. ساده‌ترین حالتش وقتی است که بسیاری از مصاحبه‌شوندگان، خاطرات خود را با عطف به رویدادهای عمومی-مانند جنگ، نقاط عطف سیاسی و مواردی از این دست- مزین می‌کنند، اما آنچه که تأثیر عمیقی بر شیوة نقل داستان زندگی انسان‌ها می‌گذارَد شیوة بازنمایی چنین رویدادهایی در فرهنگ راویان آن داستان‌هاست.
بهترین و مؤثرترین کاربردِ نظریة «مدار فرهنگی» و «اطمینان خاطر» را در مطالعاتِ مربوط به هویت‌های جنسیتی و زندگی سربازان دیده‌اند. گراهام داوسون، هویت مردانة غالب سرباز-قهرمان را در فرهنگ انگلیس تجزیه و تحلیل کرده است؛ آلستر تامسون وضعیت سربازان صفر استرالیا در عملیات آنزاک در جنگ جهانی اول را مورد مطالعه قرار داده، و خانم پِنی سامرفیلد نیز داستان‌های کمک به جنگ و حضور در مشاغل در خلال جنگ جهانی دوم را البته از منظر جنسیتی بررسی نموده است.

ساز و کار مدار فرهنگی و ارزش فهم فرایند تولید خاطرة ذهنیتی از طریق اطمینان خاطر به نحوی زیبا و شگفت‌انگیز در هر سه نمونه اثبات شده است. (14)


1 -cultural constructs
2 -Dawson, Soldier Heroes, p. 24.
3 -Catherine Kohler Reissman
4 -C. K. Reissman, ‘Strategic Uses of Narrative in the Presentation of Self and Illness: A Research Note’, Social Science Medicine, 30 (11) (1999): 1195-200. For a more extensive discussion of this case in the context of narrative see Chapter 6.
5 -Richard Johnston
6 -McIvor
7 -cissy
8 unmanly
9 -R. Johnston and A. McIvor, ‘Oral History, Subjectivity, and Environmental Reality: Occupational Health Histories in Twentieth-Century Scotland’, Osiris, 2nd Series, 19 (2004): 234-49; here p. 246.
10 -cultural circuit
11 -Johnston cited in G. Dawson, Soldier Heroes, p. 24.
12 -Summerfield, Reconstructing Women’s Wartime Lives, p. 15.
13 -Dawson, Soldier Heroes; pp. 25-6.
14 -Dawson, Soldier Heroes, A. Thompson, Anzac Memories: Living with the Legend (Oxford, 1994); Summerfield, Reconstructing Women’s Wartime Lives; and P. Summerfield and C. Peniston-Bird, Contesting Home Defence: Men, Women and the Home Guard in the Second World War (Manchester, 2007).



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'