گفت و گو با نخبگان تايلند
مام راجاوانگ، سني پراماج، يك سياستمدار سرشناس غيرنظامي و ششمين نخستوزير تايلند است، كه براي مدتهاي مديد، يكي از موجهترين افراد نخبه سياسي تايلند بوده. او رهبر جنبش آزاد تايلند در واشنگتن دي.سي، در زمان جنگ جهاني دوم و يكي از پيشگامان و بنيانگذاران حزب Pracha tipat بود.
م.ر.سني، برخي از بالاترين منصبهاي سياسي تايلند را داشت. به عبارتي او در سال 1946 نخستوزير، وزير امور خارجه و در سال 1947، وزير دادگستري بوده است. او از سال 1948 تا 1976 رهبري حزب مذكور را نيز بهعهده داشته است. او دوباره براي سه دوره كوتاه در 1975 و 1976 نخستوزير شد تا اين كه دولت او در 6 اكتبر 1976 در يك كودتاي نظامي بهوسيله انجمن اصلاح مديريت ملي از كار بركنار شد.
اولين گفتوگوي من با م.ر.سني مربوط به آگوست 1983 است كه درنهايت منجر به 30 ساعت مصاحبه با وي شد. او در آن زمان 80سال سن داشت و حدود هفت سال بود كه از هر نوع درگيري و ارتباط مستقيمي با سياست كنارهگيري كرده بود.
تمامي بخشهاي مصاحبه يك ساعته در هر نوبت، در خانه او ـ بانكوك اجرا شد.
اندام نحيف و خوشتركيب او خميده شده است. اينك او با شكستهاي مربوط به دوران گذشتهاش، با دستان كمبنيهاش، كليدهاي پيانو را مينوازد، او چيزي را دارد كه يك ناظر غربي، با حال و هواي ترد و شكننده زنانه ممكن است از درك آن عاجز باشد. او هنوز هم يك فرد جامعالاطراف است؛ با تمايلات گسترده گوناگون در حقوق سياسي، مذهب، هنر، موزيك و ادبيات. به نظر ميرسد هيچ چيز نباشد كه او به طرف آن برود و به موجب زينتبخشي آن نشود. او چون يك آدم خودبسنده و باشكوه ظاهر شده است يا شايد اين حالت را به خود گرفته است.
مردان برجستهاي كه خود ساختهاند، اغلب قيافهاي جدي و حالت خاص و خشك و بيروحي به خود ميگيرند اما سني اين جور نبود. او هنوز بيپيرايه، صريح، بيتكلف و به طرز حيرتآوري راجع به زندگياش، احساسات و ناكاميهايش رك و راست بود. او خودش متوجه هست كه اولين و نيز بزرگترين بازيگر تيزهوشي است كه شايستگياش را از خاندان سلطنت خود به ارث برده است.
هر كاري كه او انجام داده است ـ اگر موسيقي ساخته، شعري ترجمه كرده، تصويري را نقاشي نموده و نقش سياسياي بازي كرده، به شكل هنرمندانه درك و حفظ شده است.
با اين همه، م.ر.سني يكي از چهرههاي پيشرو سياسي مدرن تايلند ظرف 40 سال گذشته است و اغلب تايلنديها او را يك سياستمدار سرشناس و رهبر حزب مذكور ميشناسند. اگرچه خود او هرگز اين ادعا را نكرده؛ با اين وجود او در ميانه هشتاد سالگياش، خود نيك ميداند او يك فرد مؤمن، نقاش و باغبان است اما سياستمدار هرگز.
م.ر.سني پراماج در سال 1905 متولد شد؛ جايي كه در آن زمان جنگل بيكران ناكون ساوان واقع بود؛ استاني در 300 كيلومتري شمال بانكوك. او سومين فرزند از يك خانواده پنج نفره بود. پدرش شاهزاده Khamrob رئيس كل اداره پليس بود كه قبل از انقلاب 1932 بازنشسته شد و پس از آن فرماندار پايگاه نظامي ناكون ساوان بود.
شاهزاده خامراب هفتمين و جوانترين شاهزاده پراماج...، پسر راما شاه دوم بود. مادر سني، Mam daeng، دختر چاو فارايا سري سوريا وانگ (چوانگ يونانگ) در زمان پادشاه چولالا كرُن به عنوان نايبالسلطنه، عليرغم اين واقعيت كه سنـي يك چائو (عضو خاندان سلطنت) است انجام وظيفه ميكرد و در دورهاي چشـــم به جهان گشوده بود كه نــظام سياسي حكومت هنوز مطلقاً پادشــاهي بود؛ اما او هرگز اسلوب پادشاهي را مطرح نكرد.
پدر م.ر.سني در خاطرات او، مقام بالايي را از حيث اداري دارا بود و هرگز اين مقام در دوره حياتش از او سلب نشد. مادامي كه اغلب بچههاي تايلندي بهوسيله مادرانشان ارتقاء مييافتند اين نقش به سختي از سوي اعضاي خاندان سلطنت به كار گرفته ميشد. دوران بچگي م.ر.سني مادرش« مام دانگ» بطور جدي مشكل سلامتي داشت و نميتوانست مسئوليت تربيت بچههايش را تاب بياورد. به اين ترتيب م.ر.سني تحت نظر يكي از همسران پدرش به نام maenim كه مقام دوم را داشت بزرگ شد.
م. ر. سني اگرچه از نسل چهارم chao و به نظر خودش نواده مستقيم پادشاه Rama دوم است، هرگز زندگي شاهانه نداشت و در حال و هواي بچگي آن موقع اصلاً نميدانست كه مصونيت و بقاء سلطنت كه بوسيله يكي از افراد خانواده ممكن است به او ارزاني شود، چه چيز است. او خود اظهار ميكند: «من چون يك« چائو» متولد شدم، اما مثل يك شخص عادي رشد كردم. شكر خدا كه در چنين مسيري قرار گرفتم. من دوران كودكي خوبي داشتم و اكنون احساس ميكنم به مردم عادي خيلي نزديك بودم. من آنان را سخت دوست داشتم و ايشان نيز مرا. پرواضح است كه تجربيات دوران بچگي من تأثير قابل توجهاي در حرفه سياسيام داشته است. يعني اين وضع براي يك بچه روستايي مثل من خصوصاً از يك شهرستان دور افتاده، كه با توده مردم جور بوده و جلو رفته، تا حدود زيادي كار آساني بوده است.
من همواره به آنان خيلي نزديك بودهام؛ من با آنان بزرگ شدهام و به ميزان زيادي با ايشان هماهنگ بودم. من به طور وسيع تحت تأثير حالت و رويه و طرز فكرشان بودم. هركس امروز ميتواند اين موضوع را درك كند كه حزب من هميشه عامه مردم را مورد تخاطب قرار داده است. من حتي يك مرتبه هم به آنان نارو نزدم، وظيفه نخبه را نيز دائماً گوشزد كردهام.»
م.ر.سني بزرگترين فرزند خانواده ـ با دو خواهر و دو برادر كوچكتر ـ بايد عليالقاعده حداكثر مراقبت پدر و مادر خود را دريافت كرده باشد؛ اما متأسفانه موقعيت او در جايگاه يك چائو او را از اين حق ويژه محروم كرد با اين وصف او خودش را با اين وضع نا عادلانه انطباق داد. با اين كه او هرگز به پدر و مادرش خيلي نزديك نشد، مادرش تا حدود نسبتاً خوبي او را تحت تأثير خود قرار داد؛ آنچنان كه مظهر مقاومت، شجاع و داراي ظرافت طبع باشد. از همان بچگي، خلق و خوي باصلابتاش او را در جايگاه فردي بزرگ، سختگير و پرتوقع قرار داد. با كمال تأسف از مادرش در خاطره او جز اين نمانده كه شخصي منضبط، صاحب هنر و بسيار تنوع طلب بود. م.ر.سني جوان حقيقتاً هرگز ندانست كه چطور از عهدة تغييرات در شخصيت خود برآمده است. او به همشيرههايش نيز نزديك نشد. او در حقيقت يكه و تنها بود و بسيار اهل رقابت با ديگران حتي در دوره مدرسه؛ چنان كه خودش ميگويد: «من در طول زندگي سه دوست خوب داشتهام؛ يكي از آنها موسيقيدان و آهنگساز است و نام او «سني» است و از دو تاي ديگر يكي نقاش است و ديگري باغبان. آنها هم نامشان «سني» است! حرفه سياسي و حقوقي من به يك طرف، اين سه تا مشغوليت كه در اغلب اوقات بدانها توجه داشتهام مرا بينياز از هر دوست ديگري ميكند. با اين همه البته چيزهاي ديگري هم وجود دارد. شايد نزديكترين دوستان من كه هميشه پاسي از شب گذشته نزد من ميآيند و هرچه از اين قبيل بتوان شمرد... البته بسا كه من در قضاوتم اشتباه كنم.»
شغل اداري ـ ديوانسالاري شاهزاده كامراب چه در هيأت يك سرباز و پس از آن افسر پليس ،موجب ميشد خانوادهاش را از يك محل به محل ديگر و بچههايش را از يك مدرسه به مدرسه ديگر ببــرد. م.ر.سني با اتمام آموزش متوسطه در كــالج سوان كالارب بانكوك در سال 1920 در حالي كه 15 سال داشت با برادر جوانترش م.ر.دوان رهسپار كالج trent انگليس شد.
كالج ترنت يك مدرسه خصوصي بود كه به خاطر نظم خشك و تمرينهاي خستهكنندهاش شهرت داشت. م.ر.سني و برادرش« دوان »به گفته او نخستين بچههاي رنگينپوست مدرسه بودند: «بچههاي انگليسي براي صدا كردن من از كلمه «بلاك» استفاده ميكردند و پوست سياه من اغلب باعث خندة آنان ميشد؛ حتي يكي از آنها سعي ميكرد رنگ پوست مرا پاك كند!»
در ترنت م.ر.سني بايد براي دويدن چندين مايل در ميان برف ها به همكلاسيهايش ميپيوست كه تمامي بچههاي انگليسي هم سن و سال خودش بودند. او البته بقدر كافي از آنها كوچكتر و ضعيفتر بود مضافاً اين كه هرگز دويدن در ميان برف ها كه سهل است اصلاً تا آن موقع برف را نديده بود: «بچههاي انگليسي ميتوانستند براي مدتي بدوند بعد آنها براي تازه كردن نفس كمي قدم ميزدند و دوباره به دويدن ادامه ميدادند و من ميتوانستم در اين فاصله عقبماندگيام را جبران كنم و به اين ترتيب من بايد بيوقفه ميدويدم. از اين گذشته من بنا نداشتم به خاطر تايلندي بودن و كمبود بنية جسمي خودم را مجازات كنم؛ بنابراين حتي در لحظاتي كه احساس ميكردم مطمئناً روي برف ها نقش زمين خواهم شد دست از دويدن نميكشيدم و نتيجهاش اين ميشد كه هيچ وقت در مسير رفت و آمد به مدرسه تأخير نداشته باشم.»
م.ر.سني، در طول دوران تحصيلاش در انگليس بوسيله مادرش از حيث مالي پشتيباني ميشد.
همان كسي كه اين مدرسه و رشته تحصيلي را پيش پاي او گذاشت. درست است كه پدرش موقعيت اداري و مقام بالايي داشت. اما او پولي زيادي بدست نميآورد. او ميگويد: «مقامات بالاي ديوانسالار مثل امروز صاحب مكنت نبودند. اين امر در آن روزها غير قابل تصور بود. از اين روي مادرم هزينه نسبتاً سنگين تحصيل مرا ميپرداخت.»
م.ر.سني پس از مراسم فارغالتحصيلي «ترنت» براي آموختن رشته حقوق به كـــالج Werce ster آكسفورد رفت، سپس با درجه B.A در حقوق، رتبه ممتــاز و نيك نامي آنجا را ترك كرد. او همچنين براي وكالت دعاوي در Gray,sinn به تحصيل پرداخت و آزمون وكالت را با عاليترين رتبه و دريافت جايزه 300 گايني (واحد پول انگليس معادل يك پوند و 5 پني) وكالت از نماينده رسمي آموزش و پرورش اين دوره را پشتسر گذاشت. لازم به ذكر است كه او تا آن زمان يگانه دانشجوي خارجي بود كه از خاور دور موفق به كسب اين جايزه معتبر شده بود.
در شرايطي م.ر.سني منتظر نتيجه آزمون وكالتاش بود، اخباري به او رسيد مبني بر اينكه براي مادرش ديگر پول كمي مانده است و او بايد هرچه زودتر به خانه برگردد و خبر ديگر اينكه براي او تدارك عروسي ديده بودند.
ازدواج با دختري شناخته شده از «چائو فارايا». امري كه بايد قبل از بازگشت مجدد او هرچه زودتر به سرانجام ميرسيد. م.ر.سني مثل ساير دانشجويان دور از خانه، يك معشوقه ويالونيست اروپايي داشت كه مايل بود او را همراه خود به تايلند ببرد.
نوشته: ياس سانتا سامبات /ترجمه: مهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات: سه شنبه 31فروردین 1389- شماره 24729