هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 55    |    21 دي 1390

   


 

اعلام برنامه‌های هفتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی (11 بهمن 1390)


فخرزاده: تصوير جامع تاريخ شفاهي انقلاب با خاطرات پديد مي‌آيد


راهنمای طرح پژوهشی تاریخ شفاهی


گفت‌وگو با عطاءالله سلمانیان، بخش دوم و پایانی


خاطره‌ای از کریسمس


رمزگشايي از تصوير حكاكي شده بر ديوار مترو ايستگاه امام خميني (ره) تهران


خاطرات كربلای 5 خاص و غیرقابل مقایسه‌اند


نگاهی به 133 نفر آخر


خاطرات محسن پاک آیین؛ سفیر ایران در زامبیا


جاسوسی در حزب


در تمام سال‌های اسارت با دست راه می‌رفتم


بخشي از سفرنامه‌ي مارك تواين به فرانسه


روایت حسین محجوبی از طراحی پارک ساعی


تاريخ شفاهي جنوب شرق‌آسيا ـ34


 



جاسوسی در حزب

صفحه نخست شماره 55

معرفی کتاب:
جاسوسی در حزب: برادران یزدی و حزب توده ایران
قاسم نورمحمدی
• تعداد صفحه: 348
• نشر: جهان کتاب (05 مهر، 1390)
• شابک: 978-964-2533-66-4
• قطع کتاب: رقعی
• قیمت پشت جلد: 70000ریال

علی‌رغم انتشار کتاب‏های مختلف دربارۀ حزب توده ایران و خاطرات چهره‏های اصلی آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ این حزب هنوز ناگفته‏هایی بسیاری وجود دارد. ماجرای جاسوسی حسین یزدی برای ساواك‌، بی‌شك یكی از این نكته‌های ناگشوده تاریخ این حزب است. با آنکه در خاطرات رهبران و كادر این حزب اشاراتی كلی و گذرا به این ماجرا دیده می‌شود؛‌ اما در همین اشارات كلی نیز بیشتر منافع حزبی مورد توجه بوده است.

دکتر مرتضی یزدی فرزند شیخ حسین یزدی در 1304ش با بورس دولتی برای تحصیل به برلین رفته بود و پس از اخذ تخصص در رشته جراحی در 1310ش به ایران بازگشت. وی استاد دانشگاه تهران و از جراحان معروف تهران بشمار می‏رفت. وی در آلمان توسط مرتضی علوی با کمونیسم آشنایی پیدا کرد. او در زمان رضا شاه به اتهام عضویت در جمعیت اشتراکی دکتر ارانی (53 نفر) مدتی زندانی بود. البته او در دفاعیاتش در دادگستری منکر عضویت در حزب دکتر ارانی شده بود. ولی بعد از رویدادهای شهریور 1320و تاسیس حزب توده، از اعضای کادر رهبری این حزب شد. وی در کابینه قوام در چهارچوب حل قضیه آذربایجان و امتیاز نفت شمال به وزارت بهداری هم رسید. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 دکتر یزدی مثل بسیاری از توده‏ای‏‏ها دستگیر و زندانی شد. در زندان امیر اسدالله علم او را متقاعد کرده بود که چنانچه در نامه‏ای‏ به شاه اظهار ندامت کند و از حزب توده ابراز بیزازی کند و برای رهایی او از زندان خواهد کوشید. دکتر یزدی چنین کرد و علم نیز بقول خود وفا نمود، دکتر مرتضی یزدی مشمول «الطاف، و عفو ملوکانه» قرار گرفت و از زندان خلاص شد. دوستی و مودت بین این دو نیز ادامه یافت و دکتر یزدی زیر چتر حمایت و مهر و محبت اسدالله علم قرار گرفت.(1)
حسین و فریدون یزدی‌، فرزندان دكتر مرتضی یزدی‌، در 5-1954م  برای تحصیل به آلمان شرقی اعزام شدند و در شهرهای درسدن و برلین شرقی به دانشگاه رفتند. حسین از همان آغاز ورود به آلمان شرقی به پشتوانه وجهه پدرش مورد اطمینان رهبری حزب قرار گرفت و مترجم و همراه دكتر رضا رادمنش‌، دبیر اول حزب توده ایران‌، شد. حسین به گفته خود، از همان زمان همكاری خود را با ساواك آغاز كرد. او ساواك را از تمام فعل و انفعالات داخل حزب آگاه ساخت و از نامه‌های سری حزب عكس‌برداری می‌كرد و آن‌ها را همراه با نشانی فرستندگان نامه‌ها به مركز سازمان امنیت ایران در شهر كلن آلمان غربی ارسال می‌كرد. حسین و فریدون یزدی به دنبال دستبرد به گاوصندوق منزل رادمنش در اكتبر 1961 دستگیر شدند و هر كدام سال‌ها در زندان‌های آلمان شرقی به سر بردند.
گفتگوهاي سازمان امنيت آلمان شرقي (اشتازی) (2) با رهبران حزب توده براي روشن كردن جوانب ماجراي اين جاسوسي و پرونده‌سازي و بدگويي اين جماعت عليه يكديگر، به ويژه كيانوري عليه رهبري حزب، از بخش‏های خواندنی اين كتاب است. اين گفتگوها، حكايت رهبراني است كه سوداي انقلاب در سر مي‌پروراندند. بي‌توجهی رهبران حزب توده و عدم مراعات موازين كار مخفي، آن‌چنان گسترده بود كه ماموران اشتازي را سخت شگفت‌زده مي‌كرد. كتاب حاضر، گزارش نهايي اشتازي را چنين نقل مي‌كند: «با وجود هشدار اشتازي و كميته مركزي حزب سوسياليست متحد آلمان به «رفقا» رادمنش،اسكندري و نيز كيانوري،مسئول شعبه اطلاعات حزب، مبني بر لو رفتن صندوق‌هاي پستي حزب توده در برلين غربي توسط حسين يزدي، در جريان گفتگو با رفيق علوي اطلاع يافتيم كه اين صندوق‌هاي پستي كماكان دايرند!»
 در کتاب جاسوسی در حزب، یکی از مصاحبه ‌شوندگان، با افتخار از جاسوسی خود  در داخل حزب یاد می‌کند، دشمنی خود را با سوسیالیسم و کشورهای سوسیالیستی و اعضای این حزب آشکارا بیان می‏کند و علاقه خود را به رژیم سلطنتی ابراز می‌دارد و از این‌که باعث دستگیری و گرفتاری توده‌ای‌ها شده نه تنها اظهار ناراحتی نمی‌کند بلکه اظهار شادی نیز می‌کند. مصاحبه‌کننده پیش از انجام مصاحبه «حجم عظیمی از مدارک، در بیش از سی پرونده و در هزاران صفحه» را در آرشیو سازمان امنیت آلمان شرقی (اشتازی) مطالعه کرده و پس از آن اقدام به مصاحبه نموده است.
 حسین یزدی به عنوان مترجم و راننده در خدمت رهبری حزب، رضا روستا و رضا رادمنش بوده و این دو به شدت به او اعتماد داشته‌اند. او به شیوه‌های مختلف اطلاعات حزب را جمع‌آوری می‌کرده و مستقیماً به دست سرهنگ عباس آیرملو که مسئول ساواک در اروپا بوده می‌رسانده است. حسین یزدی به گفتۀ خودش چون نورالدین کیانوری را عامل دستگیری پدرش در ایران می‌دانسته به ضدیّت با حزب برخاسته ولی در طول مصاحبه مشخص می‌شود که او از سوسیالیسم و کمونیسم و حزب توده و اصولاً احزاب و کشورهای کمونیستی نفرت داشته و  بر عکس، پادشاه و شهبانوی ایران را دوست می‌داشته چنان‌که در زندان آلمان شرقی، در جایی که اجازه داشته تنها عکس سه نفر را در اختیار داشته باشد، عکس پدرش،شاه و شهبانو را انتخاب می‌کند.
سفیر وقت ایران در آلمان شرقی نیز در هر فرصتی که پیش می‏آمد نزد مقامات وزارت خارجه این کشور تاثیر آزادی حسین یزدی را در توسعه روابط، متذکر می‏شد. ولی آنها این مساله را یک مساله قضائی جلوه می‏دادند و او را به یکی از وکلای دادگستری شناحته شده آلمان شرقی بنام «دکتر ولفگانگ فوگل  Wolfgang Vogel» که در حقیقت واسطه و کارچاق کن دولت آلمان دموکراتیک در مبادله جاسوس‏های شرق و غرب بود، حواله می‏دادند. آنطور که می‏گفتند دکتر «ولفگانگ فوگل» ارتباطات بسیار نزدیکی با مقامات بالای حزبی، و نفوذ زیادی در آلمان شرقی داشت.حتی در مقطعی از سیاست تشنج زدائی شرق و غرب، زمزمه‏هائی در مورد احتمال جانشینی او بجای اریش هونکر (3) هم وجود داشت. بالاخره دکتر فوگل به سفیر ایران تفهیم کرده بود که آنها مایلند «حسین یزدی» را با «علی خاوری»، مبادله کنند.(4) بنا بر شنیده‏ها، علی خاوری در اوائل سال‏های دهه چهل شمسی، دبیر اول بقایای حزب توده در ایران بوده است. ولی دستگیر و محکوم به حبس ابد شد. دولت وقت در ایران زیر بار چنین مبادله‏ای‏ نرفته بود.گویا خاوری هم در زندان مانده بود. تا اینکه بهنگام پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 همراه با سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شده بود.(5)
شاه نیز برای آزادی حسین و برادرش از زندان آلمان شرقی نهایت تلاش را می‌کرده: «...می‌گفت اعلیحضرت به محض شنیدن خبر دستگیری‌مان او را مأمور کرده بود با مقامات آلمان غربی مشورت کند که چه‌گونه می‌توان حسین و فریدون یزدی را آزاد کرد...»
 حسین یزدی بعد از آزادی از زندان و بازگشت به ایران، به همراه پدرش به دیدار شاه می‌رود و خاطره این دیدار را چنین می‏گوید: «به گمانم دو ماهی نگذشته بود که به همراه پدرم شرفیاب شدم... اعلیحضرت بسیار مهربان بودند و از روحیۀ شادم بسیار شگفت‌زده شدند... احساسم این بود که اعلیحضرت از دیدار من بسیار شادمان شده بودند... بعداً شنیدم که (اعلیحضرت) گفته بودند هر کاری که حسین دلش می‌خواهد به او بدهید» . نفرت حسین یزدی از حزب توده به حدی است که بعد از آزادی از زندان آلمان شرقی از ساواک تقاضا می‌کند به او شغل بازجو بدهند تا بتواند بازجوی توده‌ای‌ها شود. حتی نفرت او از سوسیالیسم به اندازه‌ای است که می‌خواهد مسلسل داشته باشد و آدم بکشد!: «...من آن‌چنان از سوسیالیسم نفرت داشتم که دلم می‌خواست مسلسلی داشته باشم و آدم بکشم... من به بچه‌های سازمان امنیت گفتم که می‌خواهم بازجو شوم. دلم می‌خواست بازجوی توده‌ای‌ها بشوم... ساواک با برداشت من از شغل بازجویی چندان توافق نداشت. به من گفتند که دورۀ مشت و لگد مدت‌هاست که گذشته است...»
 حسین یزدی در مورد پدرش می‌گوید: «بدبختانه پدرم تا آخر عمر خود سخت به سوسیالیسم پای‌بند بود و حتی در سال‌های طولانی حبس ما، نامۀ بلندبالایی در بارۀ سوسیالیسم و «انسان‌دوستی» نظام سوسیالیسم برای ما فرستاده بود. افسر اشتازی در زندان آن نامه را با آب و تاب بسیار و با صدای بلند برای‌مان می‌خواند و چه سرزنش‌ها که به ما نمی‌کرد...»
 حسین یزدی در راه ضربه زدن به سوسیالیسم و حزب توده و خدمت به رژیم شاهنشاهی از هیچ عمل غیراخلاقی روی‌گردان نیست. او به صراحت اذعان می‌کند: «من در خدمت ساواک پای‌بند هیچ قول و قراری نبودم. تنها هدف من ضربه زدن به حزب توده بود و در این راه حتی برای راضی کردن فریدون (برای دستبُرد به گاوصندوق خانۀ رادمنش) حاضر بودم که به او دروغ بگویم و دروغ هم گفتم!» در این کتاب اطلاعات جالبی درباره زندان‌های آلمان شرقی و نحوۀ شکنجۀ زندانیان داده می‌شود: «...فشار روانی‌ای که با سلول انفرادی به زندانی سیاسی اعمال می‌کردند، زندانی را از نظر روانی در تنگنا قرار می‌داد. دراین چهاردیواری از دنیای خارج بی‌خبری و از هیچ حقوقی برخوردار نیستی. حتی نمی‌توانی برای خودت وکیلی بگیری... دائماً ما را بازجویی می‌کردند. چند ساعتی می‌خوابیدیم و بازجویی‌ها را دوباره از سر می‌گرفتند...»
کتاب جاسوسی در حزب: برادران یزدی و حزب توده ایران حاصل مطالعه هزاران صفحه از پرونده‏های مربوط به این ماجرا در آرشیو سازمان امنیت آلمان شرقی (اشتازی) و همچنین گفت وگوی مستقیم با حسین و فریدون یزدی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت‏ها:
1-  شبه خاطراتی از پشت دیوار برلین، محمد رضا دبیری، سایت دیپلماسی ایرانی، 19 شهریور 1390.
2- اشتازی Stasi ، سازمان امنیت رسمی آلمان شرقی Ministerium für Staatssicherheit بود که دفترش در برلین شرقی قرار داشت. این سازمان در تاریخ هشتم فوریه سال ۱۹۵۰ تشکیل و در تاریخ چهارم اکتبر سال ۱۹۹۰ منحل شد.
3- اریش هونکر Erich Honecker (۱۹۹۴ - ۱۹۱۲) در سال‏های 1989–1971 رئیس حزب کمونیست آلمان شرقی و رهبر جمهوری دموکراتیک آلمان بود.
4- علی خاوری عضو برجسته حزب توده ایران، متولد۱۳۰۷است و از سال 1362 تا کنون دبیر اول حزب توده ایران است. وی پیش از انقلاب زندانی محکوم به اعدام بود که با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد و از سال (۱۳۴۲-۱۳۵۷) در زندان بود. وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی همراه با دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. خاوری از اولین کسانی بود که سازماندهی مجدد حزب توده در ایران را به دست گرفت و پیش از بازگشت رهبری حزب توده به ایران در فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۸، انتشار روزنامه «مردم »را آغاز نمود. پلنوم هفدهم حزب توده ایران وی را به عضویت هیأت دبیران کمیته مرکزی انتخاب کرد. پس از دستگیری گروهی از رهبران و اعضای حزب در اسفند 1361 از جمله نورالدین کیانوری وی که ابتدا مسئول کمیته برون مرزی حزب توده ایران و پس از دستگیری‏ها تنها عضو باقی مانده از هیأت سیاسی و هیأت دبیران بود، در پلنوم ۱۸ بتاریخ دی ۱۳۶۲، بعنوان دبیر اول حزب توده ایران انتخاب شد.
5- شبه خاطراتی از پشت دیوار برلین، محمد رضا دبیری، سایت دیپلماسی ایرانی، 19 شهریور90.

محمود فاضلی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.