شعر و ادبيات در زمره موضوعاتي هستند كه كمتر مي توان آنها را درچهارچوب متن، مستند کرد و چه بسا موضوعاتي در اين حوزه، كه هيچگاه مورد توجه قرارنگرفته و احساساتي كه منتقل نشده است. در اين مقاله قصد داريم با بررسي وضعيت شعر و شاعري در مشهد معاصر، خصوصاً با تكيه بر انجمن هاي ادبي، ضمن مستندسازي تاريخچه اين فعاليتها، مشكلاتي كه در راه انجام اين طرح وجود داشته و نكاتي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد مطرح نموده و راه كارهايي را ارائه دهيم.
كليدواژهها: انجمنهاي ادبي، تاريخ شفاهي، مشهد، آسيب شناسي
مقدمه
شروع مقاله، ميتوانست با نوشتارِ دست فرسودي، نظير «دير زماني است كه تاريخ شفاهي به عنوان يكي از منابع پژوهشي ...» و يا «اهميت تاريخ شفاهي، بر هيچ كس، پوشيده نيست». همچنين «امروزه تاريخ شفاهي، نقشِ بسيار مؤثري را در ...» و ديگر نطقها و گفتارهايي اين چنين، آغاز شود كه خود نشانه سنگِ بزرگ برداشتن است و توضيح چيزي كه نياز به توضيح ندارد. راحتتر ميتوانست این باشد كه براي فرار از ارجاعات برآمده از مطالعه و بازانديشي يافتههاي ديگران و گريز از مشقتِ دستهبندي علمي مطالب به نقل تجربه شخصي در طول مصاحبه، پرداخت كه عموماً جُستههاي اين چنيني هم، دقيقاً همان چيزهايي هستند كه مصاحبهكننده خود، آنها را رعايت نكرده و شايد حتي بدانها پي نبرده است و خواسته بعد از جمعبندي و اتمامِ طرح شخصياش، ديگران را از فاجعه نجات دهد و در واقع پرده برداشتن از شهود و مكاشفات شخصي در حين مصاحبه و بعد همت براي انتقال مفاهيم بلندِ خويش يافته به ديگران، نشان از نقصانهاي فهم نظري تاريخ شفاهي دارد. آفت ديگر، اغراق در مرارتهاي كشيده شده در حين طرح است و رنج خويش را تا رنج فرهاد در بيستون بالا بردن و بعد اقرار به اينكه راز معبدِ دلفي، كشف شده است و گويي مصاحبهكننده آن قدر موفق بوده كه حالا بايد يكي هم با او مصاحبه كند. بدينها بايست مقالات برآمده از رفع تكليف اداري و كسب امتيازات شغلي با دو، سه ارجاعِ دمِ دستيِ غيرمتعارف را افزود. همچنين عارضه ناقل حرف ديگران بودن و انبوهي نظريه رديف كردن و خود نظريه شخصي قابل دفاع نداشتن. اين چنين ميگذرد روز و روزگار!
از اين آسيبشناسي حين مقدمه كه بگذريم، بايست بپردازيم به آسيب شناسي موضوع خويش، يعني: آسيبشناسي تاريخ شفاهي انجمن هاي ادبي مشهد. بيراه نيست بنويسيم: هرجا سخن از آسيبشناسي است، متأسفانه از لفظ «متأسفانه» بسيار بايد بهره جُست، تازه آن هم وقتي قرار باشد، رهآورد مصاحبه، جوري به درد بخور، جلوه داده شود. اين درشتگوييهاي رندانه و كنايهآميز، از آن جهت است كه عهد ما، بر مدار ديگران نچرخيدن است.
جامعهاي كه دفعتاً از سنت به مدرنيته پاي نهاده (آن هم از روي اجبار نه خود خواسته و با روند تكاملي) نه گذشته را فراموش كرده و نه حال را به شكلي بسنده دريافته، نه گذشته را كامل شناخته و نه قادر به برداشت از آن است و تطبيق آن با حال و روزهاي نيامده، چيزي در شكل تاريخ شفاهي، بسياري از روزنههاي شناخت تاريخي را ميسر ميكند. به بيان ديگر، نسلهاي امروزينه به علت دگرديسي شديد تاريخي، گذشته را عنصري مبهم مييابند و نسلهاي بعدي مبهمتر و اينجاست كه دستِ تاريخ شفاهي بايست كه از آستين بيرون جهد. قرار نيست هنوز قائل به تقسيمبندي ديروزينه دورههاي تاريخي باشيم و در اين فكر كه بايست پس از سقوط يا برآمدن سلسلهاي دورهاي ديگر آغاز شود آن هم وقتي با موضوعي نظير ادبيات مواجهيم كه در عين وابستگي به محيط، مستقل هم هست. وقتي هم كه صحبت از تاريخ شفاهي است شتاب در جمعآوري دادههاي خامِ تاريخي بيشتر سر بر آستان عقول تاريخي ميسايد. با اين صغري كبري چيدنها، گمان ميكنم كه اگر بيهقي «رحمتالله عليه» هم زنده بود، در يكي از همين مؤسسات تاريخ شفاهي، داستانهايي شبيه «بردار كردن حسنك» را ضبط ميكرد و در فاصله تعويضِ روي ديگر نوار، قاتلان حسنك را دشنام ميفرمود.در اين مقاله با تكيه بر پروژه انجمنهاي ادبي شهر مشهد كه در سال89 _1388 در آرشيو تاريخ شفاهي آستان قدس انجام گردید، سعي خواهيم كرد تا از وراي مصاحبهاي صورت گرفته به مسايل و مشكلات سرراه پرداخته و نقاط ضعف و قوت كار را بررسي نماييم.
تاريخ انجمنهاي ادبي مشهد، نوشتهها و نانوشتهها
اگر مصاحبه در تعريف لغويش در يك معنا، گفتگو با مردي دانشمند در مسائل علمي، سياسي و ادبي باشد ،(1) با در نظر گرفتن صبغه ادبي آن، اهميت موضوع پيشرو را بيشتر مينمايد. اينكه، انجمنهاي ادبي مشهد از چه ديرينه و پيشينهاي برخوردارند نيز حائز اهميت است. فراتر رفتن از مقطع تاريخ معاصر ذيل اين موضوع، خارج از حوصله اين سطور است. لكن همين پنج، شش دهه اخير كه عقولِ حاضرين بر آن اشراف بيشتري دارد، زير تيغ آسيب شناسانه نويسنده خواهد جست.
پيش از طرح سؤالات مربوط به اين پروژه، تنها به چند مقاله و دو كتاب كه حاوي اطلاعاتي دراين باره بودند، برخورد كردم. يكي از علي باقرزاده «بقا» ـ از شعراي كلاسيك سراي پيشكسوت مشهد ـ در كتاب «بيست و يك مقاله» از همين نويسنده كه اطلاعاتي كلي راجع به انجمنهاي ادبي مشهد نظير انجمن فرخ و استاد محمد قهرمان ارائه ميكرد .(2) ديگري مقالهاي بود از رضا افضلي ـ شاعر و محقق مشهدي ـ درباره انجمن ادبي فرخ و يكي هم از همين نويسنده درباره انجمن ادبي استاد محمد قهرمان به همراه مقالهاي از قاسم رفيعا ـ شاعر طنزپرداز و محلي سراي مشهد ـ در مورد انجمن ادبي حوزه هنري مشهد كه هر سه در مجله شعر حوزه هنري تهران شماره 67 چاپ شدهاند.(3)
دو كتاب ديگر نيز، به كارآمد. يكي با عنوان «شناخت نامه قهرمان» از رضا افضلي ،(4) ديگري «ده چهره، ده نگاه» از جلال قيامي ـ شاعر و محقق مشهدي ـ كه كتاب آخري خود نتيجه مصاحبه با افراد شاعر و غير شاعر است .(5)
به هرحال كتاب و مقاله با مجالي محدود، كار خويش ميكند و تاريخ شفاهي كار خويش. تاريخ شفاهي هرگز به يك راوي و احياناً چند نام و سال و يكي دو خاطره، بسنده نميكند و همواره، زواياي پنهان و ناگفتههاي بسيار ميجورد و اين به معناي كاستن از ارزش آثار ياد شده نيست.
جغرافیای مشهد در دوره معاصر، وزنهاي در توليد اثر شعري در ايران به شمار ميآيد و سالهاست كه نگاه شاعران و ادب دوستان را به خود مشغول كرده و اين نقطه عطف تا به امروز دامن كشيده است و هر آن احتمال ميرود نسلِ نويِ ادبيات ايران از همين اقليم متولد شوند كه نمونه آن شعرايي هستند كه دو دهه پيش در حوزه هنري مشهد گرد ميآمدند كه در كنار هم بودگي زباني و محتوايي با شاعران ديگر شهرها، خود وجودي بكر داشتند و هنوز هم عدهاي با نگاهي حسرتآميز بدانسالها مينگرند و به خصوص وقتي در سياه بازار شعر امروز، وجودهاي مكاره، پتك بر سر شعر ميكوبند.
با اين پيشگفتهها، سؤالات پسين اين است كه مورخاني كه تاريخ ادبيات مينويسند، چه ميزان از جريان شعري مشهد و فعاليت انجمنهاي ادبي آن كه امروزه بَسي بيشتر از گذشتهاند، آگاه بوده و روايت آن را كردهاند؟ نوشتهجاتِ چند ساله اخير، چه گسترهاي از آنها را بازتاب داده است؟ ميتوان گفت: واقعيت تاريخي انجمنهاي ادبي مشهد، چون وجودي باكره، در پستو مانده است و راويان تاريخ، جز نامحرماني درشت خو نبودهاند. براي جغرافيايي كه يكي از فيگورهايش شعر و شاعري است آيا ميتوان به چند مقاله و كتاب محدود، بسنده كرد؟ آيا سطورِ محدود، قادر به گشودن چند روزنه و دريچه پنهان هستند؟ چقدر ميتوان در آنها از تحولات شعر مقاومت، شعر مذهبي، شعر محلي، شعر طنز، شعر اعتراض، شعر زنان، شعر كودك و نوجوان، قلههاي جديد شعري، شعر مهاجران، شعر ترجمه، تقابل شعر كلاسيك و غيركلاسيك با رويه تاريخي و ادبيشان، نشان و نشانههايي جُست. ذائقه يك مقاله و كتاب چقدر ميتواند، روايتگرِ ماجراهايِ دراز دامنِ اينچنيني باشد و آيا نميطلبد از دريچه تاريخ شفاهي كه ابزار شناخت تاريخي نامحدودتري را به دست ميدهد، وقايع را از پس پرده بيرون كشيد؟ آيا منابع مالي و زماني محدود به افرادي كه با انگيزه شخصي دست به ثبت و ضبط ميبرند، اجازه واكاوي بسيط تاريخي را ميدهد؟ آيا خود شاعران در پاگردِ دريافتها و آفرينشهاي شعري به صبغه تاريخي شعر و شاعري، روي خوش نشان ميدهند؟ و آيا از نگاه ايشان جمعآوري اطلاعات ديروزهاي شعري، نوشداروي دير آمده است؟ زماني ميتوان به اين پرسشها پاسخ گفت كه رهآورد دهها ساعت مصاحبه ذيل موضوع تاريخ شفاهي انجمنهاي ادبي مشهد را در آستين داشت.
محدوديت طرح سؤال
با گسترهاي كه پيش از اين شرح آن رفت و كمبود پرداختهاي تاريخي، حول موضوع انجمنهاي ادبي مشهد، طرح سؤالات مصاحبه، خود دغدغهاي پر داغ بود كه با يافت چهار روزنه اميد، نبض آرامي به خود گرفت. يكي، علمِ اساتيد و صاحب نظران عرصه شعر، ديگري حضور در محافل شعري مشهد و گپهاي ادبي و آشنايي با تجربه شخصي شاعران، سومي منابعي كه پيشتر نام آنها برده شد. به علاوه مطالب روزنامهاي و كتب و مجلات ادبي و روزنه چهارم آشنايي كلي با شگردهاي طرح سؤال در تاريخ شفاهي كه آن هم از راه مطالعه مقالات دوستاني كه در اين عرصه قلم ميزنند حاصل شده بود و به علاوه رهنمودهايي كه گاه گاه در كارگاههاي تاريخ شفاهي گفته ميشد.
در گامِ بعد، دشواري دسته بندي سؤالات، در هر وادي به شكلي و با هر كسي به نحوي، رخ مينمود. به اين صورت كه گاه، بايست به تقسيمبندي زماني انجمنها پرداخته ميشد و رهگيري تفاوتهاي كمّي و كيفي آنها، يعني پيش و پس از انقلاب. گاه به تقسيمبندي زباني يعني كلاسيك و غيركلاسيك و گاه، به تقسيمبندي مفهومي و نوع شعري يعني: شعر مقاومت، كودك و نوجوان، محلّي، طنز، اعتراض اروتيك، مذهبي و قس علي هذا. رويكرد ديگر طرح سؤال مربوط به انجمن شعر زنان، جشنوارهاي مختلف شعري: مجلات شعري و تقسيمبندي سؤالها به اصلي و فرعي بود. شيوه چينش و پرسش سؤالها براساس شخصيت شعري مصاحبهشوندگان به درشتيها و سختيهاي مصاحبه ميافزود.
محدوديت اقناع مصاحبهشوندگان
عرصه شعر از ديرباز، در هر برههاي، بستري ايجاد كرده است براي دگرانديشي و زايش زوايه نگرش متفاوت سياسي و اجتماعي و شاعران (البته نه عموماً) همواره صاحبان اين دگرانديشيها بودهاند و اقناع هر يك از ايشان جهت همكاري با طرح، دشوار مينمود به خصوص آنجا كه قرار بود سؤالاتي با موضوعات سياسي، اعتراض، اروتيك و فمنيستي پرسيده شود. جز اين، كهولت سني برخي از مصاحبهشوندگان كه انزوا طلبي و سكوت و ضعف حافظه و كلام ميتراشيد، بر دغدغههاي طرح ميافزود كه توهم پيدايش نقصان در پروژه را به ذهن ميغلتاند. كم رنگ بودن بينش تاريخي مصاحبهشوندگان و عدم آگاهي از مقوله تاريخ شفاهي، كه حقيقتاً هم به دليل دير پا نبودنش مبهم به نظر ميآيد، مصاحبه كننده را وا ميداشت شيوههاي حرفهاي اقناع مصاحبه شونده را در حوزه تاريخ شفاهي به كار بگيرد و با آگاهي از اين شيوهها، چيزي شبيه دروغ اول آوريل از ذهن رخت بر ميبست. گستره موضوع و اطلاعات كثير برخي مصاحبهشوندگان، نيز، ضرورت پرداختن به موضوعات ديگر مشهد قديم، تعداد برخي جلسات مصاحبه را بيشتر ميكرد كه اين ميتوانست انگيزه افراد را به دليل محدوديتهاي زماني، شكننده كند كه خوشبختانه اينگونه نشد. محدوديت ديگري را كه ميتوان بدينها افزود، اين بود كه برخي از مصاحبه شوندگان در شهرهاي ديگر به ويژه تهران به سر ميبردند كه اين هم با همت مصاحبهكننده، زدوده شد.
ره آورد تاريخ شفاهي انجمنهاي ادبي مشهد
اگرچه عمدتاً سؤالات به شكل موضوعي طرح شده است لكن از آنجا كه هر مطلبي ممكن است مطلبي ديگر را به ذهن بكشاند برخي از مطالب ديگر به ويژه دانستنيهاي مشهد قديم و حتي برخي از روستاها و شهرهاي اطراف به شكل داخل پرانتزي و گاه جدا، ثبت و ضبط شد. به هرحال اين از همان روشهاي مد ّنظر چارلز موريسی است كه معتقد است بايد گاهي اجازه داد مصاحبه شونده با توپ بدود.(6)
شاعران پيشكسوت و ميانسال مشهد هر يك جهانياند بنشسته در گوشهاي (البته برخي را هم بايد به حدّ جزيره، تقليل داد!) كه هر يك، بخشي از جورچين تاريخ شفاهي انجمنهاي ادبي مشهد را به دست دادند، كه اين اطلاعات تاريخي و تفسيرهاي ادبي، حافظه تاريخی نسلهاي بعدي عرصه شعر را حفظ خواهد كرد و كاستيها را به سامان خواهد نمود.
جز ثبت اطلاعات خامِ تاريخي، يعني شدهها و نشدهها، رفتهها و نرفتهها، برخي اطلاعات با گرايش تفسيري و تحليلي جمعآوري شد كه همگي از زبان خودِ شاعران بيرون جُست كه ميتواند نسلهاي بعدي را در طرح نظريات شخصي ادبي، آسوده و بيخيال نگذارد! اين جُستهها كه عموماً برآمده از تجربه عيني خود شاعران مشهد بود، نقش ايشان را در ساخت آينده شعري مشهد، نمايان خواهد ساخت. اما آنچه از منظر تاريخ شفاهي اهميت دارد اتخاذ رويكرد تفسيري و تحليلي مصاحبه است كه فضايي فراهم ميكند تا مصاحبهشونده، مصاحبهكننده را به واقعيتهاي بالاتري، رهنمون كند و ديدگاه گذشتگان را راجع به هر موضوعي به آيندگان منتقل كند(7) كه بپذيرند يا نپذيرند: مگر نه اين است كه به تعبيري مصاحبه، گفتگو با ديگري براي آگاه شدن از نظرات او درباره موضوعي خاص است.
به صورت مشخصتر و جزئيتر، رهآورد ديگر، به دست دادن اطلاعاتي است درباره زمينههاي شكلگيري هر انجمن ادبي، شاعران به نام و بينام، باقي و مرحوم. توضيح ديگر اين است كه ممكن است برخي از مصاحبه شوندگان چندان از وجهه شعري و ادبي برخوردار نباشند، ليكن در اين طرح بيشتر اطلاعات و خاطرات آنها از جلسات و شعراي برجسته شعري مشهد مدّنظر بوده است كه اگر شعر خوب نتوانستهاند بگويند، راجع به شعراي خوب كه ميتوانستهاند حرف بزنند. چرا كه راجع به كساني حرف زدهاند كه در مشهد به عنوان شخصيتهاي تاريخساز و نقش آفرين به شمار ميآيند. برخي از شعراي مشهد سالهاست كه به ديار باقي شتافتهاند و بسياري از گفتههايي كه ميتوانست روزي در محفلي يا خارج از محفلي به شكلي گذرا و وقت پركن گفته شود در حين مصاحبه ثبت و ضبط شد.
از آنجا كه جريان شعري بعد از انقلاب خود سبك و سياق زباني و محتوايي ديگرگونهاي يافته و امروزه هم ديگرگونهتر شده است، ميطلبيد كه شعراي ميانسال نيز جهت مصاحبه دعوت شوند كه از آن ميان ميتوان به نسل دوره طلايي حوزه هنري مشهد اشاره كرد. ميتوان گفت درباره شعر مقاومت، اعتراض، مذهبي، مدرن و پست مدرن كه بيشتر محصول اين دورهاند، پيش از اين، اينگونه با وسواس، اطلاعاتي جمع نشده است.
در كنار ضبط اطلاعات مربوط به شعراي مشهد، اطلاعاتي نيز درباره شعراي مهاجر افغاني و انجمنهاي ادبيشان، از زبان خودشان، گردآوري شد كه ميتوان به مصاحبه با محمدكاظم كاظمي، سيد ابوطالب مظفري، حسين حيدربيگي و زهرا حسينزاده، اشاره كرد. همچنين محمد جواد خاوري در زمينه داستان.
رهآورد مهم ديگر، جمعآوري اطلاعاتي است ذيل آسيبشناسي انجمنهاي ادبي مشهد و كاركرد آنها و مقايسه آنها با انجمنهاي شهرهاي ديگر. نيز كاركرد مطبوعات و مواجه آنها با شعر شاعران مشهد.
***
در مجموع به شكل كوته نوشته و كليدواژه ها، اطلاعاتي اين شكلي به دست آمد:
بيوگرافي شاعران، نحوه راهيابي به انجمنهاي ادبي مشهد و ديگر شهرها، ارزيابي كمّي و كيفي انجمنهاي پيش و پس از انقلاب اسلامي، تركيب شركت كنندهها در جلسات شعري، زنان شاعر و انجمنهاي ادبي، بانيان انجمنهاي ادبي، زمان و مكان تشكيل انجمنهاي ادبي، تعطيلي و دلايل آن در انجمنهاي ادبي، مقايسه كيفي انجمنهاي ادبي هم زمان در مشهد و خارج از آن، بازتاب شعر خوانده شده در انجمن در جامعه، نحوه جمعآوري و چاپ اشعار و محدوديتهاي چاپ، نحوه دسترسي امروزيان به آثار چاه نشده، نحوه اداره انجمنهاي ادبي، اعضاء اصلي و فرعي انجمنهاي ادبي، تعامل دانشكدههاي ادبيات مشهد و انجمنهاي ادبي، جشنوارههاي شعري منطقهاي و كشوري، بزرگداشتهاي ادبي، تعامل انجمنهاي شهر مشهد با هم و با انجمنهاي ادبي ديگر شهرها، اساسنامه و مرامنامه انجمنهاي ادبي، حمايت سازمانها و نهادهاي فرهنگي دولتي از انجمنهاي ادبي، عوامل تشكيلدهنده انجمنهاي ادبي ديرپا و موفق، تعامل شعراي پيشكسوت و جوان، شعر سياسي، تأثير شعر بر انقلاب و جنگ، خاطرات سياسي، ساواك و شعراي سياسي قبل از انقلاب، سرودهاي انقلابي، محدوديتهاي سياسي براي شاعران، شعر و گرايشهاي روشنفكري، شعر مذهبي، مسأله نقدي در انجمنهاي ادبي، نقد كتبي و شفاهي، نقادان، انواع نقد، آشنايي شعرا با تاريخ ادبيات گذشته، كارگاههاي آموزش شعر، شعر اجتماعي، شعر طنز، شعر محلي، شعر عاميانه، شعر كودك و نوجوان، شعر اروتيك، شعر حجم، شعر ترجمه، دعواي كلاسيك و غير كلاسيك، كوشش شعرا جهت چاپ آثار متقدمين، شعر تربيتي، تخلص، تقليد از گذشتگان، نوآوري در شعر، مشاعره، هجو و هزل، شاعران منزوي، رسانهها و شعر، تنبلي ادبي شاعران، تحقيقات ادبي شاعران و در نهايت خاطرات تلخ و شيرين شاعران.
رهنمودهاي برآمده از تجربه شخصي حين مصاحبه
- چينش واژگاني در فرايند مصاحبه و طرح سؤال و ايجاد گفتگو با مصاحبه شونده، وابستگي بسياري به درك اجتماعي و سطح فرهنگي مصاحبهشونده دارد. به عنوان مثال در جايي كه مصاحبهشونده مراتب پاييني از سطح تحصيلات را داراست و شخصيت اصلي او در فضاي سنتي و عاميانه شكل گرفته، مصاحبهكننده نيازي به دشوارگويي و پيچش كلام و به كارگيري تعابير مغلق مردافكن و لفظ تراشيهاي جلوهفروشانه ندارد به خصوص وقتي كه مصاحبه در شكل شفاهي يعني به كارگيري گويش به جاي نوشتار، انجام ميشود.
- مصاحبه كننده، بايست بين سؤالاتي كه جوابش با ارائه داده خام تاريخي، همراه است و سؤالاتي كه نياز به پاسخ تحليلي و تفسيري دارد، تفكيك قائل شود. براي نمونه، طرح سؤالي نظير: آسيبشناسي جريان اروتيك را در غزل پست مدرن زنان شاعر، واگويه كنيد؟ براي شخصي كه به دليل كسوت سنّي و تجربه حضور در انجمنهاي ادبي، تنها قادر به بازگويي خاطرات خود از انجمنهاي ادبي است آيا منطقي به نظر ميرسد كه بعد از ناتواني در پاسخگويي وي نگاه عاقل اندر سفيه داشته باشيم؟
- بسياري از مصاحبهشوندگان، به دليل آشنا نبودن با فنّ بيان تاريخي، ذهني آشفته دارند و ممكن است شتابزده از موضوعي به موضوعِ ديگر بجهند. به سامان كردن ذهن اين دسته از مصاحبهشوندگان از سوي مصاحبه شونده، ضروري مينمايد. اگرچه گاه ،نياز به اين است كه توپ در اختيار مصاحبه شونده قرار بگيرد تا با توپ بدود، ليكن، مصاحبهكننده به مثابه داور بازي، مدام بايد به ساعت خود نگاه كرده و وقت بازي را در دست داشته باشد.
- برخي از مصاحبه شوندگان به دليل گرايشهاي مذهبي، صحبت كردن پيرامون برخي شخصيتها و پديدههاي تاريخي را چيزي شبيه بدگويي و غيبت، قلمداد ميكنند و بسيار مشتاقند يا راجع به نيروهاي خير در تاريخ صحبت كنند و يا به تطهير اشخاص و ديگر گونه كردن ماجرا، دست بزنند و يا در مورد برخي شخصيتهايي كه بيشتر وجه علمي دارند، تنها به واگويه ابعاد عرفاني و سجاياي اخلاقي فرد، بپردازند كه اصلاح اين نگرش هم ضروري به نظر ميرسد.
- در مورد معلول خاص تاريخي كه نياز به رهگيري علت تاريخي آن است، براي آماده سازي ذهن مصاحبهشونده، بايست برخي جوابهاي به دست آمده در مصاحبههاي پيشين به وي منتقل شود تا به شكلي تطبيقي جواب او را هم جويا شويم. باز براي نمونه: وقتي قرار است به مسأله علت گرايش اكثريت شعراي مشهد به قالبهاي شعري كلاسيك، پرداخته شود، نياز به بسترسازيهايي، احساس ميشود كه يكي از آنها، انتقال نظر ديگر شاعران به مصاحبهشونده است.
- نكته ديگر، تطبيق دادن خاطرات نقل شده با هم است. برخي از خاطرات مهم كه ميتوانند مبناي تحليل تاريخي واقع شوند، بايست كه براي فرار از تنگناي «خبر واحد» از چند نفر پرسيده شوند و يا اينكه جهت رهيافت به صحت و سقم يك خاطره، آن را از مصاحبهشوندگان متعددي بپرسيم.
- برخي پاسخهاي مصاحبه شونده، محدوده زماني و مكاني پردامنهاي دارند و ممكن است با اولين پرسش مصاحبهكننده، تنها بخشي از مطالب خواستني، بازگو شود. مصاحبهكننده جهت گريز از اين حداقلي، و دريافت حداكثري پاسخ، نياز به طرح مجدد سؤال به همان شكل و شكلهاي ديگر دارد.
ـ گرايشهاي فكري و نظريات سياسي و غيرسياسي مصاحبهشونده، عامل تعيينكننده در يك مصاحبه نيست و اتاق مصاحبه اتاق حزب و گفتمان خاص گروهي نيست، لاجرم مهمتر از همه چيز، ثبت دادههاي تاريخي است و مصاحبهكننده حتي، بايست بيطرفتر از يك مورخ باشد و الغاي نظريه شخصي و هدايتهاي آسيبزا، رفتاري كاملاً غيرمنطقي در زمينه مصاحبه تاريخ شفاهي به شمار ميرود.
به ديگر سخن: فضاي مصاحبه در تاريخ شفاهي نبايد به سمت شكلدهي فضاي امنيتي و دادگاه تفتيش عقايد، به خصوص در مورد موضوعات خاص كه حساسيت بيشتري دارد، برود كه در اين صورت يا مصاحبه شونده را از دست ميدهيم و يا شاهد جوابهاي فيلترشده او و گويش برآمده از محافظه كاري و ملاحظات سياسي او خواهيم بود.
منابع:
۱-دهخدا،علی اکبر،لغت نامه دهخدا،تهران:موسسه لغت نامه،،1377ج 13،ص20986،
۲-باقر زاده،علی،21مقاله،
۳-فصلنامه شعر،به کوشش حوزه هنری تهران،نشر سوره،ش67.
۴-افضلی،رضا،شناخت نامه محمد قهرمان،
۵-قیامی،جلال،ده چهره،ده نگاه،
۶-موریسی،چارلز،مهارت های مصاحبه تاریخ شفاهی،ترجمه:شفیقه نیک نفس،گنجینه اسناد،ص15،ش60زمستان1384،ص91.
۷-معتمد نژاد،کاظم ،روزنامه نگاری با فصل جدید...،تهران نشر سپهر،1372،ص210.
اسماعیل بختیاری