هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 47    |    25 آبان 1390

   


 

رئيس حوزه هنري از دست‌اندركاران سايت تاريخ شفاهي ايران تقدير كرد


انتشار خاطرات شفاهي قدم‌خير در كتاب «دختر شينا»


هنوز ناگفته‌ها بسیارند


رژيم پهلوي مجری اهداف فرهنگی بیگانگان بود


ترجمه 2 عنوان كتاب دفاع‌مقدس


فراربزرگ


«فرزند خورشيد» در كتاب‌فروشي‌ها مي‌درخشد


تأملاتی در باب سنت تاریخ شفاهی


خاطرات خلیل طهماسبی از چگونگی ترور رزم‌آرا


کتاب سال ارتش: نبرد در آسمان


گفت‌وگو با صادق زیباکلام درباره آخرین کتابش- بخش نخست


يك سر لشكر عراقي:رژيم صدام از طرف آمريكا عليه ايران وارد جنگ شد


پشتيباني مالي بنياد مك-كورميك* از پروژه تاريخ سياهان


تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا-26


 



تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا-26

صفحه نخست شماره 47

پژوهش ميداني در سنگاپور

در بين چيني‌هاي تحصيل‌كرده و خبررسانان چيني، برنامه من صحبت با«ماندارين» بود. در حكم تحصيل بخشي از زبان انگليسي ـ چيني و تلاش براي بازگشت به ريشه‌هاي چيني‌شان.

همسو با مبارزه عليه صحبت كردن رسمي ماندارين. كمك آنان به من اغلب در واژگان و هرازگاهي‌ ترجمه اصطلاحات «كانتونز» يا «هاي‌نز» بود. [ناگفته نماند] كه من علاوه بر صحبت كردن شكل لباسم را هم با آنان تنظيم مي‌كردم. و در رفتار به طرز مناسب ملاحظه عرف را داشتم.

چنان كه وقتي براي صرف غذا در خانه، عروسي يا رخداد مذهبي دعوت مي‌شدم، براي مثال، روي سرم شال مي‌گذاشتم؛ و وقتي براي تماشاي نماز آخر رمضان [نماز عيد فطر] مسلمين مي‌رفتم، خودم متوجه بودم كه از اين وضع ناراحت هستم، اما اين حساسيت من و اظهار احترام به صدها مسلمان حاضر در صحنه و شرايط آنان بود.

در همه گفت‌وگوها، بسته به موضوع و موقعيت، قوميت چيني من به طرزي برجسته نقش مهم داشت و مزيت زندگي به شمار مي‌آمد.

در بحث‌هاي مربوط به فرهنگ نژادي، سهم خبررسانان در مورد فرهنگ گروه قومي متعلق به من و طرز رفتار با خبررسانان غيرچيني بخصوص در راضي كردنشان به كنجكاوي دوجانبه (نه اين كه من مي‌توانستم براي تمامي پرسش‌هايشان پاسخ آماده كنم) بعلاوه شكل‌گيري يك حس احترام متقابل، مؤثر بود.

من هنوز مي‌توانم از بعضي جنبه‌ها عذر ناآگاهي بياورم، به خاطر نبود تجانس‌هاي بين گروهي، مثل زماني كه عناصر معمولي در عمل متقابل با يكديگر مشاركت كردند (مثل قضيه ماندارين به عنوان سازنده هويت چيني). بي‌شك قدر مشترك اين مشاركت واقعي و خيالي، از جمله ناتواني من در بدقت وارسي كردن چشم‌انداز ايشان راجع به اقوام ديگر بود.

نياز به گفتن ندارد كه من در پرس وجو از فرهنگ غيرچيني با مشكلات سختي روبرو شدم؛ و مؤدبانه از آنان به خاطر اين ناآگاهي عذرخواهي مي‌كردم. با گفتن: هارپ جنگان ماراح... (اميد تو ناراحت نكردن...) يا: مين تا معاف (لطفاً مرا ببخشيد).

كندوكاو بيشتر در زمينه مناسبات قومي همچو گفتار / پندار / كردار كليشه‌اي بين قومي ـ ‌همسايه‌اي يا نسبت به خط مشي حكومت از آن جهت كه چيني نيست؛ از باب حفظ ادب و نياز به آسايش خاطر بود.

من معمولاً پرسش‌هايم همراه مي‌كردم با: شما مي‌توانيد با من صريح باشيد؟ يا... من مشكلي ندارم اگر شما انتقادي به چيني‌ها داشته باشيد،‌ حتي اگر فكر كنيد من يك چيني هستم. و آنها معمولاً صريح شروع مي‌كردند... موردي ندارد اگر من به شما بگويم‌ آ(...) يا در جان‌گان ماراح (لطفاً از دست من رنجيده خاطر نشويد..)

من خودم [في‌حد نفسه] يا در برخورد با خبررسانان و برخوردهايي كه پيش مي‌آمد به وضوح نشان مي‌دادم كه مي‌توانم راجع به چيني‌ها انتقاد كنم و انتقاد بپذيرم، بعلاوه به شالوده [و شكل‌گيري] بحث كمك كنم.

اين راه‌كارها بندرت در به دست آوردن احساسات دروني با شكست مواجه مي‌شدند ضمن آن كه در همان زمان مؤدب بودن احتمال داشت به غالب آمدن بر يك عقيده متفاوت كمك كند.

براي نفوذ در دلسردي برخي از خبررسانان و نيز درك اعتراض‌شان نسبت به اكثريت اعضاء، من فرصت كميابي را بايد فراهم مي‌آوردم.

در حالي كه اين ممكن است بهانه ناآگاهي از فرهنگ نژادي باشد (اما اين فقط در سطحي و از جنبه‌هايي محرز است) من نمي‌توانم عذري براي بي‌اطلاعي در خصوص برخي موضوعات و مشكلات روابط نژادي و اقليت‌هاي قومي داشته باشم. من انتظار درك مباحثه، بيان عقايد و، جانب كسي را گرفتن و حتي ايستادن در جايگاه چيني‌ها را داشتم. براي نمونه يك خبررسان مالايي از من پرسيد: چرا مثل يك چيني همسايه‌ها مرا در سال جديد به خانه‌شان دعوت نمي‌كنند، و من چه كار بايد بكنم؟

بر همين قياس من فكر مي‌كردم و از سياست‌ها و موضوعاتي از قبيل تقاضاي سكونت دائمي هنگ‌كنگي‌ها (كساني كه در اصل چيني هستند)؛ ملت مهاجر و ارتقاء اخلاق كنفوسيوسي در تاريخ بازسازي شده جامعه سنگاپور جويا مي‌شدم.

من از چيني‌هاي حاكم انتظار اتهام وارد كردن و واكنش داشتم و از اقليت‌ها قوه تشخيص قوي. من به عنوان يكي از اعضاء بيش از آن كه وظيفه يك پژوهشگر است، بطور بي‌وقفه، اطلاعات را به نيروي تشخيص تحت بررسي موشكافانه قرار دادم. همان‌طور كه بيشتر اشاره شد، روابط نژادي و قوميت در سنگاپور داراي ابعاد ژئوپولتيكي است.

مراجعه ضروري به خبررسانان و مقايسه وضع چيني‌ها و مالايي‌ها در سنگاپور و مالزي و هويت چيني من به عنوان يك عضو اقليت از مالزي و يك عضو اكثريت در سنگاپور اغلب مستقيماً و تلويحاً چه بسا كه نقطه نظر آنان را تقويت كرد.

آنها اغلب موقعيت من و موضع و نقش مرا خاطرنشان مي‌كردند: تو بايد بداني كه يك چيني از مالزي هستي. تو بايد قبول كني كه از مالزي آمده‌اي؛ يا: تو اكنون در سنگاپور زندگي مي‌كني.

گرچه من نمي‌توانستم از هويت‌ام كه تصويري از من ترسيم مي‌كند اجتناب كنم، اما بي‌شك لازم نبود در اين امر با آنان موافق باشم. من با مهارت و ادب به سوي‌شان رفتم و بناي يك مصاحبه صريح را با آنها گذاشتم. هويت چندگانه من نيز مرا قادر مي‌كرد تا به شئون اكثريت و اقليت هردو تأكيد كنم و در عين حال بي‌طرفي‌ام را حفظ نمايم. چنان كه روزي يك خبررسان خودش را در موقعيت من قرار داد: تو در موقعيت خوبي براي شناخت قرار داري. تو در دو طرف نرده بوده‌اي. پيشينه‌ مالايي من نيز موجب شد برخي ساكنين به سرعت مرا در گذشته تاريخي، خانوادگي،‌ شخصي و پيوند فعلي خودشان (بواسطه مهاجرت و ازدواج‌شان با مالزيايي‌ها و سنگاپوريها) سهيم كنند.

سفر من به اندوزي و مالزي نيز موجب تبادل منابع ـ مثمرثمري شد. به اين صورت كه بواسطه هويت چندگانه و سفرهايم، طبعاً گفت‌وگوهايي با آنها پيش آمد و من در استنباطم نسبت به قضاياي بين نژادي، هويت‌ها و متعلقات مفاهيم و شرح و توضيح گوناگون گروه‌هاي نژادي و اعضاء منفرد آنها در زمينه‌هاي تاريخي و جغرافيايي آسيا عميق‌تر شدم. و خلاصه اين كه من با داشتن دو وضعيت كاملاً متفاوت داخل و خارج گروه محلي بودن، بهترين وضع يك پژوهشگر خارجي را داشتم.

دو بُعد ديگر از شرايط در بخشي از پژوهش ميداني ما نقش داشتند: طبقه اجتماعي و جنسيت.

وضع آپارتمانهاي 5 خوابه دانشگاه دوره ليسانس من (كه خبررسانان نيز دوست داشتند قبل از گفت‌وگو از صحت آن مطمئن شوند) حسرت دعوت شدن در اوايل و حس اين كه اين موضوع از سوي برخي با اشاره فهمانده مي‌شد؛ من مي‌توانم يك مقدار راجع به آن ـ صرف نظر از نشان دادن اين كه غرور نداشتم، صحبت كنم. به اين نحو كه وقتي من «سامي باين» را براي تعطيلات عيد [عيد فطر] ملاقات كردم، او از من بخاطر حضورم و براي احترام نشان دادنم به يك نظافت‌چي، تشكر كرد؛ و البته او بالاخره يكي از خبررسانان كليدي من شد. يكي ديگر از آنها از من پرسيد چرا با وجود اشخاصي داراي تحصيلات بالاتر من مي‌خواهم با او صحبت كنم. اما وقتي براي او توضيح دادم كه ديگران اغلب با صراحت و يا غيرمستقيم از اين كه عليرغم موقعيت بالايي كه دارم با آنان قاطي مي‌شوم و صحبت مي‌كنم، اظهار خشنودي مي‌كنند، راضي شد.

نياز به بازگويي ندارد كه اين تجربيات مرا نسبت به وضع اجتماعي مستحكمي كه مبناي اختلاف مالكان و محدودكردن تعليم و تربيت در سنگاپور است حساس مي‌كند.

دستيابي من به قلمرو مردانه و زنانه هردو به خاطر جنسيتم بود. جلو در خانه سر صحبت را باز كردن كار مرا راحت كرد. دسترسي من معمولاً انفرادي بود و بعد تمامي خانواده را بواسطه زنان دربرمي‌گرفت.

اول زنان، به خاطر اين كه آنان بيشتر از سايرين تمايل دارند به سوي خانه روانه شوند و سپس مردان. من اغلب در اعتقادات زنان جوان و با سن و سال راجع به ازدواج، بچه‌ها و نقشي كه از زنان انتظار مي‌رود، سهيم بودم. همان‌طور در فعاليت تعدادي از مردان كه به گپ زدن در كافي‌شاپ و بازي در زمين و تماشاچي بودن و در دست گرفتن مجموعه‌هاي عمومي و تفاوت سطح مشاركت تمايل داشتند.من ترديد نداشتم كه مرا يك دوست و ذي‌نفع مي‌شناختند ويا اين تصوير بود كه من اجازه حضور در همه مراسم عبادت مردانه [نماز مستحب تراويح، نمازي كه در طول ماه مبارك رمضان و در حالت قيام آن، كل قرآن به جماعت در مساجد اهل سنت قرائت مي‌شود] و همسفره شدن در غذاي آنان را به دست آورده بودم، در حالي كه يك زن مسلمان نبودم.

به باشگاه بچه‌ها و تيم «سپاك تاكي» نيز راه يافتم و بالاخره پيشينه كاري من در جايگاه يك پژوهشگر با سابقه در HDB، نير اعتبار مرا بهبود بخشيد.

و اين طور نبود كه برخي خبررسانان صرفاً به مسائل بيرون از بحث من تمايل داشته باشند، سياست مربوط به مسكن و مطالب گوناگون در مباحثه با من و اعتراضات و اظهارنظر‌هايشان در امور جاري كه با مساعدت من همراه بود، در آنان تأثير مي‌كرد. همان‌گونه كه با ساكنان HDB و كاركنان با سابقه آن اطلاعاتمان را تبادل مي‌كرديم و نقطه‌نظرهايمان را از جنبه‌هاي مختلف راجع به زندگي در خانه‌هاي سازماني به صورت چند نژادي و مشاركت قومي در سياست اداره آن به بحث مي‌گذاشتيم.

 

خلاصه و نتيجه‌گيري

چيرگي پيدا كردن به منابع گفتاري ـ شفاهي و اطلاعات و طبيعت موضوع مورد كنكاش. و به عنوان وظيفه اصلي پژوهش ميداني، گوش دادن به مردم كه بيش از همه جا ضرورتش در سنگاپور هويداست. در پژوهش ميداني من، سوق دادن مردم به سوي خانه به طرز اندوه‌بار بود. با اين همه برخي خبررسانان مي‌گفتند اين چيز خوبي بود كه من بروم پيش ايشان و به آن چه آنها براي گفتن دارم گوش كنم.

اين مجموعه شامل مطالبي چون حرفهاي كليشه‌اي، جوك، طرز فكرها،‌ رواياتي از بحران‌هاي روحي و مراسم مذهبي، موضوعات روز، اظهارات سياسي و سياست‌هايي كه در حد وسيع تحت عنوان اوضاع و احوال خودماني و اعتماد كردن بطور خصوصي شناخته شده‌اند. اينها شرايطي هستند كه نيازمند ماندن طولاني و ارتباط دوسويه بين پژوهشگر و خبررسان‌اند.

پژوهش ميداني انسان‌شناسي بايد تفكيك‌ناپذيري تأثيرگذاري ذهنيت‌ها را حين شرح وضعيت محلي و گسترده‌تر و جايگاه واقعي شرايط را در همان زمان، روشن كند.

در سنگاپور تأمين كردن شرايط اجتماعي و مطالعه موضوع قوميت، هر دو عامل كليدي پيوسته در بيان مجمو عه اوضاع و احوال هستند. در سطح محلي، مقياس بزرگ، يكسان و مجموعه برج‌ها و «خانه‌هاي سازماني» مردم، در درجه نخست و مقدم‌ترين نياز، داشتن استرانژي نوع برخورد و تماس است.

محل‌هاي عمومي، يك نقطه كليدي در اختيار قرار مي‌دهند و به اين ترتيب گفت‌وگو را مديريت مي‌كنند. مستقيماً با اشخاص در محل خصوصي آپارتمان آنان وارد گفت‌وگو شدن مشكل سوءظن را كه احتمالاً بتوان يا نتوان بر آن غلبه كرد را، افزايش مي‌دهد. حالت دانشجويي و جنسيت نيز به پژوهشگر در اين امر كمك مي‌كند اما اين هم به مراتب ممكن است اجازه تصميم صريح را به ساكنين آپارتمان ندهد.

اما اين كه اغلب خبررسانان خيلي سريع با موضوع همانندي پيدا مي‌كنند، شايد بخاطر وابستگي زندگي آنها به موضوعات مرتبط و متعدد قومي رايج است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* public housing خانه‌هايي كه با كمك حكومت براي افراد كم‌بضاعت ساخته مي‌شود.

نوشته: تاي. آهينگ- ترجمه: مهدي فهيمي

منبع: روزنامه اطلاعات، سه شنبه 18 اسفند 1388 - شماره24705


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.