بازیابی نقدهای گذشته تا جایی که مقدور است
REFLECTIONS ON THE PRACTICE OF ORAL HISTORY
RETRIEVING WHAT WE CAN FROM AN EARLIER CRITIQUE
نویسنده: دکتر رونالد جِی . گریل
رئیس پیشین دفتر پژوهشی تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا
RONAL D J. GRELE (PhD)
FORMER DIRECTOR OF ORAL HISTORY RESEARCH OFFICE,
COLOMBIA UNIVERSITY
rjg5@columbia.edu
چکیده:
در دهه 1940 و 1950 تحقیقاتِ مربوط به تاریخ شفاهی در قالب یک رشته دانشگاهی شکل گرفت و پا به عرصه وجود گذاشت؛ ما در این مقاله کوشیدهایم مراحل تکوینی و چالشهای مستمر و لاینقطع این رشته را مورد بررسی قرار دهیم. در نخستین دهههای ظهور این رشته دانشگاهی، عطف توجهات، پیش و بیش از هر چیز، بر تهیه و تولید اسناد و اطلاعات جدید بهویژه از زندگی کسانی بود که مورخان گذشته از آنها غفلت کرده بودند. در دهه 1970 و 1980 رویکرد جدیدی به این عرصه بهوجود آمد که مصاحبه تاریخ شفاهی را نه یک سند واقعیتبنیاد بلکه متنی ساختهشده بر اساس قواعد دیالوگ و گفتوگو تبیین نموده و در این مفهوم نو عرضه میکرد. و لذا مصاحبه نیز بهعنوان یک رویداد عمومی اجراگرایانه، آمیزه یادآوری فردی و جمعی و توافق بین این دو مطرح و معرفی میشود. نویسنده این مقاله بر رابطه پیچیده و خلاق بین تاریخ و خاطره جمعی اذعان داشته و بر آن تأکید میورزد. روایتی مکالمهای و گفتوگومحور را که بهواسطه تعامل مصاحبهگر و مصاحبهشونده خلق میشود و ساختارهای زبانشناختی، اجتماعی و ایدئولوژیکی در این خلق نقش ایفا میکنند را تاریخ شفاهی میگویند. در انتها نیز چالشهای امروزین تاریخ شفاهی را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم. در حالی که تاریخنگاران شفاهی در مناظرات و مباحث واقعیِ مربوط به استعمار و «مرگ اجتماعی» شرکت میکنند، سنت و رویه تاریخ شفاهی نیز به سمت ساحت اینترنت و دیجیتالیشدن حرکت میکند.
کلیدواژهها: تحقیقات مربوط به تاریخ شفاهی، مصاحبه گفتوگومحور، خاطره جمعی، برساخته فرهنگی، بیناذهنیت، روایت مکالمهای
انگیزه نگارش این مقاله به یک سخنرانی در همایشی موسوم به «خاطره و روایت: تاریخ شفاهی در بستر اروپای شمالی» بازمیگردد که در سال 2006 در هلسینکی برگزار شده بود. در واقع تلاش کردهام تا تحقیقات و آثاری را که قبلاً درباره تاریخ شفاهی انجام داده و به رشته تحریر درآورده بودم در بستر و بافت تحولات و تطور این رشته قرار دهم و در عین حال نیز تأمل و تعمقی درباره چند و چون تطابق آثار گذشته با چالشهای مستمر و مداوم تاریخ شفاهی و کاربرد آنها در زمانه فعلی کرده باشم. به هر حال ناگفته نماند که به این حوزه از گذشته تاکنون علاقمند بودهام.
سنت ما غربیها این است که غالباً هر گاه میخواهیم از کارهای تاریخی سخن گفته و به مباحث آنها ورود کنیم، ابتدا تاریخ و سابقهای از آن رویه یا عمل را ارائه میدهیم. الحاق یا درآمیختن معرفت و زمان، از نوعی عنصر جالب توجه و حیرتانگیز برخوردار است که ما نیز به راحتی میپنداریم راه و روش فهمیدن تاریخ آنگاه که خود به مطالعه و فعالیتهای مربوط به «تاریخ» پرداختهایم همین است. اما در همین جا صراحتاً اعلام میکنم که قصد من از طرح مباحث این مقاله صرفاً سخن گفتن درباره تاریخ شفاهی است و نه پرداختن به تاریخ «مصاحبه» که البته بخشی از حرفه و مهارت مورخان از زمان هرودوت نیز بوده است. تاریخ شفاهی از بدو تولدش در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 تولید و تهیه اسناد را مقصد و مقصود خود داده است. در این عرصه دو هدف تعقیب میشده است، یکی که از رویهها و آئینهای بایگانی نشأت میگرفته و دیگری نیز برخاسته از پدیده بهاصطلاح «تاریخ اجتماعی نوین» بوده است. نکتهای که رویه اول مد نظر داشت این بود که مردان پرمشغله عصر تلفن و تحولات صنعتی و تکنولوژیکی بعد از بازنشستگی همچون مردان اعصار گذشته وقت و فرصت یا رغبتی برای نگارش و درج و ثبت خاطرات یا نامهنگاری ندارند. لذا بر مورخ و بایگان، و ترجیحاً بایگان، واجب بود تا برای ایجاد مجموعهای از اسناد و مستنداتی که تهیه آنها در عصر پرسرعت پیشرفتهای گوناگون روزبهروز غیر ممکنتر میشد با افراد مصاحبه کند. هدف این بود تا اسناد مکتوب موجود را تا حد ممکن تکمیل نمایند و خلأهای آنها را پر کنند. در مقوله دوم هدف این بود تا زندگی و فعالیتهای گذشته طبقات مختلف مردم را که تا آن زمان مورد بیاعتنایی مورخان قرار گرفته بود مستند شوند؛ بهویژه خاطرات طبقات کارگر جامعه. اما در این میان اقلیتهای نژادی و قومی، زنان، و اقلیتهای سیاسی نیز از قلم نمیافتادند. زیرا اینها کسانی بودند که از قدیمالایام مورد بیاعتنایی واقع شده یا عمداً به فراموشی سپرده شده بودند: مردمی که شناخت تاریخشان در آن زمان با مطالعه و بررسی اسنادی حاصل میشد که توسط افرادی بیرون از جوامع آنها تهیه شده بود، مانند تحلیلگران طبقات بالا، و همچنین روزنامهنگاران، و دیگر مددکاران اجتماعی یا هر کسی که یک سند مکتوب از خود باقی گذاشته بود(گریل 1990، 2006).
رویههای بایگانی و مصاحبه تاریخ اجتماعی به رغم اختلاف نظرهای گسترده در زمینه موضوعِ مورد توجه و بررسی، کاربردهای مصاحبههای ضبطشده، و اهداف و جاهطلبیهای حرفه تاریخی، در چند فرض با یکدیگر اشتراکاتی داشتند. مصاحبه را بهعنوان یک سند قبول داشتند. مصاحبه از این نظر عنصر قدرتمندی است که یک مجموعه و پیکره حاوی اطلاعات-یعنی واقعیاتی از گذشته- را در اختیار مورخ میگذارد. حقیقت در دل همان واقعیاتی نهفته بود که منتظر بودند مورخی با تکیه بر «دقت علمی» به آنها نزدیک شود و آشکارشان کند. هدف این بود تا سند دقیق و صحیحی تهیه شود که بتوان آن را به همان شیوههای مرسومی محک زدکه مورخان بهوسیله آنها اعتبار و قابلیت اعتماد اسناد خود را محک میزدند و به اثبات میرساندند. مورخان تاریخ شفاهی با الگوبرداری از شیوههای غالب تحقیقات پوزیتیویستی و تجربهگرایانه علوم اجتماعی تلاش میکردند تا با دقتی قابل قبول بفهمند در گذشته «دقیقاً چه اتفاقی افتاده بود». اگر خاطره به هر نحوی مورد اعتنا واقع میشد صحت یا نادرستی آن مد نظر قرار میگرفت، و یک داستان یا خاطره واقعی تنها زمانی پذیرفته میشد که با تفسیر و تحلیل مورخ از وقایع گذشته منطبق باشد، یا حکایتی مفید را که روشنگر آن تفسیر باشد ارائه دهد. در اینجا علاقه مورخ به توالی ماجرا(بعد چه شد؟) بود تا روایت. به ندرت پیش میآمد که بگوییم «شما داستان خودتان را بیان کنید»؛ و غالب اوقات میپرسیدیم:«بعد چه شد؟»
در چارچوب نگرشهای کسانی که تاریخ شفاهی را تا سطح حرفه و شغل تاریخی ارتقاء میدادند، که در آن زمان نیز چنین برداشتی حاکم شده بود، مایکل فریش توصیف جالبی از این وضعیت ارائه داده و آن را به «تاریخ بیشتر» یا «فرار از تاریخ» تشبیه نموده است(فریش 1979).[1] تاریخ شفاهی در قالب مقوله اول تبدیل به یک بحث تدافعی میشد و درک ما از گذشته را با ارائه اسناد بیشتر متحول میساخت. در مقوله دوم به یک بحث تهاجمی تبدیل میشد که بسیار مورد علاقه نویسندگان و مورخان اجتماعی بود و درک تاریخی ما را با عبور از کنار مورخ و گفتوگوی مستقیم با کسانی که خود شاهد وقایع مورد مطالعه بودند دچار انقلاب میکرد. باید به صدای مردم اعتماد میکردند زیرا صدای مورخ بهواسطه مصالح حرفهای، اجتماعی و سیاسی که در جستوجوی پیشه خود به آنها تن میداد بیاعتبار و غیر قابل اعتماد شده بود. این موضع پوپولیستی در افراطیترین وجه خود استدلال میآورد که مصاحبه تاریخ شفاهی درواقع یک برهه روشنگرانه برای مورخ و مصاحبهشونده است. فریش خاطرنشان میسازد که «تاریخ بیشتر» و «فرار از تاریخ» هیچکدام با پیچیدگی مصاحبه تاریخ شفاهی یا مشکلات روششناختی بزرگتر این رویه و آئین از قبیل خاطره و روایت، سازگاری و توافقی ندارد و منجر به گشودن مشکلی نمیشود.(فریش 79-70 : 1979).
دیدگاه جدید و متفاوتی در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بر کار ما حاکم شد. شاید اگر در متن و شرایط دیگری بودیم تشریح این تغییرات و نحوه ارتباط و اتصال آنها با تغییرات بزرگتری که در عرصه اندیشه درباره بخش اعظم علوم انسانی و رشتههای علوم اجتماعی رخ میداد بسیار جالب بود. اما عجالتاً برای تبیین مقصودمان در این متن میتوانیم بحثمان را با اشاره به نکته و دغدغه اصلیمان به ایجاز بیان نماییم یعنی تحول هدف و غایت تحقیق(تاریخ شفاهی) از سندی که وقایع و رخدادهای گذشته را افشا مینماید به متنی ساختهشده بر اساس قواعد دیالوگ و گفتوگو. این درواقع یک تغییر معرفتشناختی از توجه به صحت واقعه به سمت توجه به ساخت روایت است.
از آنجایی که هر متنی میبایست نویسنده و مخاطبی داشته باشد، تغییر فوق نتایج معناداری برای دیدگاه ما نسبت به مصاحبهگر و مصاحبهشونده و نوع رابطه بین آنها داشت. نخست اینکه بر نقش مصاحبهگر تأکید میگذاشت. نقش جدیدی که دیگر از گمنامی و عینیتگرایی و تعمق صرف بیرون آمده و ویژگی منحصربهفرد تاریخ شفاهی را برجسته و در معرض دید قرار میداد بدین معنا که تاریخ شفاهی بهواسطه مداخله فعال مورخ/مصاحبهگر خلق میشود. اکنون سخنها بدین مرحله رسیده بود که میگفتند اگر اهداف و بلندپروازیها، دیدگاهها و ارزشهای مورخ مداخله نمیکرد مصاحبهای هم پدید نمیآمد و به ظهور نمیرسید. تاریخ شفاهی هر چند در میان اسناد مورد استفاده مورخ تنها بودند اما زائیده همان علاقه مورخ هستند. بنابراین تاریخ شفاهی صرفاً اسنادی از مقطع زمانی مورد مطالعه و تحقیق ما محسوب نمیشوند، بلکه اسنادی مربوط به اینجا و اکنون هستند و نه تنها درباره گذشته خبر میدهند و روایت میکنند، بلکه به ما نشان میدهند که گذشته به چه نحوی و با چه کیفیتی در زمان حال به زندگی خود ادامه داده و آن را تحت تأثیر خود قرار میدهد. البته اسناد معتنابهی موجود است که در زمان حاضر درباره گذشته تهیه و گردآوری شدهاند اما هیچیک بهواسطه مداخله فعال مورخ و با آوردن صدای عمومی در گفتوگویی خصوصی شکل نگرفتهاند. پس واضح بود که اگر مورخان میخواستند تفسیری را با تکیه بر مصاحبههای خودشان ارائه نمایند ضرورتاً میبایست موضع خود را در جریان شکلگیری مصاحبه و تفسیر روشن سازند.
مقوله دوم و احتمالاً مهمتر این است که مصاحبهشونده از مرحله منبع یا مرجع صرف عبور کرده و خالق اصلی و مفسر تاریخ تلقی میشد و به جایگاهی ارتقاء مییافت که نام «برساخته فرهنگی» بر آن گذاشته بودند. از اینرو علاقه بهشکل متوازن و برابر به سمت دو مطلب معطوف شد: نحوه روایت ماجرا و داستان و چیستی روایت. مردم تاریخ خود را چگونه میآفریدند و به آن شکل و ساختار میبخشیدند؟ در این مذاکره و وصال گذشته و حال چه چیزی را میافزودند؟ خزانه آنها چه بود؟ ما برای فهم عمیق و دقیق معنای مصاحبه و شیوههایی که بدان وسیله میبایست آن معنا را رمزگشایی میکردیم چگونه میتوانستیم از مرزهای رشتههای علوم اجتماعی سنتی و مرسوم فراتر برویم؟ به جای مقابله با تعصبات و پیشداوریها و غلبه بر آنها آنچه که عنصری حیاتی در تبیین و تشریح گواهی تاریخی مردم محسوب میشد ارزشها، نگرشها و تاریخها بودند. مورخ از آن پس صرفاً گردآوریکننده مشاهدات دیگران نبود بلکه نقشی مشترک در آفرینش متنهای کلامی ایفا مینمود. از آنجایی که تبدیل واقعه به متن در قالب کلامی مستلزم ساختاربندی بود، لذا اکنون توجهات به روایت یعنی شیوه بیان ماجرای تغییر در طول زمان و به شیوه انسجام خاطره در آفرینش گذشتهای مفید و قابل استفاده معطوف شده بود. از لحاظ قواعد دیالوگ و گفتوگو، مصاحبه درواقع تلاقیگاه دو تفسیر متمایز از گذشته بود، یک تفسیر بر مطالعه گذشته تکیه داشت، و تفسیر دیگر نیز از زندگی در همان گذشته نشأت میگرفت. البته هیچیک بر دیگری رجحان خاصی نداشت.[2]
مذاکره، کلید حل معمای مصاحبه بود چیزی که فریش بدان «مرجعیت مشترک»[3] و دیگران بدان «افق مشترک» یا «بیناذهنیت»[4] میگفتند(فریش 1990؛ پاسرینی 226-219: 2001؛ پورتلی 44-29؛ 1991). نکتهای که تأکید بر آن در همین جا اهمیت دارد این است که اشتراک مرجعیت و افقهای مذکور صرفاً ناشی از این نبود که ماجرای روایتشده و گوینده آن مورد احترام بودند، بلکه مورخ نیز انحصار تفسیرگرایانه خود را واگذار کرده بود و همین نیز به آن اشتراک یاری میرساند. بنا نبود مردمی که با آنها مصاحبه میکردیم مجاز باشند صرفاً درباره ابعاد متعین و ملموس تجارب خودشان سخن بگویند که در بسیاری موارد داستانهایی از قربانی شدن و بدرفتاری را ارائه میدادند و ما کارشناسان نیز کاملاً حق داشته باشیم تا آن تجارب را تفسیر نماییم. اشتراک مرجعیت به معنای اشتراک در حق تفسیر بود و همین جنبه نیز، آنطور که امید میرفت، کار و فعالیت تاریخی را متحول میساخت. مردمی کردن این حرفه بهوسیلة تاریخ شفاهی صرفاً با افزایش تعداد مردم در حوزه و عرصه تاریخ یا فرار از تاریخ حاصل نمیشد بلکه با جدی گرفتن حق مردم در قبال دیدگاهی که خودشان نسبت به تاریخ داشتند تحقق مییافت؛ جدی تا بدان حد که نه تنها روایت آنها روی نوار ضبط شود بلکه دربارهاش بحث کنند و به همان روال و شیوهای ماجراهایش را مورد مباحثه و تردید قرار دهیم که خودمان را در برابر استدلالات و دیدگاههای کسانی قرار میدهیم که با آنها به گفتوگو مینشستیم. هانری گلاسی (1982)[5] گفته است که تاریخ عامیانه تمامش تاریخ است و تاریخ نیز تمامش تاریخ عامیانه است. یعنی کسانی که تاریخشان روایت میشود همانند مورخ بهدنبال کشف و فهم حقیقتِ وقایع گذشته هستند، و پس از آنکه چنین تاریخی مورد بررسی قرار میگیرد میبینیم تاریخ مورخ نیز مانند همان تاریخی که گردآوری شده گرفتار تعابیر و تفاسیر احتمالی میشود.(گلاسی 655-648: 1982).
آلساندرو پورتلی(31: 1991) در کلام خود مصاحبه را به تلاقیگاه تفاوتها تشبیه کرده است. هر یک از طرفین مصاحبه در این ملاقات اندیشههای برابر اما متفاوتی را درباره اتفاقات و رخدادهای گذشته بیان میکند. در زمانی که تنشهای اساسی و مبنایی این دیدگاهها با هم کلنجار میروند تکاپو و پویایی مصاحبه درواقع همان فراز و فرود و تلاطم مکالمه و گفتوگوست. البته فرض در اینجا این است که ما اساس گفتوگویمان را بر این توافق گذاشتهایم تا با هم مخالفت کنیم و اختلاف نظر و دیدگاه داشته باشیم، و بر ما واجب است تا به کسانی که با آنها مصاحبه میکنیم توضیح دهیم که ما به دلایل متفاوتی مانند اختلاف سن، جنسیت، قومیت و نژاد، دیدگاههای سیاسی و از همه مهمتر به این دلیل که به شیوه متفاوتی تاریخ گذشته را مطالعه کردهایم با آنها تفاوت خواهیم داشت.
مقوله سوم به موضوع مخاطب مربوط میشود. مصاحبه تاریخ شفاهی غالباً پیچیدهتر از گفتوگو بین دو نفر است که اکنون در جایگاه و کسوت مورخ قلمداد میشوند. بخشی از مذاکرهای که درباره مصاحبه انجام میشود برای به رسمیت شناختن این امر است که مصاحبه دارای یک ماهیت عمومی است. از همان نخستین روزهایی که رویه مصاحبه به خدمت گرفته شد همواره چنین فرض شده بود که نتایج و ماحصل گفتوگو چه در قالب یک اثر بایگانی و آرشیوی باشد و یا در قالب یک مصاحبه تاریخ اجتماعی متبلور شود برای تفسیرهای گوناگون و مستمر در اختیار عموم قرار خواهد داشت. در هر پروژه و مصاحبهای ابتدا اهداف مصاحبه را به مصاحبهشونده اطلاع داده و به وی میگویند که مصاحبه او برای چه مخاطبانی تهیه و آماده میشود. اساساً با این کار قواعد بازی معرفی و مشخص میشود و یکی از آن قواعد هم این است که مطالبی ضبط میشود و نهایتاً نیز به نحوی از انحاء در معرض قضاوت عمومی قرار میگیرد. از این رو، طرفین مصاحبه و مکالمه با تکیه بر فرهنگهای خود درگیر یک دیالوگ بسیار پیچیده میشوند. آنها هم به زبان خود و هم از زبان یکدیگر با مخاطبان خیالی سخن میگویند. لذا مصاحبه در این فضا صرفنظر از بُعد مکالمهای خود، یک واقعه یا رویداد اجراگرایانه است. مضاف بر اینکه هر یک از طرفین دیالوگ در چارچوب مجموعهای از قیودات فرهنگی-اجتماعی که بر شیوههای سنتی و عرفی داستانگویی و خزانههای آموختهشده یادآوری متکی است، سخن میگوید، لذا مصاحبه و همچنین روایت را میتوان یک مخلوق و پدیده چندصدایی[6] انگاشت.[7] مثلاً وقتی خودم در مصاحبه رساله دکترایم شرکت کرده بودم، بارها سوالات ویژهای پرسیدم زیرا استاد راهنمایم یا عضوی از کمیته به سوالات مورد نظر ابراز علاقه کرده بود. پس صدای سومی از طریق من به گفتوگو راه یافته بود. به همین روال نیز شخصی که با وی مصاحبه میکردم از موقعیت مصاحبه برای سخن گفتن با صداهای درونی خود یا مخاطبان خیالیاش استفاده میکرد. سوالی که همیشه فکر میکردم پاسخ دادن به آن جالب باشد این بود که مخاطبان خیالی چگونه ما را با تاریخ خودمان روراست و صادق نگه میدارند.
مصاحبه در قالب یک متن ساختمند که گذشتهای مفید و قابل استفاده را در پیش روی ما مینهد وابستگی شدیدی به عنصر یادآوری دارد. ظرف چند روز باقیمانده مفصلاً درباره خاطره به شیوهای سازگار و متناسب با چندین دهه تحقیقاتی سخن خواهیم گفت که بارها و بارها به ما ثابت کردهاند خاطره بیش از آنکه یادآوری دقیق و درست تکههای پراکنده اطلاعات باشد مسئله تجدید سازمان و بازسازی تکههای اطلاعات و تبدیل آنها به یک نقشه است. به موازات این کار نیز درباره خاطره فردی و جمعی، تفاوت خاطره و یادآوری، تفاوتهای بین خاطره جمعی و اجتماعی، تنش بین خاطره و تاریخ، یادآوری و تجربه مجدد، حافظه کوتاهمدت و بلندمدت، خاطره بهعنوان فرایند و خاطره بهعنوان ایدئولوژی، یادآوری و الگوهای روایت مطالبی را خواهیم گفت. در اینجا فقط میخواهم توصیهها و نکاتی را ارائه کنم که در این بحث برای ما مفید فایده واقع شود.[8]
اکنون به وضوح میتوان آمیزه و توافق بسیار پیچیدهای را بین یادآوری فردی و جمعی در مصاحبه تاریخ شفاهی مشاهده کرد. خزانههایی که قبلاً از آنها یاد کردیم تا حد زیادی به مفهومی وابسته و متکی هستند که نام خاطره جمعی یا اجتماعی را بر آنها گذاشته بودیم. البته مردم خود در میانه وقایع و رویدادها زندگی میکنند و آنها را از منظر تجارب شخصیشان به یاد میآورند. بخش مهم و عمدهای از گفتههای ما در چند روز آینده حول محور چنان تنشی خواهد چرخید زیرا در همین چارچوب و قالب است که میتوانیم شکلبندیها و میانجیگریهای فرهنگی-اجتماعی را بفهمیم و درک کنیم؛ شکلبندیها و میانجیگریهایی که مصاحبههای ما و صرفهجوییهای اخلاقی و سیاسیِ منبعث از آنها را تحت تأثیر خود قرار میدهند. در اینجا فقط میخواهم هشداری بدهم که شاید در بستر جغرافیایی کنونی[فنلاند] به اهمیت بستر آمریکا نباشد، و این هشداری است که ما باید در برابر گرایش به تأکید بر فردگرایی خاطره بهشدت هوشیاری خود را حفظ کنیم.
در تعریف خاطره جمعی گفتهاند آن است که یکدست، مبتنی بر توافق، اجماع، و تمایلات عمیق اجتماعی باشد: چیزی که جامعه بهعنوان حقیقتِ گذشته خود بدان باور دارد. ما در مصاحبه غالباً متوجه میشویم که خاطرات فردی معمولاً دارای تفاوتهایی با یادآوریهای جمعی هستند و اغلب نیز آنها را نقض میکنند. همانطور که آلستر تامسون متذکر شده است:«خاطره همچون میدان نبردی است» مشحون از تاریخهای جمعی و اجتماعیِ مرموز و ناگفتنی، اعتراضات و آزردگیهای شخصی، و خاطرات نبردهای شکستخورده. این میدان نبرد غالباً بین فرد و جمع گسترده شده است. با تأکید بر این تفاوت یا اختلاف ممکن است انسجام و یکدستی بنیادی جمع را نبینیم، یعنی صرفهجویی اخلاقیِ مبتنی بر سهم متقابل و مناسبات قوی و ماندگار بین مردمی که فضای سیاسی و اجتماعی مشترکی دارند. مشخص است که مشارکت و حضور افراد در وقایع و رخدادهای مورد یادآوری به یک اندازه نیست و خاطره جمعی نیز محصول همگنی نمیباشد، پس باید دقت کنیم تا مباحثات خود را بر اصول فردگرایانة تعاملات انسانی استوار نسازیم. ما باید از مقولات خاطره فردی و جمعی فراتر برویم تا میانجیهایی را که زمینه توزیع و انتشار آنها را فراهم میسازند پیدا کنیم-از میانجیهایی مانند اقدامات دولت، باورهای مذهبی، سنن خانوادگی، بازنماییهای رسانهای، زندگی روزمره و مکالمات گرفته تا دیگر محدودههای ظریفی که انگیزه و انتخاب فردی را در چارچوب خود نگه میدارند. اخیراً با مطالعه مقالات گوناگون گردآوریشده در کتاب «جان به در بردن از نظام شوروی»[9] به قلم دانیل برتو،[10] پال تامسون[11] و آنا راتکرش(2004) [12] نکته مذکور را به درستی دریافتم.
نکته دیگر اینکه ما در مصاحبه تاریخ شفاهی باید نسبت به چیزهایی که خود در جایگاه مصاحبهشونده به یاد میآوریم و به گفتوگو میافزاییم هوشیاری خود را حفظ کنیم. چنین خاطراتی مشتمل بر چیزهایی است که خواندهایم و اکنون به یادمان میآید، چیزهایی که دیگران به ما گفتهاند و خاطرات مشترکی که از وقایع بزرگ تاریخی مانند جنگ سرد، جنگ جهانی دوم یا کسادی بزرگ آمریکا در حافظهمان ثبت شدهاند. البته اکثر شما از نسلی نیستید که تجربه مستقیمی از بسیاری از وقایع یادشده داشته باشید اما اکثرتان منبعی از داستانها، حکایتها و افسانههای نیمبندی در ذهنتان دارید که از نسلهای دیگر به شما منتقل شدهاند و با وجود این همه مطالعه و تحقیق همچنان در ذهنتان باقی ماندهاند و شما نیز در مصاحبه به آنها تکیه میکنید. در تحلیل مصاحبههایی که خود آفریدهایم باید دقت کنیم تا از خاطرات خودمان الگو نگیریم و این نکته مهمی است. دیدگاه مصاحبه که یک محصول دیالوگمحور را مد نظر دارد میطلبد که ما نسبت به مشارکت خود در مصاحبه به هر نحوی که اجرا میشود از یک خودآگاهی و احتیاط برخوردار باشیم.
نکته آخر درباره موضوع خاطره این است که به نظر من باید بهدقت درباره تفاوتهای مشترک بین تاریخ و خاطره اندیشه کنیم. این تفاوت را از مباحثات اولیه مربوط به خاطره جمعی که توسط هالبواکس[13] ارائه شده بود استخراج کردهایم. در گذشته میگفتند که تاریخ درواقع ثبت و ضبط تغییرات است، دفتری که افرادی بیرون از جامعه صفحاتش را سیاه کردهاند؛ پدیدهای متصل به یک دیدگاه است، دائماً گذشته را از نو میآفریند، سنتها را تضعیف مینماید، و غیره و غیره. اما خاطره جمعی از سوی دیگر به گذشته وفادار است و از ثبات، پیوستگی و ابدیتی برخوردار است که تاریخ قادر به همانندسازی آن نیست، ابهاماتی را که مورخ به آنها علاقمند است و به دیگران تعلیم میدهد محترم نمیشمارد و ترجیح میدهد خط داستانیاش را بهشکل غیر خطی روایت و دنبال کند. لذا، برای بعضیها که گرایش رومانتیکتری دارند، مسئله کنونی ما این است که تاریخ به وفور داریم و خاطره در حد اندک. به قول منتقدی که گفته است:«تاریخ شفاهی، روشنترین تجلی و تبلور تأثیر تروریستی خاطرهای است که در قالب تاریخ درآمده است.» (نورا 10-9: 1996).
با این وصف، مفروضاتی که درباره خاطره جمعی و تاریخ عنوان میشده است در آثار اخیر مورد تردید واقع شدهاند. خاطره جمعی از نسلی به نسل دیگر تغییر میکند؛ دائماً بهدست میانجیهای جمعها و مجامع بهویژه دولت شکل میگیرند و تغییر شکل میدهند. دیگر نمیتوان تاریخ را محصول کار غریبههای بیطرف تلقی نمود، همچنین نمیتوان آن را تنها به شیوهای که توسط مورخان سیاسی و اجتماعی آفریده میشود منحصر ساخت. علاوه بر اینها، اَشکال و روشهای جدید معرفی تاریخ در موزهها، برنامههای رادیویی و تلویزیونی و فضای اینترنت تا بدان حد اندیشه و تصور ما درباره تاریخ را وسعت بخشیدهاند که اکنون برای خیلیها میپرسند آیا هدف تاریخ، خلق تکنوشتههای تحلیلگرانه است یا کشف راه و روشهای جدید ارائه روایتهایی از یک گذشتة سودمند و قابل استفاده؟ شاید در شرایطی که ما اندیشه و تصور خود را درباره تاریخ و کیستی مورخ گستردهتر میکنیم میبایست خاطره را صرفاً روش دیگری برای درک گذشته یعنی نوع متفاوتی از تاریخ تلقی نماییم. دو اثر اخیر در حوزه تاریخ شفاهی رابطه پیچیده و خلاق بین تاریخ و خاطره را در قصهگویی تبیین میکنند آنجا که هر یک به آن دیگری تبدیل میشود، یعنی تاریخ به خاطره و خاطره به تاریخ: کتاب «فرمان اجرا شده است»[14] نوشته پورتِلی(2003) و «داستان دونا ماریا»[15] نوشته دانیل جیمز(2000).[16]
همانطور که به سوالات مربوط به خاطره پاسخ میدهیم باید به سوالاتی که راجع به روایت پرسیده میشوند نیز پاسخ دهیم؛ سوالاتی درباره ماهیت روایت، ساختارش در مصاحبه تاریخ شفاهی، رابطه بین خاطره و روایت و چیزهایی که با مطالعه نظریههای متفاوت روایت میتوانیم بیاموزیم. همانطور که اشاره کردیم، چیزی که در بحث تاریخنگاری ما مورد توجه واقع شد نه تنها وقایع و رخدادهای گذشته، بلکه کیفیت و نحوه خلق روایت از یک گذشته مفید و قابل استفاده در قالب متنی است که در چارچوب مصاحبه تاریخ شفاهی و محیط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن ساختار تهیه شده است. از آنجایی که جدایی زمان و مکان حال از زمان و مکان گذشته ناممکن است، لذا سوالات واقعی نیز سوالاتی درباره رابطه بین گذشته و حال، بین گوینده و شنونده، و داستانی است که آن روابط از گذشته میتوانند برای ما تعریف کنند. برای آغاز از این مسیر لازم بود تا تاریخ شفاهی و پروژهای را که در دل آن گذاشته بودیم تعریف نماییم.
اکنون قصد دارم به سوالاتی که در آغاز این رساله درباره اهمیت و ربط اندیشههای مطروحه در کتاب «پوشههای صوت» (گریل، 1945)[17] پرسیده بودم بازگردم. در آن مقالات گفتم که تاریخ شفاهی درواقع روایتی مکالمهای و گفتوگومحور است که در تعامل مصاحبهگر و مصاحبهشونده آفریده میشود. هنوز هم بر این باورم که تعریف سودمند و مفیدی ارائه دادهام. با این وجود، اکنون سه نکته دیگر را به آن میافزایم. نخست آنکه باید گفتوگو را ضبط کرد. زیرا عمل ضبط دارای دو جنبه خاص است که میخواهم توجه شما را به آنها جلب کنم. چنانچه مایلیم مصاحبه را از منظر یک روایت تاریخی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، و چنانچه تعامل مصاحبهگر و مصاحبهشونده را یک عنصر و عامل اساسی و زیربنایی در فهم و درک معنای این محصول و مخلوق میدانیم لذا باید این برخورد را کاملاً ضبط کنیم. درواقع، بعضیها حتی تأکید کردهاند که ضبط صدا به تنهایی کفایت نمیکند و باید ضبط تصویری هم داشته باشیم. علاوه بر اینها، با توجه به اینکه چنین سندی بهعنوان یک نمای صوتی موجودیت یافته است تأثیرات قابل توجهی بر درک ما از مصاحبه میگذارد. این سند نه تنها سوالاتی جدی درباره رویههای استنساخ که کلام شفاهی را به کلام مکتوب تبدیل مینماید مطرح میسازد، بلکه ما را نسبت به زبانی مانند زبان پژوهشگران که به تفاوت متن فخیم و کلام شفاهی واقف هستند یا ملاحظات واقعیتر تفاوتهای گفتن و نوشتن حساس میسازد.[18]
دوم اینکه کلام و کنش نیز مسائل مخصوص خود را دارند و از همه مهمتر بهخصوص اگر درباره علاقهمان به موضوع بیناذهنیت جدی باشیم یعنی نحوه تأثیر واقعیت فیزیکیِ احاطهپذیری و نفوذ صوت بر آگاهی روانی و کمک به آن، نحوه تبدیل شدن اینجایی به آنجایی، و نحوه برخورد ما با مسائل ناشی از تبدیل شدن یک تجربه شنیداری از زمان و مکان به اساس و مبنای تعمق ما درباره فرایند همکاری و مشارکت در ساخت و تفسیر گذشته.
با مراجعه با تعریف مبسوط روایت مکالمهای و دیالوگمحور اکنون فکر میکنم که ما باید بدانیم تاریخ شفاهی از یک بحث شخصی نشأت میگیرد که به نوعی در مسیر تبدیل شدن به سندی عمومی است، یعنی نسخه یا تصویری که محل مراجعه دیگران خواهد بود، مأخذی برای نقل قول و استناد در تاریخهای مکتوب و بخشی از یک برنامه تولیدی رادیویی یا تلویزیونی. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، ماهیت عمومی مصاحبه فینفسه منجر به موضوعاتی درباره مخاطب، اخلاقیات، معرفی خود، اعتماد، کنش و مسؤولیتهای حرفهای دامن میزند. و مورد آخر اینکه باید دامنه تعریف مذکور را گستردهتر سازیم تا این واقعیت را دربربگیرد که تاریخ شفاهی درواقع یک یادآوری است. منکر نمیتوان شد که تاریخ شفاهی همواره متکی بر یادآوری است. پس آنگاه که به این شیوه تشریحش کردیم فکر میکنم میتوانیم آن را یک ژانر بدانیم: مفهومی که پورتلی چند سال پیش مطرح کرده است (23-2: 1997). روایت گفتوگومحور ثبت و ضبطشدهای را که بر اساس غور و اندیشه درباره وقایع و رخدادهای گذشته تهیه شده و قرار است تا به یک سند عمومی تبدیل شود را تاریخ شفاهی میگویند.
به تبعیت از تعریف روایت گفتوگومحور که اکنون گستردهتر شده است هنوز هم معتقدم که با سه سازختار چفتوبستشده اما بهلحاظ تحلیلی کاملاً مستقل و جدا از هم تعریف میشود که عبارتند از: ساختار زبانشناختی، ساختار اجتماعی و ساختار ایدئولوژیکی که هر یک به علت تفاوتهای بین گوینده و شنونده، مجموعهای از تنشهای موجود را به نمایش میگذارند که باید با میانجیگری قواعد این ژانر برطرف شوند.
در ابتدا که راجع به ساختار زبانشناختی سخن گفتم مفهوم محدودی از زبان را در ذهن و نظر خود داشتم. استدلال مذکور به گوش نظریهپردازان ارتباطات کلامی که به بررسی مصاحبه از منظر اَعمال گفتاری، افعال نوبتی و از این قبیل علاقمند هستند خوش آمد (نگاه کنید به مکماهان 1989). چند سال بعد با مطالعه و بررسی زبانهای متفاوتی که مصاحبهگر و مصاحبهشونده در مصاحبه بهکار میگیرند کوشیدم شرح و تفصیل بیشتری درباره این ملاحظات ارائه کنم (گریل 1994). استدلال من در آن زمان این بود که مصاحبهگر/مورخ در قالب پرسش و پاسخ به زبان تجزیه و تحلیل سخن میگوید یعنی اجزاء را از هم جدا میسازد و در آرایشی نو عرضه مینماید. این همان زبان مورخ حرفهای است؛ زبان همین مقاله است. اما مصاحبهشونده به زبان قصه سخن میگوید-یعنی غالباً میکوشد تا گذشتهای مفید، قابل استفاده و یکدست را از طریق یک چارچوب گاهشمارانه بیان کند. از نزدیک که بررسی کنیم میتوانیم ببینیم و بفهمیم که اساس زبان تحلیلی مورخ/مصاحبهگر، در قصه (روایت)ی است که ما درباره کیستی خود (دانشمند، ناظر بیطرف و غیره) برای خود تعریف میکنیم، در حالی که تحلیل روایت در همان اجتماع استعارات، مکثها، به هم تنیدگی عناصر جانشینی و همنشینی، چرخشهای حیرتانگیز، پیرنگسازی و بهویژه سکوتهایی است که در درونش نهفته است. هر گونه توجه به میانجیگری کنش زبانیِ مصاحبهگر و مصاحبهشونده در زمان حاضر باید بر ساخت متنی متمرکز شود که کوشیدهام با استدلال ثابت کنم که همان ساخت روایی است و معتقدم وظیفه پیش روی ما در زمان و مکان حاضر است.
در ابتدا فکر میکردم تنش در موقعیت اجتماعی مصاحبه چیزی است که میتوان آن را به زبان سنتی دستورالعملهای مصاحبه توصیف و تبیین کرد: یعنی حسن تفاهم، فعل نوبتی، تمرکز، پیگیری و غیره. به گمانم اکنون کتابشناسی تاریخ شفاهی موجود بسیار غنیتری است که با نظریه فریش درباره مرجعیت مشترک آغاز میشود بهویژه نظریه پورتلی درباره مصاحبه تاریخ شفاهی که آن را «آزمایشی در شرایط برابر» مبتنی بر برابری ذاتی قبول تفاوت و اختلاف-اندیشهای برگرفته از نظریه فمینیسم- بیان نموده است. به عقیده من این بینشها و دریافتهای درونی با رابطهای بهمراتب پیچیدهتر از آنچه که قبلاً تصور میکردیم منطبق هستند. ملاحظاتی از این دست برای بسیاری از رویهها و اقدامات ما توجیهات عمیقتری فراهم میسازند، از نوع رفتار در چارچوب مصاحبه تا آرشیوسازی و تشریفات اخلاقی و حقوقی.[19]
تنشهای معرفتی روایت تاریخ شفاهی به دو صورت بروز مییابند: یکی از آنها بر اساس اختلاف آگاهی و شعور تاریخی بین مصاحبهگر و مصاحبهشونده پدید میآید و دیگری نیز ناشی از تفاوت ذاتی بین تخیل و رویداد در ساخت یک تاریخ مفید و قابل استفاده است. نخستین باری که این نظریه و مفهوم را معرفی میکردم کوشیدم آن را بهعنوان تنش بین ایدئولوژی و اسطوره توصیف نمایم. مفهوم ایدئولوژی که من در سخنانم بهکار بردم بهشدت متأثر از مفهومی بود که لوئیس آلتوسر[20] از آن به «رابطهای که انسان بین خود و دنیایش برقرار و تجربه کرده است» نام میبرد (آلتوسر و بالیبار 1970). ایدئولوژیها نه تنها منعکسکننده و مفسر واقعیاتی هستند که به دوام و بقای آنها کمک میکنند بلکه آن واقعیات را میسازند و دائماً نیز با آنها در حالت تنش دیالکتیکی باقی میمانند. آنها نقشههای اقدام و عمل هستند که از گذشته برای کنترل و مدیریت حال استفاده میکنند تا آینده را به دست خود شکل دهند و تغییر مطلوب خود را در آن بهوجود بیاورند. آنها متکی بر دخالت انسانی هستند و معمولاً از مفهومسازیهای مغلق تاریخی استفاده میکنند که برای نقش و جایگاه طبقه خاصی از مردم توجیه میتراشند تا آنها را تنها گروه قادر به هدایت ما به سوی آینده مطلوب القا نمایند. اسطوره نیز شکل و حالتی از آگاهی و شعور اجتماعی است که از طریق آن چارچوبهای تفسیرگرایانه مشترک ساخته میشوند. اما هدف در اینجا انسجام اجتماعی و جاودانگی ارزشهاست که اعتبارشان غالباً بر ظرفیت آئین و طرز بیان اسطوره است تا احساس و عاطفه جمعی که در قلب اسطوره نهفته است را تکثیر و بازآفرینی کنند. اگر چنین تصور میشود که انسانها قادر به تغییر ترتیبات اجتماعی هستند بدین دلیل است که معتقدند به یک قدرت بالادستی ناظر و قاهر متصلاند قدرتی مانند خدایان یا خدای ادیان یا نمادی از روابط غیر دنیوی. اسطوره با چنین مفهومی قبلاً در بسیاری از محافل انسانشناسان جایگاه بزرگ و مهمی داشت.[21] این مفهوم که معمولاً به گونهای شکل داده میشد تا به جای تنش بین ایدئولوژی و اسطوره به تنش بین تاریخ و اسطوره اشاره کند غالباً بهعنوان تنش بین واسطه (تاریخ) و ساختار (اسطوره) قلمداد میشد.
استدلال من در آن زمان این بود که ما در مصاحبه تاریخ شفاهی میتوانیم نحوه خلق تاریخ و گذشتهای قابل استفاده در دیالوگ را که با هم میآمیختند و اسطوره را به شیوهای زیبا و ظریف در مبنای خاطره جمعی و ایدئولوژیهای یک زندگی را در تاریخ مینهادند و همچنین نحوه به هم بافتن آنها برای رفع تناقضات نظم اجتماعی و حیات اقتصادی آن فرهنگ را ببینیم.
به این ملاحظات بازخواهم گشت اما اکنون میخواهم نکتهای را که مربوط به کارمان میشود در تاریخ بگنجانم؛ نکتهای که ریشه در تاریخ خودش ریشه دوانده و از آن ناشی میشود-بحثی که به گمانم سوالاتی بیپاسخ را دامن خواهد زد، نکتهای که شخصاً من را بدین احساس دچار میکند که گویی از نسل دیگری هستم و تناقضاتی را که برای آنها هیچ راه حلی ندارم به نسل جدیدی منتقل میکنم.
مطالعاتی که اخیراً درباره تاریخِ تاریخ شفاهی صورت گرفتهاند با ارائه برهان و استدلال میخواهند بگویند که این رویه و فعالیت در حال حرکت به مرحله چهارم است. نخستین مرحله همانی بود که از آن به مرحله تجربهگرایی و اثباتگرایی و توسل به شیوههای علوم اجتماعی برای تشریح وظیفه تاریخ شفاهی توصیف کردم. مرحله دوم مرحلهای بود که به متن، خاطره و روایت بها میداد. مرحله سوم به رشد عظیم تاریخ شفاهی به لحاظ جغرافیایی و شناخت جریان اندیشه یا شیوه کشّاف مربوط میشد. رشد جغرافیایی بیش از هر جای دیگر در مناطق اسپانیایی و پرتغالیزبان دنیا و همچنین در آسیا و آفریقا به ظهور رسیده و قابل مشاهده بود. این رویه به حوزههایی مانند پیریشناسی، تمام گونهها و شقوق تاریخ اجتماعی، اَشکال مختلف روشهای درمانی مانند مطالعه آسیبهای روانی، طب روایی، مرور زندگی و مشاوره گسترش یافته و آنها را هم دربرگرفته بود. البته در عین حال، تاریخ شفاهی با استقبال بینظیری در حوزههایی مانند مطالعات فمینیستی، مطالعات قومی و نژادی، مطالعات همجنسبازان، و اکنون نیز حوزههایی مانند مطالعات معلولان، مطالعات افراد غیر عادی و مطالعات پسااستعماری روبهرو شده است. تمام این مطالعات و فعالیتها نهایتاً در قالب تشکیل و توسعه انجمن بینالمللی تاریخ شفاهی متجلی شد، یعنی با راهاندازی نشریات تخصصی، تشکلهای ملی، و تلاش برای نهادینه کردن واحدهای درسی تاریخ شفاهی در دبیرستانها، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی.
مرحله آتی اینترنت و دیجیتالیشدن، ساخت صفحات وب، دسترسی آنی و فوری به منابع و موجودی کتابخانهها و اَشکال جدید آرشیوها و معرفی اطلاعات را مرحله چهارم گفتهاند (تامسون 70-49: 2007). در حالی که معتقدم بخش عمده چنین آیندهای امکانات هیجانانگیز و دیدگاهای جدید شگفتانگیزی را درباره کار و حرفه ما نوید میدهد (تصور کنید دانشجویانی که محصول تحقیقشان در تاریخ شفاهی را روی وبسایتهایشان گذاشتهاند چه پیامدهای قابل توجهی خواهد داشت)، و مضاف بر اینکه با توصیفات سه مرحله رشد و گسترش جنبش تاریخ شفاهی موافق هستم، با این وجود میخواهم بیسر و صدا نارضایتی خود را از دیدگاه بیش از حد خوشبینانه نسبت به آینده دیجیتال اعلام کنم. به عقیده من اکنون حرفه و کار ما وارد مرحله جدیدی شده است اما مرحلهای که نه با پیشرفتهای فناورانه بلکه با تغییر دیدگاه و تصورات ما درباره تاریخ شکل میگیرد که این تغییرات به نوبه خود منبعث از تغییرات اقتصاد سیاسی دنیای ما هستند.
اجازه دهید منظورم را با ذکر نکتهای که ساسکیا ساسِن (ix-xxxvi: 1998) بر آن تأکید کرده بیان کنم. هر گاه کاربرد فضای الکترونیکی را در تصور میآوریم معمولاً اینترنت و ملحقاتش که مواردی مانند توزیع قدرت، تمرکززدایی، صراحت، امکان گسترش، فقدان سلسلهمراتب یا مرکزیت و عدم نیاز به کنترلهای اقتدارگرایانه یا انحصارطلبانه در ذهنمان نقش میبندد. و البته به هکرهایی که انحصارات رسانهای را در معرض تهدید قرار میدهند و با آنها میجنگندند نیز حق میدهیم. اما همین شبکههای جدید الکترونیکی باعث میشوند دیگر اَشکال قدرت مانند عملیات بازارهای مالی امکان ظهور و فعالیت پیدا کنند که اکنون به سرعت و ارتباطات در هم تنیده خود متکی هستند. چیزی که در پیامد این مرحله بهوجود میآید تمرکز سرمایه جهانی است که تا این زمان هرگز سابقه نداشته و شکلگیری ساختارهای جدید قدرت که قادرند در تنظیم بازار و حتی ایجاد تغییر ملت-کشورشان دخالت نمایند و منجر به بروز نابرابریهای اجتماعی عظیمی بشوند. به اعتقاد من، کاربرد دوم فضای الکترونیکی به اندازه کاربرد اول این فضا برای کار ما در حوزه تاریخ شفاهی دارای اهمیت حیاتی است.
آثار و کارهای اولیه تاریخ شفاهی بین دو محور حرکت میکرد: جمعآوری خاطرات یا انتشار تکنوشتههایی که در معنای وسیع کلمه به مسائل سیاسی میپرداخت و جمعآوری مصاحبه و انتشار تکنوشتههای مربوط به حوزه تاریخ اجتماعی که هر دو بر حول محور قدرت میچرخیدند. فعالیتهای بعدی به مرحلهای ارتقاء یافت که دامنه دیدگاه ما را به موضوعاتی در حوزه فرهنگ و برساختههای فرهنگی گسترش داد. به هر حال، آثار و محصول کار ما علیرغم تفاوتهای زمانی و موضوعات مورد علاقهمان تحت تأثیر تاریخ دنیای صنعتی غرب شکل میگرفت و در چارچوب این دنیا مفهومسازی میشد، دنیایی که روابط طبقاتی، نژادی و جنسیتی در آن یکدیگر را قطع میکردند و تبدیل به موضوعات و مسائل عمومی میشدند. این دنیایی بود که مقدراتش را وقایع و حوادث دو جنگ جهانی، کسادی و توسعه اقتصادی و جنگ سرد تعیین میکردند. اگر کسی با «متنفذان» مصاحبه میکرد و تاریخ آنان را جمعآوری مینمود بدین دلیل بود که آنها پستهایی را در رأس نظام طبقاتی در اشغال خود داشتند و یک نظم ملی و بینالمللی نیز در تاریخ جهان صنعتی ریشه دوانده بود. اگر هم کسی با اعضای طبقات معروفتر مصاحبهای انجام میداد هدفش طبق همین روالی که بیان شد درک ساز و کارهای درونی جامعه طبقاتی بود یعنی تجارب زنده مردمی که در حال تبدیل شدن به کارگران صنعتی بودند. گاهی اتفاق میافتاد که برخی از مورخان تاریخ شفاهی چنین توجیه میکردند که میخواهند گذشتهای قابل استفاده و مفید را در اختیار مردم بگذارند و به آنها قدرت ببخشند تا بتوانند خود را سازماندهی کنند و شبکههای مخالفی را ایجاد نموده و این نظام طبقاتی را تغییر بدهند. این امر مخصوصاً یک حرکت رو به جلوی مهم در محافل تاریخ شفاهی بود زیرا بخش اعظم فعالیتی که ما انجام میدادیم منبعث از پروژه چپ نوین بود. معذلک، مورخان شفاهی لیبرالاندیش و مارکسیست هر دو به اقتصاد اخلاقی صنعتی متصل و وابسته بودند.
به مرور زمان، علاقه به ذهنیت، و پروژهها و برنامههای متمرکز بر فرهنگ اقلیتهای خاص و جوامعشان بحث تاریخهای خرد، تفاوتهای چندگانه، سیاست هویت در همه اَشکال و برساختههای احتمالی آن، رویههای متفاوت سرگذشتنویسی، آسیبهای روحی، خاطره و اَشکال ظلم و بدرفتاری در خارج از فضای بدرفتاری و ستمهای طبقاتی را به میان کشید. همانطور که با نیمنگاهی به برنامههای آخرین همایشهای بینالمللی تاریخ شفاهی میتوان دید، در شبکهای که تاکنون یکپارچه و بیخلل و مقید به مسائل طبقاتی بوده و به زبان سنتی طبقاتی و انگیزههای طبقاتی اروپائیان مدون میشده خلل و شکافی بهوجود آمده است. فمینیستها و دیگر محققانی که معتقد بودند ویژگیهای اقلیتها و سایر گروههای مورد مطالعه آنها بر اثر تمرکز بر طبقه نادیده گرفته و بیارزش شمرده میشود و لذا چالشهایی را بهوجود آورده بودند، ضمن آنکه روزبهروز به فاصله بین مطالعات فرهنگی و تاریخ اجتماعی واقفتر میشدند، لذا تحقیقات میدانی و نوع نگرش به کارمان را آگاهانه و قاطعانه متحول ساختیم.
اکنون فرصتی برای بحث مفصل درباره این تغییرات نداریم. اما اجازه دهید چند اصطلاح را که بسیاری از علایق امروزمان را توصیف میکنند بیان کنم: استعمار چندوجهی، گفتمان حاشیهای و اقلیتی، ساختارهای روایی سرکوبشده، دورگه بودن، دگرزبانی، هویتهای آوارگی و تضعیف «من»ِ غربی. این علایق با یک محیط جهانیشده منطبق هستند، محیطی که رویه و کار تاریخ شفاهی در آن نقش منحصربهفردی در آشکارسازی جزءبهجزء روشهایی ایفا میکند که فرایندهای آن محیط بهوسیله آنها بر زندگی روزمره کسانی که در چنان تغییراتی گرفتار آمدهاند متکی و استوار میشود: مردمی که حاضرند اما قدرتی ندارند، مردمی که متأثر از رژیمهای استخدامی جدید در خارج از مدلهای صنعتی سنتی هستند. کوتاه سخن آنکه، این تغییر مبین ادامه تلتش برای الحاق محرومان به تاریخ است اما با مفهومی بهمراتب متفاوتتر از کیستیشان و درک و تصوری غنیتر درباره فرهنگهایی که به پشتوانه آنها سخن میگویند.
با رجوع به تنش بین اسطوره و ایدئولوژی باید بگویم که اکنون چیزی را حس میکنم که به نظرم طنین بین توصیف آن تنش و شرح و تفصیل تنشهای موجود بین خاطره فردی و جمعی و بین تاریخ و خاطره جمعی است که قبلاً بدانها اشاره شده است. نمیدانم که آیا دیگران هم این طنین را حس میکنند یا خیر اما از نظر من اکنون وقت آن است تا ترسیم نقشه منطقة بین خاطره و اسطوره را در مصاحبههایمان آغاز نماییم به همان شیوهای که آنتونی اسمیت در کتاب «اسطورهها و خاطرات ملت» (1999) [22] توصیه و تشریح کرده است.
اخیراً از شباهتی که نظریاتم با نظریات دیپِش چاکرابارتی[23] در کتاب «ایالتیکردن اروپا» (2000)[24] مطرح کرده به وجد آمدهام.[25] وی در تلاش برای محدودسازی تجربه اروپایی(غربی) و فروشکستن ادعاهای جهانشمول تاریخنگاری سنتیاش دو دیدگاه متمایز به تاریخ را مطرح میکند که بهعنوان تحریک خیال برای توصیف گذشته بر اساس «آرشیوهای مختلف اندیشه و کارکردهای روابط انسانی» بیان و معرفی مینماید. یکی از این دو، همان تاریخی است که همه ما میشناسیم و بهکار میبریم؛ تاریخنگاریای که از دوران رنسانس، جهانشمولی عصر روشنگری و نظریهپردازان بزرگ قرون نوزدهم اروپا، بهویژه مارکس، آغاز میشود. این تاریخی است که بر مفاهیم انتزاعی مانند انسان، کار و زمان متمرکز شده است: همان مفهومی که ما اکنون نام ابَرروایت را بر آن گذاشتهایم و چاکرابارتی بدان «تاریخ یک» میگوید. آنچه که در این دیدگاه تاریخی برای چارکرابارتی مهم است مفهوم کار انتزاعی است که از مارکس میگیرد و این مفهوم بهطور کامل جای سلسلهنظریات جهانشمولیت را میگیرد. در بحث مارکس از کار انتزاعی است که چاکرابارتی به ادعای خود وضعیتی را پیدا میکند که کار انتزاعی در آن نمیتواند روابط انسانی را توصیف نماید. این بحث بسیار پیچیده و مغرضانه است لذا نیازی نیست به آن بپردازیم. از نظر من، بخش جالب بحث به نظریه و مفهومی مربوط میشود که میگوید چنین وضعیتی در خارج از جهان سرمایه حول محور دیدگاه متفاوتی از نظر مفهومی درباره جهان و تاریخی متفاوت میچرخد، چیزی که او نام «تاریخ دو» را بر آن میگذارد.
وی این وضعیت را بهویژه در شبه قارة هند در قرن نوزدهم پیدا میکند اما خاطرنشان میسازد که میتوان در میان طبقات معروف بسیاری از دیگر مکانها و زمانها نیز آن را یافت. این تاریخی است که بر اَشکال شخصی کار و هویت بنا شده است و از شناخت جمعی زمان لاینقطع، الگوهای لایتغیر روابط اجتماعی و اخلاقی(چیزی شبیه مفهومی که هالبواکس به «خاطره» تعبیر کرده است) استفاده فراوانی میبرد و برخلاف تاریخ تحلیلی و اندیشههای انتزاعیاش از آبشخور روایات عاطفی و تعلقات انسانی سیراب میشود. تاریخی مشحون از معجزات، هویتها و درام مهیج که در بسیاری موارد با مفهومی که انسانشناسان از قدیمالایام به آن اسطوره گفتهاند همخوانی و همنوایی دارد هر چند که در مفهومسازیهای اسطوره در آثار ارنست کاسیرر(1955) شباهتهای نزدیکتری یافتهام. چاکرابارتی تلاش فراوانی میکند تا با ما بگوید که تاریخ 2 پیشدرآمد تاریخ یک نیست، و دیدگاه آشفته یا جزئی از تاریخ یک ارائه نمیدهد. بلکه تاریخ متفاوتی است که شیوه متفاوتی از زندگی در دنیا را منعکس میکند: نه چیزی بهتر و نه چیزی بدتر از این معنا. به عقیده من، چون او تاریخ یک را به لحاظ جغرافیایی و زمانی یک پدیده تصادفی میبیند-که به دنیای بورژوازی پیوند خورده است-و این یک برداشت ایدئولوژیکی از تاریخ است، لذا به عقیده من تاریخ 2 را میتوان اسطوره توصیف کرد. فکر میکنم آن نوع تنشی که بین این دو دیدگاه توصیف کردم شیوه بهتری برای مفهومسازی تنش عمیقتر روایت تاریخی است: درواقع دو تاریخ متفاوت را بیان میکند، نه تنشی بین تاریخ و شکل اسطورهگونهای از معرفت را که همراه خود محمولهای از دیگربودگی و میراث ایدئولوژیکی مشکوک مربوط به این ادعا را دارد که میگوید جهان اروپایی تاریخ داشت و اقوام کهتر دنیا تنها از اسطوره برخوردار بودند.
نظریه دو تاریخ باعث میشود تا در شناخت آن دو به مشکل برخورد کنیم. چاکرابارتی از مصادیق و مثالهای شیوههایی استفاده میکند که ما آدمهای متعلق به جهان سکولار توسعه سرمایهداری از آنها برای پاسخ به ادعاهای تاریخی علت و معلولیت که بر مفاهیمی مانند «خدا آن را خلق کرد» یا «خدا من را هدایت کرد» استفاده میکنیم. ما در موضعی تاریخی کوشیدهایم چنان گزارههایی را جنبه تارخی یا انسانشناسانه بدهیم و از روی ظاهرشان قضاوت نکنیم. خودم دو اثر تحقیقی را به یاد دارم که این مقابله را به روشنترین وجه ممکن به چالش میکشد: تحقیقات سوزان هاردینگ[26] درباره یک جامعه مسیحی انجیلی(2000) و تحقیقات دنیس تدلاک[27] درباره قوم مایا (1993، 1990). هاردینگ در تلاش برای پر کردن شکاف بین خود و مصاحبهشوندگانش ناچار شد تا سنتهای مذهبی خودش را نیز مورد تردید قرار دهد. تدلاک متقابلاً میگوید که برای شناخت قوم مایا هیچ راهی نیست مگر آنکه انسان، حقیقت و درستی جادو را بپذیرد. تمام کاری که در این قسمت میتوانم انجام دهم این است که بگویم ما در تلاشمان برای استفاده از تاریخ شفاهی بهمنظور افزودن جوامع اقلیت به تاریخ درواقع بار دیگر داریم آنها را استعمار میکنیم و این نگرانی بزرگی است. از آن طرف نیز، آیا ما باید محدودیتهای رویههای تاریخیمان را در زمانی که میکوشیم یک تاریخ فراملیتی را درک کنیم بپذیریم؟ یا آیا میتوانیم شیوه یا راهی برای زندگی با تاریخهای چندوجهی و کسب درک و فهمی چندوجهی از گذشتهمان ترسیم و ایجاد نماییم؟ در اینجا نیز وظیفه ما مجال دادن به افراد مورد مطالعه ماست تا توصیهها و دستور کار خود را برای پیشبینی و طراحی روشهایی که بتوان به کمک گذشتهای مفید و قابل استفاده را بنا کرد، مطرح کنند و از طریق مداخله ما در این فرایند قادر باشند نمود کاملتری از تنش مبنایی که در بطن آن شناختهای چندوجهی است بهوجود بیاورند.
اورلاندو پترسون (1982) [28] در بافتی متفاوت، با طرح مسئله به بردگی کشاندن آفریقائیان در قرن نوزدهم از وارژه «مرگ اجتماعی» سخن میگوید. روشن است که یکی از ظالمانهترین ابعاد ایدئولوژی کنونی جهانیسازی، سقوط مردم در پای مرگ اجتماعی است؛ مردم ناپدید، محو و نابود میشوند و زندگانیشان تسلیم مکانی فراتر و در فراسوی خاطره میشود (همانطور که در یکی از مصاحبههای اخیرم به من گفتند: مردم مجبورند مهارتهای جدیدی را کسب کنند و/یا به مکانهای جدیدی بروند). بنابراین به ما میآموزند که حق نداریم چیزی را که میدانیم بدانیم. ما با چنین چالشی روبهرو هستیم-تاریخ شفاهی یکی از راهها و شیوههای مهم مقابله با مرگ اجتماعی است. بدین شیوه است که ما گذشته و حال خود را میشناسیم و درک میکنیم. تاریخ شفاهی راه و روش آغاز کردن یک روند است نه پایان.
________________________________
1-Michael Frisch
2-تبدیل اطلاعات به روایت به نحوی زیبا و خیرهکننده در کتاب پاسرینی(Passerini) در سال 1987 بیان شده است. فصل اول این کتاب نگاه عمیقی به رابطه آثار ام. باختین(M. Bakhtin) درباره روایت و متون تاریخ شفاهی انداخته است. همچنین نگاه کنید به کتاب پورتلی(Portelli) چاپ 1991 و تانکین(Tonkin) چاپ 1992. پورتلی در سال 1991 رابطه بین مصاحبهگر و مصاحبهشونده را به تفصیل تحلیل مینماید. همچنین نگاه کنید به کتاب گریل(Grele) چاپ 1994. تمایز آشکار را می توان در مقایسه میان فصل مربوط به گواه در کتاب پل تامسون 137-91: 1978 و مری چمبرلین 408-384: 2006 مشاهده کرد.
3-shared authority
4-intersubjectivity
5-Henry Glassie
6-multivocal
7-برای آشنایی بیشتر با واژه «چندصدایی» نگاه کنید به کتاب باختین چاپ 1981.
8-بخش اعظم این بحث با الهام از مطالعه کتاب جیمز وی وِرش(James V. Wertsch) چاپ سال 2002 تقدیم شده است.
9-Living through the Soviet System
10-Daniel Bertaux
11-Paul Thompson
12-Anna Rotkirch
13-Halbwachs
14-The Order Has Been Carried Out
15-Dona Maria’s Story
16-Daniel James
17-Envelopes of Sound
18-Ong 1991. See also the essays in Tannen 1982.
19-For insight into the complexity and continuing problematic see Briggs 2001:911-922.
20-Louis Althusser
21- برای مثال مقالات مندرج در:
Rethinking History and Myth: Indigenous South American Perspectives on History, edited by Jonathan D. Hill (1988).
22-Myths and Memories of the Nation
23-Dipesh Chakrabarty
24-Provincializing Europe
25- باید به یاد داشته باشیم که در بحث بعدی، دو دیدگاه متفاوت به تاریخ پس از بیان و ارائه تفصیلاتش در شرایطی بیان میشوند که در یک موقعیت و بستر ناموزون نابرابر قرار دارند. نکتهای که ادوارد سعید نیز در بافت متفاوتی بدان اشاره کرده است(50-48: 1983).
26-Susan Harding
27-Dennis Tedlock
28-Orlando Paterson
منابع:
_______________________________________________________
Althusser, Louis and Etienne Balibar 1970. Reading Capital. Translated by Ben Brewster. New York: Pantheon.
Bakhtin Mikhail M. 1981. The Dialogic Imagination: Four essays. Edited by Michael Holquist. Translated by Caryl Emerson and Michael Holquist. Austin: University of Texas Press.
Bertaux, Daniel, Paul Thompson and Anna Rotkirch (eds) 2004. Living Through the
Soviet System. New Brunswick: Transaction.
Briggs Charles L. 2001. Interviewing, Power/Knowledge, and Social Inequality. In Jaber F. Gubrium and James A. Holstein (eds), Handbook of Interviewing Research: Context and method. Thousand Oaks: Sage.
Cassirer Ernst 1955. Mythic Thought, Volume 2: The philosophy of symbolic forms. Translated by
Ralph Manheim. New Haven: Yale University Press.
Chakrabarty, Dipesh 2000. Provincializing Europe: Postcolonial thought and historical
difference. Princeton: Princeton University Press.
Chamberlain, Mary 2006. Narrative Theory. In Thomas L. Charlton, Lois E. Myers and Rebecca
Sharpless (eds), Handbook of Oral History. New York: AltaMira Press.
Frisch, Michael 1979. Oral History and Hard Times: A Review Essay. Oral History Review 1979:
70–79.
Frisch, Michael 1990. A Shared Authority: Essays on the craft and meaning of oral and public
history. Albany: State University of New York Press.
Glassie, Henry 1982. Passing the Time in Ballymenone: Culture and history of an Ulster
community. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
Grele, Ronald J. 1975. Envelopes of Sound: Six practitioners discuss the theory, method and
practice of oral history. Chicago: Precedent.
Grele, Ronald J. 1990. The Development, Cultural Peculiarities and State of Oral History in the
United States. BIOS: Zeitschrift fur Biographieforschung und Oral History Special Issue 1990: 3–15.
Grele, Ronald J. 1994. History and the Languages of History in the Oral History Interview: Who
answers whose questions and why? In Eva MacMahan and Kim Lacy Rogers (eds), Interactive Oral History Interviewing. Hillsdale: Earlbaum.
Grele, Ronald J. 2006. Oral History as Evidence. In Thomas L. Charlton, Lois E. Myers and Rebecca Sharpless (eds), Handbook of Oral History. New York: AltaMira Press.
Harding, Susan 2000. The Book of Jerry Falwell: Fundamentalist language in politics. Princeton:
Princeton University Press.
Hill, Jonathan D. (ed.) 1988. Rethinking History and Myth: Indigenous South American
perspectives on history. Chicago: University of Illinois Press.
James, Daniel 2000. Dona Maria’s Story: Life history, memory and political identity. Durham:
Duke University Press.
MacMahan, Eva M.1989. Elite Oral History Discourse: A study in cooperation and coherence.
Tuscaloosa: University of Alabama Press.
Nora, Pierre 1996. General Introduction: Between memory and history. In Realms of Memory:
The construction of the French past, Vol I. Translated by Arthur Goldhammer. New York: Columbia University Press.
Ong, Walter J. 1991. Orality and Literacy: The technologizing of the word. London: Routledge.
Passerini, Luisa 1987. Fascism in Popular Memory: The cultural experience of the Turin working
class. Cambridge: Cambridge University Press.
Passerini, Luisa 2001. Epilogue: An afterthought on a work in progress and a forethought on its future. In Natale Losi, Luisa Passerini and Sylvia Salvatici (eds), Archives of Memory: Supporting traumatized communities through narrative and remembrance. Psychosocial Notebook Special Issue 2: 219–226.
Paterson, Orlando 1982. Slavery and Social Death: A comparative study. Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press.
Portelli, Alessandro 1991. The Death of Luigi Trastulli and Other Stories: Form and meaning in
oral history. Albany: State University of New York Press.
Portelli, Alessandro 1997. The Battle of Valle Gulia: Oral history and the art of dialogue. Madison: University of Wisconsin Press.
Portelli, Alessandro 2003. The Order Has Been Carried Out: Meaning and memory of a Nazi massacre in Rome. New York: Palgrave Macmillan.
Said, Edward 1983. The World, The Text, and The Critic. Cambridge: Harvard University Press.
Sassen, Saskia 1998. Globalization and Its Discontents: Essays on the new mobility of people and
money. New York: The New Press.
Smith, Anthony D.1999. Myths and Memories of the Nation. Oxford: Oxford University Press.
Tannen, Deborah (ed.) 1982. Spoken and Written Language: Exploring orality and literacy.
Norwood: ABLEX.
Tedlock, Denis 1990. Days from a Dream Narrative. Urbana: University of Illinois Press.
Tedlock, Denis 1993. Mythic Voices and Visions of the Living May. San Francisco: Harper.
Thompson, Paul 1978. The Voice of the Past: Oral history. Oxford: Oxford University Press.
Thomson, Alistair 1994. The Anzac Memories: Living with the legend. Oxford: Oxford University
Press.
Thomson Alistair 2007. Four Paradigm Transformations in Oral History. Oral History Review 34
(1): 49–70.
Tonkin, Elizabeth 1992. Narrating Out Pasts: The social construction of oral history. Cambridge: Cambridge University Press.
Wertsch, James V. 2002. Voices of Collective Remembering. Cambridge: Cambridge University Press.
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
منبع: سومن آنتروپولوجی، نشریه انجمن مردمشناسی فنلاند، سال 32ام، شماره 4، زمستان 2007،
SUOMEN ANTROPOLOGI, Journal of the Finnish Anthropological Society, Volume 32, Number 4, WINTER 2007, pp: 11-23