اشاره:
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا، آمریکا و کانادا نام تشکلی است که نزدیک به دو دهه پیش از انقلاب در خارج از کشور فعالیت داشت. فعالیتهای این گروه از آنجا حائز اهمیت است که یکی از مهمترین گروههای مبارزه علیه حکومت پهلوی پیش از انقلاب در خارج از کشور بود و بعد از انقلاب، نیز اکثر اعضای قوه مجریه و مقامات کشوری، کسانی بودند که سابقه عضویت و فعالیت در آن را داشتند.
کتاب تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که فعالیتهای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی را در اروپا در سالهای 1344 تا 1360 پوشش میدهد، از جمله آثار قابل توجه تازه منتشر شده درباره مبارزات دانشجویی ضدپهلوی است. در اواخر تیرماه سال جاری فرصتی فراهم شد تا با حضور تدوینگر کتاب، آقای مجتبی باقرنژاد و طرح پرسشهای آقایان جعفر گلشن روغنی و محمد مهدی موسیخان در دفتر نشریه به بررسی این اثر بپردازیم. در اینجا ضمن تشکر از آقای باقرنژاد، و صبر و دقت شایان توجه ایشان برای بیان مطالب، توجه شما را به بخش نخست این گفتوگو جلب میکنیم:
موسیخان ـ از این که دعوت ما را پذیرفتید بسیار سپاسگزاریم. به عنوان مقدمه، لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چگونه با اتحادیه انجمنهای اسلامی آشنا شدید؟
پاسخـ نام من مجتبی باقرنژاد است. سال 1337 در محله دروازه شمیران تهران متولد شدم. از نسل انقلاب هستم. همان نسل و بچههایی که حضرت امام فرمودند «سربازان آینده من در قنداق هستند.» از آن نسل هستم. در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و رشد پیدا کردم. پدر من معروف به «حاج قاسم معمار» از معماران بزرگ ابنیه اسلامی بود که آثار بسیار زیادی از خود به یادگار گذاشت. آثاری همچون آیینه کاری و مقرنس های مسجد بالاسر حضرت معصومه(س)، آرامگاه فردوسی همراه با حاج آقا حسین لرزاده، مسجد امام حسن مجتبی(ع) در سه راه سیروس تهران،بازسازی کامل مسجد قدیمی بزازها در بازار تهران، مسجد النبی میدان هفت حوض نارمک، حسینیه همدانیان در خیابان ری تهران، حسینیه احمدیه در خیابان ایران، مسجد بزرگ فریدونکنار، کارهای نفیسی در کربلای معلا و آثار بسیار دیگری که از حوصله این مقال خارج است.ایشان یکی از دوستان نزدیک مرحوم نواب صفوی بود که در زمان زندانی شدن وی به همراه عده دیگری از یاران فدائیان اسلام جهت آزادی ایشان در مقابل زندان قصر دست به تحصن زدند و همگی به زندان افتادند. پدر من در همین رابطه به 11 ماه زندان محکوم شد.به همین دلیل در خانوادة ما حال و هوای مسایل سیاسی پیوسته وجود داشت. پدر من در همان دوران خفقان به خصوص از سال 42 تا هنگام انقلاب بیپروا راجع به مسایل سیاسی صحبت میکرد و نظرش را دربارة حضرت امام بدون هیچگونه ملاحظه ای ابراز می کرد. زمانی که داشتن رسالة ایشان جرم بود، رسالة حضرت امام در منزل همیشه روی میز پدرم بود. به این دلیل من از دوران کودکی با این دست مسایل آشنا بودم. قبل از ورود به دبستان قرائت قرآن را از پدرم آموختم. در دوران دبستان و دبیرستان پیوسته قاری قرآن مدرسه بودم. دوران دبیرستان من مصادف با آغاز دهة 1350 و شکلگیری مبارزات مسلحانه شد که از اقوام نزدیک هم در این مبارزات فعال بودند و به شهادت رسیدند. در مجموع با بروز این حوادث من هم به سمت مبارزات سیاسی کشیده شدم اما نه به شدت مبارزه مسلحانه. در سال سوم دبیرستان یا نهم نظام قدیم، (من در نظام آموزشی شش کلاس ابتدایی و شش کلاس دبیرستان درس خواندم) شروع به فعالیت سیاسی مثل پخش اعلامیههای مختلف از جمله بیانات حضرت امام کردم. در آن موقع برادر بزرگم به خارج از کشور رفت و عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا بود. از آن زمان ارتباط من با اتحادیه برقرار شد. برادرم از خارج به روشهای مختلف پیامها و اطلاعیههای اتحادیه و همچنین دیگر اعلامیه ها را برای ما میفرستاد.
در حدود سال 1355 با گروهی آشنا شدم که در زمینة تفسیر قرآن فعالیت می کردند از جمله تفسیرهایی که توسط آقای موسوی خوئینیها در مسجد اقدسیه برپا میشد. ما متن تفسیرها را از نوار پیاده و دستنویس می کردیم. خیلی از این تفسیرها بخصوص تفسیر سوره حمد را برای برادرم میفرستادم. بعداً تفسیرهایی که اتحادیه در نشریات خود به چاپ رساند ( در کتاب هم به آن اشاره شده است) دستاورد همان تفسیرهایی بود که ما از اینجا میفرستادیم. این آشنایی اولیه من با اتحادیه بود.
تا این که در سال 1356 در آزمون اعزام دانشجو به خارج قبول شدم. آن موقع قبل از سربازی امتحان اعزام دانشجو بود که افراد شانس خود را برای تحصیل در خارج از کشور (بدون رفتن به خدمت سربازی) در آن آزمایش میکردند. من در رشته زبان آلمانی قبول شدم.
پس از وقایع شهریور سال 1357 یعنی برگزاری نماز عید فطردر قیطریه به امامت شهید مفتح و تظاهرات 16 شهریور و واقعة 17 شهریور که خود فعالانه در تمامی آن ها شرکت داشتم، عکسها، اسلایدها و فیلمهایی از این حوادث را با خودم به خارج بردم. همراه با فیلمی که یکی از اعضا کنفدراسیون از واقعة 17 شهریور گرفته بود، مجموعهای از تدوین فیلم ها و اسلایدها (حدود 300 الی 400 عدد) تهیه کردیم و نزدیک به 50 شهر کشورهای اروپایی مثل آلمان، ایتالیا، انگلستان، فرانسه و اتریش این مجموعه به نمایش درآمد. این مجموعه را چمدان به دست از این شهر به آن شهر میبردیم و در جلسات عمومی که قبلاً توسط اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا هماهنگ و برگزار شده بود، به زبانهای مختلف نمایش میدادیم. هنگام ورود به انگلستان در مرز دستگیر شدم اما آن مجموعه را به لطف خداوند در بار همسفرم جاسازی کردم و او توانست از مرز رد کند و در انگلستان و در چند شهر مثل لندن ، برادفورد و.... به نمایش درآمد.
در مدتی که حضرت امام در فرانسه بودند، به دفعات مختلف خدمت ایشان بودم. با سفری به سوریه و لبنان و ترکیه در 26 دی 1357 (روز خروج شاه) به ایران بازگشتم. در حال ایجاد ویا پیوستن به تشکیلاتی برای ادامة مبارزه در داخل کشور بودم که حوادث بهمن و پیروزی انقلاب آن را منتفی کرد.
موسیخان ـ به چه دلیل شما تصمیم گرفتید تا کتابی در مورد فعالیتهای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا بنویسید؟
پاسخ ـ پیش از پاسخ به سئوال، لازم میدانم مقدمهای را عرض کنم تا در ادامة صحبت برداشتهای نادرستی از بحث ما نشود. متأسفانه بعد از انقلاب تا کنون ، به خصوص بعد از اختلافات ابتدای انقلاب بین بنیصدر و مرحوم شهید بهشتی، برداشتهای امروزین از اتفاقات آن زمان باعث شد که ظرف زمانی وقایع گذشته و سابقه افراد فراموش شود. ظرف زمانی به این معنا که وقایعی که در گذشته اتفاق افتاده باید در موقع زمانی خودش و محل وقوعش در نظر گرفته شود؛ یعنی در آن ظرف زمانی چه تفکراتی حاکم بود، چه نوع برداشتهایی از مبارزه میشد؟ و نیتها چه بود؟ اگر ظرف زمانی را در نظر داشته باشیم، این سوءبرداشتهایی که بعد از انقلاب به حالت عرف درآمده است، به طور طبیعی منتفی خواهد شد و کسی برچسب نمیخورد. با تأسف باید گفت که امروزه کمتر کسی این مسأله را در برخورد با قضایای گذشته در نظر میگیرد. برای مثال الان اگر شما نام آقای «قطبزاده» را در حوادث قبل از انقلاب بیاورید متهم میشوید که وابسته به فلان جناح هستید. آقای قطبزاده هرچه بود، (و در آن مقطع بعد از انقلاب هر کار کرد و مکافات آن را کشید) در قبل از انقلاب دارای یک شخصیتی بود که باید آن را در ظرف زمانی خود بررسی و تحلیل کرد. آیا عملکرد ایشان در آن دوران مثبت بوده یا منفی؟ الآن اگر نام آقای قطبزاده یا کسانی که فعلاً وبر اساس ضوابط موجود دارای سابقة خوبی در جامعه نیستند را در رابطه با نقش آن ها در مبارزات قبل از انقلاب بیاورید، با یک برچسب مواجه میشوید. این یکی از علتهای گرفتاریهای امروزه ما شده است. نمیآییم بگوییم که آن زمان او دارای مشخصات و ویژگیهای خودش بوده و آن آقایی که آن موقع دارای این خصوصیات بوده، امروزه چیز دیگری است. چرا به خاطر الان، گذشته را نابود کنیم، گذشته تاریخ ماست. آقای X در آن دوران نقشی را در تاریخ انقلاب ما بازی کرده، چرا باید از تاریخمان حذفش کنیم. برای نمونه بارز که همگان بارها آن را ملاحظه کرده اند، حذف تصویر همراهان امام در پلکان هواپیمائی است که ایشان را به ایران آورد ویا حذف صفحه اول گزارش نشست هفتم اتحادیه به امام به جهت معرفی آقای قطب زاده به عنوان مشاور در کتاب "امام و اتحادیه". این مسأله متأسفانه یکی از دردهایی است که من خودم با آن دست به گریبانم و هنوز نتوانستم برای خودم هضم کنم.
گلشن ـ در واقع نگاه به گذشته از منظر امروز.
ـ بله احسنت. این مقدمهای بود که در آغاز سئوال و جواب گفتم که اگر مطلبی راجع به وجوه مثبت یا منفی شخصیتها مطرح شد، خدای ناکرده سوءبرداشتی نشود.
این که چرا من به دنبال تألیف چنین کاری رفتم یکی از علتهایش تلاشی بود که این مجموعه در خارج از کشور در جهت اهداف حضرت امام و انقلاب به شکل واقعاً صادقانه (به شکل اخص آن عرض میکنم) انجام داد. شما باید در آن ظرف زمانی حضور داشتید تا متوجه شوید تلاش صادقانه یعنی چه؟ فعالیت در اتحادیه هیچ نفعی برای کسی نداشت. غیر از ضرر، گرفتاری و دردسر چیزی نبود. اگر اسم شخصی در فهرست ساواک قرار میگرفت باید سالهای سال از خانواده دور میماند و نمیتوانست به ایران بیاید. این اولین مکافات بود. مسایل مالی، عقب افتادگی در درس و مسایل وگرفتاری های عدیده از پیامدهای دیگر آن بود. و این مسایل منفعتی برای کسی ایجاد نمیکرد. پس وارد شدن در فعالیتهای اتحادیه این عواقب را برای افراد داشت و به همین دلیل عرض میکنم که فعالیتهای آنها خالصانه و صادقانه بود. و متأسفانه بعد از انقلاب نقش ارزنده انجمن های اسلامی خارج از کشور در پیروزی انقلاب به فراموشی سپرده شد. اگر هم نامی برده می شد کم رنگی آن وجهه ای را برای اتحادیه و آن تلاش ها بجای نمی گذارد.
البته در جناحهای دیگر سیاسی جذابیتهایی وجود داشت که عمدتاً کششهای آنها بیشتر از جناح بچههای مسلمان بود. قصد وارد شدن به این بحث را ندارم. علاقمندان میتوانند به فصل اول جلد اول کتاب رجوع کنند.
در نهایت این تلاشها با مبانی ارزشی که حضرت امام مطرح فرمودند یکی شد. این نکته را باید عرض کنم که اعضای اتحادیه چنان گرهای به حضرت امام خورده بودند که به نظر من برای ایشان اتحادیه انجمنهای اسلامی یک رکن مبارزاتشان به حساب میآمد؛ چراکه اگر شما در طول مبارزات حضرت امام در دوران تبعید توجه کنید پیامی را پیدا نمیکنید که ایشان به نام گروه یا حزبی صادر کرده باشند. غیر از اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا، آمریکا و کانادا که حضرت امام به نام برای این دومجموعه پیام میفرستادند. این امر رابطه عاطفی دوطرفه بین حضرت امام و اعضاءاتحادیه را نشان میدهد. بنده که زندگیم با انقلاب و اهداف آن گره خورده بود، دوست داشتم این تلاشها و فعالیتها را ثبت کنم. و دینی که احساس می کردم به گردنم هست ادا کنم.
ناگفته نماند که در بخشی از جلد دوم کتاب عرض کردهام که از سال 1353 یک سری از اعضاء هیئتمدیره اتحادیه طرح تدوین تاریخچه اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا را مطرح کردند. نفراتی هم مشخص شد. ولی متأسفانه به دلیل گستردگی کار و درگیریهایی که وجود داشت این کار به فراموشی سپرده شد.
اوایل سال 1357 دوستان تصمیم گرفتند که این کار (نوشتن تاریخچه اتحادیه) را انجام دهند. اولین قدم را یکی از اعضا به نام آقای سیدمحمدی که مسئول کتاب و یکی از اعضاء پرتلاش اتحادیه بود، برداشت. ایشان مصاحبهای را با آقای دکتر مهدی نواب که از بنیانگذاران اتحادیه بودند، انجام داد و خاطرات ایشان را روی نوار ضبط کرد. آقای سیدمحمدی نوار را پیاده میکنند و قصد داشتند که کار را ادامه دهند، اما وقایع انقلاب و ورود حضرت امام به فرانسه باعث قطع کار میشود. اما متن پیاده شده توسط ایشان نگهداری میشود. زمانی که من مشغول جمعآوری اطلاعات بودم، متن پیاده شده این مصاحبه به دستم رسید که مبنای کار کتاب قرار گرفت.
بعد از انقلاب و بازگشت اعضا، بحث تدوین تاریخچه فعالیت اتحادیه دوباره مطرح شد که با وقوع حوادث بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی و مشغلة شغلی اعضا عملاً کار به تعویق افتاد. تا این که در سال 1383 جلسهای با دوستان گذاشتیم و قرار بر این شد که کار به طور جدی پی گیری شود. خودم مسئولیت آن را به عهده گرفتم و دوستان هم استقبال کردند. در ابتدا یک کمیته چهار نفره تشکیل دادیم. اما بنده شبانهروزی کار را پیگیری می کردم تا این که به اینجا رسید. لازم به ذکر است در آن جلسه تصمیم گرفته شد که ما در این کتاب تحلیلی از خودمان نداشته باشیم. یک چیزی به عنوان سند به کار ببریم. چون هر تحلیلی میکردیم به یک گروه برمیخورد. با این همه و با به کار گیری این روش، بعد از چاپ جلد اول انتقاداتی به دستمان رسید که خیلی جالب بود. یکی گفت شما خط نهضت آزادی را دنبال میکنید. آقای جواد اژهای در مقدمه کتاب خود (به نام امام و اتحادیه) که بخشی از آن کپی ای بود از جلد اول کتاب ما، گفت که در کتاب تاریخچه، انتساب عمدی آمده و دلهره انتساب های من درآوردی را در جلدهای بعدی دارم. به این معنی که ما به شکل غیر واقعی قصد مطرح کردن افراد خاصی را داشتیم. یکی از اعضای قدیمی اتحادیه که هنوز در خارج از کشور است نقد بلندبالایی برای ما فرستاد و نوشته بود که شما نقش روحانیت را بسیار برجسته کردهاید. با به دست آمدن این انتقادها متوجه شدیم که ما خط اصلی اتحادیه را جلو رفتیم و آن چیزی که واقعیت بوده را آوردهایم. به همین خاطر ما از ابتدا تحلیل را در کارمان کنار گذاشتیم. گفتیم آن چیزی که اتفاق افتاده به عنوان سند و تاریخ یا گزارش ارایه میدهیم. اتفاقاً نام تاریخچه را به همین منظور برای کتاب انتخاب کردیم. نه تاریخ. اگر هم تحلیلی آمده به عنوان پانوشت آوردیم. یعنی نظر شخصی خودم یا دوستان بوده است.
گلشن ـ در ابتدا، آیا افرادی بودند که با این طرح مخالفت کنند؟
ـ از دوستان قدیمی هیچکس مخالفتی نداشت. البته نیروهایی که بعد از نشست هفدهم در اتحادیه بودند با این طرح موافق نبودند. اما از اعضای قدیمی هیچ کس مخالف نبود. لازم به ذکر است که ما تاریخ فعالیت های اتحادیه را تا نشست هفدهم، آبان 1360 میدانیم.
گلشن ـ فرمودید که کمیتهای برای تدوین تاریخچة اتحادیه تشکیل دادید. لطفاً اعضای کمیته را نام ببرید.
ـ آقایان مهندس کاشفی، مهندس سیدمحمدی، مهندس محمدزاده و خودم.
گلشن ـ در صورت امکان، به طور مختصر اعضایی که نام بردید را معرفی کنید.
ـ آقای مهندس کاشفی از اعضای قدیمی اتحادیه هستند. ایشان در شهر آخن (Aachen) درس خواندند و با همان انجمن فعالیت میکردند. لازم به ذکر است که صندوق پستی معروف اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا (به شماره 1712) به نشانی شهر آخن بود. بعد از آقای دکتر صادق طباطبایی، ایشان محور انجمن اسلامی شهر آخن به شمار میآمدند. چند دوره هم به عضویت هیئت مدیره اتحادیه انتخاب شدند. بعد از انقلاب به ایران آمدند. در استانداری مشهد مسئولیتی برعهده داشتند (زیرا اهل مشهد هستند) سپس به شرکت نفت منتقل شدند. ایشان مسئولیت های مختلفی درشرکت پخش و پالایش وزارت نفت داشتند و تا سال 1384 در این بخش فعالیت میکردند. بنده بیش از سی سال است که ایشان را میشناسم و فردی متدین و معتقد به حلال و حرام خدا است.
آقای سیدمهدی سیدمحمدی از اعضای قدیمی اتحادیه در شهر کلاستال (klaustal) آلمان بودند. همانطور که گفتم مسئول کتاب اتحادیه و در دورة شانزدهم جزو هیئتمدیره اتحادیه بودند. بعد از مراجعت به ایران به کار آزاد مشغول شدند. الآن در آمریکا زندگی میکنند.
آقای محمدزاده از اعضای فعال اتحادیه در شهر لاگه لیپه(Lagelipe) بودند که بعد از بازگشت به شرکت گاز رفتند و الآن بازنشسته شدهاند. بنده در ابتدا در شهر ماینتس(Mainz) درس خواندم. سپس به شهر برلین (Berlin) رفتم و در رشته برق قدرت تحصیل کردم. در سال 1365 به ایران بازگشتم. در زمان وزارت آقای مهندس غرضی به واحد مهندسی شرکت نفت فلات قاره رفتم . چون آنجا را برای رشد کاری مناسب نمی دیدم، تقاضا کردم که به مناطق نفتی بروم. در نهایت به جزیرة لاوان رفتم. برای بازسازی سکوی نفتی سلمان که آمریکاییها زده بودند و از مناطق حوزه نفتی جزیره لاوان بود، به آنجا رفتم. دو سال آنجا بودم. بعد از آن مدت کوتاهی در بنیاد مستضعفان بودم و سرانجام به کار آزاد مشغول شدم.
گلشن ـ اکثر بچههای آلمان در رشتههای فنی درس میخواندند؟
بله. البته پزشکی هم داشتیم. اما اکثریت در رشتههای فنی درس میخواندند که بیشتر رشتههای مکانیک، عمران، برق، کشاورزی و....... بودند.
گلشن ـ آیا کسی بود که در رشته علوم انسانی تحصیل کند؟
بله خیلی کم. ولی الآن نام مشخصی در خاطرم نیست.
موسیخان ـ شما چگونه به اسناد و مدارک اتحادیه برای تدوین کتاب دسترسی پیدا کردید؟
به سختی، ماجرای مفصلی دارد. خودم منابع زیادی نداشتم و فقط در حد کتابهای انتشارات اتحادیه بود، مثل مکتب مبارز که البته ناقص بود؛ زیرا شمارههای اولیه آن که مربوط به سالهای 44 و 45 میشد را نداشتم. در اینجا باید مطلبی را دربارة اسناد اتحادیه خدمت شما عرض کنم. در اتحادیه در پایان هر سال، اسناد مربوط به نشست ها، جلسات هیئت مدیره، مسئولین مناطق و مکاتبات با واحدها در هیئت مدیره جمعآوری میشد. لازم به ذکر است انجمن هر شهر اسنادش را خودش نگه میداشت. اسناد کماهمیت دور ریخته میشد، اما اسناد مهم دستهبندی و در زونکنها قرار میگرفت. در سال1359 هیئت مدیره تصمیم گرفت که اسناد اتحادیه را به طور کامل مرتب کند. بدینمنظور جلسهای در شهر ماینتس(Mainz) آلمان برقرار شد. در آن جلسه غیر از هیئتمدیره، اعضای قدیمی نیز شرکت کردند. کل مدارک اتحادیه به آنجا منتقل شد.
گلشن ـ آیا شما در آن جلسه حضور داشتید؟
ـ بله در آن موقع بودم.
گلشن ـ چرا آن شهر انتخاب شد؟
ـ زیرا مسئول دفاعی اتحادیه در آن شهر بود و معمولاً این قضایا به مسئول دفاعی مربوط میشد. هیئتمدیره اتحادیه متشکل از 5 نفر بودند. مسئول خارجی، مسئول مالی، مسئول دفاعی، مسئول داخلی و تشکیلات و مسئول انتشارات. مسئول دفاعی اتحادیه را در آن سال اخوی بنده آقای محسن باقرنژاد برعهده داشتند که در شهر ماینتس(Mainz) بودند.
گلشن ـ مسئول دفاعی چه نقشی داشت؟
ـ تمام موضعگیریهای اتحادیه، اعلامیهها، برگزاری تظاهرات و اعتصاب غذاها و همه اینها به مسئول دفاعی مربوط میشد. هیچ گروهی حق نداشت اعلامیهای از طرف اتحادیه منتشر کند، مگر آن که مسئول دفاعی تأیید کند. البته انجمنها از طرف خودشان در محل حق صادر کردن بیانیه را داشتند، اما بدون هماهنگی با مسئول دفاعی حق صادر کردن بیانیه به نام اتحادیه را نداشتند. (شرح وظایف مسئول دفاعی در اساسنامة اتحادیه در جلد اول کتاب آمده است.) آن سال تمام مدارک اتحادیه از سال 1344 به بعد به اندازة یک ماشین وَن به ماینتس(Mainz) آمد و با حضور 9 نفر از اعضای هیئتمدیره و دیگر اعضا تمام مدارک مربوط به واحدهای مختلف اتحادیه دستهبندی و در زونکنهای مخصوص مرتب شد که کار جالبی بود. اصل مدارک دستخط پیام های حضرت امام را در نایلون گذاشتیم و داخل آنها پودر ریختیم تا آسیبی نبینند.
گلشن ـ نام آن 9 نفر را به یاد دارید؟
ـ 5 نفرشان اعضای هیئتمدیره بودند و بقیه بنده، آقای رضا خجسته که از اعضای بسیار نفیس اتحادیه بود (الآن در یزد هستند)، آقای محمد صلواتی ( که در حال حاضر استاد دانشگاه فرایبورگFreiburg هستند)، آقای احمد طالبزاده (ایشان جزو اعضاء جوان اتحادیه بود که در ماجرای آبان سال 1360 یعنی نشست هفدهم، از بازوهای اصلی قضیه بود و در همان نشست شهادتهایی غیر واقعی درباره همان جلسه مرتب کردن مدارک اتحادیه در شهر ماینتس(Mainz) در حضور نماینده آیتالله منتظری، آقای فاضل هرندی داد).
این مدارک پس از مرتب شدن، تحویل هیئتمدیره بعدی شد. بعد از انقلاب، دو روایت درباره سرنوشت این مدارک ذکر شده است. اول گفته می شود که یکی دو سال بعد از ماجرای سال 1360، هیئتمدیره اتحادیه از اعضای انگلستان انتخاب شد. هنگام انتقال اسناد و مدارک به این کشور، پلیس انگلیس آنها را ضبط کرده است. دومین روایت آن است که بعد از انتخاب آقای جواد اژهای به عنوان نماینده رهبری در اتحادیه وپس از دایر کردن دفتری در خیابان پاستور به نام دفتر اتحادیه در تهران، ایشان آن مدارک را به این دفتر منتقل کرده است. هنوز آقای اژهای این خبر را تکذیب نکرده است. پس فعلاً خبری از اسناد نداریم.
هنگامی که ما این کار را شروع کردیم ضمن ارائه یک نسخه از پیش نویس شش نشست اتحادیه به آقای کریم خداپناهی (از اعضای مؤسس اتحادیه، که رابطه نزدیکی با آقای اژهای دارند)، از وی خواهش کردیم با آقای اژهای تماس بگیرند تا اگر اسناد و مدارکی دارند در اختیار ما قرار دهند. پیام آوردند که اگر میخواهید کاری انجام دهید زیر پوشش ما انجام دهید. معلوم شد که قصد در اختیار گذاشتن مدارک وجود ندارد که البته پس از چاپ کتاب "امام و اتحادیه" احتمال وجود مدارک اتحادیه در ایران به دلیلی که در قبلاً به آن اشاره شد،عملاً منتفی است. در نهایت ما از همه ا عضا خواهش کردیم که هر کسی هر چیزی از ا تحادیه در منزل دارد در اختیار ما قرار دهد. برای جمعآوری مدارک بر ما خیلی سخت گذشت. زیرا در رابطه با مدارک اتحادیه آن هم پس از این همه سال اتفاقات زیادی برای دوستان رخ داده بود. مثلاً یکی از بچهها گفت: من اسناد و مدارکی را در زیرزمین منزل اجارهایام در آلمان گذاشتهام. بعد از تماس متوجه میشدیم که صاحب خانه جدید همة آنها را دور ریخته است. یا بعضی از اعضای اتحادیه در موقعیتهای خطرناک مثل ورود به مرز ایران از ترس دستگیر نشدن، مدارک را نابود کرده بودند.
بالاخره هرچه مدارک در دست افراد قابل دسترس بود، جمعآوری کردیم. برای تدوین کتاب که از قبل طرح آن ریخته شده بود، جدول منابع مورد نیاز را تهیه کردم و هر کدام از این مدارک را که به دست میآوردم جلوی آن ضربدر میزدم. البته خیلی از مدارک پیدا نشد. مثلاً مکاتبات هیئتمدیره اتحادیه که بسیار مهم بود، متأسفانه به دست نیامد. ما تقریباً اسناد چارچوب کلی اتحادیه را از طریق خود اعضا پیدا کردیم. در این میان پیدا کردن و تماس با اعضای قدیمی اتحادیه خود وقت بسیاری را از ما گرفت . مثلاً با عبدالله توسلی، مصطفی حقیقی در تهران تماس پیدا کردیم و مصاحبه هایی با آنها انجام دادیم، همایون یاقوت فام را در آلمان پیدا کردیم و مدارکی را از آن ها گرفتیم یا محسن کرباسفروشان که دست به قلم اتحادیه بود و بیانیههای اتحادیه به قلم ایشان نوشته میشد، دستنوشتههایش را در اختیار ما قرار داد. از رضا خجسته مدارک زیادی جمع کردیم. هرچیز که در دو جلد کتاب میبینید مدارکی است که از خانه دوستان تهیه کردیم. البته کامل نیست اما طرح کلی برای شناخت اتحادیه را به خواننده معرفی میکند.
موسیخان ـ آیا کسانی هم بودند که با شما همکاری نکردند؟
ـ بله. افرادی بودند که امروزه مواضع دیگری دارند: مثل آقای محمد جعفری. ایشان یکی از افراد نزدیک به بنیصدر بود. در اوایل انقلاب و زمان ریاست جمهوری بنیصدر، ایشان سردبیر روزنامه «انقلاب اسلامی» بود. در جریان برکناری بنی صدر در کردستان دستگیر شد و چند سال را در زندان به سر برد وسپس به خارج کشور رفت. الآن در لندن است و با رسانههای فارسی زبان خارجی مصاحبههایی کرده است. به واسطة یکی از دوستان در خارج به ایشان پیغام فرستادیم، زیرا یک سال عضو هیئتمدیره بود. به ایشان عرض شد ما کاری به بحث های امروز و تحولات آن نداریم. ما در رابطه با اتحادیه چنین کاری را شروع کرده ایم و قصد داریم تا با چاپ جلد های بعدی کار را به سرانجام برسانیم. شما هم اگر مدارکی از اتحادیه را نگهداری کرده ای ومیخواهی که آن زحمتها ثبت شود، در اختیار ما بگذار. گفت من مدارک زیادی از جمله اسناد هیئتمدیره را دارم. آیا چیزی چاپ کردهاید؟ گفتم بله. جلد اول نمونه کار ماست. گفت جلد اول را بفرستید تا من مطالعه کنم. به دوستان خارج از کشور گفتم یک جلد برای ایشان بفرستید. بعد از مدتی ایمیلی به من زد که این خط، خط نهضت آزادی است و من چیزی در اختیار شما نمیگذارم. به نظر می رسد اخیراً مقاله یا کتابی در مورد اتحادیه چاپ کرده است. نهایتاً از ایشان چیزی نگرفتیم.
آقایی را پیدا کردیم که از هواداران اتحادیه درشهر کیل (Kiel) بوده است. من با وی آشنایی نداشتم و فقط به واسطه دو سه نفر با او آشنا شدم. ایشان گفت که اسناد هیئتمدیره و آقای صفاتی را بعد از بازگشتشان به ایران در اختیار دارم. گفتیم هر چیزی هست لطفاً بفرست. اما بعد از مدتی از او هم خبری نشد.
به هر حال منابع خوبی جمع شد. مثلاً ما شمارههای «مکتب مبارز» را تکمیل کردیم؛ یعنی از شمارة 1 تا آخرین شماره که در سال 1359 چاپ شده بود را به دست آوردیم. مجموعههای «کرامه» جمعآوری شد. تقریباً همة اساسنامهها و مصوبات اتحادیه را پیدا کردیم. یکی از مشکلاتی که در این زمینه داشتیم اسامی اعضای هیئتمدیرهها بود که آن زمان به خاطر مخفیکاری در اطلاعیهها و نامه ها نامی از آن هابرده نمیشد. نامهایی هم که برده میشد، اسم مستعار بود. دنبال این بودیم که در سال فلان و نشست فلان چه کسانی هیئتمدیره بودند. دوستان هم از خاطرشان رفته بود. مثلاً به آقای کاشفی میگفتیم که شما دوره هشتم به این دلیل جزو هیئتمدیره بودهای؛ به یاد میآورد. بعد میپرسیدیم با چه کسانی در هیئتمدیره بودید؟ میگفت یادم نیست. این گرفتاری را داشتیم. اما به هر شکلی بود جمع آوری شد. به این ترتیب که با حوادثی که اتفاق افتاده بود و اعضا در خاطراتشان آن حادثه را پس و پیش تعریف میکردند، با خاطرات و یا اسناد دیگر مقایسه میکردیم. میفهمیدیم که موضوعی که بیان می کند مثلاً مربوط به سال 48 نبوده بلکه 47 است. این اتفاق چون در سال 47 افتاده، پس ایشان جزو هیئتمدیره بوده و همکارش این شخص بوده است. به این طریق توانستیم اعضاء هیئتمدیرهها را پیدا کنیم.
گلشن ـ آیا از اعضای اتحادیه، کسی هست که به حافظه قوی مشهور باشد؟
ـ بله، ولی آنها هم خیلی چیزها را فراموش کرده بودند. مثلاً آقای کرباسفروشان حافظه بسیار خوبی دارد. اما متأسفانه ایشان هم موارد ریز را فراموش کرده بود. میدانید در آن سال ها کسی دنبال ثبت و ضبط دقیق فعالیتها نبود، چون دنبال منافع شخصی نبودند.
موسیخان ـ شما با تلاش فراوان، اسناد و مدارک را جمعآوری کردید. از چه روشی برای درستی یا نادرستی اسناد استفاده کردید؟ آیا به اسناد نادرست و نامعتبر برخورد داشتید؟
ـ در مجموع خیر، مجموعه اتحادیه مجموعهای نبود که در مقطع 1344 تا 1360 کسی بخواهد از آن سوءاستفاده کند. دوستانی هم که اسناد در اختیارشان بود کسانی نبودند که سوءاستفاده کنند. اسناد در پروندة شخصیاشان مانده بود. همچنین مهرهای اتحادیه که زیر اسناد خورده بود، به درستی اسناد اذعان داشت. یکی از چیزهایی که میتوانست مورد شبهه قرار بگیرد، پیامهای حضرت امام بود، ممکن بود اشکال بگیرند که این پیام مربوط به حضرت امام نبوده و از خودتان درآوردید و جعلی است. این پیامها را با مجلدات «صحیفة نور» دفتر تنظیم و نشر اثار امام تطبیق دادیم. دیدیم که عین همان پیامهاست. همان طور که عرض شد ما عین دستنوشتههای حضرت امام را در سال 59 بایگانی کرده بودیم که متأسفانه از بین رفت. اما از آنها کپی وجود داشت که نمونهای از آن را پشت هر دو جلد کتاب چاپ کردهایم.
مورد دیگر مسأله پیامهایی بود که افراد یا گروههای خاص مثل طلاب حوزة علمیه قم به اتحادیه فرستاده بودند. این پیامها در نشریات اتحادیه چاپ شده بود. ما اصل اطلاعیهها را داشتیم آنها را با نشریات اتحادیه مقایسه کردیم. مثلاً در «مکتب مبارز» شماره 13 آن پیام هم چاپ شده بود. ما با آن شماره مطابقت میدادیم. چون اصل پیام در نشریه رسمی اتحادیه به عنوان مواضع اتحادیه به چاپ رسیده بود. آنهایی هم که در نشریات نبود، از سربرگها و محتوای پیام به درستی آنها پی میبردیم. مثلاً در یک موضوع و حادثه ای، پیام آقای طباطبایی قمی در سربرگ ایشان تکثیر شده بود. چون دیدیم متن پیامها چیز غیرواقعی نیست و در پسوند همان ماجرا و حادثه صادر شدهاست و محتوای پیام با آن حوادث مطابقت دارد، برا ی ما صحت آن مورد تأیید قرار می گرفت و معمولاً اینطور اطلاعیهها در «مکتب مبارز» به شکل تایپ شده چاپ میشد. اما پیامهای حضرت امام همراه با تصویر دستخط در «مکتب مبارز» به چاپ میرسید.
ادامه دارد....
مصاحبهکنندگان: جعفر گلشن روغنی و محمدمهدی موسیخان