انقلاب اسلامی، آغاز تحول در تاریخنگاری ایران
تاریخنگاری در ایران، سنت و پیشینهای کهن دارد. با این همه، آشنایی با شیوههای جدید تحقیقات تاریخی را باید مربوط به دوران جدید دانست و آن را الهام گرفته از روشهایی تلقی کرد که تاریخنگاران غربی به کار میگرفتند. نسل نخستین پژوهندگان تاریخ ایران (در سالهای آغازین انقلاب مشروطیت) از رهگذر آشنایی با تحقیقات اروپاییان و چگونگی بررسی اسناد و مدارک و متون تاریخی، کوشیدند شیوه تاریخنگاری خود را با روشهای شرقشناسان همسان کنند. در آن دوره و روزگاران پس از آن، معیار تحقیق روشمند تاریخی، پیروی از شیوههای غربی بود که این تلقی و پندار، تا سالها سیطره خود را بر ذهن و زبان بسیاری از پژوهندگان تاریخ ایران حفظ کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، نوع نگاه به تاریخ و تحلیل و بازکاوی رویدادها، دگرگونی اساسی یافت به گونهای که تاریخپژوه امروزی میکوشد پدیدههای تاریخی را با نگاهی باورمند و بومی تحلیل کند و ضمن بهرهجویی از روشهای علمی و دانشگاهی، خود را از شیوههای زیانباری که به تحریف تاریخ ایران میانجامند برکنار کند.
نقد نگرش غریبان به تاریخ ایران و آسیبشناسی استنباطهای جهتدارانه آنها، نمونهای از تحلیل تازهای است که در راستای شناخت صحیح تاریخ ایران ـ به ویژه رویدادهای معاصر ـ انجام میگیرد. در این نوشتار کوشش شده است تا سیر تحول تاریخنگاری ایرانیان، به صورتی اشارهوار بازگو شود. بررسی کوتاه گذرا از شیفتگی به روشهای تاریخنگاری غربی و رسیدن به شیوهای تازه در تحلیل تاریخی، از اهداف دیگر این نوشتارند.
نگاهی گذرا به پیشینه تاریخنگاری در ایران
هرچند از روزگار باستانی ایران تاریخ مکتوبی سراغ نداریم، اما کتیبههای بازمانده از آن زمان، نشان از تداوم سنت تاریخنگاری و توجه به ثبت وقایع تاریخی نزد ایرانیان دارد. افزون بر آن، دلایل روشنی موجودند که از وجود سالنامههای دولتی در ایران باستان خبر میدهند. جدای از این، میتوان تدوین و نگارش «خدای نامه» (خدای نامک) در زمان ساسانیان را نمونهای از دلبستگی ایرانیان به نگارش وقایع و ضبط سلسله حوادث تاریخی دانست.
با گذر از روزگار باستان و آغاز دورهای تازه از تاریخ ایران، شمار بسیاری از برجستهترین و نامدارترین مورخان جهان اسلام از میان ایرانیان برخاستند. طبری، بلعمی، گردیزی، بیهقی و بسیاری دیگر از تاریخنویسان دوران اسلامی، بیتردید ادامهدهنده سنت دیرینه تاریخنگاری در ایران بودهاند و از این راه تعداد فراوانی از کتابهای معتبر و مستند تاریخی را پدید آوردهاند. هر یک از این مورخان، جایگاهی شایسته و ممتاز در شیوه نگارش تاریخ دارند.
با این همه، آشنایی ایرانیان با روش تاریخنگاری نوین و علمی را باید به زمان نزدیکتر به روزگار ما کشاند. در واقع، پس از آشنایی ایرانیان با شیوه تاریخنگاری اروپایی و غربی بود که روشی در پژوهش تاریخی پدید آمد که پیش از آن سابقهای در سنت تاریخنگاری شرقی ـ ایرانی نداشت. این شیوه نوین متکی به سنجش و بررسی متون تاریخی، استناد به اسناد و مدارک و دوری از عبارتپردازیهای تاریخی بود. از اینرو، چه بسا بتوان تألیف کتابهایی مانند «ناسخالتواریخ» تألیف میرزا تقی سپهر و «روضه الصفای ناصری» نوشته رضا قلی خان هدایت (هر دو در سده سیزدهم قمری) را پایان شیوه تاریخنگاری سنتی در ایران دانست و طلیعه روش نوین نگارش تاریخ را با چاپ کتابهای محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (متوفی به سال 1313 قمری و از مورخان دوره ناصرالدین شاه) فرض کرد.
اعتمادالسلطنه با زبان فرانسه آشنا بود و شیوه پژوهش تاریخی اروپاییان را میشناخت. هرچند کتابهای تاریخی او مانند «تاریخ منتظم ناصری» و «المآثر و الآثار» را نمیتوان پژوهش تاریخی به شیوه نوینه تلقی کرد، اما به هر شکل خالی از تازگیها و تجربه روش نوین تاریخنگاری نبود. این شیوه، به ویژه در کتاب «دررالتیجان» او که بررسی تاریخ اشکانیان با تکیه بر دیدگاههای مورخان شرق و غرب است، نمود آشکارتری دارد. بنابراین تاریخنویسی اعتمادالسلطنه را میتوان همراه با نوجوییهایی قلمداد کرد و سرفصلی ابتدایی برای دورههای بعد دانست.
دقت مورخانی مانند میرزا مهدی خان استرآبادی در ثبت رخدادهای روگار نادر شاه افشار (با همه انتقادهایی که از کتاب او کردهاند) یک نمونه از کار تحسینبرانگیز نویسندگان و مورخان ایرانی به شمار میرود. البته تنگناهایی را که این مورخان در نوشتن تاریخ راستین و بیدروغ روزگار خود داشتهاند، نباید نادیده گرفت. خوی استبدادی پادشاهان، بسیاری از مورخان را از بازگویی حقایق تاریخی بازمیداشت. از سوی دیگر، گاه سنت تاریخنویسی در ایران با تملق و چاپلوسی و قلب واقعیت آمیخته میشده است که متأسفانه نمونههایی از این دست تواریخ درباری، اندک نیستند.
همان میرزا مهدی خان استرآبادی که تاریخ با ارزش «جهانگشای نادری» را نوشت، با نگارش کتابی به نام «دره نادره» چنان زبان به تملقگویی و چربزبانی میگشاید که خواننده امروزی را از شیوه تاریخپردازیاش، بیزار میسازد! با این همه بسیاری از آگاهیهای ما از پیشینه تاریخیمان از راه رویدادنگاریها به دست میآید.
برعهده محققان امروز است که با سنجش تواریخ به جای مانده و بررسی اسناد و مدارک، راست را از دروغ بازشناسند و پرتویی بر گذشتهای بیفکنند که گاه زیر انبوهی از چاپلوسیها و ناراستیها پنهان شده است.
با همه اینها باید گفت که دامان مورخان بزرگ و نامور ایرانی از گمان دروغ به دور است و آنها توانستهاند که با پایبندی به حقیقت و راستی، حوادث روزگارانشان را ثبت کنند و بنویسند. یک مثال روشن این سخن، ابوالفضل بیهقی و تاریخ نامدار اوست که اهمیت و ارزش بیمانند آن بر کسی پوشیده نیست. او با آن که همواره ستایشگر سلطان روزگار خود است، هرگز از بازگویی حقیقت سرباز نمیزند و خود را نسبت به آیندگان متعهد و پاسخگو میداند.
آشنایی گستردهتر ایرانیان با روشهای نوین تاریخنگاری
پس از مشروطیت بود که زمینه آشنایی بیشتر ایرانیان با تحقیقات اروپایی فراهم شد. در این میان، به ویژه سهم مجله «کاوه» (چاپ برلین) را که توسط شماری از پژوهندگان نوآور و تجدد خواه ایرانی منتشر میشد، نباید نادیده گرفت. در این مجله که همزمان با جنگ جهانی اول در بیرون از مرزهای ایران منتشر میشد، نویسندگانی مانند محمد قزوینی، حسن تقیزاده و محمدعلی جمالزاده قلم میزدند. آنان نه تنها با شیوه پژوهشهای تاریخی و ادبی اروپاییان (به ویژه آلمانیها) آشنا بودند، بلکه در تحقیقات خود میکوشیدند از راه و روشهای نوین تاریخی پیروی کنند. آنچه در مجله کاوه درباره تاریخ روابط ایران و روس به قلم جمالزاده چاپ شد، نمونهای از توجه به شیوه نوین تاریخنگاری نزد ایرانیان بود.
این شیوه در میان تاریخنگاران جوان داخل ایران مانند عباس اقبال آشتیانی هم اثر گذاشت و آنها را به سوی راهی تازه در پژوهشهای تاریخی کشاند. نکته درخور توجه آن که دلباختگی بسیاری از محققان ایرانی به روشهای تاریخپژوهی غربی، به دور از دریافتهای نادرست از تاریخ ایران نبود. آنها چهبسا، از این نکته غافل بودند که تحقیقات شرقشناسان، مالامال از اهداف استعماری و تحریف تاریخ ملل شرق است. به نظر میآید آنچه پژوهندگان ایرانی را متوجه تاریخنگاری غربی میکرد، روشپژوهشی آنان بود، اما دشواری کار در این بود که تاریخنگاران ایرانی، در آن روزگار که اندک اندک شیوههای علمی پژوهشی تاریخی را فرامیگرفتند، نمیتوانستند خود را از نوع نگاه و تلقی اروپاییان از تاریخ ایران برکنار بدارند.
بیگمان آغاز جدی پژوهش تاریخی نوین در ایران را باید مربوط به زمانی دانست که کتاب سه جلدی و مفصل حسن پیرنیا (مشیرالدوله) به نام «ایران باستان» منتشر شد. پیرنیا که با روش پژوهشهای تاریخی اروپاییان کاملاً آشنایی داشت، شیوهای را در تنظیم تاریخ خود برگزید که هنوز هم کم و بیش تازگی و اعتبار خود را از دست نداده است. او به سنجش باریکبینانه متنهای تاریخی میپردازد و از تکیه به تحقیقات جدید و یافتههای باستانشناسی غافل نمیماند. در تحلیل تاریخی هم فراتر از آگاهیهای تاریخی نمیرود و از برداشت و استنباطهای نادرست و به دور از چارچوبهای تاریخی پرهیز میکند. به ویژه در نقد پارهای از اشارات متنهای تاریخی (مانند نوشتههای هرودوت) دقت محققانهای نشان میدهد و هر سخن و دریافت او با تکیه و ارجاع به مستندات تاریخی است.
از سویی دیگر، در این زمان که سرآغاز تجددمآبی آمرانه و فرمایشی رضاخان است، همزمان با کوششهای تاریخنگاری محققانی مانند پیرنیا، گرایش جهتداری از طرف دولت برای رواج نوعی از تاریخنگاری ناسیونالیستی افراطی دیده میشود که نتیجه چنین گرایشی، محدود شدن تاریخنگار آن دوره در تنگناهای دولتی و رسمی است. توجه نژادپرستانه به ایران باستان و بهرهبرداری سیاسی از تاریخ باستان برای جلوه بخشیدن به سلطنت رضاخان ـ که خود را مدافع ناسیونالیسم ایرانی وانمود میکرد ـ منجر به نگارش تاریخهایی دستوری شد که نسبت و پیوندی با روش علمی و شیوه تاریخنویسی مورخان آگاهی نظیر پیرنیا نداشت.
در حقیقت، کتابهای تاریخی که به دستور دستگاه تبلیغاتی رضاخان در این دوره پدید میآیند، عموماً برای استفاده سیاسی و دارای گرایشهای تند ملیگرایانهاند و متکی به پژوهشهای مستند و نوین تاریخی نیستند. در کنار آن، توجه و دلبستگی به تصحیح و چاپ متنهای تاریخی نیز فزونی میگیرد. البته با توجه به روشهایی که ایرانیان از شرقشناسان اروپایی آموخته بودند. چاپ متنهای تاریخی که در این دوره و دورههای بعد توسط محققانی مانند عباس اقبال ارایه میشد، نمونهای از گرایش به فراهم آوردن منابع معتبر تاریخنگاری بود. آنها میاندیشیدند که هر پژوهش مستند و علمی تاریخی، تنها در صورتی قابل اعتماد و باارزش است که با تکیه به متنهای ویرایش شده فراهم شده باشد.
نسل تازه پژوهندگان تاریخ
پس از تأسیس دانشگاه تهران و مؤسسات آموزشی دیگر، شماری از استادان تاریخ به تألیف کتابهای تاریخی و پرورش دانشجویانی پرداختند در آینده از محققان سرشناس ایرانی شدند. استادانی مانند نصرالله فلسفی، احمد بهمنیار و عباس اقبال کتابهای تاریخیای نوشتند که هر یک با استفاده از دهها متن تاریخی و بررسی اسناد و تحقیقات جدید پدید آمدند.
اقبال «تاریخ مغول» را نوشت و به بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرنهای هفتم و هشتم پرداخت؛ نصرالله فلسفی «زندگانی شاهعباس اول» را مورد توجه قرار داد و تحقیقی مفصل در پنج جلد عرضه کرد و احمد بهمنیار بررسی زندگی صاحب بن عباد (وزیر نامدار آل بویه) را موضوع جستوجوی تاریخی خود قرار داد. این کتاب پس از درگذشت بهمنیار و توسط شاگرد او، باستانی پاریزی در سال 1344 منتشر شد.
توجه و دلبستگی به نگارش تاریخ عمومی ایران که از آغاز تاریخ تا روزگار معاصر را دربر میگرفت، عباس اقبال را برانگیخت تا «تاریخ مفصل ایران» را با همکاری حسن پیرنیا منتشر کند. در این زمان بیشتر محققان تاریخ به تاریخ سیاسی و تدوین تاریخ عمومی ایران توجه داشتند و نشانهای برای نگارش دورههای کوتاه تاریخی ـ و البته تخصصیتر ـ دیده نمیشد. از سوی دیگر، انتشار مجله تحقیقی «یادگار» توسط عباس اقبال، بستر دیگری را برای چاپ پژوهشهای تاریخی فراهم کرد و بسیاری از تاریخنویسان ایرانی را برانگیخت تا مقالات تحقیقی خود را در «یادگار» منتشر کنند. از اینرو، عباس اقبال را باید از نخستین کسانی دانست که شیوه تحقیق علمی و تصحیح تاریخی را در ایران رواج دادو راهنمای دیگر پژوهندگان شد.
شاگردان و دانشآموختگان این استادان که آنان را باید استادان نسل نخست پژوهشهای جدید تاریخی دانست، شیوه تحقیق تاریخی را مستندتر و با توجه عمیقتر به تحقیقات ایرانشناسان خارجی و بررسی ریزبینانهتر اسناد و مدارک پی میگیرند. ابراهیم باستانی پاریزی، عبدالحسین زرینکوب، محمداسماعیل رضوانی، احسان اشراقی، محمدجواد مشکور و شمار دیگری از نامآوران فرهنگ معاصر ایران، از این گونهاند. کشش و علاقه این پژوهشگران جوان به بررسی مقاطع کوتاه تاریخی و دوری از نگارش کلیات تاریخی است. باستانی پاریزی عمده کوششهای خود را صرف شناساندن تاریخ کرمان میکند؛ زرینکوب در کنار پژوهشهای ادبی، تاریخ سدههای نخستین اسلامی را مورد ارزیابی قرار میدهد؛ اسماعیل رضوانی عصر مشروطیت، احسان اشراقی، روزگار صفویه و محمدجواد مشکور دوره باستانی ایران را محور تحقیقاتش قرار میدهد. چاپ دقیقتر متنهای تاریخی هم همچنان ادامه مییابد و ترجمه پژوهشهای اروپاییان هم بسیار مورد توجه است.
به موازات این کوششها، شماری از تحقیقات ایرانشناسان شوروی هم ترجمه و منتشر میشوند، مانند «تاریخ ماد» ددیاکونوف، «تاریخ ترکستان» بارتولد و تکنگاریهای پطروشفسکی. این تحقیقات آکنده از گرایشهای ایدئولوژیکی و نتیجهگیریهای نادرست تاریخی بر پایه تئوریهای مارکسیستیاند که همخوانی و ارتباطی با تاریخ ایران ندارند. تاریخنگاران شوروی میکوشیدند که تاریخ ایران را در قالبهای تنگ و انحصاری خود بگنجانند و آن را براساس جهانبینی کمونیستی تحلیل کنند که نتیجه آن، رواج نوعی از تاریخنگاری ایدئولوژیک و زیانبار بود که به دریافتهای نادرستی از تاریخ ایران میانجامید. از سوی دیگر، اینگونه تحقیقات، تلاش وابستگان رژیم پهلوی بود که میکوشیدند تاریخ ایران را بر پایه زندگی شاهان و ستایشهای بیحد و مرز از دوره باستانی ایران تدوین کنند. این تلاش، به ویژه در نگارش کتابهای تاریخی مدارس و دانشگاهها چشمگیرتر بود. در این دوره هرگز امکان بررسی بیطرفانه چهره رضاخان و نقش بیگانگان در استقرار رژیم پهلوی فراهم نمیشود. اسناد معاصر از نگاه محققان پنهان میماند و جز انتشار کتابهای ستایشآمیز از رضاشاه و حکومت او، تحقیقات تاریخی مستقل اجازه چاپ و انتشار نمییابند.
انقلاب اسلامی و تحول بنیادین در نگرش تاریخی
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، تحول بنیادینی، در شیوه تاریخنگاری پژوهندگان ایرانی پدید آمد. دسترسی به انبوهی از اسناد و مدارک، امکان بررسی و تحلیل تاریخ معاصر ایران، به ویژه شکلگیری رژیم پهلوی، سلطه رضاخان، حوادث پس از شهریور بیست، رویداد ملی شدن صنعت نفت، نقش روحانیت پیشرو و سلسله حوادثی که سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی حکومت جابر پهلوی انجامید، فراهم شد. در این دوره، در کنار تاریخنگاری جدی و مستند که به تدریج شکل میگرفت، در ابتدا گرایشی نیز به کتابهایی وجود داشت که درباره رجال دوره پهلوی و ارتباطات گسترده آنها با بیگانگان میپرداختند.
این دست کتابها در قالب خاطرات و روزنگاریها منتشر میشدند اما بعدها با تأسیس مراکز پژوهشی، مانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به تحلیل و شناخت حوادث انقلاب اسلامی، به شیوهای محققانه و آکادمیک، پرداخته شد و پژوهندگانی هم توجه خود را معطوف به رویدادهای تاریخ معاصر، از مشروطیت تا انقلاب اسلامی کردند. ردهبندی اسناد و انتشار آنها، بررسی دقیق رویدادها وشناخت ماهیت و چگونگی وقایع و پیامدهای آن از شمار کارهایی بودند که محققان تاریخ انقلاب اسلامی (و دوران معاصر) انجام دادند. توجه گسترده به تاریخ شفاهی و ضبط و ثبت خاطرات کسانی که درگیر رویدادها بودهاند، از دیگر مواردیاند که تحول عمدهای در شیوه تاریخنگاری به وجود آورد و آن را به سوی مستندتر بودن سوق داد.
روایتهای شفاهی از ویژگیهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی
تاریخ شفاهی شیوهای از پژوهش تاریخی است که بر پایه رویدادها، شنیدهها و رفتار نقشآفرینان، ناظران و فعالان رویدادها به شرح و شناخت اتفاقات تاریخی میپردازد. این شیوه که خصلتی گفتاری دارد، روشی مؤثر برای آشکار شدن زوایای پنهان تاریخی است. پیداست که محقق تاریخ اینبار در جایگاه مصاحبهکننده، باید بستر لازم و نقش فعال و پرسشگرانه را بازی کند تا راوی واقعه تاریخی، به دور از ملاحظات و پرهیزهای سیاسی، دوستانه و فامیلی، دیدگاهها و میزان دخالت خود رادر حادثههای تاریخی تشریح کند.
متون این تاریخ حتی در صورت مکتوب شدن، خصلتی گفتاری دارند. در فرآیند مصاحبه تاریخ شفاهی دو عامل مصاحبهکننده و راوی ارتباطی تنگاتنگ مییابند و مصاحبهکننده به عنوان یک شنونده فعال نقشی بسیار اساسی را ایفا میکند تا مصاحبه شونده (راوی) در فضای آرام و بیدغدغه به شرح بسط دیدگاهها و شنیدههای خود بپردازد. بدیهی است نقش مصاحبهگر در این میان، نقشی فعال و پویاست و گفتمان متقابل این دو عامل با به کارگیری شیوههای اصولی و استاندارد مصاحبه تاریخ شفاهی، به آشکار شدن زوایای پنهان تاریخ و بازسازی دوباره آن منجر میشود.
یکی از ویژگیهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی را باید در به کارگیری روایتهای شفاهی دانست. این ماده تاریخی میتواند بخشهای فراموش شده یا نانوشته رویدادهایی را که چهبسا در معرض فراموشی قرار دارند، مطرح کند و منبعی مؤثر برای شناخت برههای مهم از تاریخ ایران باشد. بیگمان پژوهش دقیق، دامنهدار و فراگیر انقلاب اسلامی ممکن نخواهد شد مگر آنکه از همه جزئیات، روایتهای شفاهی و منابع مکتوب دیگر استفاده شود. به ویژه میتوان آرزوها، اهداف ابتدایی و خواستههای پیشروان انقلاب و فعالان رویدادها را در همین تاریخ شفاهی بازجست و اثرگذاری آنها را در شکلگیری وقایع سنجید. از اینرو اهمیت بهرهگیری از روایتهای شفاهی بر محققان و تاریخنگاران پوشیده نیست.
از سویی دیگر، میزان دخالت بیگانگان و قدرتهای استعماری در حوادث تاریخی، موضوعی است که همواره ذهن محقق تاریخ معاصر را به سوی خود معطوف میکند. البته چگونگی آن دخالتها بستگی به ارایه سندهایی دارد که از بایگانیهای تاریخی به دست میآید. تردیدی نیست که بیگانگان میکوشند تا از رویدادهای جهانی، به سود مقاصد خود استفاده کنند. نادیده گرفتن دخالتهای پیدا و پنهان آنان، دام لغزندهای است که محقق باید از افتادن در آن پرهیز کند. خوشبختانه امروز محقق تاریخ انقلاب اسلامی به منابع سرشار و راهگشایی مانند اسناد لانه جاسوسی دسترسی دارد. این اسناد میتوانند نقش دولتهای بیگانه و تلاش آنها را برای جلوگیری از خیزش مردم روشن کنند.
آغاز حرکتهای ارزشمند
از اواخر دهه 1360 در عرصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی حرکتهای مهمی آغاز شدند. یکی از آنها توسط مورخ معاصر حجتالاسلام سیدحمید روحانی بود که «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را تأسیس کرد و با انتشار کتاب سه جلدی «نهضت امام خمینی (ره)» گامی برجسته در تاریخنگاری انقلاب اسلامی برداشت. انتشار مجلد «15 خرداد» از دیگر اقدامات این مرکز پژوهشی است.
از «بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران» هم باید یاد کرد که به مدیریت حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه سرپرستی میشود و کتابخانه و آرشیو منظم این مرکز همواره محل رجوع محققان و مورخان بوده است. «مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر» هم دارای اسناد فراوانی مربوط به پیش از انقلاب اسلامی و تاریخ انقلاب اسلامی است که محققان را در نوشتن تاریخ مستند انقلاب یاری خواهد کرد. پیداست که نخستین گام در پژوهشهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی، جمعآوری دادهها، اسناد و اطلاعات است. چنین دادههایی، مواد خام را برای تاریخنگاری مستند فراهم میآورند. مجلهای که مؤسسه مذکور منتشر میکند فصلنامه «یاد» نام دارد و دارای مطالب برجسته و محققانهای است و یاریگر پژوهندگان تاریخ معاصر ایران محسوب میشود.
«مرگز بررسی اسناد تاریخی» هم در سال 1376 در راستای ارایه و انتشار اسناد اطلاعاتی ـ امنیتی ساواک تأسیس شد و امروز دارای کارنامهای درخشان است و بیش از 250 عنوان کتاب مستند تحقیقی منتشر کرده است. از مجموعه کتابهای اسنادی میتوان به «یاران امام به روایت اسناد ساواک»، «زنان دربار به روایت اسناد ساواک»، «رجال پهلوی به روایت اسناد ساواک» و «15 خرداد به روایت اسناد ساواک» و... اشاره کرد.
کتابهای الکترونیک مرکز بررسی اسناد تاریخی هم از 10 عنوان به 50 اثر رسیدهاند و در قالب عناوینی مانند «هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک»، «جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک»، «شهید حجتالاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبایی به روایت اسناد ساواک»، «جشن تاجگذاری به روایت اسناد ساواک»، «مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک» و «حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی به روایت اسناد ساواک: یادگار امام» در اختیار محققان تاریخ معاصر قرار خواهند گرفت.
«مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» هم با برگزاری نشستها و همایشهای تخصصی و استفاده از اسناد وزارت امور خارجه، اسناد ملی، اسناد ساواک، اسناد دربار، اسناد دادگستری و تدوین تاریخ معاصر، نوآوریهایی در این باره داشته و گامهای ارزندهای برای تدوین تاریخ انقلاب اسلامی و زمینههای آن پدید آورده است. همچنین باید از «دفتر ادبیات انقلاب حوزه هنری» یاد کرد که یکی دیگر از مراکز فعال در عرصه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی است. ا ین مرکز با مدیریت هدایتالله بهبودی، پایهگذاری شده است و از اواخر دهه 60 تاکنون «دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری» با مدیریت مرتضی سرهنگی در حوزه ادبیات مقاومت، دفاع مقدس، ارایه تاریخ جنگ و آثار شهیدان و فرماندهان، کارهای ماندگاری انجام داده است. «دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران» هم در سال 1380 توسط عباس سلیمی نمین تأسیس شد. هدف این مرکز، نقد وبرررسی و تحلیل کتابهای تاریخی است. «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» هم در اوایل دهه 1360 کار خود را آغاز کرد و تاکنون دهها کتاب مستند در حوزه رجال و روحانی، مراجع و چهرههای برجسته فرهنگ، علم، سیاست، عرفان و دین منتشر کرده است. «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) هم از مراکز مهم تاریخی ـ فرهنگی است که به نشر آثار تألیفی امام خمینی (ره) میپردازد. «صحیفه امام (ره)» که شامل 22 مجلد است، یکی از دهها اثر ارزنده و تاریخی این مؤسسه محسوب میشود. نامهها و اسناد فراوانی که به صورت آرشیوی در این مرکز نگهداری میشوند، به ویژه جمعآوری پایاننامهها، مجلات و مطبوعات جهان درباره انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره)، منبعی گرانبها برای تدوین تاریخ انقلاب اسلامی است. از دیگر مراکزی که اشارهوار میتوان به آن پرداخت، بنیاد شهید است که گاهنامهای با نام «شاهد یاران» که از سوی این بنیاد منتشر میشود در هر شماره به یکی از برجستهترین چهرههای تاریخ انقلاب اسلامی اختصاص دارد؛ مانند شهید دکتر مفتح، شهید دکتر بهشتی، شهید عراقی و... تحقیقات و اسناد مربوط به چهرههای انقلاب اسلامی را در دسترس قرار داده است.
«فصنامه تاریخ و فرهنگ معاصر» که اوایل دهه 1370 توسط محقق روحانی، استاد حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی منتشر شد و افزون بر 37 شماره آن در دسترس محققان قرار گرفتهم یادکردنی است. همچنین از دو مؤسسه کیهان و اطلاعات هم باید یاد کرد که با در اختیار داشتن آرشیوهای غنی، منابع تاریخی ارزشمندی درباره انقلاب اسلامی منتشر کردهاند. از محققان تاریخ انقلاب اسلامی هم باید از حجتالاسلام رسول جعفریان، محمدحسن رجبی (دوانی)، موسی حقانی، روحالله حسینیان، سیدحمید روحانی، حجتالاسلام علی ابوالحسنی، حجتالاسلام ابوالفضل شکوری و... نام برد. حجتاسلام جعفریان نویسنده کتاب «جریانها و سازمانهای سیاسی ـ مذهبی ایران (1320 ـ 1357)» است که منبعی محققانه به شمار میرود و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.
گزارش: آناهید خزیر
منبع: کتاب هفته، شماره 289، شنبه 11 تیر 1390، ص 14