بعد از فتح خرمشهر و شكست ارتش عراق در صحنه نظامي و آغاز عمليات رمضان در تيرماه 1361 و ورود ايران به خاك عراق، صدام در وضعيت بحراني سياسي و نظامي قرار گرفت و تلاش کرد با اقدامات سياسي، وضعيت بهتري پيدا كند. در همين راستا در تلاش بود كنفرانس سران غیرمتعهدها را در بغداد برگزار نمايد. جمهوري اسلامي ايران با آن به مخالفت پرداخت و با حمله هوایی به بغداد مانع برگزاري كنفرانس گرديد.این حمله از پايگاه سوم شكاري همدان و هدایت شهيد عباس دوران برنامهریزی شد.
پايگاه سوم شكاري همدان (شاهرخي)، يكي از مهمترين پايگاههاي هوايي كشور است، اين مركز مهم نظامي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ((پايگاه حر)) موسوم گشت. پس از شهادت خلبان دلاور محمد نوژه، در مأموريت هوايي در كردستان، اين پايگاه به نام او مزين شد. در طول هشت سال جنگ تحميلي و دفاع مقدس، اين پايگاه يكي از كانونهاي اصلي درگيري و هدف حملات هوايي دشمن بود. خلبانان اين پايگاه شبانه روز، در گردان پروازي و آشيانه با انجام مأموريتهاي آماده (آلوت) هشيارانه بيدارمي ماندند تا ازفشار دشمن بكاهند! پايگاه سوم شكاري شهيد نوژه پايگاه مادر بود.1 مسعود حسامي، افسر قضايي پايگاه شهيد نوژه، در اين باره مي گويد:
«... پايگاه نوژه يك پايگاه مادر و پشتيباني كننده است، بيشتر عملياتها بهویژه عملياتهاي غرب كشور یا مناطق شرق عراق مثل مندلي، كركوك، دشتهاي كرد نشين و... از پايگاه همدان يا تبريز، هدایت میشدند. ولي اكثر عملياتها به علت قدرت هوائي، سابقه، و هواپيماهاي پيشرفته، از پايگاه همدان سازماندهی میشد.»3
از جمله اين عملياتها مي توان به عملياتH3 برفراز پايگاه الوليد عراق، عمليات هوايي بر فراز آسمان بغداد و بمباران پالايشگاه الدوره توسط خلبان شهيدعباس دوران اشاره كرد.4
عباس دوران درسال 1348 موفق به اخذ مدرك ديپلم طبيعي از دبيرستان سلطاني شيراز شد و در همين سال به استخدام فرماندهي مركز آموزش هاي هوايي در آمد. درسال 1349 به دانشكده خلباني نيروي هوايي راه يافت و پس از گذراندن دوره مقدماتي پرواز درايران، درسال 1351 براي تكميل دوره خلباني به آمريكا رفت، وي پس از اخذ نشان خلباني درسال 1352 به ايران بازگشت و به عنوان خلبان هواپيماي اف – 4 ابتدا در پايگاه يكم شكاري و سپس در پايگاه سوم شكاري شهيد نوژه همدان در سمت افسر خلبان شكاري و معاونت عملياتي فرماندهي پايگاه مشغول انجام وظيفه گرديد.
او با 103 سورتي پرواز جنگي در طول عمر كوتاه اما پربارش، يكي از قهرمانان دفاع مقدس شناخته میشود.5
شهيد عباس دوران همواره به دوستان و همكارانش تأكيد مي كرد كه هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حين پرواز مورد اصابت موشك دشمن قرار گيرد، هواپيماي سانحه ديده را بر سر دشمن زبون خواهد كوبيد و همان طور هم شد.
دوران در هفتم آذر ماه 1359 درعمليات مرواريد، به كمك شهيد خلبان حسين خلعتبري پنج فروند ناوچه «اوزا» عراقي را در حوالي اسكله «الاميه» و«البكر» منهدم ساخت.
به گفته يكي از همرزمان خلبانش، دريكي از نبردهاي هوايي كه فرماندهي دو فروند هواپيما رابه عهده داشت، به مصاف 9 فروند از جنگندههاي دشمن رفت و با ابتكار عمل و مهارتي خاص، يك فروند از هواپيماهاي دشمن را سرنگون و هشت فروند هوپيماهاي ديگر را مجبور به فرار نمود.6
خلبان شهيد عباس دوران همواره در عمليات جنگي پيش قراول بود او 30 تيرماه سال 1361 به قصد ضربه زدن به شبكه دفاعي و امنيتي صدام همراه پنج نفر از زبدهترين خلبان نيروي هوايي به پالايشگاه «الدوره» يورش بردند و پس از بمباران آنجا و شكستن ديوار صوتي در آسمان بغداد بازگشتند. هنگام بازگشت، هواپيماي دوران مورد اصابت موشك دشمن واقع شد و او اگر چه فرمان ترك هواپيما را به همرزم خلبانش منصور كاظميان داد، اما خود علی رغم اينكه ميتوانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آيد، خود و هواپيمايش را به هتل محل سران كنفرانس غيرمتعهدها كوبيد و مانع از برگزاري اجلاس سران غير متعهدها به رياست صدام در بغداد شد پس از سال ها انتظاردر تيرماه 1381 بقاياي پيكر شهيد دوران توسط كميته جستجوي مفقودين به ميهن منتقل و با حضور مسئولان كشوري و لشكري تشييع شد. او در زمان شهادت 32 سال داشت.7
در اینجا با بهره از خاطرات همرزمان عباس دوران، این عملیات و شهادت او را مرور میکنیم:
سرهنگ بهرام هشيار، معاون عمليات نیروي هوايي و رئيس گروه طرحهاي تاكتيكي، اين عمليات ويژه را چنين به اعضاء گروه طرح هاي تاكتيكي اعلام كرد :
«عزيزان برابر اطلاعات رسيده، متأسفانه روشهاي ديپلماتيك و رايزني با كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد تاكنون به نتيجه مطلوبي نرسيده و نظر مقامات و مسئولان امنيتي كشور اين است كه با ناامن كردن آسمان بغداد بايد به هر نحو ممكن از برگزاري اجلاس سران غيرمتعهدها در اين كشور جلوگيري شود. اين مأموريت بايد در تقدم نخست برنامههاي اجرايي نيروي هوايي قرار گيرد و اگر ضرورت يا بد حتي براي چندين بار نيز تكرار شود تا در نهايت به نتيجه مطلوب برسد.»8
بعد از ابلاغ مأموريت «حمله به پالايشگاه الدوره عراق » به پايگاه سوم شكاري شهيد نوژههمدان، بحث هاي داغي بين شهيد خضرايي9، فرمانده پايگاه، وشهيد ياسيني10، معاون عمليات پايگاه، درباره چگونگي و نحوه اجراي اين عمليات درگرفت. سرانجام سرهنگ ياسيني درجريان گزينش خلبانان ويژه و نخبگان، فهرستي از شاخصترين خلبانان جنگي دركليه پايگاهها را به همراه سابقه فعاليت و مأموريتهاي جنگيشان تهيه و تسليم فرمانده پايگاه نمود. او در صدر اين فهرست نام خود و در رديف دوم نام عباس دوران را نوشت. بالاخره پس از رايزنيهاي متعدد، قرار شد، كه اين عمليات با سه هواپيما از طريق پاسگاه سوم شكاري شهيد نوژه همدان انجام شود.
هواپيماي شماره 1: عباس دوران و منصور كاظميان مهابادي.
هواپيماي شماره 2: محمود اسكندري، ناصر باقري.
هواپيماي شماره 3: توانگران و خسرو شاهي.11
البته قرار شده بود هواپيماي شماره 1 و 2 به عمق خاك عراق وشهر بغداد بروند و علاوه بربمباران پالايشگاه «الدوره» ديوار صوتياين شهر را نيز بشكنند و هواپيماي شماره 3 نزديك مرز به عنوان پشتيبان و نيروي جايگزين مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشكلي براي اين دو هواپيما عمليات را ادامه دهد.
بدين ترتيب دو هواپيماي شماره 1 و 2 با فرماندهي عباس دوران در 30 تيرماه 1361 عازم بمباران هدف مذكور در بغداد شدند.
ناصر باقری از خلبانان هواپيماي شماره 2 درباره نحوه انجام عمليات ميگويد :
«... پيش از انجام عمليات به ما اعلام كرده بودند كه درصد خطر اين عمليات بالاي85 درصد است. شش خلبان اين سه هواپيماي اف.4 توسط ستاد كل انتخاب شده بودند. من با مرحوم اسكندري، شهيد دوران با منصور كاظميان و توانگر و خسروشاهي خلبانان سه هواپيماي مذكور بوديم. دراين میان، من و اسكندري هر كدام شش بار برفراز بغداد پرواز داشتيم ولي شهيد دوران اولين پرواز بود كه برفراز بغداد انجام ميداد. عليرغم اينكه تنها كسي كه تا آن زمان داراي بيشترين پرواز عملياتي بود، شهيد دوران بود. هدف اين عمليات، زدن شهر بغداد و مناطق مسكوني نبود بلكه قرار بود با حمله به پالايشگاه «الدوره» بغداد و زدن نقاط حساس آن و شكستن ديوار صوتي بغداد، فقط يك جو رواني و ترس ايجاد نماييم. ازسوي ديگر پدافند دشمن هم خيلي قوي بود. از بدو ورودمان به خاك عراق بايك ديوار آتش روبه رو شديم نزديك صبح بود كه پدافند هوايي بغداد نيز ما را ردگيري كرد و ما در بين دو پدافند زميني و هوايي قرار گرفتيم، به هر حال عمليات را ادامه داديم و پالايشگاه را زديم. موقع رفتن، دوران كه ليدر بود جلوي ما حركت ميكرد. اما پس از عمليات وموقع برگشت از سمت ديگر شهر بغداد هواپيماي من و اسكندري جلو بود و دوران وكاظميان پشت سرما بودند. پدافند سبك عراق هواپيمايما را كه شماره 2 بوديم، زدند، ولي تنها يك گلوله در كابين خلبان منجر شد و هواپيما به حركت خود ادامه داد. سرنشينان، كه من و اسكندري بوديم، زخمي شديم. درهمين حين از هواپيماي شماره يك كه دوران و كاظميان در آن بودند، اطلاع دادند كه هواپيمای آنها را نیز زدند. اسكندري به آن ها گفت عيب ندارد ما را هم زده اند، پشت سر ما بياييد، اگر ميتوانيد بياييد وگرنه بپريد بيرون. كه بعد از اين گفتوگو ديگر جوابي از آن طرف نيامد و ما بالاخره با وجود آتش سنگين پدافند دشمن برگشتيم و در همدان به زمين نشستيم. بعدها متوجه شديم كه در آن لحظه كاظميان توسط دوران (eject) شده و شهيد دوران هم هواپيماي نيمه سوخته را به ساختمان هتل محل برگزاري كنفرانس كوبيده است...»12
منصور كاظميان، دیگر همرزم شهيد دوران حادثه را چنین روایت میکند:
«... هنوز شهر درجنب و جوش روزانه خود غرق نشده بود كه صداي زنگ خانه بلند شد. چون قبلاً از مأموريت خبر داشتيم، زود تر از خواب بلند شدم و پس از نماز و دعا به درگاه خداوند با عجله منزل را به قصد پايگاه ترك كردم. روز غريبي بود! وقتي وارد پايگاه شدم، همه چيز حال و هواي ديگري داشت سرهنگ خلبان «عباس دوران» راديدم، او قبراق و سرحال و آماده مأموريت بود.
هدف پالايشگاه «الدوره» دراطراف بغداد بود. تند به اتاق چتر و كلاه رفته، پس از برداشتن تجهيزات لازم، رفتيم به طرف هواپيما. در راه تا برسيم به هواپيما، سكوت من و همكارانم تعجب آور بود؛ چرا كه ما عملياتهاي زيادي از سر گذرانده بوديم. شايد شكستن پوشش دفاعي دشمني كه در بوقهاي پر سرو صداي تبليغاتي خود، از مو، لاي درز نرفتن آن دم مي زد. آن قدر ما را به حساسيت اين عمليات متوجه كرده بود كه جاي صحبتي براي ما نگذاشته بود.
درهمين فكر بودم كه خودرو در محل استقرار هواپيما ايستاد و سه نفر از خدمه پرواز به استقبال ما آمدند و پس از احوال پرسي و آرزوی توفيق، آمادگي هواپيما رابراي مأموريت اعلام كردند. عباس براي بازديد، به دور هواپيما چرخي زد، و تمام تجهيزات، از بمبها تا فيوزهای هواپيما را وارسي كرد.
از آنجايي كه لازم بود دراين مأموريت سكوت راديويي را كاملا ً رعايت كنيم، با برج تماس نگرفتيم به همين خاطر، ازپست فرماندهي شماره پرواز را گرفته، با علامت برج مراقبت، بااعلام علامتهاي لازم كنترل مي شديم. بالاخره هواپيما در طول باند پرواز با تمام سرعت به حركت درآمد و آغوش ¬بيكرانه ¬آسمان ما را به سينه گرفت. دو هواپيماي ديگر نيز از باند پرواز كنده شده، بال به بال ما شدند چيزي نگذشت كه دسته پروازي به فرماندهي خلبان عباس دوران، در موقعيتهای مناسب، در كنار هم قرار گرفتند تا خطري از بالا ما را تهديد نكند. درطول مسير اصلي انفجار موشكها و گلولههاي ضد هوايي هواپيما را ميلرزاند. از اين رو، مسير اصلي را كه خطي از تيروگلوله بود و در آن صبح زود، روي سينه آسمان به وضوع ديده ميشد. كمي انحراف داديم و سرانجام خود را به مركز بغداد رسانديم هنوز همه در خواب راحت بودند، غرش سنگين هواپيما، سكوت بغداد را پر از هياهو كرد. از دور دكلهای تأسيسات پالايشگاه الدوره در چشمان سبز شد. به هدف كه رسيديم، با زياد كردن سرعت به سمت ارتفاع، زاويه مناسب و يك شيرجه، تمام بمبها را روي پالايشگاه تخليه كرديم، شهر در هالهاي از دود و آتش فرورفت. شتابان گردش به راست كرديم و در همين لحظه بود كه صداي انفجار سنگيني ناشي از برخورد موشك به هواپيما مرا به خود آورد. از راديو به عباس گفتم كه موشك خورده ايم. تمامي نشانگرها اعلان وضعيت اضطراري كرده و دود غليظي كه از آتشبال و بدنه پا گرفته بود وارد كابين شد. چند مايلي از شهر گذشته بوديم كه هواپيما تعادلش را از دست داد. از عباس خواستم كه آماده باشد تا از هواپيما خارج شويم. او كه آمادگي من را شنيد، زودتر ازمن، دكمه صندلي پران مرا فشرده و ديگر چيزي نفهميدم وقتي به هوش آمدم كه از سر و صورتم خون مي ريخت و دنده و كتفم حسابي آسيب ديده بود؛ دقت كه كردم ديدم چند عراقي بالا سرم هستند. بعد فهميدم كه در وزارت دفاع بغداد هستم و اين آقايان نيروهاي امنيتي بعث.
قبل از هرچيز، از عباس پرسيدم، كه شنيدم از هواپيما خارج نشده است. پس از اينكه حالم تقريباً جا آمد، باز جوييهاي روزانه شروع شد. من در برابر همه سؤالهاي آنها، فقط ميگفتم : نمي دانم.... چه ميدانم، ... نه.
روزي نبود كه از كتك و شكنجه بينصيب باشم. در همان سينجيم كردنها بود كه فهميدم عباس هواپيماي سانحه ديده رابه يكي ديگر از تأسيسات مهم عراق كوبيده كه ظاهراً هتل محل برگزاري كنفرانس غير متعهدها بود،... وقتي خبر شهادت عباس را شنيدم به ياد صحبت هاي شب قبل از عمليات افتادم كه به من گفت: «منصور جان اگر يك وقت هواپيما دچار مشكلي شد تو خودت را به بيرون پرت كن و منتظر من نمان، چون من بايد در هواپيما بمانم و مأموريتم را به اتمام برسانم.»13
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ :
1-فصل نامه جاودانه ها، متن 93، مرداد 1388، ص34.
2-حكمت قاضي ميرسعيد، بربلنداي پس، تهران، انتشارات عقيقي سياسي نيرو هوايي ارتش، 1386 ش، ص25.
3-اداره كل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان همدان، آرشيو، پرونده، ش15/26، ج2، خاطرات مسعود حسامي، ص22.
4-ر. ك : حكمت قاضي ميرسعيد، بمبي دركابين، تهران، مرير، 1388 ش.
5-مهدي گيوكي، منم عباس دوران، حماسه نگاران (ويژه سال روز شهادت عباس بابائي)، مرداد 1386، ص38.
6-حكمت قاضي ميرسعيد، بمبي دركابين، ص 15-17.
7-جاودانهها، ش 82، مرداد 1387، ص9.
8-حكمت قاضي ميرسعيد، بربلنداي آسمان، ص36.
9-حسين شكري، همان، ص65.
10-حكمت قاضي ميرسعيد، بمبي در كابين، ص23.
11-شهيد سرتيپ خلبان محمود خضرايي فرمانده وقت پايگاه سوم شكاري (همدان) شهيد نوژه، درتاريخ 28/11/64 به علت اصابت موشك به هواپيمايش درآسمان اهواز به شهادت رسيد.
12-شهيد سرلشگرخلبان عليرضا ياسيني ازجمله خلبانان هواپيما F4 بود كه درتاريخ 10/05/1373 به همراه جمعي از فرماندهان نيروي هوايي از جمله شهد ستاري و اردستاني دربازگشت از منطقه هوايي شهيد بابائي اصفهان با يك فروند هواپيماي «جت ستار» دراثر سانحه هوايي به شهادت رسيد.
13-حسين لشگري، خاطرات سرتيپ خلبان حسين لشگري، ص65.
ابوالفتح مؤمن