عنوان اثر: خاطرات سفیر هنری اف. گریدی (Henry F. Grady)، ازجنگ بزرگ تا جنگ سرد، ویرایش جان تی. مکنی (John T. McNay) ، کلمبیا: انتشارات دانشگاه میسوری، 2009.
ISBN 9-8-8262-1832-2, vii + 209pp
انتظار میرود که خاطرات سفیر هنری اف. گریدی طی نیم قرن گذشته، یعنی از زمان نگارش، به چاپ رسیده باشد چراکه این خاطرات از بسیاری جهات شبیه خاطرات دیگر دیپلماتهاست که آن موقع به چاپ رسید. عدم تحقق این امر تا حدی متوجه آلفرد ای. ناف (Alfred A. Knopf)، ناشر مشهور است که با کمال بیرحمی و صراحت نامه امتناع از این کار را در سال 1954 برای گریدی فرستاد و سفیر از پیگیری این امر ناامید شد. ناف در بخشی از نامه خود نوشت، "امیدی به اصلاح دستنوشته شما نداریم. صادقانه بگویم: این متن بسیار ضعیف نوشته شده و مبهم بودن آن ناامید کننده است....باور نمیکنم که هیچ ناشر دیگری هم چاپ این کار را با شکل فعلی بپذیرد". متاسفانه برای گریدی وقت زیادی باقی نمانده بود؛ او در سپتامبر سال 1957 پس از یک دوره طولانی بیماری درگذشت.(1)
دستنوشتههای گریدی از آن زمان در میان اوراقش در کتابخانه هری اس. ترومن (Harry S. Truman) باقی مانده بود. بیاد دارم که نخستین بار 30 سال پیش با این خاطرات روبرو شدم. به عنوان محقق دریافتم که برخی نکات و مشاهداتش، به ویژه در مورد ایران، کاملا مفید بود. نامه ناف نیز جالب توجه بود. به ندرت نوشتهای چنین گزنده را خوانده ام. در آن موقع نمیتوانستم بفهمم چه چیز باعث شده ناف چنین کلماتی را برروی کاغذ بیاورد، هنوز هم کاملا به انگیزههای او پی نبرده ام.(2)
در هر حال بالاخره جان تی مکنی خود خاطرات گریدی را همراه با توضیحات درخور آن، منتشر ساخته و در این اثر به دوره سالهای اصلاحات(New Deal)، جنگ جهانی دوم و اوایل جنگ سرد (1945-1951) پرداخته شده است. گریدی پیش از ورود به دنیای دیپلماسی سابقهای قابل توجه در اقتصاد و امور مالی داشت. شاید این امر به روشن شدن دلیل پافشاری او بر این که ایالات متحده از قدرتهای استعماری، انگلستان و فرانسه، به دلیل وضع محدودیتهای امپریالیستی بسیار از سوی آنها، فاصله میگیرد، کمک میکند. بعدها او مدعی شد: «ایالات متحده باید از جنبشهای ملی گرای کشورهای در حال توسعه استقبال کند، حتی اگر آنها در حال مقابله با متحدین ارروپایی ما باشند، چراکه هر کاری به جز این آنها را تسلیم اتحاد شوروی میکرد و در جنگ سرد بازنده میشدیم.»
گریدی سابقهای طولانی و فعال در خدمات دولتی داشت. یکی از اولین فعالیتهای او شامل سفر به سرزمینهای کرانه اقیانوس آرام درست پیش از حادثه پرل هاربر(Pearl Harbor) بود. جوّ غیر واقعی که از مانیل تا سنگاپور با آن برخورد کرد موجب شد نظرات قابل توجهی در مورد آن زمان ارایه دهد. او پس از جنگ شدیداً درگیر مسئله فلسطین شد. رئیس جمهور ترومن در سال 1946 او را به لندن فرستاد تا با انگلیسیها به توافق برسد. گزارش گریدی-موریسون که در آن راه حلی بدون برقراری دولت یهود ارائه شده بود، به گوش صهیونیستها رسید و آنها شدیداً تلاش کردند که ترومن گزارش و مولف آن را از خود براند. گریدی به مدت کوتاهی در حالت بلاتکلیفی باقی ماند. او در این بخش مخالفت خود را با صهیونیسم ابراز داشته و معتقد است سیاست ایالات متحده شکست خورد. او مینویسد: " یک دولت یهود راه حل نیست".
اوج فعالیت او یک دوره پنج ساله است، 51-1947، که به صورت مداوم به عنوان سفیر در سه منطقه پر آشوب هند ، یونان و ایران، کار کرد. برداشتهای او در مورد جواهر لعل نهرو، ماهانداس کی. گاندی و محمد علی جناح که، اگرچه اندک اند ، ولی جزئیاتی را در مورد خشونتهای بین فرقهای پس از استقلال روشن میکند که قابل تامل است. مشاهدات او در مورد یونان که در آن برخی از مقامات آمریکایی به اندازه سلطنتطلبان یونانی او را اذیت کردند، بعدی مهم را نشان میدهد.
رئیس جمهور ترومن و وزیر امور خارجه اچیسن (Acheson) از گریدی خواستند که ماموریت ایران را، که در سال 1950 یکی از بحرانی ترین نقاط دنیا محسوب میشد، بپذیرد. این تصمیم ناکارآمدی سفیر را به اثبات رساند. او روز به روز بر انتقادات خود از طرفداری اچیسن انگلستان و آنچه تمایل افراطی او به سوی لندن میدانست، افزود. اختلاف بین او و وزیر خارجه به حدی غیر قابل ترمیم رسید و به گریدی بیشتر و بیشتر به عنوان کسی که صرفاً برای گزران دوران خدمتش به تهران رفته، نگریسته شد. او در نیمه سال 1951 با عجله فراخوانده شد. تبادل نامههای تند با رئیس جمهور پیامد پایان سریع و غم انگیز یک دوره طولانی فعالیت کاری او بود.
گریدی دیدگاهی غیر معمول از اچیسن ارائه میدهد و او را کینه توز میداند؛ او وزیر خارجه را متهم میکند که تمام دلایل ناکامی در ایران را متوجه او کرده است. مکنی خود نیز در کتاب اچیسن و امپراطوری: لهجه انگلیسی در سیاست آمریکا(2001) به شدت از اچیسن انتقاد کرده است و شاید همین موضوع او را به سوی خاطرات گریدی جلب کرده باشد. باید گفت شاید در دفاع از اچیسن، مکنی برخلاف آن چه گریدی باور داشت، تلاش کرد سیاست انگلیس در مورد ایران را تلطیف کند، اما در نهایت اچیسن رابطه خود با انگلیسیها را بر سر این مسئله بر هم نزد.
گریدی شخصیتی قوی داشت. او همچون اچیسن از تحمل احمقها خشنود نبود. او در موقعیت دیپلماتیک خود از عزت نفس زیادی برخوردار بود، و هر چالشی در این زمینه را با پاسخی تند روبرو میکرد. اوریل هریمن (Averell Harriman) در دوره فعالیت گریدی هم در یونان و هم در ایران به عنوان «سفیر عالی super-ambassador» برگزیده شد و آرای او در مورد این دو حادثه جالبترین بخشهای این کتاب را تشکیل میدهند.
گر چه جای بحث نیست که این خاطرات باید بخشی از گزارشهای چاپ شده باشد، اما امروزه بسیاری از مشاهدات گریدی قدیمی به نظر میرسد، خاطراتی که در آن بیش از حد از اصطلاحات جنگ سرد استفاده شده است و این نظرات گاهی نیز ساده لوحانه به نظر میرسند. مثلاً برداشت گریدی از نیت واقعی انگلیسیها دراعلامیه بالفور مبنی بر این که هدف نهایی آن تسهیل تشکیل درست دولت یهود در فلسطین بود، ضعیف به نظر میرسد. او به همین شیوه از شاه ایران به عنوان یک پادشاه مشروطه تمجید میکند و بازگشت او به تهران را در اوت سال 1953، بدون در نظر گرفتن کودتایی که سازمان سیا برای باز گرداندن او به اجرا در آورده بود، تحسین میکند. با آنکه او در جایی دیگر نخست وزیر محمد مصدق را با حسن نیت با گاندی مقایسه میکند، اما اشاره میکند که اگر شاه برای همیشه تبعید شده بود، احتمال بروز دیکتاتوری وجود داشته است، هرچند در اینجا چندان مطمئن به نظر نمیرسد. گریدی به رغم حمایتش از کشورهای در حال توسعه، نمیتواند به طور کامل از دیدگاه پدرسالارانهای که مشخصه دیپلماتهای غربی آن عصر بود، دور شود. او مردد است که آیا ایرانیان قابلیت اداره صنعت نفت خود را دارند یا خیر و گمان نمیکند آنها واقعاً پیشنهادهای انگلیسیها را که در سال 1951 مطرح شد، درک کرده باشند.
مکنی حاشیه نویسیهای کوتاه اما مفیدی را در طول متن اضافه کرده است؛ که ای کاش با تحلیل بیشتر بود. چرا گریدی از رابطه پر مشکل وزیر خارجه کورد هال(Cordell Hull) با فرانکلین دی. روزولت(FDR) بی اطلاع به نظر میرسد؟ چرا رابطه سفیر با همکاران آمریکایی اش اینقدر دچار مشکل بود؟ (که فهرست آن شامل لوئیس جانسون (Louis Johnson)، هربرت فیس (Herbert Feis)، جان نوین (John Nuveen)، اوریل هریمن (Averell Harriman)، پاول هافمن(Paul Hoffman) ، دین اچیسن (Dean Acheson) و دیگران میشود.) مکنی در اقدامی خوب به شرح هر یک از این حوادث به صورت مجزا میپردازد، اما اگر کسی نگاهی به عقب بیندازد و از چشم اندازی دورتر نگاه کند، الگوی منسجمی قابل رویت است که نیاز به ارزیابی دارد. گاهی اظهارات مکنی گمراه کننده است، از جمله وقتی راهحل امروزی دولتین فلسطین-اسراییل را با گزارش گریدی-موریسون مقایسه میکند.
گریدی از کاهش نقش سفیر در هدایت روابط خارجه تاسف میخورد و نسبت به دخالت بیش از حد کنگره یا کاخ سفید در حیطه فعالیت وزارت خارجه هشدار میداد. اگر احتمالا الان میدید که این روند از دهه 1950 تاکنون تا چه حد توسعه یافته است، سر خورده میشد. او همچنین معتقد بود که سیاست خارجی پویاست و به این نکته باور داشت که " تغییر یک قانون است". شاید اگر امروز او میبود، از دیدن تحولات جدید در دیپلماسی جهانی چندان شگفتزده نمیشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) آلفرد ای. ناف به هنری اف. گریدی، 6 ژانویه 1945. اوراق هنری اف. گریدی، کتابخانه هری اس. ترومن، ایندیپندنس، میسوری.
2) گریدی تردید داشت که "برکناری نابجای او" نتیجه موضعاش در مورد فلسطین و صهیونیسم باشد. گریدی به بن دی. ردمن (Ben Ray Redman)، 5 فوریه 1945، اوراق هنری اف. گریدی، کتابخانه هری اس. ترومن.
به قلم: جیمز گود (James Goode)، دانشگاه ایالتی گراند ولی (Grand Valley State University)
ترجمه: اصغر ابوترابی
منبع: مطالعات ایران (Iranian Studies)، ج 44، ش3، می2011، صص426- 428 (بخش معرفی آثار).