هدایتالله بهبودی سال 1339 در تبریز به دنیا آمد. او دارای مدرک کارشناسی در رشته تاریخ از دانشگاه تهران است و در سالهای گذشته مسئولیتهای مختلفی به عهده داشته است که از آن جمله میتوان به دبیر گروه فرهنگی روزنامه ایران در آغاز تأسیس، مدیرمسئول و صاحب امتیاز دو هفتهنامه کمان، سردبیر فصلنامه مطالعات تاریخی، مسئول دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزة هنری اشاره کرد. علاوه بر این بهبودی موفق به کسب جوایز متعددی در جشنوارههای مختلف شده است که مقام دوم در رشته یادداشت جشنواره هشتم و مقام اول در رشته مقاله جشنواره نهم مطبوعات و جایزه شهید آوینی از آن جملهاند. «سفر به قبله»، «سفر به روسیه 93»، «سفر به حلبچه» «ادبیات در جنگهای ایران و روس»، «ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه» و «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (25 جلد)» از جمله آثاری است که در کارنامه این محقق تاریخ انقلاب و دفاع مقدس کشور به چشم میخورد.
به نظر شما چه رخدادهایی را میتوان در عرصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی در طول این سه دهه برشمرد و در این دوره با چه فراز و فرودهایی مواجه بودهایم؟
آنچه در این مورد میتوانم بگویم قبلاً آن را در سرمقاله شماره پنجم فصلنامه مطالعات تاریخی طرح کرده بودم اما از آنجا که این نظریه کمتر مورد توجه واقع شده، مایلم یکبار دیگر آن را تکرار کنم؛ آن هم با این مقدمه که دگرگونیهای بزرگ اجتماعی، همچون انقلاب، پیامدهای گوناگونی دارند. از آن شمار است برانگیخته شدن میل مورخان به نگارش رویدادهایی که به انجام یک حکومت و آغاز حکومتی دیگر منجر شده است. انقلاب اسلامی نیز بنا به طبع دگرگونساز خود چنین خواستی را در ضمیر تاریخنگاران ایران و جهان پدید آورد و به فراخور دانش، علاقه و تخصصشان، آنان را وادار به این واکنش طبیعی کرد. و از آنجا که نوشتن از رخدادهای تاریخی توقفناپذیر است، سیر تاریخنگاری درباره انقلاب اسلامی از ابتدا تاکنون و از حال به آینده در جریان است.
آیا این سیر را میتوان دستهبندی کرد؟
بله. میخواهم به همین نکته اشاره کنم. پس از فرونشستن غباری که از جدال بین مردم و حکومت پهلوی برخاسته بود، آنچه به چشم میخورد روایت ناظران خارجی براساس مشاهدات یا تحلیلهای سیاسی ـ اجتماعی بود. منابعی چون «غرور و سقوط» آنتونی پارسونز، «مأموریت در ایران» ویلیام سولیوان و «درون انقلاب ایران» جان.دی.استمپل با تکیه بر حضور نویسنده در ایران و ارتباط با مقامات بلندپایه کشور و کتابهایی چون «اسرار سقوط شاه» زبیگنیو برژینسکی یا «همه سقوط میکنند» گریسیک با آگاهی از مناسبات سیاسی در هیأت حاکمه دولت آمریکا بر پایه مشاهدات منتشر شدند. منابع دیگری هم مانند «ایران عصیانگر» پل بالتا و کلورین رولو، «ایران، انقلاب به نام خدا» کلربریز و پیربلانشه نیز از چنین ماهیتی برخوردار بودند، اما این ناظران پیش از آن که کارگزاران سیاسی کشور متبوع خود باشند، نماینده و نویسندگان رسانههای ارتباط جمعی بودند. در همین دوره منابع دیگری نیز پدید آمدند که مبنای نگارش آنها تحلیل گزارشهای تاریخی با عطف به گذشته نه چندان دور ایران بود. «دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران» فرد هالیدی یا «ریشههای انقلاب» نیکی آر.کدی از آن جملهاند. برخی از مقامات ایرانی حکومت شاه ظلع دیگری از تاریخنگاری این دوره را ترسیم کردند که بیشتر آنها بر بنیاد مشاهده یا آگاهی مستقیم استوار بود مانند: «سقوط شاه» فریدون هویدا، «خدمتگزار تخت طاووس» پرویز راجی و «اعترافات ژنرال» عباس قرهباغی. بر همین مبنا، تعدادی کتاب از راویان ایرانی نیز منتشر شد که یا روایتگر رویدادهای منطقهای بودند مانند «انقلاب اسلامی مردم مشهد» رمضانعلی شاکری، «یادواره نهضت اسلامی یا چهره انقلاب در اصفهان» سیدحسن نوربخش یا منابعی که میتوان آنها را حکایتگر رخدادهای کل کشور دانست، مثل «حماسههای ملت به رهبری امام خمینی» ولیالله فوزی تویسرکانی و خودنگاشتهایی که برای نخستینبار رخ مینمودند مثل «خاطرات سیاسی» محمد محمدی ریشهری. در این بین مجموعه سه جلدی «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» سیدحمید روحانی را به نسبت زمان خود باید مهمترین منبع تحقیقی داخل کشور برشمرد. تاریخنگاری انقلاب اسلامی بیشتر دهه 60 شمسی را در چنین فضایی گذارند و اگر نبود سلسله کتابهای «اسناد لانه جاسوسی» یا جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، این دوره را باید دوره خاموشی سندها نامید.
پس در دهه 60 ما بیشتر مصرفکننده منابع خارجی و ترجمه شده بودیم. ارزیابی شما از دهه بعد چیست؟
بله همینطور است. در دهه 70 یا دوره دوم تاریخنگاری انقلاب اسلامی رویکرد تازهای آغاز شد که نشأت گرفته از قالبی نو یا بهتر بگوییم قالبی بازیافته بودند: تاریخ شفاهی. البته در دوره نخست استثنائاتی چون «ناگفتهها»ی مهدی عراقی وجود داشت اما در برهه اخیر نهادهایی که سازمانیافته به این شیوه پرداختند قابل توجه است: «بنیاد تاریخی انقلاب اسلامی»، «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری» و «مرکز اسناد انقلاب اسلامی». البته در خارج از کشور مراکزی با کمک شرکتهای بزرگ اقتصادی و حمایت برخی دانشگاهها با موضوع عام تاریخ معاصر ایران شکل گرفت و مهمترین آنها «تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد» است.
چه انگیزههایی را برای این رویکرد میتوان برشمرد؟
در داخل ایران توسعه تاریخنگاری در قالب تاریخ شفاهی را میتوان در چهار عامل جستوجو کرد:
اول تجربه تولید کتابهای مرتبط با دفاع هشت ساله که بر پایه خاطرات فراهم آمده بودند، دوم شکستن جوّ امساک و خودداری از بیان خاطرات نزد مبارزان سیاسی دهههای چهل و پنجاه، سوم ایجاد رقابت کاری بین نهادها و سازمانهای تاریخپژوه و چهارم اقبال مخاطبان از این نوع روایت تاریخی.
اگر دهه 60 با ثقل منابع ترجمهای درباره انقلاب اسلامی سپری شد، دهه 70 با ورود کتابهایی که براساس تاریخ شفاهی تدوین شده بود، با تعادل در تولید منابع خارجی و داخلی به انتها رسید؛ مضاف بر اینکه خاطرات خودنگاشت همچون «زوایای تاریک» جلالالدین فارسی، «خاطرات آیتالله خلخالی» و «دوران مبارزه» علیاکبر هاشمی رفسنجانی، حضور ملموسی در این دوره پیدا کردند و بر شمار منابع تحقیقی اعم از گزارشی ـ تحلیلی چون «مقدمهای بر انقلاب اسلامی» صادق زیباکلام، «تاریخ سیاسی معاصر ایران» سیدجلالالدین مدنی، «تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران» غلامرضا نجاتی و پژوهشهایی در قالب روزشمار مانند «تقویم تاریخ انقلاب اسلامی»، «روزشمار انقلاب اسلامی» و «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» افزوده شد و بُعد تازهای به تاریخنگاری انقلاب اسلامی بخشید.
ظاهراً در دوره بعدی موضوع شکل دیگری پیدا میکند و با روندی که برشمردید کفه منابع داخلی سنگینتر میشود؟
بله همین طور است. دهه 80 را باید دهه زبانگشایی اسناد و دوره سوم تاریخنگاری انقلاب اسلامی دانست. با اینکه سیر تولید منابع براساس تاریخ شفاهی از اوایل دهه 80 اوج گرفت و بنیاد انتشار اسناد در نیمه دوم دهه هفتاد گذاشته شد اما حضور کتابهای اسنادی در چند سال اخیر بهتانگیز بوده است. شاید مورخان در هیچ برههای با این حجم از مواد خام روبهرو نبودهاند. در این بین نقش مرکز بررسی اسناد تاریخی با انتشار حدود 200 جلد کتاب و اداره کل آرشیو و موزه دفتر رئیسجمهور با حدود 50 کتاب سندی یادکردنی است. اگر ارائه اسناد در سازمانهایی چون مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سازمان اسناد ملی ایران، وزارت امور خارجه، مجلس شورای اسلامی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران را نیز مدنظر قرار دهیم، پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی و جستوجوگران زمینههای آن در دوره معاصر برهه مناسبی را از جهت سهولت دستیابی به منابع دست اول پشتسر میگذارند.
با سیری که شما برای تاریخنگاری انقلاب اسلامی در این سه دوره برشمردید، آیا با این نظر که ما دوره مطلوبی را از این جهت میگذرانیم موافق هستید؟
با این نظر که در دوره مطلوبی از تولید منبع بهسر میبریم موافق هستم چون پایه و بنیاد تاریخپژوهی دوران معاصر فراهم شده است. تولید منابع داخلی اینک مورخان و پژوهشگران خارجی را ملزم کرده است که آثار یاد شده را در دهه سوم ببینند. یعنی نمیتوانند از آن بگذرند. اکنون دو سه سال است که آرشیو ملی انگلیس گاه با ضرب و زور شکایت یک مورخ علاقهمند ایرانی و گاه با تکیه بر قانون آزادی اسناد پس از سی سال سندهایی را منتشر میکند. اخیراً سایت تابناک تعدادی از این اسناد آزاد شده را به کوشش آقای مجید تفرشی منتشر کرد که آنها را دیدم و در جای خود ارزشمند است، اما گرهی از تاریخ معاصر ایران به ویژه دوره منتهی به پیروزی انقلاب نمیگشاید. حداکثر شاهدی است بر شواهد موجود و قرینهای اضافه بر قرائن منتشر شده. داراییهای اسنادی موجود در داخل کشور ثروت در دسترس و عمیقی است که رفتهرفته قدر و قیمت آن شناخته میشود. از آن جمله مجموعه 25 جلدی «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» که بدون اتکا و استناد به این مجموعه نمیتوان تاریخ وقایع دو سال 1356 و 1357 را بازنمایی کرد. منظورم بازنمایی مقرون به حقیقت است. بله، ما در دوره قابل قبولی از تولید منابع دست اول بهسر میبریم و با این روند میتوان احتمال داد که در دهه آینده با دو پدیده جدید روبهرو خواهیم بود: اول تاریخنگاری بومی و اصیل معاصر ایران بر پایه منابع موجود، و دوم آغاز تاریخنگاری رخدادهای پس از انقلاب اسلامی.
گفت وگو از: محسن فراهانی
منبع: کتاب هفته شماره 165- شنبه 21 دی 1387