|
جای امن گلولهها: روایتی تلخ از مقاومت
|
تاریخ ایران، آکنده از حماسه مردان بزرگ است؛ مردانی که برای دفاع از میهن، هستی خود را هدیه کردند. در این میان وطن پرستان گمنامینیز بودند که بی هیچ چشم داشتی به دفاع از مرزهای کشور پرداختند. جای امن گلولهها با تدوین جواد کامور بخشایش، تلاشی برای شناختن یکی از همین مردان است که در روزهای نخستین دفاع مقدس به مقابله با نیروهای تا بنِ دندانْ مسلحِ عراق برخاست. این کتاب که در بر دارنده خاطرات عبدالرضا آلبوغبیش در 34 روز اول جنگ است، شکلی روایتگونه و فارغ از تکلف دارد. روایت مردی از خطه خوزستان که در نبرد با بعثیها، سیزده گلوله بر بدنش نشست ولی دست تقدیر تا به امروز او را از نعمت زندگی محروم نساخت تا گویای رشادتهاو مقاومتهای جوانمردانه مردم خرمشهر در برابر نیروهای عراقی باشد. پس از گذشت سی و یک سال از آن حادثه، هنوز چهار گلوله در سینه اش به یادگار باقی مانده است. صحنههایی که وی از جنایات بعثیهادر کوچه و خیابانهای خرمشهر روایت میکند، بیانگر گوشهای از فجایعی است که بر مردم خرمشهر و مناطق جنگی رفته است. جای امن گلولهها- با دو حادثه دردناک آغاز میشود؛ شهادت شیخ محمد حسن شریف قنوتی، اولین روحانی شهید دفاع مقدس و دیگری بر رگبار بستن آلبوغبیش، راوی خاطرات. در میان حرفهای راوی در این بخش میتوان به خوبی از وضعیت شکل گیری هسته مقاومت نیروهای مردمیو شرایط دشوار روزهای نخستین جنگ مانند کمبود امکانات و نبود نیروهای آموزش دیده برای مقابله با دشمن آگاه شد. صحنه پردازی و توصیف عینی حوادث در فصل آغازین به همراه ذکر جزئیات و شرح تألمات و دگرگونیهای روحی و جسمی خاطرهگو در پی مشاهده قساوت بعثیها هنگام به شهادت رساندن شیخ شریف و سپس به رگبار بسته شدن خودش، خاطره را از یک روایت ساده به اثری بصری و شاید سینمایی نزدیک کرده است: «فرمانده بعثی با همان سرنیزه کاسه سر شیخ را طوری درآورد که مغز سر نمایان شد و روی آسفالت سوزان خیابان چهل متری ریخت. محاسن شیخ با خون سرش رنگین شد و بدنش به حالت نشسته کنار ماشین افتاد... آنهارقص و پایکوبی را با چرخاندن عمامه شیخ بر روی سرنیزه درآمیختند. سپس پیکر بی جان شیخ را در حالی که به بدنش لگد میزدند روی خیابان چهل متری کشیدند». این گونه پرداختهای بصری که ضرباهنگ روایت را افزایش میدهند، در فصلهای دیگر کتاب نیز به چشم میخورند. راوی در حالتی میان خواب و بیداری زندگی خود را از کودکی تا لحظه هدف گلوله قرار گرفتن مرور میکند. این قسمت که تا صفحه 121 کتاب ادامه مییابد شامل تولد، وضع خانوادگی، خاندان و طایفه، بررسی وضع ماهشهر (محل تولد آلبوغبیش)، دوران تحصیل، امرار معاش، فعالیتهای مذهبی و اجتماعی، ورود به سیاست، دوران مبارزه و درگیری با ساواک، پیروزی انقلاب اسلامی، شرح آشنایی با همسر و ازدواج، شروع جنگ تحمیلی، حضور در خرمشهر، شرح روزهای آغازین جنگ در خرمشهر، آشنایی با شیخ شریف و اشغال خرمشهر است که آلبوغبیش در هر یک از این قسمتهاکه به شکل میان تیتر از یکدیگر منفک شده اند، به بازگویی خاطرات و گاه تحلیل حوادث پرداخته و گزارش نسبتا مبسوطی درباره هر یک از ادوار زندگی خویش به خواننده ارائه میدهد. در این میان گاه به خاطراتی برمیخوریم که صبغه تاریخی، اجتماعی یا سیاسی آن بر شخصی بودن خاطره پیشی گرفته است. مانند خاطره دیدار بنی صدر از جبهه و درگیری لفظی وی با شیخ شریف درباره اعزام نیروهای کمکی و همچنین دیدار مهندس سید محمد غرضی از خرمشهر که در آن هنگام استاندار خوزستان بود و عدم تصمیم گیری صحیح وی در استفاده از صدها خودروی تویوتای شاسی بلند که بعداز چند روز به دست عراقیها افتاد! پس از گذر از این حوادث که خواننده دوباره به حال و هوای رویدادهای آغازین کتاب باز میگردد و در ادامه روایت، آلبوغبیش با صدای الله و اکبر رزمندگان به هوش میآید و از اینکه هنوز زنده است حس غریبی یافته! چراکه با وجود اصابت 13 گلوله از فاصله 10 متری، زنده ماندن وی بیشتر شبیه معجزه بود: «بیشتر گلولههابه پشتم اصابت کرده بود. گرمای آسفالت و به پشت دراز کشیدن من باعث جلوگیری از خونریزی شده بود». سپس آلبوغبیش به همان بیمارستانی منتقل میشود که همسرش به عنوان پرستار مشغول به کار است و در اولین عمل جراحی 5 گلوله از بدن آلبوغبیش خارج میکنند. دست بر قضا غریب و ناشناس، تحت مراقبت و پرستاری همسرش که منتظر بازگشت وی و برپایی جشن عروسی بود، قرار میگیرد. لحظه دیدار آلبوغبیش با همسرش از صحنههای خواندنی کتاب است. آلبوغبیش وقتی هنوز کاملاً بهبود نیافته بود به اتفاق چند تن از دوستانش از بیمارستان فرار کرده، برای نجات خرمشهر راهی کوت شیخ در غرب خرمشهر میشود. پس از این قسمت، به ماجرای شهادت دریاقلی، میرسیم که ماجرای شبی را بازگو میکند که آلبوغبیش برای رساندن غذا و آذوقه برای رزمندگان به سمت بهمنشیر در حرکت بود. فضاسازی و صحنه پردازی وقایع آن شب و گفتگوی آلبوغبیش و همرزمش و ماجرای برخورد وی با پسر دریاقلی که کنار پیکر مجروح پدرش گریه میکرد، یکی از خواندنیترین بخشهای خاطرات آلبوغبیش به شمار میرود: «ماشین در حال سوختن بود و جز روشنایی آتش آن، هیچ نوری به چشم نمیخورد. همه جا در تاریکی فرو رفته بود. کمیدورتر صدای توپ و تانک و خمپاره در سکوت نخلستان به گوش میرسید. در همین حین ناگهان صدای بچه ای را که کمک میخواست، شنیدم. اولش به خاطر داستانهایی که در کودکی درباره جن شنیده بودم وحشت کردم! البته زوزه باد و به هم خوردن برگ نخلهاهم دراین ترس بی تاثیر نبود. خوف برم داشت. به خودم گفتم خیالاتی شدی رضا ...» آلبوغبیش در ادامه از حصر آبادان و مقاومت مردم میگوید و در میان این خاطرات، دیدار مجدد بنی صدر از خط مقدم جبهه و نطق آقای ناطق نوری علیه بنی صدر در مسجد آتشیهای شیراز و سرانجام شکست حصر آبادان در مهر 1360 روایت میشود. بعد از شکست حصر آبادان آلبوغبیش وارد مرحله تازهای از خاطرات خود شده، رویدادهای خانوادگی اش را بازگو میکند. سپس به روایت ماجرای بیرون آوردن بقیه گلولههایی که در بدنش جا خوش کرده بودند و خودداری وی از اعزام به اتریش برای ادامه درمان میپردازد. در واقع نام کتاب (جای امن گلولهها) نیز برگرفته از میان تیترهمین قسمت کتاب است. در ادامه آلبوغبیش بخش ویژه ای را به بیماری لاعلاج همسرش اختصاص میدهد و ماجرای بیماری و شفای معجزه آسای همسرش را شرح میدهد. این بخش از خاطرات هم به توصیف حالات روحی و تلاشهای آلبوغبیش برای بهبود همسرش پرداخته که به گونه ای داستانی و با لحنی صمیمی و بی تکلف، خواننده را تحت تاثیر قرار میدهد: «چشمانم را به لبهای همسرم دوخته بودم و حرفهایش را گوش میکردم، اما آرام آرام حس کردم دیگر حرفهای او را نمیشنوم و فقط تکان خوردن لبهایش را میبینم. انگار در عالم دیگری سیر میکردم؛ دنیای سرد و بی روحی که در آن تنهاو سرگردانم. باورم نمیشد و نمیتوانستم تسلیم این واقعیت شوم. اما هرچه بود عین واقعیت بود؛ خواب و رویایی درمیان نبود...» پس از این ماجرای نسبتا مفصل، کتاب به بخش آخر خود یعنی نقل وضع کنونی آلبوغبیش در زمان حال میرسد که در آن راوی از جایگاه خود در عشیره آلبوغبیش و برخی مراسم و سنن رایج در قبیله سخن میگوید. جای امن گلولههادر 280 صفحه گردآوری شده که بخش مربوط به خاطرات آلبوغبیش از صفحه 15 آغاز و در صفحه 168 به پایان میرسد. در ادامه نویسنده به منظور مستند کردن برخی وقایع ذکر شده در کتاب، با چند تن از شخصیتهای خاطرات آلبوغبیش به مصاحبه پرداخته و در انتهای کتاب به عنوان روایتهای تکمیلی آورده است. این مصاحبههاکه 43 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. در بخش پایانی کتاب نیز نویسنده کوشیده تا با نمایش عکسهایی از راوی خاطرات و همرزمان او و موقعیت جغرافیایی خرمشهر، علاوه بر ایجاد ارتباط نزدیک و مستندتر خواننده با خاطرات، تصویرسازی بهتری از شخصیتها و فضایی که حوادث در آن رخ داده اند در ذهن مخاطب بوجود آورد. ضمن آنکه هر یک از عکسها با توضیحات مختصری از سوی صاحب خاطره نیز همراه است. فهرست اعلام 30 صفحه پایانی را به خود اختصاص داده است. از دیگر ویژگیهای کتاب، توضیحات تکمیلی کامور بخشایش به شکل پاورقی در متن خاطرات است که شامل معرفی دقیق شخصیتهاو رویدادهای اماکنی است که خاطرهگو از آنهادر میان خاطرات خود مطالبی نقل کرده اما توضیح کاملی درباره آن به خواننده ارائه نمیدهد. تدوینگر برای روشن شدن ذهن خواننده توضیحاتی گاه مختصر و گاه مطول از رویداد یا شخصیت نامبرده در خاطره به مخاطب ارائه میدهد. همراه این کتاب، یک لوح فشرده، شامل چهار بخش فیلم کتاب، اطلاعات کتاب، اطلاعات نویسنده و تیزر کتاب ارائه میشود که با همت انتشارات سوره مهر به شکل نرم افزاری تهیه شده است. بخش "فیلم کتاب" شامل گزارش تصویری مصاحبه با برخی از شخصیتهای خاطرات آلبوغبیش، گفتگو با رضا امیرخانی (نویسنده) درباره تاریخ شفاهی و خاطره نویسی و گفتگو با صاحب خاطرات (عبدالرضا آلبوغبیش) است. این فیلم در اول آبان 1389 همزمان با رونمایی کتاب از سوی انتشارات سوره مهر به نمایش درآمد. در بخش "اطلاعات کتاب" مختصری از زندگی نامه آلبوغبیش به همراه گزیدهای از متن کتاب آورده شده است. بخش "اطلاعات نویسنده" نیز به معرفی جواد کامور بخشایش و آثاری که تا کنون از وی منتشر شده اختصاص یافته است و بخش "تیزر کتاب" نیز حاوی تصاویری کوتاه از آلبوغبیش به همراه موسیقی و نریشنی با صدای بهروز رضوی است که به معرفی کتاب میپردازد.
ناصر زاغری تفرشی
|