|
گفتوگو با هوشنگ اتحاد، مؤلف مجموعه 14 جلدی پژوهشگران معاصر ایران
|
روایتی با طعمی تازه
با انتشار جلد چهاردهم پژوهشگران معاصر ایران، این مجموعه به پایان راه خود رسید. مجلدی که راهنمای کامل و دقیقی است برای سرکشی به سیزده جلد اصلی این مجموعه که خود بناگذار عطف توجه به شاخهای نورسته در ادبیات ایران را سبب شد. اثری که ابتدا چندان جدی گرفته نشد، اما وقتی به مرور جلدهای بعدی آن هم منتشر شد، توجهات به آن جلب و تعریف و تمجیدها از آن شروع شد. مجموعه پژوهشگران معاصر ایران به دلیل سبک ویژه تنظیم و تبویب و تدوین آن توانست هم اهل فن و محققان را به کار آید و هم افراد علاقهمند به دانستن زندگی و آثار این بزرگان را. هوشنگ اتحاد با مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران» و انتشارات فرهنگ معاصر با چاپ نفیس و پاکیزه این کتاب کاری کردند که وجوه مختلف زندگی این بزرگان تابانده شود و خوانندگان دریابند که با چه افرادی روبرو بودهاند و این افراد از چه خصوصیتهای شخصیتی و کاری برخوردار بودهاند. برخلاف سایر دانشنامهها و دائرهالمعارفها و فرهنگ لغات (همانند دهخدا و مصاحب و تاریخ ادبیات دکتر صفا) که به صورت تیمی گردآوری و تنظیم شدهاند، مجموعه پژوهشگران معاصر ایران را یک تن انجام داده است و از این منظر هم کاری منحصر به فرد صورت گرفته است. گفتوگوی ما با هوشنگ اتحاد را بخوانید.
این مجموعه سرانجام صورت نهایی به خود گرفت و در این راه، چه داود موسایی، مؤسس انتشارات فرهنگ معاصر و چه کیخسرو شاپوری، مرد پنهان برخی از کارهای درخشان عرصه نشر ایران، در انتشار تمام و کمال این مجموعه سنگ تمام گذاشتند و به طور قابل ملاحظهای روی آن سرمایهگذاری و با همت و پایمردی، مجلدات این مجموعه را به پایان رسانیدند که سرمایهگذاری آن برای کمتر ناشری مقدور است. این مجموعه که در عین حال محتوایی دائرهالمعارف گونه دارد، به دلیل اقبال اهل قلم و فرهنگ و چهرههای دانشگاهی به چاپ دوم رسید و مورد اقبال عموم علاقهمندان هم قرار گرفت. با هوشنگ اتحاد به بهانه انتشار فهرست اعلام یا همان جلد چهاردهم کتاب گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید. چه اندیشهای سبب شد تا به صرافت تدوین چنین کتابی بیفتید؟ لطفاً درباره چگونگی شروع کار و روند آن بیشتر توضیح دهید. از آنجا که آگاهی همهجانبه هر نسل از کوششها و مجاهدتهای نسل پیشین از عوامل تأثیرگزار اعتلای فرهنگی هر ملتی است، متأسفانه ذهنیت و باورهای نسل کنونی از روش زندگی وکیفیت تحقیقات و تتبعات پیشروان برجسته پژوهشهای نوین ادبی و تاریخی یکصد ساله اخیر کشور ما، به سبب فقدان مآخذی که بتواند این موارد را به شکلی همهجانبه باز نماید، مخدوش و منقطع شده است؛ و بدینسان این نسل از مهمترین عامل تعالی فرهنگ و ادب خویش محروم مانده است. این آگاهی نداشتن در حال حاضر تا بدانجاست، که بعضاً عارف قزوینی را با محمد قزوینی، اقبال لاهوری را با اقبال آشتیانی اشتباه میکنند و بدینترتیب، پژوهشگران ما مورد کملطفی و کمتوجهی قرار میگیرند. بدینلحاظ، از سال 1360، به تدریج به تهیه منابعی درباره احوال و آثار پژوهشگران معاصری که اکنون در میان ما نیستند پرداختم و بدون وقفه، و بدون پرداختن به کار دیگری این کار را ادامه دادم. برای آنکه، تا حد توان، اطلاعات دقیق و جامعی به دست خواننده دهم، از مراجعه به خانواده و نزدیکان این پژوهشگران، مصاحبه حضوری و حتی استفاده از نوار سخنرانیها دریغ نکردم. با وجود این، حق بعضی از شخصیتها به خاطر کمبود منابع لازم ادا نشده است. ترتیب شخصیت های متن، براساس تاریخ تولد آنهاست، که مبنا را تولد محمد قزوینی بنیانگذار تحقیقات علمی در ایران، قرار دادم. بنا به توصیه صاحبنظران، کوشیدهام خود کمتر سخن بگویم، مگر به ضرورت و مستند. یعنی اتفاق افتاده که به لحاظ اسنادی و براساس آنچه که در کتابها از این گروه از پژوهشگران منتشر شده، تناقضهایی وجود داشته باشد و شما برای برطرفسازی این تناقضها به دنبال منبع مطمئنتری باشید؟ دقیقاً. گاه پیش آمده که من در چند منبع درباره یک موضوع با اطلاعات مختلف و پراکنده و حتی متناقضی روبهرو میشدم. به طور مثال درباره تولد ملکالشعرا بهار، که در لغتنامه دهخدا 1266 هجری قمری و در فرهنگ معین 1266 شمسی ذکر شده، که صحیح به نظر نمیرسند، تاریخ صحیح آن 1265 شمسی است، که در زندگینامه خود نوشت بهار نیز آمده است یا تاریخ تولد دکتر رضازاده شفق، که او هیچگاه از تاریخ تولد خود سخن نگفته است و در منابع مختلف نیز از آن به طور متناقض سخن به میان آمده است و بیشتر منابع وقتی قریب به اتفاق برگهدان کتابخانههای عمومی تاریخ تولد او را 1274 شمی ذکر کردهاند. با مطالعه زندگینامه او و با توجه به تاریخ تأسیس روزنامه شق و قلمزدن شفق در آن روزنامه در کنار همکار دیگرش محمود غنیزاده، دریافتم که اگر 1274 شمسی مبنای تولد شفق باشد، همکاری او با آن سن و سال در کنار محمود غنی بعید به نظر میرسد، لذا با مراجعه به سرکار خانم گیتی شفق، ایشان شناسنامه پدر خود را در اختیارم قرار دادند، که در آن سال 1271 شمسی قید شده است. این تناقض در تاریخ تولد بدیعالزمان فروزانفر نیز در منابع مختلف از سال 1278 شمسی تا سال 1289 (دایرهالمعارف مصاحب) وجود داشت، که با دسترسی به کپی شناسنامه او، سال 1276 شمسی به چشم میخورد. آیا نمونه و الگویی از این کتاب را قبل از تدوین در ذهن داشتید، یا در حین تدوین به چنین فکری میرسیدید؟ اینگونه کنار هم گذاشتن اقوال و گفتههای بزرگان درباره یک شخصیت را در نمونههای خارجی این گونه آثار هم سراغ داشتید؟ مسلماً در حین تدوین و آماده شدن برای چاپ، کتاب به صورت کنونی شکل گرفت. در کتابها و مقالهها گهگاه به نقلقولهایی معدود و مختصر برمیخوریم، اما در این کتاب برای آنکه اطلاعات جامعتری به دست خواننده دهم، که در عین حال کاملاً مستند باشد و جنبه علمی نیز به خود بگیرد، منابع را در متن به دنبال مطالب و به صورت مقبول در کنار هم قرار دادم. به طور نمونه در قسمتی از بخش مربوط به محمد قزوینی (در جلد اول) چنین آمده است: «و بالاخره مردی که از نوادر و نوابغ بود (لغتنامه دهخدا: ذیل قزوینی)، در سادگی زندگانی و طرز فکر، امور معاش و خارج از دایره کار علمی و بیگناهی، حقیقتاً حکم یک طفل غیربالغ را داشت، سرگردان بود و دو جفت جوراب خریدن برایش مسألهای بود مشکل و به واقع در کارهای معاشی عاجز و زبون شمرده میشد (غنی 1362 ـ 1361: ج 3: ص 185) {P غنی، قاسم. 1362 ـ 1361. یادداشتهای غنی. 3 ج. ج 1. به کوشش سیروس غنی. تهران: آبان، ج 2 و 3. به کوشش حسین نمینی. تهران: فرزان p} قزوینی در صحبت و محاوره به حدی شیرین و جذاب سخن میگفت که شنونده از شنیدن سیر نمیشد (جمالزاده 1350: ص 396). در یک ساعت محاضره او، حاصل خواندن یک کتابخانه کتاب و یک عمر تفحص و تتبع، ساده و آسان، در اختیار {P جمالزاده، سیدمحمدعلی. 1350. «نامهای از علامه محمد قزوینی»، یغما، س 24، ش 7. صص 396 ـ p400} شخص مستفید قرار میگرفت (اقبال آشتیانی 1328: ص 10) ناگفته نماند که به وسیله منبعی که بعد از نقلقول آمده، با مراجعه {P اقبال آشتیانی، عباس، «به یاد مرحوم علامه قزوینی»، اطلاعات ماهانه، س 2، ش 4. صص 10 ـ 12، 47 ـ 51. p} به کتابنامه میتوان به منبع کامل دسترسی یافت. این را هم بگویم که ممکن است کتابی با این ساختار، در زبان فارسی یا دیگر زبانها وجود داشته باشد، اما بنده به آنها برنخوردهام. در این مجموعه با دو نوع افراد مختلف روبهرو هستیم. اول چهرههای اصلی که تصویر آنها روی جلد آمده و خود شما آنها را به عنوان پژوهشگر نام بردید و دیگر اشخاصی که در کنار آنها مطرح شدهاند. چه ملاکهایی این دو گروه را از هم تفکیک میکنند؟ شخصیتهای اصلی کتاب که 34 نفرند، براساس معیارهایی انتخاب شدند. اما شخصیتهایی که در یادداشتها آمدهاند، انتخابی نبودند، چون نامشان در متن آمده بود، باید در یادداشتهای مربوط به آن پژوهشگر معرفی میشدند، و از آنجا که قریب به اتفاق آنها در رشته خود کمنظیر یا حتی بینظیر بودهاند، اعمً از نقاش، پژوهشگر، فرهنگنویس، شاعر، نویسنده، ورزشکار، روزنامهنگار، حقوقدان، روانشناس، مترجم، هنرمند، خاورشناس، خواننده، آهنگساز، و موسیقیدان، اعم از ایرانی و خارجی. مجدانه کوشیدم که حق مطلب را در مورد آنها نیز ادا کنم، به طوری که حتی بسیاری از شخصیتهایی که در یادداشتها آمدهاند، از حیث محتوا و تعدد منابع دستکمی از شخصیتهای اصلی نداشتهاند. گفتنی است که یادداشتهای مجموعه سیزده جلدی «پژوهشگران معاصر ایران»، خود دانشنامه گستردهای از بزرگان علم، ادب و هنر است که ایران امروز ما را ساختهاند. ضمناً یادداشتهای گسترده مربوط به تاریخچه مؤسسات، انجمنها، حوادث و بناهای تاریخی و... را نیز میتوان در این دانشنامه ملاحظه کرد. ملاک شما برای انتخاب افراد برای پژوهشگر بودن چیست؟ مهمترین معیار من برای انتخاب پژوهشگران آنهایی بودهاند که روی متون قدیمی اعم از قبل از اسلام و بعد از اسلام کار کردهاند و حق تقدم با کسانی بوده که صرفنظر از جامعالاطراف بودنشان، ولو یک اثر آنها در زمینه پرداختن به متون شاخص بوده باشد. اما برای نمونه صادق هدایت بیشتر به عنوان داستاننویس شهرت دارد و وجه پژوهشی کارش در سایه بخش خلاقه کارش قرار دارد. چه دلیلی سبب شد که هدایت را در این مجموعه قرار دهید؟ اما درباره صادق هدایت که نامش با داستاننویسی گره خورده است و از این نظر از پیشتازان است و قریب به اتفاق او را به عنوان نویسنده میشناسند، باید بگویم، وقتی به کاوش در زندگی و آثار پژوهشگران معاصر ایران پرداختم، در خلال کار دریافتم که هدایت از جمله معدود افرادی است که جامعیت دارد. او نه تنها نویسندهای عالیقدر و صاحب سبک است، بلکه خیامشناس و بنیانگذار خیامشناسی در ایران است و هنوز کسی چون او نتوانسته است، آن چنان که باید، به ژرفنای اندیشه خیام نزدیک شود و منطقیترین و هوشمندانهترین باور را در شناخت اندیشههای خیام ارائه دهد. او بنیانگذار نقد تحلیلی است، و در مقالههایش راجع به «ویس و رامین» و خیام پایه نقد تحلیلی را گذاشته است. هدایت با تحلیلی و موشکافی، برای نخستینبار کاری را که غریبان انجام داده بودند، در زبان فارسی انجام داد و دید پژوهشگرانه را با نگاهی روشنفکرانه درآمیخت و به خوبی غث و ثمین رباعیات را بازشناخت و جدا ساخت و ما را در برابر هر رباعی به تفکر واداشت. شاید به همین خاطر، زندهیاد عبدالحسین زرینکوب بر این باور بود که صادق هدایت در نقد خیام «ترانههای خیام» بینش عمیقی نشان داده است. در این مورد نیز مثل داستاننویسی، صادق هدایت یک سرمشق بیبدیل است و ملامتناپذیر.»
سیدابوالحسن مختاباد
منبع: ضمیمه مهرنامه، شماره 2، اردیبهشت 1389، ص 34
|