|
نامههای شاهزاده خانم
|
نگاهی به زندگی نجمالسلطنه، مادر محمد مصدق در کتاب «زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نمودهاند»
«قربانت بگردم شاهزاده جان خودم، انشاءالله احوال نازنینت خوب است. اگر از احوال من بخواهید شکر خدا نعمت سلامتی داریم. والله بالله دلم یک خورده شد برای شما، گور پدر دنیا کرده، کاش من جای شما بودم، خدمت جناب سیدالشهدا، قربانت شما را به خدا قسم التماس دعا دارم، کاش مرا بخواهد بیایم. قربانت از غصه شما دلم خون شد، چه طهران مردهشور ببرد. نه نون، نه آب، روزگار تلختر از زهر...» آنچه آمد جملات آغازین یکی از نامههای «ملک تاج خانم نجمالسلطنه» نوه عباس میرزا و مادر دکتر محمد مصدق به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرماست که دوران تبعید را در کربلا میگذراند. نامههایی که اکنون منصوره اتحادیه از صندوقخانه فرمانفرما بیرون آورده و آنها را بهانهای برای انتشار کتابی درباره زندگی و زمانه نجمالسلطنه قرار داده تا از این رهگذر گریزی نیز به وضعیت زندگی زنان در دربار قاجار و خاندان سلطنتی زده باشد. گویی نویسنده که خود نیز نسبت به خاندان قاجار و فرمانفرما برده است در کتاب «زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نمودهاند»نامههای خصوصی نجمالسلطنه به برادرش را بهانه قرار داده تا از یک طرف به حرمسرای ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه سر بکشد و از طرف دیگر وضعیت اجتماعی زنان طبقه بالای جامعه ایران را بررسی کند چه آنکه نویسنده در همان صفحات آغازین خود به تأکید این حقیقت را با خوانندهاش در میان میگذارد که: «اهمیت نامههای نجمالسلطنه کاملاً روشن است. عموماً مکاتبات زنان کم است و این نامهها اجازه میدادند تا به دنیای زنی وارد شویم که در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی میزیست. از آنچه در نامههای نجمالسلطنه به فرمانفرما میتوان استنباط کرد به نظر نمیرسد که همچون باور رایج روزگار بر این باور بود که از برادر کمتر میفهمد و برعکس چنان به نظر میرسد که خود را برابر با برادر میدانست.»
۱۶ نامه نجمالسلطنه به فرمانفرما نامههایی است ساده در شرح احوال و ذکر اقوال و نیز رتق و فتق امور مالی. گاهی هم توصیف وضعیت سیاسی و اجتماعی و ناآرامیهایی که پایتخت به خود میدید در نامهها میآید. نامهها تصویری که از نجمالسلطنه برای خوانندگان امروزین ترسیم میکند تصویری زنی است که خود چرخ زندگی میچرخاند و در پی آن است که زندگیاش را سامانی مبارک بخشد. نامهها ساده است و بدور از قلمفرسایی و بازی واژگان. نامههایی که اگرچه منبعی مهم برای شناخت موقعیت زنان ایرانی است اما آنطور که نویسنده کتاب اذعان دارد همچون نامههای دیگر زنان همعصر و طبقه خود، از بیاطلاعی و کمسوادی زنان ایرانی حکایت میکند که تقدیر، زندگی در حرمسرا را برایشان رقم زده بود اما نهضت مشروطه خط بطلانی بر این تقدیر محتوم کشید. ملکتاج ملقب به نجمالسلطنه. دختر فیروز میرزا پسر عباس میرزا نایبالسطنه بود. در 1270 قمری و شش سال پس از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد. و در 1311 شمسی و شش سال بعد از آغاز سلطنت رضاخان پهلوی از دنیا رفت. در دوران زندگی خود قتل ناصرالدین شاه را دید و مشروطیت را از سر گذراند و خلع محمدعلی شاه از سلطنت را تجربه کرد. در دوران جنگ جهانی اول زیست و سرانجام نیز این زن قجری تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی را تجربه کرد اما فروغ عمرش خیلی زودتر از آنکه نام پسرش، محمد مصدق در هر کوی و برزن شنیده شود خاموش شد. زنی مقتدر و سختکوش و به قول یکی از دختران فرمانفرما عمه پیر 80 سالهاش: «زن مسن و کوچک اندامی بود. چادر سیاه برسر داشت و از در بیرونی وارد اطاق پدرم میشد و با حرکت سر جواب تعظیم ما را میداد و به سرعت به طرف برادر روانه میشد. چهرهای سفید داشت با چشمانی درشت و برآمده به رنگ میشی روشن... با وجود کهولت سن اما جلد و چابک بود. فکری روشن و گفتاری تند و تا حدی خشن داشت ولی اغلب شاهزادگان مسن آن دوره آهنگی با تحکم و گفتاری نسبتاً درشت داشتند. در آن سن شخصاً مشغول نظارت بر ساخت ساختمان بیمارستانی بود که به نام «بیمارستان نجمیه» پای برجاست. زندگانی او ساده و بیآلایش بود و ثروتش را با انرژی بسیار و ایمان راسخ صرف ساختن اولین بیمارستان خصوصی و مدرن تهران کرد.» بدینترتیب است که بیمارستان نجمیه تهران امروز هم بیش از هر چیز نام نجمالسلطنه را در یاد میآورد و پشتکار و علاقهای که او به راهاندازی این بیمارستان از خود نشان داده بود تا بدانجا که در طول چند سالی که بیمارستان ساخته میشد، نجمالسلطنه با کهولت سن در خانه کوچکی در همان باغ میزیست و شخصاً به امور ساختمان سرکشی میکرد. و هر غروب اجرت عملجات را خود میپرداخت.
منصوره اتحادیه در کتاب خود تا آنجا که به منابع دسترسی داشته درباره نجمالسلطنه و زندگی پرفراز و فروش نوشته است. به قول نویسنده نجمالسلطنه هم زنی بود از همان زنان که ویرجینیا ولف، نویسنده نامه را انگلیسی در کتاب فمینیستی خود «اتاقی از آن خود» درباره آنها حکم داده که هیچگاه امکان نداشت آنها همانند مردان از استعداد و قدرت خلاقه خود استفاده کنند و پیشرفت نمایند. زنی که همچو سایر زنان ایران حضور فردی و اجتماعیاش زیر سایه مردان تعریف میشد اما او از بد حادثه سه بار همسر از دست داد و خود بار مسؤولیت و نگاهداری فرزندانش را برعهده گرفت و همین دلیلی بود بر کسب استقلال و جسارتی که در زنان همعصر خود نمونهاش را کمتر دیده بود. بدینترتیب بود که حق نظارتی که نجمالسلطنه در وقفنامه بیمارستان نجمیه به دخترانش بخشید خارج از عرف زمانه بود و در نگاه نویسنده کتاب: «نشاندهنده ذهنیت باز و شهامت اوست به طوری که به حق میتوان گفت او از آن دسته زنانی بود که زیر مقنعه کلاهداری کردهاند.» چه آنکه سالها بعد از مرگ او در گوشهای از ضلع جدیدی که محمدحسن شمشیری که در بازار تهران صاحب رستوران معروفی بود بر بیمارستان افزوده روی پلاکی مسین سیاه جملهای که نجمالسلطنه همیشه بر زبان میراند حک شده است: «هر کس آن درود عاقبت کار که کشت.»
خواننده کتاب «زنانی که زیر مقنعه کلاهداری کردهاند» وقتی کتاب را به پایان میرساند یک پرسش برایش به جای میماند و آن اینکه چرا در این کتاب پاسخهای فرمانفرما به نامههای نجمالسلطنه موجود نیست و آیا نویسنده اهتمامی برای جمعآوری آن نامهها نکرده است. پاسخ منصوره اتحادیه به این پرسش اما چنین بود: «فرمانفرما بسیار منظم بود و تمامی اسناد و نامههایش را در دو صندوق محافظت کرده و به فرزندان خود سپرده بود اما دیگران چنین نظمی نداشتند و بنابراین پاسخهای فرمانفرما به نجمالسلطنه امروز دیگر موجود نیست.»
گلاب پارسا
منبع: ضمیمه مهرنامه، شماره 2، اردیبهشت 1389، ص 6
|