آیت الله العظمیدکتر محمد صادقی تهرانی در سال 1305 در تهران متولد شد. پس از تحصیل دبیرستان به درس آیت الله شاه آبادی و امام خمینی راه یافت و همزمان با بهره گیری از دروس فلسفی استادان میرزا مهدی و میرزا احمد آشتیانی دروس مقدماتی حوزه را نیز گذراند و طی سه سال دروس حوزه را تمام کرد. سال 1320 به قم رفت. پس از ورود آیت الله بروجردی در سال 1323 و علامه طباطبایی در 1324 ایشان نیز در دروس آنان شرکت کرده و به آموختن از این استادان به نام پرداخت. پس از ده ساال توقف در قم در آستانه شکل گیری نهضت ملی کردن نفت به تهران بازگشت.
در این دوره به آیت الله کاشانی نزدیک شد و از این طریق دوشادوش دیگران در جریان نهضت ملی فعال شد و همزمان در دانشگاه به تحصیل پرداخت. پس از چند سال چهار لیسانس حقوق، علوم تربیتی فلسفه و فقه و نیز دکترای عالی معارف اسلامیرا دریافت کرد. سه سال نیز در دانشکده معقول و منقول به تدریس حکمت اسلامیپرداخت. جلساتی نیز با شرکت جوانان و دانشجویان داشت. در سال 1341 سخنرانی افشاگرانه ای علیه رژیم شاه کرد و تحت تعقیب واقع شد لذا مخفیانه ایران را به قصد حج ترک کرد. در مکه و مدینه نیز سخنرانیهایی علیه شاه انجام داد که همان جا دستگیر شد اما پس از طرح مباحثی با مقامات و فشار علما در مسجد الحرام آزاد شد و تحت الحفظ به عراق رفت. ده سال نیز در عراق ماند. در آنجا نیز فعالیتهای مبارزاتی خود را ادامه داده و در زمان اخراج ایرانیان از عراق به بیروت هجرت کرد. با شروع جنگ داخلی لبنان از بیروت به مکه رفت تا آستانه انقلاب در آنجا به فعالیتهای خود ادامه داد و سپس به ایران بازگشت. ایشان با اقامت در حوزه علمیه قم همواره به تدریس قرآن و تالیف در این زمینه همت گماشته و در فروردین 1390 با بیش از 110 اثر تألیفی چاپ شده و چاپ نشده دار فانی را وداع گفت.
پس از اینکه رژیم استبدادی شاه حسینیه ارشاد را تعطیل کرد و ادامه فعالیتهای دکتر شریعتی در ایران با مشکل مواجه شد، ایشان به پاریس رفت. مدتی هم در لندن بود که در آنجا فوت کرد.(2)
مسلم بود که به هیچ وجه جنازه را به ایران برده نشوند؛ چون دست مبارزان در ایران بسته بود و رژیم به دنبال بهره برداری خودش بود. یک گزینه حرم حضرت امیر (ع) در نجف بود که آقای دعایی اطلاع دادند که مقامات بعثی نمیگذارند. گزینه بعدی سوریه بود. آقای صدر ترتیب کارها را دادند. قرار شد در عین تدارک انتقال جنازه، بهره برداری سیاسی هم شود، یک تشییع جنازه هم در لندن برگزار شد. برای این کار اتحادیه انجمنهای اسلامیتمام نیروهای خود را در سراسر اروپا بسیج کرد. آن موقع قراردادهای دولت ایران با کشورهای اروپایی برای لغو روادید دوجانبه دست ایرانیها را در سفر به کشورهای اروپایی باز گذاشته بود. علاوه بر تعداد زیادی از اعضای انجمنهای اسلامیدانشحویان در اروپا، نمایندگان سایر گروههای مبارز از جمله روحانیت مبارز خارج از کشور و نمایندگانی از انجمن اسلامیدانشجویان در آمریکا نیز در مراسم حضور داشتند. آنها برای عدم شناسایی ماسک بر صورت داشتند. تشییع جنازه بسیار مفصلی برگزار شد. اعلامیه ای نیز چاپ شده بود که در آن ضمن معرفی دکتر شریعتی، علیه رژیم مطالبی گفته شده بود. این مراسم در برنامههای خبری رادیو و تلویزیون و روزنامههای لندن انعکاس یافت.(2)
در سوریه آقای صدر و دکتر چمران و عده ای دیگر برای استقبال رفتند. آقای دعایی از عراق آمده بود، چند نفر از برادران روحانیت مبارز خارج از کشور و عده ای از ایرانیان مقیم سوریه هم بودند. آقای صدر گفتند : "در زینبیه قبر آماده شده، پس از دفن، مراسم کوچکی برگزار میکنیم و همه به اتفاق به بیروت میرویم ." تعدادی هم اتومبیل آورده بودند، یک آمبولانس کوچک با نوار قرآن آماده شده بود. بعد از مدتی یکی از مامورین آمد و چیزی در گوش آقای صدر گفت. ایشان کمیدر هم رفت و به آقای صادق طباطبایی گفت : "سر و صدایش را در نیاور، جنازه کجاست ؟" گفت : "جنازه را خودمان تحویل هواپیمای سوریه دادیم ." جواب داد : "میگویند جنازه نیست !" از دیدن حالت آقایان طباطبایی و آقای صدر، آقای قطب زاده نگران شد، آمد و پرسید "چه شده ؟" آقای طباطبایی گفت : "رو دست خوردیم، میگویند جنازه نیست." آقای صدر گفت : "تمام قسمتهای بار هواپیما را تخلیه کردند، اما چند درصدی امیدواری هست." خوشبختانه در همین لحظه صدای قرآن بلند شد، ایشان با لبخند گفتند : "مثل اینکه پیدا شده." از یکی از مامورین قضیه را پرسید. مشخص شد جنازه را چون مومیایی شده بود، در قسمت مراسلات پستی هواپیما گذاشتند نه بخش بار مخصوص حمل جنازه. خلاصه جنازه تشییع و در حرم حضرت زینب (س) طواف دادند، نماز به امامت امام موسی صدر خوانده شد، پس از آن جنازه را به سوی قبری که آماده شده بود با تشریفات روحی و عاطفی خاصی حرکت داده و دفن کردند (رحمت الله علیه). از این مراسم غریبانه عکسهایی نیز تهیه شد. بر سر مزار شریعتی، آقای چمران قطعهای با احساس فراوان که نوشته بود قرائت کرد.(3)
در صحن زینبیه فاتحه ایشان را گرفته و در حضور گروهی از آقایان همچون صدر و چمران و یاسر عرفات، شیخ علی پاکستانی، شیخ عبداللطیف، علی کروبی ( که از عراق آمده بود ) و همسر آقای شریعتی(4) درباره ایشان صحبت کردم و گفتم : "با توجه به دیدگاههای متفاوت درباره شخصیت ایشان میتوانم بگویم : یهلک فی اثناء ببعض غال و محب غال."
من هیچ گاه آقای شریعتی را ندیدم، اما با ایشان از فاصله چند هزار کیلومتری ارتباط پیامیداشتم. از نظر من ایشان نابغه ولی همچون همه انسانها و نوابغ خطاهایی هم داشت. دکتر شریعتی روانشناس بود و ما از ایشان نباید انتظار اجتهاد درجه اول فقه و فلسفه داشته باشیم؛ بلکه ایشان عالم اجتماع و در مسائل اجتماعی راه حلهای بسیار خوبی داشت. او تشکیلاتی با عظمت در زمان شاه ایجاد کرد وبرای جمعیت زیادی در حسینیه ارشاد روشنگریها و روشن بینیهای زیادی از جمله برای دانشجویان بی رابطه با خدا و دین انجام داد.
عده ای ایشان را کافر و برخی نیز او را به مقام عصمت رساندند. حتی نامه ای از علما مبنی بر اشکال داشتن فعالیتهای ایشان گرفتند که البته بسیاری از مراجع با اعتقاد و اعتماد به گفتههای اطرافیان خود و نه با تأمل و تفکر دست به این کار زدند.
اما در میان علما آقای خمینی در رابطه با شخصیت دکتر شریعتی سکوت و گاهی اوقات شبه تأیید داشتند؛ حتی یک بار در جواب سؤالی در مورد شخصیت دکتر شریعتی(5) فرمودند : "مطالب ایشان جوانها را بیدار و به دین اسلام علاقه مند مینماید. اگر هم اشتباهاتی باشد، ما هم اشتباه میکنیم. هیچ کس معصوم نیست، بنده برخی کتابهای ایشان را دیدم البته صد در صد درست نیست ( مانند تعبیر ایشان از خلیفه الله بودن انسان و یا اینکه خدا نه گونه و نه گانه دارد ) اما این یک حقیقت است چرا که همه ما انسان و جایز الخطا میباشیم. همان اندازه که در ایران ایشان را وهابی دانسته و بلاد عرب از او به عنوان شیعه متعصب نام بردهاند."
در آن روزها تبلیغات علیه آقای صدر زیاد بود. تعدادی از علماء و روحانیون مخالف شریعتی از برنامه ای که آقای صدر در مراسم تدفین و شب هفت او تدارک دید، ناراضی بودند. یکی از این افراد آقای اشراقی، داماد آقای خمینی پیام داده بود که از شما انتظار نبود چنین کاری بکنی، آن هم برای چنین کسی که خودش را در ردیف اولیاء و پیامبران میخواهد قرار دهد. آقای صدر پاسخ داد که من معتقد نیستم که هر چه دکتر شریعتی گفته صد در صد درست است. هر کسی به میزانی که تلاشش زیاد است، امکان خطا و اشتباهش هم وجود دارد، اما این جور هم نیست که تخطئه ببرد و روشنگری فرهنگی انجام دهد و اگر شما این سیطره عظیم ایجاد شده در دل و مغز و اندیشه و روح جوانان را بخواهید بگیرد چه چیزی میخواهید به جایش بگذارید ؟ در خود لبنان هم منصور قدر، سفیر ایران و آقایان وابسته به او و عده ای دیگر علیه آقای صدر تبلیغات گسترده ای به راه انداختند. تبلور و اوج این مخالفتها در مراسم چهلم دکتر شریعتی در بیروت بود. پیش از آن نیز تلاشهایی صورت گرفت که به نوعی اقدامات انجمنهای اسلامیدانشجویان در تکریم دکتر شریعتی را تخطئه کنند. از افرادی سخت مخالف این اقدامات بود، آقای جلال الدین فارسی بود. او با توجه به حسادت نسبت به دکتر شریعتی، از این جنب و جوشها زیاد خوشش نمیآمد. همان موقع شنیدم دو، سه نفر را تحریک کرده که در محل مراسم به در و دیوار شعارهایی بنویسند که بیشتر جنبه بهره برداری گروهی و فرقه ای داشت و در این بین از عکس آقای خمینی هم سوء استفاده میکردند. یعنی عکس ایشان را به گونه ای چاپ کردند که نام سازمان و دستههای خودشان روی آن به طور مفصل تبلیغ شده و اگر میخواستند آن را قیچی کنند، عکس خدشه دار میشد. این گروه نه دعوت کننده، نه حمایت کننده و نه شرکت کننده بودند و دلیلی نداشت که از آنها تبلیغ شود. منشاء این تبلیغات و پلاکاردهای تفرقه افکن، آقایان وابسته به سفارت ایران و دوستان آقای فارسی بودند؛ لذا دوستان از نصب پلاکاردهای آنها جلوگیری کردند و درگیریهای کوچکی هم در این میان روی داد. اما مجلس بسیار باشکوهی برگزار شد. سخنرانی افتتاحیه بر عهده آقای شیخ جعفر یعقوب، سخنگوی مجلس اعلای شیعیان لبنان بود که بسیار پرشور ایراد شد. بعد از طرف جنبش ملی و اسلامیایران سخنانی ایراد گردید. آقای قطب زاده پیام نهضت آزادی ایران را قرائت کرد. پیامهایی نیز از سوی سازمانهای اسلامیکشورهای مسلمان مانند اریتره، مراکش، اندلس و سودان، تونس و پاکستان و خیلی از سازمانهای معروف خوانده شد. در این مراسم اکثر قریب به اتفاق مبارزین مقیم سوریه و لبنان حضور داشتند. اوج مراسم، سخنرانی امام صدر و سپس یاسر عرفات بود که نوار آن به ایران هم رسید. مجموعه این سخنرانیها و پیامها در ویژه نامه نشریه قدس به عربی و فارسی چاپ شد. این تظاهرات و مراسم در میان مبارزین مقیم اروپا و خاورمیانه تأثیر زیادی داشت و اخبار آن به ایران هم رسید و در روحیه انقلابی مردم اثرگذار بود.(6)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.دکتر صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ج 1 جنبش دانشجویی ایران، صص 135- 136 مؤسسه چاپ و نشر عروج 1387
2. دکتر صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ج 1 جنبش دانشجویی ایران، صص 137-138مؤسسه چاپ و نشر عروج 1387
3. دکتر صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ج 1 جنبش دانشجویی ایران، صص 139-140 مؤسسه چاپ و نشر عروج 1387
4. یاران امام به روایت اسناد ساواک امام موسی صدر ج 3 ص 256 مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات 1380
5. در نوفل لوشاتو
6. دکتر صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ج 1 جنبش دانشجویی ایران، صص 141-142-143مؤسسه چاپ و نشر عروج 1387
حسین روحانی صدر
كارشناس ارشد تاريخ ايران دوره اسلامي، پژوهشگر پژوهشكده اسناد