هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 30    |    8 تير 1390

   


 

تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی منتشر می‌شود


گزارشی از نخستين جشنواره خاطره‌نويسي دفاع مقدس


کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 157


طرح صداهای سندی: داستان های یکدیگر را بشنویم


فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 31


راه اندازی انجمن منطقه ای آمریکای لاتین


تاریخ شفاهی صنعت قند خراسان- بخش نخست


درگذشت و تدفین دکتر شریعتی در خاطرات دکتر محمد صادقی تهرانی


تقویم تاریخ دفاع مقدس جلد 18


ناکارآمدی نخبگان سیاسی درکارآمدسازی روند توسعه ایران عصرپهلوی (4)


در تعقیب و گریز(4)


از سیمین دانشور تا گیرشمن


تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا-۹


خاطراتی از حسین شهیدزاده


مروری بر تاریخچه چاپ و چاپ خانه در ایران


 



تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا-۹

صفحه نخست شماره 30

ارزش گواهی متن شفاهی و گفتاری در بازسازی گذشته

ما این‌جا دو روایت دور از هم از اصل و خاستگاه مِلِکا، داریم که هر دو بر خاطره بنا شده‌اند. «پایر» مبنای روایت‌اش را بر صحبتی که با ساکنان محلی (عمدتاً اهالی جوانش) داشته استوار می‌کند، که وقایع را تا یک قرن قبل به خاطر می‌آورند. این روش شاید اختلاف زیادی با روش توسدید نداشته باشد.
برای «پایر» خاطره بومیان که صحبتش شد، صرفاً یک منبع اطلاعات در دسترس دیگر بود، نه [الزاماً] متفاوت از مشاهدات یا آمار و ارقامی که او گردآوری کرده بود؛ در کلام او مبدأ «مِلِکا» و بوجود آمدن این شهر، موافق نظر مؤلفان مختلف، واقعیتی است که اکثریت آن‌چه گردآوری شده آن را تأیید کرده‌اند.
در مقایسه، با روایت مؤلف «سجاراح ملایو»، که روایت، خاطره‌ای بود از یک سنت شفاهی از نوع کار هرودوت؛ که داستان‌ها و روایات عامه گذشته را جمع می‌کند و از یک شخص به شخص دیگر بدون تحقیق و وارسی، منتقل می‌شود.
سجاراح ملایو، نوشته که این داستان از پدربزرگش بوسیله پدرش بدو رسیده است. حکایاتی که بوسیله مردان از ایام گذشته گفته شده و برای خوشنودی بیشتر ارباب و پادشاه‌شان کنار هم پیدا شده است.
به نظر من، موضوع، انتخاب بین دو روایت «سوما اورنیتال» و «سجاراح ملایو» در تأسیس مِلِکا نیست. با این که برای آشکار شدن واقعیت تاریخی، که ممکن است در آن تصرف شده باشد و در آن چتری قرار داده باشند، دست به تفکیک اجزاء ‌اساطیر در سجاراح ملادیو بزنیم. بلکه بحث من این است که ما در بیان سنت‌های شفاهی و خاطرات اجتماعی، دارای دو نوع کاملاً متفاوت از کاربرد تاریخ‌نگاری هستیم.
بر پایر (چنان که برای توسدید) سنت شفاهی صرفاً منبع دیگری از اطلاعات مربوط به گذشته مِلِکا است؛ اما برای کاتب سجاراح ملایو، سنت شفاهی که او روایت کرده بیش از به یاد آوردن اطلاعات بود.
اظهارات او در چیستی مِلِکا و شایستگی معنوی حاکم آن بود. چنان که «ولتر» با شور و شوق و جزئیات، از نسبت‌شناس قرن 16 مِلِکا گفت‌وگو می‌کند که قصد داشت از ادعای سلطان در عظمت و درستی نقش او و شباهت و پیوندش با اسکندرشاه، «پارامسوارا، سری‌تری بوانا» ـ دفاع کند؛ کسی که از تپه مقدس بوکیست [Bukit] از ایالات فعلی مالزی «سی گونتانگ ماهامرو» در «پالمبانگ» فرود آمد و پس از آن به اتحاد لاهوتی M.Halbwach در جایگاه نظریه‌پرداز اجتماعی، آنجا که راجع به دو متن کلاسیک بحث می‌کند می‌گوید: آنچه ما از خودمان ترجیح می‌دهیم به خاطر بیاوریم، اگر وابسته به آنچه راجع به خویشاوندانمان و اعضای گروه اجتماعی که ما خودمان عضو آنیم نباشد، این گزینش در به خاطر آوردن، عامل بسیار مؤثری خواهد بود.
او نسبت به خاطرات ما از آن‌چه انجام دادیم و آن کسی که [فعلاً] هستیم، در مراجعه دائم به اشخاصی که با آنان خویشاوندیم یا با هم تماس داریم و گروه‌ها و جامعه‌ای که ما از اعضای آنیم، تذکر می‌دهد.
خاطرات من با خاطرات سایر اشخاصی که از اعضای گروه خویشاوندانم یا گروه مذهبی یا گروه تشکیل شده از خاطره طبقه اجتماعی که معرف ما به مثابه یک گروه است و به سمت یک تیپ از خاطرات شخصی‌مان دور می‌زند، ترکیب می‌شود.
چه‌چیز است که من به خاطر می‌آورم؟ بنا به نظر Halbwach مهم‌تر از این که چطور و چرا به خاطر می‌آورم، چه چیز را به خاطر می‌آورم است، ما خاراتمان را می‌سازیم، اما با روی آوردن به آن، خاطراتمان هستند که ما را می‌سازند!
در چارچوب محوریت دادن به خاطره اجتماعی‌مان، در اطمینان‌بخشی به تداوم و سرایت اجتماعی، بیان سجاراح ملایو، در ارزش‌های اصلی و چشم‌انداز جهانی ملکاست که، رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم مِلِکا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
به عقیده سجاراح ملایو، در عوض وفاداری رعیت از سلطان انتظار می‌رود با مردمش به احترام و عدالت عمل کند. اصول اساسی، سیاسی و اجتماعی مِلِکا، بر پایه تعهد و مسئولیت دو جانبه متقابل بنیان نهاده شد و حافظ این قواعد کلی، یک پیمان اجتماعی بود که در یکی از پنج افسانه پادشاهان سنگاپور،‌ که پدرش از دودمان مؤسسان مِلِکا «سری تری بوانا» و نماینده رعایای او «دمانگ لباردان» است درج شده بود، این خاطره اجتماعی، به تقدس تبار سفید یا دولت به شکل شاه کاملاً پایبند است. چنان که Halbwach مطرح می‌کند، این خاطرات شخصی افراد است که جامعه Malay را بوجود می‌آورد.
و این یک خاطره اجتماعی بود که در سال 1699 وقتی سلطان محمود مبتلا به اسکیزوفرنی شد و به وسیله یکی از نجیب‌زادگان و به خاطر برخورد ظالمانه و ناشایست‌اش نسبت به حرمت مردم ترور شد، دچار گسست گردید.
این عمل شاه‌کشی عجولانه [نسنجیده] بحران سیاسی‌ای را به وجود آورد که به تدریج ساختار قدرت را در Johor، قرن هفدهم به هم ریخت و باعث تجزیه کشور شد.
«بنداهارا» که به حکومت رسید، هرگز به طور کامل به بیعت زیردستانش وفاداری نداشت. جانشین او در سال 1722 به کمک و پشتیبانی Bagis متوسل شد.
این کمک ممکن است شامل بازگرداندن متن کلاسیک Malay از Gowa نیز باشد، که بعد از تصحیح شدن و به عنوان یک نسخه جدید از Sejarah Melayu با قصد تغییر و تبدیل خاطرات اجتماعی Malay بنداهارای کاریزما یا دولت تعیین حق حکومت مقدس، روایت شده است.
سجاراح ملایو،‌ ممکن است یک تاریخ، چنان که توسدید هست نباشد، (که Von Ranke آن را فهمیده است) اما هنوز یک کار ادبی اصیل و یک روایت منسجم از رگ و ریشه‌های تبارشناختی پادشاهان مِلِکا Melaka است. نیز یک روایت از گذشته مِلِکا که در سجارا ملایو ارائه شده. چنان که White بحث می‌کند، ارائه واقعیت بی‌طرفانه نیاز به پنهان‌کاری ندارد. او به تفصیل می‌گوید: یک روایت درباره گذشته (به آن مفهومی که در Kantian است و به اظهارنظر اعتبار می‌بخشید) بیشتر از حیث معنوی وز یبایی‌شناختی است.
گذشته، هزاران هزار از وقایع را دربر می‌گیرد، بدون طرح، بدون شکل و دستوری، تا این که ما آن را در ضمن یک روایت تحمیل کنیم.
و این آن چیزی است که سجاراح ملایو، به صورت ساختاری به گذشته مِلِکا تحمیل می‌کند. ساختاری که پیرامون یک پیمان دور می‌زند؛ به وسیله الهه مقدس، بین حکمران و حکومت کردن.
در میان ما که روی سنت‌های شفاهی مثل سجاراح ملایو کار می‌کنیم مشکلی که به چشم می‌خورد فقط این نیست که آیا سنت شفاهی که ما ثبت می‌کنیم اصیل است، منسجم است و بیان یک فصل کرنولوژیکال از وقایع قابل اثبات، از آن نوع که Jan Vansina از آن طرفداری می‌کند. بلکه اهمیت عمده در زمینه اصلی پیغام سنت شفاهی، تشخیص شالوده و طرح داستان یا روایت سنت و معنی و مقصود آن است.
ما وقتی که مصاحبه می‌کنیم، اغلب سعی داریم مجدداً (چنان که R.G.Colling wood از آن دفاع می‌کند) افکار و زندگی مصاحبه‌شونده‌مان را تأیید کنیم (یا نقش او را تکرار کنیم.) این تلاش فقط متوجه نقطه‌نظر ایشان نیست، بلکه روایت‌ها را هم دربر می‌گیرد؛ و نیز طرح داستان را که اجازه می‌دهد مصاحبه‌شونده در عالم خودش،‌ وقایع و شکل آن لحظه‌های زندگی‌اش را به هم مرتبط سازد.
Ronald J.Grele از این لحاظ مطرح می‌کند که ما باید زمینه اصلی ساختار ذهن را که اطلاع دادن را در مصاحبه تاریخ شفاهی اداره می‌کند، دریابیم و به آن محکم بچسبیم. این علت اصلی ساختار ذهن (یا خودآگاهی) مطابق نظر او، یک کشمکش دیالکتیکی بین بینش آرمانگرای اساطیری است، در این که چطور جوامع سازمان پیدا کنند، ‌و یک بینش تاریخی که گذشته و حال را با آگاهی اساطیری پیوند می‌دهد.

نوشته: کو.ا.چنگ.هوان
ترجمه: مهدی فهیمی

منبع: روزنامه اطلاعات، یکشنبه 1آذر 1388، شماره 24623


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.