هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 26    |    11 خرداد 1390

   


 

عارف سیاستمدار


مقایسه سبک مبارزه سیاسی امام خمینی (ره) و مهاتما گاندی


اختیار، کرامت انسان و آزادی در دیدگاه عرفانی امام خمینی (ره)


«خاطرات سال‌هاي نجف» (جلد دوم)


تحليلي بر انديشه سياسي و حكومتي بنيان‌گذار انقلاب اسلامي


ضرورت پیاده سازی مصاحبه تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی مسلمانان آمریکا


رونمايي 3 اثر تاريخ‌پژوهي با حضور رييس مجلس


بازار بزرگ تهران


نيمه پنهان يك اسطوره


تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا-۵


"آتش به اختيار" بايرامي رونمايي مي‌شود


تاریخ شفاهی در ایران


مکتب تاریخ نگاری اسلامی


تاریخ نگاران(دكتر ملك مهرداد بهار)


مسأله‌‌ی مدرنیسم سنت و نوآوری از نگاه قیصر امین‌پور


گفت و گو با دبیر اجرایی سیزدهمین جشنواره کتاب دفاع مقدس


 



گفت و گو با دبیر اجرایی سیزدهمین جشنواره کتاب دفاع مقدس

صفحه نخست شماره 26

سید محمد میرکاظمی سال 1350 در اردستان متولد شد و توانست ر رشته زبان و ادبیات فارسی مدرک کارشناسی ارشد را دریافت کند. وی از سال 1383 به مدت سه سال رئیس اداره مجلات شاهد بود و مؤلف چند مجموعه داستان و گردآوری چندین مجموعه مقالات در حوزه دفاع مقدس است، وی همچنین داوری در گروه‌های اسنادی جشنواره کتاب سال دفاع مقدس را بر عهده داشته است. این گفت و گو پیش از برگزرای سیزدهمین جشنواره دوسالانه کتاب دفاع مقدس انجام شده است.

آقاي ميركاظمي در بخش وصيتنامه كه شما سرداوري آن را بر عهده داشتيد زندگينامه و نامه هم بررسي مي شد. اين موضوع ناشي از تخصصي نشدن اين ژانرهاست يا اصولا سياستی در پشت اين كار وجود داشته است؟ آيا لازم نيست كه اين بخش ها از هم جدا شده و مستقل بررسي شود؟
قاعدتا اگر بخواهيم به طور علمي به جشنواره نگاه كنيم بايستي بحث زندگينامه ها و يادنامه ها يك گروه كاملا مجزا داشته باشد و گروه آثار مستند در حوزه دفاع مقدس يك گونه جدا كه اين آثار استنادي شامل نامه ها، دست نوشته ها، وصيتنامه ها، يادداشت روزانه و موارد ديگر شود. ولي با توجه به اينكه انتشار اين آثار مستند رونق چنداني ندارد گروه مستقلي هم براي آن تعريف نكرديم. اما اين اتفاق بايد بيفتد. گروه وصيتنامه و يادنامه كه درهم آميخته شده به طور كامل از هم جدا هستند و اين جداسازي در خود گروه داوري هم اتفاق افتاد. يعني كتاب هاي مستند با همديگر بررسي شدند و كتاب هاي زندگينامه هم در كنار همديگر. ولي اين درست است كه اين دو ژانر هيچ سنخيتي با هم ندارند و در بحث بين نامه ها و وصيتنامه ها هم سنخيت اين دو از هم جداست. يعني ما نمي توانيم نامه ها و وصيتنامه هاي جنگ را با يكديگر مقايسه كنيم چون هم از نظر شكل و هم از نظر محتوا متفاوت هستند نامه هاي جنگ شامل نامه هاي آزادگان هم مي شود كه فضاي اين نامه ها فضايي كاملا متفاوت و قابل بحث است.

موضوعي كه در مورد نامه ها وجود دارد فدا شدن آنها در بين ساير گونه ها است و تاكيد بر روي وصيتنامه ها بر آن تاحدي سايه انداخته است. آيا به نظر شما اين كم لطفي در مورد نامه ها وجود دارد؟
بله تا حدي درست است. از منظر وجه اسنادي هر دو اهميت خاص خودشان را دارند و ما نمي توانيم يكي را بر ديگري ارجحيت بدهيم. هر دو گونه هايي از اسناد دفاع مقدس هستند ولي از نظر شيوه پرداختن به اين اسناد تفاوت هايي قائل هستيم. مهمترين تفاوتي كه وصيتنامه ها و نامه ها دارند موضوع و مسئله مخاطبشان است. يعني وصيتنامه ها معمولا عموم مردم را مخاطب قرار ميدهند و در مقابل مخاطب نامه ها معمولا خانواده ها يا يك شخص خاص اعم از همرزم، پدر، مادر، همسر، فرزند و همكلاسي است. تفاوت ديگر اين دو بويژه با نامه هاي آزادگان اين است كه نوع نگارش آن دو متفاوت است. در وصايا كاملا مطالب شفاف و صريح بيان مي شود ولي در نامه ها مطالب چندان شفاف نيست و در نامه هاي آزادگان عمدتا زبان رمزآميز و مبهم است. موضوع ديگري كه اين دو گونه را از هم متمايز مي كند بحث صاحبان اين آثار است. صاحبان وصايا شهدا هستند كه در قيد حيات نيستند و از نظر حقوقي انتشار وصايايشان يا مربوط به خانواده شان است يا به سازمان هاي اسنادي و آرشيوي مثل سپاه، بنياد شهيد و ساير مراكز محول شده است و دست شهيد از وصيتنامه اش كوتاه است اما در نامه ها بويژه نامه هاي آزادگان و رزمندگان چون هنوز صاحب سند زنده است قاعدتا براي انتشار آن خود فرد صاحب اختيار است؛ مگر هنگامي كه وي اسنادش را در اختيار مراكز آرشيوي گذاشته و اين وكالت را به آن سازمان براي انتشار آنها داده باشد.

كشف رمز اين آثار هم توسط خود آزادگان صورت مي گيرد يا شكل كار به گونه اي ديگر است؟
بله، به عهده خودشان است. نامه هاي آزادگان رمزهايي داشته كه عمدتا آنها شناسايي شده اند. هم در زماني كه اين نامه ها فرستاده مي شدند مردم مي توانستند اين رمزگشايي را انجام دهند و هم بعد از بازگشت آزادگان اينها رمزها را افشا كردند ولي احتمال دارد در نامه هاي خاصي رمزهايي باشد كه ما نتوانيم بخوانيم. بيشتر رمزها حول موضوع امام و مسائل كشور و وضعيت اردوگاه ها بود. مثلا وقتي مي گفتند از پدر پيرمان چه خبر؟ يا از پدر پير صحبت مي كردند به امام(ره) نظر داشتند و مردم به راحتي به منظور آن پي مي بردند.

در ميان اين نامه ها علاوه بر آنهايي كه به قصد احوالپرسي و خبر سلامتي ارسال مي شد نامه هاي سرگشاده نيز به چشم مي خورد يا خير؟
بله وجود داشت. براي همين هم الان در مراكز آرشيوي در بعضي موارد بين نامه ها و وصيتنامه ها دشواري تفكيك و جداسازي قلمروها وجود دارد. بعضا نام هاي بود كه جاي وصيتنامه بايگاني يا منتشر شده و يا وصيتنامه اي جاي نامه تلقي شده است. خود خانواده ها هم گاهي چنين اشتباهاتي را مرتكب مي شدند يعني وصيتنامه فرزندانشان را نامه تلقي مي كردند و دچار مشكل و سردرگمي مي شدند.

امروزه وضع به چه صورت است. آيا اين مرزبندي ها كاملا مشخص شده و مشكلاتي از اين دست پيش نمي آيد؟
الان بله وضع خوب است و با فعاليتهاي پژوهشي و نگارشياي كه روي اسناد شده و روي مفاهيم و واژهها عمليات تشريح و گوياسازي و تصحيح و تنقيح شكل گرفته كار سروساماني پيدا كرده است و بسيار از ناگفتههاي اسناد فاش شده است. اما اين مسئله به طور كلي نيازمند بررسي و تحليل و توضيح و گوياسازي است تا اين نكات ريز در بيايد و شكل كار رنگ و بوي علمي و آكادميك به خود بگيرد.

يكي از دشواري هاي بخش شما سيال بودن نامه ها، زندگينامه ها، دست نوشته ها و وصيتنامه ها بين حوزه زندگي شخصي آن شهيد يا رزمنده است با مسائل تاريخي و توجهات ادبي. شما چگونه اين دو را از هم تفكيك كرده و عام و خاص آن را جدا مي كنيد؟
به سؤال خوبي اشاره كرديد. خب زندگينامه مستند، اصولي و معيارمند زندگي نام هاي است كه شامل تمام مراحل زندگي فرد از بدو تولد تا لحظه شهادت بشود چون هدف از نگارش يك زندگينامه تعيين سير تكامل روحي و جسمي فرد است. بنابراين ما براي يك زندگينامه معيارمند و مشخص بايد از ابتداي زندگي تا لحظه شهادت را پوشش بدهيم. به هرحال خانواده در اين مقطع حضور دارد و ما نمي توانيم آن را ناديده بگيريم ولي بايد قبول داشته باشيم از نظر ساخت فرهنگي ما زندگي بسياري از شهدا را نمي توانيم به طور كامل ذكر كنيم. بافت اقليمي و بافت هاي فرهنگي متفاوت تا حدي مانع كار ماست. حتي از نظر زندگي رزمي هم ما تا حدودي دستمان كوتاه است چون بسياري از رزمندگان ما عمد داشتند كه سمت و مسئوليت شان در جنگ را نگويند و حوادث و واقعياتي را كه بر سرشان آمده بازگو نكنند كه به قول امروزي ها ريا نشود. بنابراين ما با توجه به ساخت فرهنگي و حساسيت هاي اقليمي و قومي بسياري از مسائل خانوادگي را نمي توانيم در زندگينامه ها بيان كنيم و از سوي ديگر هم زندگي رزمي آنها را به دليل خصوصيت اخلاقي اي كه داشتند. ما اين دو محدوديت را داريم. محدوديت سوم اين است كه فعاليت جمع آوري اطلاعات خيلي مدون و منسجم نبوده در كشور ما و اگر امروز بخواهيم براي يك شهيد زندگينامه بنويسيم دسترسي به منابع سخت شده است. هم بچه ها متفرق شده اند و مسئوليت هاي اجرايي گرفته اند هم فرصتشان براي ذكر خاطره كم شده است. بعضاً والدين يا مرحوم شده اند يا پير هستند و مسائل را از ياد بردهاند. بچه ها و همسران هم متفرق شده اند و حتي درمواردي ديدگاه هايشان عوض شده است. همه اين محدوديت ها باعث مي شود كه ما نتوانيم زندگينامه مستند و دقيق بنويسيم و زندگينامه ها حالت پروژهاي و سفارشي می يابند كه در يك مدت زمان محدود به نويسنده اي ميگويند راجع به فلان شخصيت يا فلان شهيد زندگينامه اي به ازاي فلان مبلغ ناچيز بنويسيد. بنابراين، اين مبلغ مختصر در كنار مدت زمان كوتاه باعث مي شود كار لطمه ديده و كمتر قابل ارجاع و ارائه باشد. مجموع اين عوامل دليل نداشتن زندگينامه هاي خوب و مفيد فايده است.

به همين دليل بود كه شما دركارتان زندگينامه اي را شايسته مقام اول ندانسته و جاي آن را خالي گذاشتيد؟
بله هم اين است و هم همه اين محدوديت ها است كه باعث مي شود زندگينامه هاي ما به سمت داستاني و تخيلي شدن سوق پيدا كرده است يعني خلأهاي اطلاعاتي و عدم دسترسي به اسناد از راه داستانگويي و خيالبافي پيش برده مي شود. افزون بر آن استفاده از ريتم داستاني و تخيل تا حدودي مورد قبول است و به رسميت شناخته شده است ولي بيم آن هست كه تخيل به خيالبافي برسد. آن وقت اين وضع، وضع مناسبي نخواهد بود.

آيا اين مسئله به خود موضوع بازنميگردد؟چون اين اسناد دو وجهي هستند؛ از يك سو تاريخي و استنادياند از سوي ديگر ادبي و هنري.
چرا، اين حرف درست است. ما در گروه هاي داوري با مشكلاتي مواجه هستيم. يكي اينكه چون جشنواره ها ساليانه برگزار مي شوند ما ملزم هستيم مجموع آثار آن محدوده زماني را با هم بسنجيم ولي از طرفي زماني كه مي خواهيم رتبه كتاب را تعيين كنيم مخاطب و افراد جامعه كه نتايج جشنواره را دنبال مي كنند اين كتاب را با كل كتاب هاي منتشر شده در اين حوزه بررسي مي كنند. بنابراين داور با يك پارادوكس ارزيابي مواجه است. از يك سو قصد دارد كتاب ها را با هم بسنجد. از يك سو هم مي خواهد كتاب ها را با كل كتاب هاي منتشر شده مقایسه کند. اين مشكل براي همه گروه هاي داوري هست. ضمن اينكه به هرحال فرم هاي داوري به معيارهاي درست و دقيقي اشاره دارد كه از منظر اسنادي، روايت و نقد به آن توجه شده و موارد بسياري در آنها ديده شده است. من مي توانم ادعا كنم كه زندگينامه هايي كه امروز منتشر مي شود با آن معيارها و استانداردهايي كه در فرم مشخص شده است منطبق نيستند. زندگينامه اي كه دقيقا مدنظر داورها باشد و بتواند تمام آن معيارها و آيتم ها را پر كند نگارش نمي شود. براي همين داورها سعي مي كنند همين كتاب ها را در حد خودشان و با يكديگر بسنجند و در چارچوب كتاب هاي رسيده به جشنواره به كار بپردازند.

بپردازيم به ملاك هايي كه در همين فرم هاي داوري مطرح شده. مثلا در آن بحثي با عنوان «كشف سوژه ها» مطرح شده است يعني يك روايت تا چه حد پرداخت ملموس و عيني درستي دارد. اين عنوان به طور كلي در زندگينامه ها، نامه ها و وصيتنامه ها چه معنايي مي تواند داشته باشد؟
ببينيد، كشف سوژه در وصيتنامه كه معناي درست و مشخصي ندارد. بيشتر در گروه زندگينامه مطرح است و راهي است براي برون رفت از يك محدوده بسته و تنگ كه مثلا شامل فرماندهان جنگ ميشد. حال آنكه همه بر اين اعتقاد بودند - بويژه كساني كه جنگ را تجربه و درك كردند- که نيروهايي سِمت نداشتند بنام و شهره نبودند ولي به دليل فعاليت هايي كه در جنگ مي كردند و به خاطر حضور مداومشان در جنگ و تاثيرگذاري شان در بسياري از پيروزي ها اهميت فراواني دارند و از ارزش نگارش يك زندگينامه مفصل و جانانه برخوردار هستند. كشف سوژه به اين معني است كه نويسنده ها ترغيب شده و به سوي افرادي كه ناشناخته مانده اند در جنگ بروند و آنها را از لا به لاي اسناد و مدارك بيرون كشيده و دوباره به جامعه معرفي كنند. مثلا خود كتاب «دا» نمادي است از همين موضوع و كشف سوژهاي كه اتفاقا هم مدت زمان حضورش در جبهه كم بوده هم مسئوليت خاصي نداشته و هم اين يك زن بوده است. بحث سوژه و يافتن تازه هاي آن بدين معنا است.

نقش استان ها در ترویج اين گونه ادبي تا چه حد مي تواند موثر باشد؟ تا چه اندازه استان ها به اين موضوع علاقه نشان داده و مي توانند به تحقيقي تر كردن اين حوزه يا حتي ارائه آثار در اين بخش اقدام كنند؟ 
پرداختن به گونه هاي اسنادي به صورت علمي و دقيق كار پر زحمتي است و نياز به علم و دانش زيادي دارد. بيشتر استان ها خودشان معترف هستند به اينكه نيروي كيفي براي پرداختن به اين موضوع را ندارند. البته برخي از استان ها كه مراكز اسنادي دارند يا محققين و نويسندگاني در آنجا پرورش پيدا كرده اند مدعي هستند كه مي توانند دست به چنين اقداماتي بزنند. مثل استان خراسان رضوي كه بهدليل حضور آستان قدس رضوي در آنجا از چنين امكاني برخوردار هستند اما اصل اين است كه در بيشتر استانهاي ما زمينههاي كيفي براي اين قبيل كارها وجود ندارد و اين نيروهاي دانشگاهي و مراكز اسنادي و آرشيوي در تهران تمركز يافته و بيشتر در آن وجود و حضور دارند اما اين مطلب بدان معني نيست كه استانها نميتوانند در اين حوزه فعاليت خاص و مثمرثمري انجام بدهند. ما فكر مي كنيم كه نيروها و فعالين اين حوزه در استان ها بايد بيشترين حجم كارشان را بر جمع آوري و تنظيم اطلاعات و مواد خام متمركز كنند.

آيا در داوري شما كارهايي از مراكز استاني مختلف وجود داشت؟ اگر بله چه ويژگي هايي در آنها به چشم مي آمد؟
بله از بسیاری از استان ها كتاب ها و آثاري داشتيم. چه در حوزه زندگينامه چه در وصيتنامه و نامه كتاب هاي استاني هم به دست ما رسيده بود. منتهي معمولا استان ها در حوزه كارهاي اسنادي و ارجاعي خيلي نمي توانند با تهران رقابت كنند و از اين نظر ضعف جدي و عمومي دارند. اما بعضي از استان ها مثل استان فارس در زمينه داستان و كتاب كودك و اينها مي تواند با تهران رقابت كند يا مثلا همانطور كه گفتم استان خراسان مي تواند در زمينه هاي اسنادي با تهران رقابت كند. يا استان اصفهان در زمينه پژوهشي مي تواند رقابت كند ولي عمده استان ها با توجه به تمركز بودجه و نويسنده و پژوهشگر و مراكز اسنادي و آرشيوي و ناشران و سازمان هاي متولي كتاب هاي دفاع مقدس در پايتخت خيلي مورد اعتنا و توجه ويژه قرار نگرفته اند. اما در زمينه جمع آوري و تنظيم اطلاعات دست اول و خام مي توانند تلاش هاي جدي صورت بدهند.

شما در كار داوري بخش وصيتنامه حتي به عنوان بندي كتاب ها و نوع كتاب سازي هايي كه شده توجه نشان داديد. تا چه حد اين موارد به نويسنده برمي گردد كه شما آن را در داوري دخيل دانسته ايد؟ و چرا شما اين مورد را هم در كارتان داخل كرده ايد؟
خب قاعدتاً وقتي ما كتابي را ارزيابي و بررسي مي كنيم بايد همه چيزهاي آن را با هم و يك كاسه ببينيم. ما تنها در حوزه طرح جلد است كه چون گروه گرافيك به طور مجزا كتاب ها را بررسي مي كند نمي توانيم ارزيابي داشته باشيم. حتي همان طرح جلد هم ميتواند از نظر داوران موثر باشد. يعني هنگامي كه يك داور كتابي را مطالعه مي كند به فصل بندي، فهرست بندي، نمايه و حتي نوع فونت و به صفحه آرايي توجه دارد و همه اين موارد در ذهن و چشم داور اثرگذار است. حتي ممکن است بعضي از اين موارد در فرم هاي داوري ديده نشده باشد ولي به هرحال غير مستقيم نظر داور را تحت تاثير قرار مي دهد. وقتي ما جشنواره كتاب سال را داريم اين كتاب با همه آنچه كه در چنته و توان خود دارد از موارد شكلي تا موارد محتوايي با هم ارزيابي و داوري مي شود. اگر ما به فصل بندي، صفحه بندي و فهرست و ... در كتاب توجه نكنيم در هيچ جاي ديگر هم اين موارد ديده نمي شود.

با همه آنچه كه شما توضيح داديد، آيا نوآوري در كار شما محل اعراب دارد؟ يعني ما مي توانيم آثار توليدي ادبيات انقلاب را پرداخت مجدد كرده و به صورت شكيل و نو عرضه كنيم؟
نوآوري به معناي ويرايش آثار قبلي مدنظر
شماست؟نه. من كلي تر از اين مي گويم. هر نوع كار خلاقی كه نويسنده روي اين آثار و اسناد انجام دهد. اين موارد چه جايي در حوزه داوري شما دارد؟
خب ممكن است بازآفريني و احياي آثاري كه در گذشته منتشر شده در جشنواره هاي فعلي محل نظر باشد اما بايستي ديد چند درصد اين تغيير در محتوا ايجاد شده است. بله، بسياري از كتاب هايي كه در گذشته منتشر شده الان قابل احيا و بازآفريني است اما اين درصد بايد مشخص شود. آيا اين تغيير به گونه اي بوده كه ما كتاب جديد را يك كتاب نو تلقي كنيم؟ آيا مخاطبي كه قبلا اين كتاب را خوانده اگر مجددا كتاب را به دست بگيرد مي تواند به درصدي از اطلاعات جديد دست پيدا كند؟ ولي اينكه ما كتاب هايي را با شيوه هاي جديد صفحه بندي و ارائه دهيم در واقع جز كتابسازي كاري نكرده ايم و قاعدتا كاري نو محسوب نمي شود. بايد بيشترين حجم تغييرات و نوگرايي در محتوا صورت بگيرد. مثلا من كتابي راجع به يكي از فرماندهان شهيد در 20 سال گذشته تاليف كرده ام اما الان بايد با توجه به نيازها و ضروريات امروز و دسترسي به اطلاعات جديد آنها را ويراسته و پرداخت كنم تا بتوانيم شكل و شمايل نويي به كتاب بدهيم. اين جاي توجه دارد ولي اگر تغييرات فقط به مسائل شكلي و فرمي كتاب و اينها محدود باشد به هيچ عنوان كاري تازه محسوب نمي شود و حتي مي تواند به عنوان ضعف يا نقيصه اي در كار به چشم بيايد. آن هم تكرار مكررات است كه باعث كليشه اي شدن می شود و مي رساند كه ما حرفهاي تازه اي را در اين حوزه از ياد برده ايم.
اين بخش كه شما سر داور آن بوديد زاييده مستقيم انقلاب است.  يعني اگر انقلاب و جنگ اتفاق نمي افتاد ما هيچكدام از اين نامه ها و وصيتنامه ها و ساير گونه هاي اين گروه را نميداشتيم. آيا اين ژانر توانسته در ميان خيل گونه هاي ادبي پس از انقلاب جايگاه و پايگاه خودش را به دست بياورد؟
نكته بسيار ظريفي است. اما چون بحث اين جشنواره بحث كتاب هاي و شهداي انقلاب نيست و به آنها به طور طبيعي پرداخته نمي شود من بحث را بر دفاع مقدس متمركز مي كنم ولي براي حوزه جنگ باز وضعيت از نظر كمي حداقل به نسبت شهداي انقلاب بهتر است. علتش هم اين است كه متوليان خاصي روي اين بخش به طور تخصصي مشغول پژوهش هستند و همين جشنواره هم جنبه هاي ترغيبي براي كتاب دفاع مقدس ايجاد كرده است.  چنين متولي و چنين جشنواره گسترده همه جانبه اي در حوزه انقلاب وجود ندارد. بنابراين مي بينيم كه از لحاظ توجهات كمي و كيفي وضعيت اين حوزه بسيار بهتر از حوزه انقلاب است ولي اينكه ما توانستهايم در حوزه جنگ به يك جاي قابل قبول برسيم يا نه، من فكر مي كنم در حوزه زندگينامه نويسي و ساير بخش ها ما به چنين جايگاه خوب و مطمئني نرسيده ايم و نتوانسته ايم حق مطلب را براي آنها ادا كنيم. در برابر 200 هزار شهيد دوران دفاع مقدس ما حتي نتوانستهايم 30 درصد آنها را در زندگينامه ها پرداخت و معرفي كنيم. پس باز هم مي بينيم اين همخواني ها در آمار و ارقام هم وجود ندارد. حتي اگر ما يك درصد اين شهدا را به گونه اي تلقي كنيم كه زندگينامه هايشان قابل پرداخت است. باز هم بايد تعداد قابل شمارشي در اين حوزه اثر مي داشتيم. اما مي بينيم اين اتفاق نيفتاده و كل آثار ما در حوزه دفاع مقدس بالغ بر 6 هزار عنوان است.

آيا اين مشكلات برنمي گردد به اين كه ما در زمينه اسناد و مدارك دست به كارهاي تئوري پردازانه و نظري نزده ايم؟ به نظر شما اهميت اين كارها در برابر نگاه هاي خلاقه به آثار تا چه درجه اي اهميت دارد؟
بسيار مهم است. فقدان كارهاي نظري در اين حوزه بسيار زياد است. شما ببينيد، مثلا در زمينه زندگينامه نويسي يا خاطره نويسي ممكن است جسته و گريخته توسط يك سري افراد محدود مقالاتي به نگارش درآمده باشد يا كتاب هاي خيلي مختصري منتشر شده باشد ولي ما كتاب هاي مفصل و جامع در اين حوزه نداريم. مثلا پارسال بود كه كتاب «چگونه زندگينامه بنويسيم» آقاي سليماني منتشر شد كه تازه آن هم تاليف و ترجمه بود يا مثلا چند سال پيش بود كه آقاي كمري در حوزه خاطره نويسي يكي دو عنوان كتاب منتشر كرد و هيچ گاه اين كتاب ها تكميل و عرضه نشدند. يعني در اين حوزه نظريه پرداز و تئوريسين هاي معدودي داريم كه تعدادشان از انگشت هاي دست هم تجاوز نمي كند. اينها هم آثاري را در اين زمينه به طور دامنه دار خلق نكرده اند و جريانساز نبوده اند. موضوع ديگري كه مي توان از اين منظر به آن پرداخت بحث آموزش است. به هرحال امروزه و در شرايط فعلي هيچ سازمان، نهاد يا ارگاني متولي آموزش در زمينه هاي نويسندگي زندگينامه، نويسندگي خاطره و مسائل ديگر نيست. بله، از نظر من هم كمبود منابع تئوريك داريم و هم كمبود استاد و معلم داريم كه بتوانند افرادي را در اين زمينه تربيت و پرورش دهند. ما الان در دانشگاه كرمان رشته فوق ليسانس ادبيات پايداري تعريف كردهايم ولي آيا واقعا منابع و مآخذ مسلم و علمي داريم براي اينكه در اختيار دانشجو قرار دهيم؟ من فكر نميكنم چنين منابعي داشته باشيم. متاسفانه نسنجيدن جوانب كار در بسياري از موضوعات به ويژه موضوعاتي كه محل توجه و تاكيد ماست باعث شده است كه نتوانيم حرف و سخنمان را پيش ببريم. اين مسئله به اين امر برنمي گردد كه ما حرف جدي و قابل توجه نداريم بلكه مشكلي از اينجا ناشي ميشود كه نتوانسته ايم براي حرف هاي درستمان قالب هاي درست و مناسبي بيابيم كه حرف هايمان را شنيدني، جذاب و قابل تأمل عرضه كند.

همه اين كمبودهایي كه شما اشاره كرديد در آثار ما وجود دارد و متاسفانه چارچوب ها و قواعد مناسبي براي رفع آن پيشنهاد نشده است. اما شما به رغم همه اين كاستي ها متر و معيارهايي را در دست داشتيد كه در بررسي آثار به كار مي بستيد. اين اصول كدام بودند و كيفيت جلسات داوري بخش وصيتنامه چه ويژگي هايي داشت؟ اساسا نوع نگاه شما به اين اسناد چگونه بود؟
ببينيد، عمده داورها داوران كيفي هستند. يعني سال ها در اين عرصه حضور داشته و داوري هايي از اين دست در پرونده شان به چشم ميخورد و در كارشان خبره هستند. داوري هايشان هم خوب و مفيد است. من كه در بعضي از اين جلسات نه تنها در بخش خودم بلكه در ساير بخش ها حضور پيدا مي كنم مي بينم مباحثي كه داوران مطرح مي كنند و به چالش و بحث مي كشند خيلي عميق و تاثيرگذار است و در بيشتر موارد هم ربط مستقيم با كتاب ها و آثار ندارد. اينها زمينه ها و ضرورت ها را مي كاوند و كار را خيلي جدي و با نهايت دقت به قضاوت مي نشينند. در واقع اين كتاب ها بهانه اي شده براي طرح اين قبيل موضوعات و بحث و بررسي در چارچوب هاي نظري. با صورت گرفتن چنين جلساتي داوري ها ورز مي خورد و انتخاب ها از نهايت دقت برخوردار مي شود. من واقعا با ديدن اين چيزها غبطه مي خورم كه اي كاش مسائل و مباحث اين جلسات ضبط و پياده مي شد، تنظيم مي شد و نشر مي يافت، چون اين جلسات فرصت هاي مغتنمي هستند كه در نبود نقد و نظر حرف هاي تا اندازهای عطش را برطرف مي كنند. ما بعد از اين ممكن است تا جشنواره سال آينده ديگر نتوانيم يك گروه متخصصي را جمع كنيم كه روي خاطرات، زندگينامه ها، شعر، داستان، جنگ و وصيتنامه ها نظرات تخصصي و ارزنده متمركز شده و چيزهاي دندان گيري ارائه دهند. ما سعي كردهايم كه با انتشار مجموعه اي از مقالات كه از داوران خواسته ايم تحويل بدهند به اين حوزه و كمبودهاي آن تا حدي سرپوش بگذاريم.

منظورتان بيانيه هاي بخش هاي داوري است؟
نه، بيانيه كه جايگاه خودش را دارد و اصول و مواضع آن متفاوت است. در واقع مقصود من مقالاتي است كه قرار است گردهم آمده و به صورت مجموعه اي دقيق و منظم تحت عنوان «كتاب سيزدهم» نشر و عرضه شود. آنچه داوران در اين مقالات ارائه مي كنند به گونه اي شامل مباحث داخل جلسات و بحث ها و چالش هاي آن خواهد بود و در واقع عصاره و چكيده اين نشست ها در آن نمود پيدا خواهد كرد. ولي به طور كلي مي خواستم بگويم كه جلسات داوري ما از كيفيت بسيار خوب و مفيد فايده اي برخوردار بوده است و مباحث مطرح شده در آنها قابليت اين را دارد كه پياده سازي و تنظيم شده و به مخاطبان علاقمند از هرنوع و دسته عرضه شود. به ويژه كساني كه در اين عرصه گرايش هایي ندارند و به طور تخصصي كارشان را به ادبيات جنگ و دفاع مقدس پيوند زده اند و از اين مجرا به دستاوردهاي آن دليران و دلاوران نگاه هنري مي اندازند. من توصيه مي كنم اين چنين كارهايي توسط اصحاب قلم و اهل فرهنگ ادامه پيدا بكند تا جوانب ماجرا روشن شده و اين ادبيات كه زحمات زيادي براي آن كشيده شده است به جايگاه لازم و واقعي خودش برسد.

شما تجربه بسياری در زمينه نويسندگي و داوري در حوزه هاي مختلف و گونه هاي بسيار داريد. چه توصيه هايي براي اين بخش ها يا به طور گسترده تر براي بخش هاي مختلف جشنواره مدنظرتان هست؟
فقط به طور كوتاه عرض مي كنم كه قاعدتا وقتي جشنواره دارد سال به سال پيچيده تر شده و دشواري هاي آن افزايش مي يابد و كتا بها تخصصي تر و علمي تر مي شوند و به حوزه هاي جديد سرك مي كشند كار ما هم به عنوان داور، سر داور، دبير و مسئول اجرايي اين امر سخت تر مي شود. من مي بينم اتفاق هاي جديدي مثل بازآفريني خاطرات به تازگي شكل گرفته و كتاب هايي در اين حوزه در دست انتشار است. اميدوارم اين كارها به سرانجام خوبي رسيده و بتواند در عرصه ادبيات انقلاب راهگشا باشد. به هر حال ما بايستي داوران و ارزيابان جديدي در اين حوزه به دست بياوريم چون بسياري از كساني كه در اين حوزه ها كار انجام مي دهند ممكن است به دلايلي در دسترس نباشند و ما نتوانيم از حضورشان استفاده كنيم. مثلا بعضي از داوران دوره قبل مسئوليت اجرايي گرفته اند و فرصت حضور در اين جلسات را ندارند. بعضي از داورها مثل آقاي فروغي كه در اين جشنواره از ايشان تجليل خواهد شد مرحوم شدند. ما نياز داريم به اينكه داوران جديدي را آموزش دهيم و در اين حوزه وارد بكنيم. گونه هاي جديدي هستند كه ما بايد با آنها مواجه شويم و معيارها و فرم هاي ارزيابي شان را تهيه کنیم و در بياوريم. همچنین باید اعتبارات بسيار بيشتري براي حوزه هاي جمع آوري، ارزيابي، اطلاع رساني و نقد و بررسي فراهم كنيم ودولت و به تبع آن بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس بودجه و هزينه هايي را براي اين امر اختصاص دهند كه بتوانيم در سالهاي آينده به گونهاي كه در شأن داوران، نويسندگان و افراد ديگر باشد، از آنها  قدرداني و سپاسگزاري كنيم.

منبع: ویژه نامه سیزدهمین جشنواره دوسالانه دفاع مقدس، صفحه 56


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.