اشاره:
دهم فروردین گذشته سومین سالگرد درگذشت فریدون آدمیت بود. او از جمله ناموران معاصر است که دیدگاه های متضادی دربارهاش وجود دارد. محمود فاضلی در مقالۀ زیر ضمن اشارهای گذار به زندگی او، دربارۀ استفعفایش از کار در وزارت خارجه نکاتی از زندگی او ارایه می کند که خواندنی است.
از خوانندگان گرامی به خاطر قدری دیرکرد در ارایه این مقاله پوزش می طلبیم.
از نکات مهم زندگی فریدون آدمیت ورود وی به وزارت امور خارجه و چگونگی و دلایل استعفای او از این وزارتخانه است. او تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه دارالفنون گذراند و در دوران دانشجویی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در خرداد 1318 به مدت هشت ماه در وزارت پست و تلگراف کار کرد. اما به دنبال تشویقها و حمایتهای حکیم الملک (یکی از دوستان قدیمی پدرش) در اوایل فروردین ۱۳۱۹ به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. حکیم الملک حتی پس از مرگ عباسقلی خان آدمیت (پدر آدمیت) توانسته بود مانع دلسردی وی از تحصیل گردد. وی در ۱۳۲۱ و پس از سه سال موفق به دریافت دانشنامه لیسانس شده و از دانشگاه فارغ التحصیل شد. پایاننامه وی درباره زندگی سیاسی میرزا تقی خان امیر کبیر بود که با مقدمه استادش محمود محمود انتشار یافت.
وی بر آن شد که تحصیلات خود را در اروپا و آمریکا ادامه دهد. آدمیت در کنار انجام مأموریت اداری در انگلیس، وارد مدرسه عالی علوم سیاسی و اقتصاد لندن شد. با اینکه خانواده وی اصرار داشتند او به مدرسه «السنه شرقیه» برود، اما چون علاقهای به شرق شناسی نداشت، توجهی نکرد و رشته ای که از آن به «علوم غربیه» تعبیر کرده، برگزید. آدمیت پس از پنج سال تحصیل در رشته تاریخ و فلسفه سیاسی در 1328 به درجه دکتری دست یافت. عنوان رساله دکتری وی روابط دیپلماتیک ایران با انگلیس روسیه و ترکیه عثمانی (1815 – 1830) است. آدمیت در ۱۳۳۰ به عنوان جوانترین سفیر ایران در سازمان ملل معرفی شد.
آدمیت در طول فعالیت در این وزراتخانه سمت های متعدی از جمله معاونت اداره اطلاعات و مطبوعات، معاونت اداره کارگزینی، دبیر اول نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل متحد، رایزن سفارت ایران در سازمان ملل، مدیر کل سیاسی وزارت خارجه، مشاور عالی وزارت امور خارجه، معاون وزارت امور خارجه و ... را تجربه کرد. او در مقام سفیر نیز تصدی سفارتخانه های ایران را در هلند، شوروی سابق، فیلیپین و سرانجام هندوستان را بر عهده داشت.
در پی انتصاب وی به سفارت ایران در هند، محمدرضاشاه در استوارنامه او چنین نوشت: « ... لازم می دانیم یکی از مامورین شایسته و مورد اعتماد خود را به سمت سفیر کیبر و نماینده فوق العاده در آن کشور تعیین نماییم. بنابراین جناب دکتر فریدون آدمیت را به سمت سفیرکبیر منصوب می داریم». بخشی از نامه شاه به رئیس جمهوری وقت هند از سوی مخالفین آدمیت دستاویزی برای حمله به وی مبنی بر اینکه آدمیت همواره مورد حمایت دستگاه حاکمه پهلوی بود، قرار گرفت. در حالی که نگارش چنین نامههایی که به قصد معرفی رسمی نمایندگان کشورها صورت می گرفت امری طبیعی بود. وی حدود بیست سال مقام «داور» بینالملل را در دیوان دائمی داوری لاهه برعهده داشت. او دوران هشت سالۀ کار در سازمان ملل را از نظر تجربه کاری، ارجمندترین دوران خدمت رسمیاش می داند. وی پس از آخرین مأموریت خود در هند در تیر 1344 با سمت مشاور عالی سیاسی به کار خود ادامه داد.
وی در 5 شهریور 1347 طی نامه سه کلمهای خود «تقاضای بازنشستگی دارم» به وزیر امور خارجه وقت ایران به خدمت رسمی خود پایان داده و خواستار بازنشستگی زود هنگام شد. متن نامه وی بدین شرح است:
«جناب آقای وزیر امور خارجه،
تعقیب مذاکرات روز شنبه دوم شهریور ماه و پیشنهادِ جنابعالی مبنی بر این که علتِ معذور بودنِ خود را از قبولِ نمایندگیِ دولت در کمیسیونِ «تعریفِ تجاوزِ» مللِ متحد کتباً اعلام دارم، اینک مطلب را هرچه کوتاه تر و فشرده تر باطلاع می رسانم . چند سالِ پیش که مسآله تعریفِ تجاوز در مللِ متحد مورد گفتگو و مطالعه بود، اینجانب و دکتر «آلفارو» که حالا قاضیِ «دیوانِ بینالمللیِ دادگستری» است فرمولِ مشترکی در خصوصِ تعریفِ تجاوز عرضه داشتیم که در گزارشِ کمیسیونِ مجمعِ عمومیِ مللِ متحد منتشر گشته است. در انطباقِ عملیِ این فرمول نسبت به ماجرایِ ویتنام و جنگِ عرب و اسراییل - دولتِ آمریکا و اسراییل متجاوز شناخته می شوند و ضمانتِ اجراهایِ مندرج در منشورِ مللِ متحد شاملِ حالِ هردو می گردد.
هرگاه در کمیسیونِ اخیر نماینده دیگری از طرفِ دولتِ شاهنشاهی شرکت می جست خود را مقید به فرمولِ پیشنهادیِ گذشته اینجانب نمی دانست و به همین ماخذ بیاناتِ نماینده سابقِ ایران برای ایشان کاملاً الزام آور نبود. اساساً می توانست موضوع را به نحو دیگری برداشت کند که آن دشواری پیش نیاید اما هرآیینه اینجانب در آن کمیسیون شرکت می نمودم ناگزیر به دفاعِ همان فرمولِ سابقِ خود بر می خاستم و به هر قطعنامه ای که احیاناً بر آن پایه مطرح می گردید رایِ موافق می دادم. به عبارتِ دیگر آمریکا و اسراییل را متجاوز می شناختم و از نکوهشِ کارنامه اعمالِ آنان باز نمی ایستادم. و هرگاه امروز آن کمیسیون برپا می گشت همان رویه را در مورد تعرض شوروی نسبت به چکسلواکی اتخاذ می نمودم. زیرا حکومتِ قانون تبعیض بردار نیست و آمریکا و روسیه و اسراییل هیچکدام در تعدی دستِ کمی از دیگری ندارد و هرسه متجاوزند و سیاستِ هر سه دولت در خورِ تقبیح و محکوم کردن.
هر شیوه دیگری در کمیسیونِ مزبور پیش می گرفتم بر اعتبار و حیثیتِ این جانب به عنوانِ نماینده سابق چیزی نمی افزود. برعکس مرا به بی اعتقادی در گفتار و نااستواری در عقیده منسوب می کردند. بی گمان تصدیق می فرمایید که این تغییرِ روش از طرفِ شخصِ واحد و معینی در دستگاههایِ بینالمللی پسندیده نیست. دیگر این که اینجانب ناسلامتی یکی از داورهایِ «دیوانِ دائمی داوری» هستم و مجمعِ عمومی مللِ متحد نیز آن را اِبرام کرده است. شایسته داورِ بینالملل نیست که روزی خودش قاعده و فرمولی را عرضه بدارد و روزِ دیگر که پایِ انطباقِ عملیِ آن به میان کشیده میشود از آن روی برتابد و زیرِ پا نهد. راستش این که این جور کارها با آیینِ زندگیِ نگارنده سازگار نیست گرچه سنت متبوع و مذهب مختار باشد. هرکدام از آن دو سبب که عرض شد کافی بود که مرا از آن ماموریت معاف گردانیده باشد. اینگونه امور همه وقت و همه جا و در هر نظامِ مدنی پیش می آید و قابلِ تفاهم شمرده می شود. حقیقت این که وزارتخانه متبوع به حق می بایستی خرسند گشته باشد که از قبولِ آن مآموریت خود را معذور دانستم.
این نکته نیز ناگفته نماند که مسئولیتِ امر مطلقاً و منحصراً به عهده خودِ اینجانب است. و هر اداره و شخصِ دیگری از هرگونه مسئولیتی یکسره آزاد و مبراست زیرا همکارانِ محترم حسن نیت را به کمال رسانیده اند و از ایشان تشکرِ قلبی دارم. بیش از این تصدیع نمی دهم.
امضا فریدون آدمیت(۱)»
هما ناطق در مقاله خود با عنوان «استادم فریدون آدمیت» در خصوص فعالیت آدمیت در وزارت خارجه چنین می گوید:
«در ضمن، در دوران همکاری پی بردم که آدمیت نوشتهها و گزارشها و نطقهایی هم در کمیسیونهای سازمان ملل دارد که کمتر از آنها یاد می کند؛ شاید از این رو که از خط فکریاش بیرون بودند. مهم ترین این نوشتهها کتاب انگلیسی زبان «بحرین» است که در «حاکمیت ملی» ایران بر آن جزیره نگاشت. این اثر در آمریکا انتشار یافت و بر پایه اسناد و مدارک ایرانی و فرنگی ناشناخته بسیار استوار است. سرانجام باید از رساله دکتری او یاد کرد: روابط دیپلماسی ایران با انگلیس و روس و عثمانی 1830- 1815. این اثر هنوز زیر چاپ نرفته است. اما می دانید شغل رسمی او خدمت در وزارت امور خارجه بود. شنیدم که جوان ترین مدیرکل سیاسی و وزیر مختار و سفیر کبیری بود که وزارت امور خارجه به خود دیده بود. گویا کارنامۀ او در سازمان ملل متحد بسیار درخشان است، خاصه از این بابت که کمیسیونهای تخصصی ملل متحد به او مجال می دادند که دانش سیاسی اش را به کار گیرد. من در این باره اطلاع زیادی ندارم. به آسانی می شود تسلط او را در زبان دیپلماسی، در سبک تحلیل او از اسناد سیاسی بازیافت. آزادمنشی او در خدمت رسمی قرینه استقلال رأی و آزادمنشی علمی اوست. فقط در چهل و دو سه سالگی بود که از شغل فعال رسمی دامن فراچید و سپس در یک نامه سه کلمهای (نه کمتر نه بیش تر) به وزارت امور این جمله او ضرب المثل شد، گرچه تقاضای او بدون مشاجره تند با وزیر وقت انجام نگرفت! این قضیه را از خودش شنیدم که می گفت و می خندید.»
وی پس از استعفا از وزارت امور خارجه به فعالیتهای فرهنگی روی آورد و کتابهای متعددی نگاشت كه تقریباً تمام آنها در حوزه تاریخ معاصر ایران هستند. از آن جمله می توان به اندیشه ترقی و حكومت قانون در عصر سپهسالار، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، و امیركبیر و ایران اشاره کرد.
وی به عنوان یک دیپلمات باتجربه وزارت خارجه با درخواست بازنشستگی زود هنگام وارد تحقیق و پژوهش در عرصۀ تاریخ تفكر معاصر میشود و فعالیتهای علمی خود را در زمینۀ روشنفكران و مشروطه متمركز میسازد و در این زمینه، مقالات و كتابهای متعددی را منتشر میکند. از دیدگاه آدمیت تاریخ، یکی از رشتههای دانش است که همانند آنها با روش علمی باید آموخته شود. از منظر وی کار مورخ گردآوردن واقعیات از هر قبیل و تلمبار کردن آن به صورت خشکه استخوان در موزه آثار باستانی نیست. آنچه روح و معنا می دهد گنجاندن کل ریزه وقایع در متن تاریخ نیست؛ بلکه دست یافتن به گذشته زنده و شناخت جریان تاریخ است. دکتر آدمیت دهم فروردین ۱۳۸۷ در بیمارستان تهران کلینیک درگذشت و یازدهم فروردین در مقبره خانوادگیاش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)بخارا، شماره ۶۵، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۷، صص ۲۱ و ۲۲.
محمود فاضلی