هنوز دير نشده...
تاريخ شفاهی و جايگاه آن در تاريخ نگاری، بحثی است كه از ديرباز در كشور ما مورد توجه قرار داشته است. تمسك به تاريخ شفاهی بحث جديدی نيست و مسلمانان در اين زمينه از تاريخ نگاری، يد طولايی دارند. در منظومۀ علوم اسلامی يكی از چيزهايی كه از طريق آن به معارف دسترسی پيدا میكنيم، روايت هايی است كه از معصومين ذكر میشود و برای اين كه اين روايتها به درست ترين شكل در دسترس ما قرار گيرد، از علومی مانند دراية الحديث و رجال استفاده ميشود.
اما در تاريخ نگاری مكتوب - چه آن چه نويسنده مینگارد، از چيزهايی كه به نظر خودش میرسد باشد يا نظر محققان را تدوين كند - معمولاً تمام واقعيتها را مشاهده نمی كنيم. اين مسأله دلايل مختلفی دارد. يكی از دلايل میتواند اين باشد كه در ميان اتفاقاتی كه رخ میدهد، همۀ مسايل به گونه ای نيست كه بتواند به شكل علنی مطرح و مكتوب شود. مثلاً در زمينۀ كودتای 1299 رضاخان، تعدادی از اسناد وجود دارد كه رسماٌ دخالت انگلستان را در كشور ما اثبات میكند. البته طبيعی است اسنادی كه دقايق و ظرايف اين كودتا و نقش انگليسیها در آن را برملا میكند، منتشر نشده و به همين دليل در اختيار ما نيز قرار ندارد، اين اسناد كه اشارۀ صريحی به اين موضوع دارند – با وجود گذشت 90 سال هنوز از سوی انگليسیها منتشر نشده اند، اما از اسناد موجود هم، چنين برمی آيد كه انگلستان در اين ماجرا دخالت كرده است. در كنار اين دو مورد، تاريخ شفاهی كودتای رضاخان را هم داريم؛ يعنی بسياری از كسانی كه در آن دوره حاضر و ناظر بوده اند، با صراحت از نقش انگليسیها و كانون های پنهانی آنها در ايران ياد میكنند. بنابراين تاريخ شفاهی در چنين مواردی، تكميل كنندۀ تاريخ مكتوب است و میتواند ابعاد پنهان وقايع و اتفاقات تاريخی را كه معمولاٌ در اسناد ذكر نمی شود، آشكار كند.
آسيبها و چالشها
در تاريخ شفاهی، فردی كه نقل كننده يك واقعه يا خاطره است، معمولاٌ سعی میكند لغزش های خود را پنهان كند يا اين لغزشها را به گردن ديگران بياندازد و در موارد مهم و مثبت، به گونه ای نقش خود را برجسته و نقش ديگران را كم رنگ كند. اين آسيب هايی است كه در تاريخ شفاهی وجود دارد و بر اين اساس ممكن است فرد، دست به تحريف واقعيت و دروغ گويی بزند. البته گاهی گوينده تاريخ شفاهی، نه میخواهد چيزی را تحريف كند و نه قصد دروغ گويی يا كم رنگ كردن نقش ديگران و پر رنگ كردن نقش خود را دارد، اما از ديدگاهی به ماجرا نگاه میكند كه او را دچار اشتباه در ديد و نهايتاٌ برداشت نادرست میسازد.
انسانها در مقاطع مختلف زندگی، از منظرهای مختلفی به اتفاقات دور و بر خود نگاه میكنند و به همين دليل اين احتمال وجود دارد كه نتوانند پديده ای خاص را به طور كامل مشاهده كنند. در چنين مواردی، تاريخ شفاهی چندان اعتباری ندارد و ارزش خود را از دست میدهد. در ماجرايی مانند كودتای 1299، بعضی از افراد جامعه متوجه میشوند كه پشت كودتا دستان پنهان انگلستان به شدت فعال است، اما عده ای نيز اسير ادعاهای استقلال طلبانه كودتاگران میشوند. زيرا كودتاگران خود را به عنوان يك جريان مستقل ملی معرفی میكردند كه آمده تا به مسايل ايران سر و سامان دهد. بنابراين كسی كه از اين منظر به كودتا نگاه میكند، نمیتواند روايت جامع و مانعی از آن ارايه دهد و گاهی نيز دچار تناقض گويی میشود.
نكته ديگر در رابطه با اعتبار تاريخ شفاهی، جايگاه مصاحبه كننده و مصاحبه شونده است. همان گونه كه گفته شد، مصاحبه شونده به طور طبيعی سعی دارد نقش خود را پررنگ كند. همچنين ممكن است از ديدگاهی به همه چيز نگاه كند كه او را در ديدن وقايع و پبه خاطره، به اشتباه بياندازد. مصاحبه كننده در مواجهه با چنين مواردی، بايد جلوی لغزش های مصاحبه شونده را بگيرد و او را هدايت كند. مثلاٌ با استدلال و منطق او را مجاب كند كه به گزافه گويی و يا كم رنگ كردن نقش ديگران و پر رنگ كردن نقش خود دست نزند. بنابراين اگر مصاحبه كننده با با اشراف و اطلاع كامل نسبت به آن چه رخ میدهد و مصاحبه ای كه گرفته میشود عمل كند، تا حدود زيادی میتواند جلوی آسيب هايی را كه مصاحبه شونده خودبه خود در معرض آن قرار دارد، بگيرد.
دسترسی به اسناد میتواند در اين زمينه بسيار به مصاحبه كننده كمك كند، اما برخورداری از شم قوی تاريخی برای مصاحبه كننده بسيار واجب است. اگر مصاحبه كننده زكام باشد و نتواند بوی اتفاقات و جريانات را از لابلای اسناد و گفتهها درك كند، دچار خطا میشود. در مرحله بعد، وظيفه خوانندگان و ديگر افرادی كه در آن حوزه نقش داشته و يا دارای اطلاع هستند، اهميت میيابد. به اين معنی كه بالاخره گفت و گويی صورت میگيرد و مصاحبه شونده و مصاحبه كننده تمام تلاش خود را صرف میكنند تا روايتی از تاريخ را در دسترس مردم (به طور عام) و هم در دسترس كسانی كه خود در آن تاريخ حضور داشته و ناظر يا نقش آفرين بوده اند (به طور خاص)، در چنين مواردی، روايتها و نقدهای مخاطبان خاص، میتواند هر روايت تاريخی را به مسير صواب نزديك تر كند.
مصاحبه كننده بايد روايت های مختلف را بخواند و با اين دستمايه، سراغ افراد مختلف برود تا بتواند به جرح و تعديل اظهارات آنها بپردازد. اين نكته در نقد تاريخ شفاهی بسيار مهم است. بايد روايت های ديگرانی را هم كه در همان زمينه فعال بوده، دارای خاطره هستند و يا خود در آن ماجرا نقش آفرين بوده اند، به صحنه آورد تا امكان پالايش و نزديك شدن به واقعيت برای مخاطب فراهم شود. ممكن است چندين نفر در يك واقعه، درگير باشند و هر كدام از منظر و يا تحليل خود به آن نگاه كرده و همان را نيز منعكس كند. اگر روايت های اين چند نفر را كنار هم بگذاريم و فارغ از جانبداری شخصی، به قضاوت بنشينيم، میتوانيم كم آسيب تر به واقعيت برسيم.
چه بايد كرد؟
ما بايد هم زمان دو كار مهم را انجام دهيم. اولی دارای جنبه ايجابی و ديگری دارای جنبه سلبی است. نخست بايد جريان تاريخ شفاهی را در كشور با دقت بيشتری دنبال كرد و به آن علمی تر نگاه كرد. بايد از اين روش كه ضبط صوتی جلوی كسی گذاشته شود و او هم هر چه ميل دارد بگويد و بعد منتشر شود، دست برداشت البته در برخی موارد و برای برخی مصاحبه شوندهها كه در معرض كهولت سن هستند و هر چه فاصله زمانی بيشتر شود، ممكن است اطلاعات آنها از بين برود و دسترسی به آن ديگر ممكن نباشد، بايد روش های ساده و سريعی را در پيش گرفت. اما به هر حال مصاحبه كننده بايد ابتدا بر موضوع اشراف پيدا كند و بعد به سراغ مصاحبه شونده برود و تنها در همين حد نيز متوقف نشود. با هر مصاحبه، افق جديدی پيش روی مصاحبه كننده باز میشود و بعد از آن او بايد بتواند با يك سری سوالات تكميلی، دوباره سراغ مصاحبه شونده برود. اين سوالات ممكن است باعث شود بعضی از زوايای وقايع كه از ذهن مصاحبه شونده به طور موقت پاك شده، احيا شوند. كه اين جزييات بيشتر میتواند مصاحبه كننده را به افق های جديدتری برساند. اين بخش، میتواند آسيب را از سرچشمه، كم يا برطرف كند.
اما كار ديگر اين است كه موسساتی به طور تخصصی نقد و بررسی چيزهايی را كه تاكنون در زمينه تاريخ شفاهی منتشر نشده، در برنامه خود قرار دهند. به نظر اين مساله به آن چه كه توقع داريم رخ دهد، كمك فراوانی میكند. يعنی هم مصاحبه كننده میكوشد روش های خود را اصلاح كند و هم مصاحبه شونده میداند كه چشم های ناظری وجود دارد كه اظهارات او را خوانده، با ديگران مقايسه كرده و به نقد میكشد. اين طور نيست كه هر كسی هر چه توانست و خواست بگويدو ديگران تنها شنونده باشند و بپذيرند. اگر مؤسساتی در اين زمينه فعال شوند و منابع تاريخ شفاهی را در مواردی كه در يك موضوع خاص موجود است، كنار يكديگر بگذارند و بررسی كنند، اتفاق مباركی رخ خواهد داد. البته در چنين شرايطی ما با انواع و اقسام اظهاراتی كه همديگر را نقض میكنند مواجه میشويم. اما برای رسيدن به حقيقت چارهای جز اين نيست. دست كم در حوزه تاريخ نگاری انقلاب اسلامی، بايد هر چه زودتر اين راه را باز كرد. هنوز بسياری از افرادی كه تاريخ شفاهی موجود را گفتهاند، در دسترس نيست. میتوان دوباره به سراغ آنها رفت و آنها را مورد پرسش قرار داد. اين زمان نبايد از دست برود.
همچنين بايد فرهنگ نقد را در كشور تقويت كنيم. متاسفانه گاهی حوزه نقد با تسويه حساب اشتباه گرفته میشود و فضای بدی به وجود میآيد كه به توهين و خفيف كردن افراد منجر میشود و اين پسنديده نيست. اما بايد فرهنگ گفت و گو را بين خود و جامعهمان رواج دهيم. هيچ مشكلی نيست كه در حوزه مسايل علمی و فرهنگي، با تكيه بر گفت و گو و شنيدن اقوال مختلف، كار خود را دنبال كنيم. اصولا در مسير فرهنگ نمی توان با ابزار ديگری سخن گفت. اين باعث میشود كه فرهنگ نقد و گفت و گو را با پرهيز از جناح بازی و توهين رواج دهيم. وقتی اين فرهنگ رواج پيدا كند، خود به خود بسياری از اظهاراتی كه میشنويم و يا میخوانيم، مورد نقد عالمانه قرار میگيرد. رواج اين فضا باعث میشود كه از اين پس، اگر كسی خواست صحبتی كرده يا چيزی بنويسد، با احتياط بيشتری دست به قلم برده و يا زبان به سخن باز كند.
دكتر موسی فقيه حقانی
منبع: هفته نامه خبری - تحلیلی پنجره، سال دوم، شماره 80، شنبه 16 بهمن 1389، صفحه 30