"با یاد خاطره" به چاپ دوم رسید
کتاب با یاد خاطره نويسنده: علی رضا کمری جلد اول ناشر: سوره مهر(وابسته به حوزه هنری) چاپ دوم محل چاپ: تهران سال چاپ: 1389
چاپ دوم کتاب "با یاد خاطره" توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. این کتاب، در آمدی بر خاطره نویسی و خاطره نگاشته های پارسی در تاریخ ایران است. جلد اول كتاب "با یادخاطره"؛ درآمدیبرخاطره وخاطره نگاشته های پارسی درتاریخایران، حاوی دو بخش است:
بخش اول: كلیات ( فصل اول با نام « كلیاتخاطره » ، فصلدوم موسوم به « كلیات خاطره نویسی وخاطره نگاشته ها »)
و بخش دوم: تاریخ نگاشتهها ازآغاز تااسلام ( فصلاول تحت نام « آثارپارسی باستان » حاوی مطالبی پیرامون عهد زرتشت و دوران مادها و پارسه ؛ فصل دوم با عنوان « آثار پارسی میانه » دربرگیرنده دوره اشکانیان و ساسانیان).
علیرضا کمری، نویسنده کتاب، درباره اثرش می گوید : «كتاب ”با یاد خاطره“ یك كتاب تألیفی، تحریری است؛ اما از آنجاكه ما پیشینه و پشتوانهای در خاطره نویسی نداریم، لذا نتوانستم از منبعخاصی استفاده نمایم .دركتاب حدوداً به سیصد منبع اشاره شده است. در واقع من این كتابها را به خدمت اندیشه خود گرفتم. هرچنداگرمیخواستم”بایادخاطره“راتفصیلیبنویسم، حدود500صفحهمیشد؛ اما در200صفحه خلاصه و فشرده شده است.»
کتاب ”با یاد خاطره“ در نهایت به سه جلد ختم خواهد شد که اینک جلد اول آن تقدیم خوانندگان شده است. جلد دوم ، مشتمل بر نقل ونقد گونه ها ونمونه های خاطره نگاشته ها درادوار ادبی وتاريخی ايران بعد از اسلام تا انقلاب اسلامی است وجلد سوم به طور مستقل به بحث درباره چند وچون خاطره نويسی وخاطره نگاشتههای جنگ ودفاع مقدس می پردازد و ازنظر مؤلف، جلد اول ودوم مقدمهای هستند برای مباحث جلد سوم كتاب.
برای آشنایی بیشتر با این کتاب، لازم دانستیم "پیشگفتار" و "سرآغاز" چاپ دوم این کتاب را در ادامه بیاوریم:
پيشگفتار:
با نام خداوندِ كارسازِ بندهنواز، كه يادش مایهی آرامش دلها و سببسازِ جمعيتِ خاطرِ پويندگان و رهنماىِ روندگانِ طريقِ صواب و رهانندهی از پريشانىِ اوهام و اَضلال است. در اين ديدار اولين و سطور نخستين، به رسم متعارف لازم مىنمايد شمّهاى از چگونگى پيدايى اين اثر از آغاز تا انجام آن بهاختصار گفته آيد. «با ياد خاطره»، از آن هنگام كه به صورتى مُبهم در ذهن نقش بست و در طى توالى سالها بهمرور سامانى معلوم گرفت تا آنگاه كه گام به گام به منزلِ نخست خود رسيد و فراروى ديدار قرار يافت، سرگذشتى ناهموار و نارام را از سر گذرانده است. تابستان سال 1366 وقتى در مقام بررسى خاطراتِ مكتوبِ مربوط به جنگ، براى يافتن موازين شناخت و تعریف روشن و قانعکنندهای از «خاطره» و گونههای آن به مباحث نظریِ ادبی و تاریخی رجوع کردم، دریافتم نهتنها در این موضوع اثری درخور بهدست نیست، اشارات و اظهاراتِ موجود در برخى مقالات و مطاوى كُتب، چندان وافى به مقصود و اطمينانبخش نمىتوانند بود. اين احساس فقر و فقدان، داعيهاى در راقم پديد آورد كه به قدر توان اندك و دانستههاىِ محدود، براى شناخت اين مقوله به سعى و سهم خود همت و اقدام كند؛ و من ناگزير، براى حصولِ مطلوب، مىبايست از يكسو همان گفتهها و نوشتههاى پراكندهی موجود را از نظر مىگذراندم و از سويى ديگر خود را از قبول و تأثيرپذيرىِ تام و تمامِ محتواى آنها ايمن مىداشتم؛ زيرا محتواى بعض مطالب، موجب انحراف و فروبستگى فكر مىشد، از آن جمله به خلاف تصور شايع مندرج در بعضى از آن اشارات و مقالات ـ كه خاطرهنويسى را عرصه و جريانى نوظهور میانگارند ـ بدین نکته وقوف نسبی داشتم که خاطرهنویسی، و خاطرهنگاشتهها، را نمیتوان پدیدهای حادث و بیپیشینه خواند و انگاشت. بنابراین، برای پرهیز از این پندار ـ که بیشتر متأثر از ملاحظه سطحی و بیبنیاد به آثار ادبی و تاریخی است ـ ناچار به مطالعه اجمالی و مرور عمده متون و آثار برجاىماندهی تاريخى/ ادبى فارسىِ مربوط به قبل و بعد از اسلام، روى آوردم و با توجه به تصور و تلقىِ فراگيرى كه از حوزهی بحث در نظر داشتم، به نتايج شايانى دست يافتم. اين بازجُست كه حاصل آن اندكاندك در برگههاى يادداشت نوشته و فراهم مىشد، معالاسف، پس از مدتى با تعطيل مواجه گردید و چندى بعد نيز دلمشغولى نخستِ مرا، اشتغالاتِ ناخواست ديگر، به خود متوجه كرد، آنسان كه نتوانستم با فراغ بال از آغاز تا انجام، همت خود را يكرويه و تمام مصروف اينكار سازم. تا اينكه برگزارى «نخستين سمينار بررسى ادبیات انقلاب اسلامی» در دی ماه 1370 در دانشگاه تهران، زمینهای فراهم آورد تا بخشی از این پژوهش ناتمام با نام «درآمدی بر خاطرهنویسی و خاطرهنگاشتهها در گسترهی ادب مقاومت و فرهنگ جبهه» به صورت مقاله عرضه، و یکی دو سال بعد همان مقاله با افزودن مبحثى ديگر، به صورت كتابچهاى با نامِ يادشده منتشر شود.[1].
پس از نشر اين اثر، به تصور اينكه ديگران اين آغازه را به سرانجام خواهند رسانيد و نيز به سبب گرفتارىهاى حادث، به ادامه و تكميل بحث نپرداختم. افزون بر اين دوران فترت و ابتلايى كه از سال 1372 تا 1375 به درازا كشيد، مانع ديگرى در تداوم و تكميل اين پژوهش شد. با اين همه، در طى اين مدت بىآنكه چيزى از آن تعلقخاطر به موضوع و دستيابى به هدف نخستين كاسته شود، بهندرت و در جنب كارهاى جارى به افزودن يادداشتها و نكتههاى تازهياب مىپرداختم. امّا آنچه بار ديگر مرا بر ادامه و اتمام این کار واداشت نشر نوشتارها و شِبهمقالههایی دربارهی خاطرهنویسی و تعریف مبتنی بر ذوق و اظهار رأی کسانی بود که با جای دادن خاطرات در جنب داستاننویسی، آن را يكسره گونهاى ادبى مىپنداشتند ـ و همين، بعدها موجب پيدايش گِروش و نگرش خاصى در نشر «خاطراتِ جنگ و دفاع مقدس» شد. علاوه بر اين در همين احوال و ايام اصرار بعضى دوستان و همكاران ـ كه از سابقهی اين پژوهش كموبيش اطلاع داشتند ـ به تكميل و عرضهی آن، علىالخصوص ترغيب و تقاضاى آقايان محمدقاسم فروغى و احمد دهقان، موجبات ياد و بازيافتِ اوراقِ زردگونشده در گذر سالهاى مُتمادى را در من زنده كرد. بارى، چنين بود و شد تا بخش نخست اين تحقيق، سرانجام در هيئت مجلد نخست كتاب، در بهار 1379 فراهم آمد و به انجام رسيد.
تأليف و تحرير با ياد خاطره، در سه جلد طرحريزى شده است. بخش نخستِ جلد اول (كتاب حاضر) دربرگيرندهی كلياتى دربارهی خاطرهشناسى، خاطرهنويسى و خاطرهنگاشتهها به شيوهی ايجاز و اختصار است. بخش دوم همين كتاب ـ ضمن مرور تاريخ ايران ـ به ذكر مصاديق و موارد موضوعهی بحث در آثار تاريخىادبى ايران قبل از اسلام اختصاص دارد. جلد دوم ـ كه اكنون نيمى از آن نوشته شده ـ مشتمل بر نقل و نقدِ گونهها و نمونههاى خاطرهنگاشتهها در ادوار ادبى و تاريخى ايران بعد از اسلام تا انقلاب اسلامى ايران است. جلد سوم، مستقلاً به بحث دربارهی چندوچون خاطرهنويسى و خاطرهنگاشتههاى جنگ و دفاع مقدس مىپردازد. مؤلف چنين مىانگارد كه دو مجلد اول و دوم، مقدمه یا زمینهپرداز مباحث موجود در جلد سوم خواهند بود. زیرا برآن است که ظهور «نهضت خاطرهنویسی و ادبیات خاطرهنگاری در ایران» بر واقعهی انقلاب اسلامی، علیالخصوص رخداد جنگ ایران و عراق استواری و استقرار یافته است.
در اينجا لازم مىدانم از دانشورانى كه پيش از چاپ و انتشار بر اين نوشته نظر نمودند و به دم گرم خود ترديدهاى نگارنده را برطرف كردند سپاس خود را اظهار كنم. از اين شمار، لطف بىدريغ دوست فرهيختهام آقاى دكتر منظورالاجداد و چونان هميشه يارىگرىها و روشنگرىهاى خواهر گرامىام فرانك جمشيدى يادكردنى است. نيز بر ذمهی من است از دوست گرامى و همراه همكار آقاى نصرتالله صمدزاده به سبب نظارت بر حروفچينى و تعهد صفحهآرايى كتاب، به نيكى يادآورم. اما از خوانندگان دقيقالنظر مىخواهم كه به عين عنايت بر كاستىها و لغزشهايى كه در اين كتاب خواهند يافت بنگرند و نظر روشن و رهگشاى خود را ـ به هر صورت كه صلاح مىدانند ـ مطرح سازند و از بیان آنها دریغ نورزند. زیرا نقد و ایضاح بخشها و حتی تمامی کتاب به شرط رعایت انصافِ علمی و نفی و اثبات منطقی، حق خواننده و مخاطب و خواست هر صاحبقلمِ فرهیخته است. آنچه اهمیت اولی و راستین دارد، اعتلای دانش است و اگر اثر و مؤثری معرض تمجید و تذکر قرار میگیرد، تنها از این جهت محل اعتنا و اعتبار است.
فاش مىگويم، نمىتوانم وسواس و ترديد خود را ـ حتى پس از گذر سالها ـ پنهان سازم و برملا نكنم كه هرگاه به وجهى، مباحث گونهگون اين نوشته را در نظر مىآورم، آرزوى افزود و كاست و بازنوشت بخشهايى از آن در دلم قوّت مىگيرد و در خاطرم مىگذرد، چه باك از واگفتن اين حقيقت كه شايد هيچگاه نتوان به مرحله يقين قطعى رسيد، زيرا «همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند» و خداوندِ بارىتعالى از علم خويش «اِلاّ قليلا» به بنده جايزالخطاى خود عطا نفرموده و چه مناسب است در اينجا نقل عبارت عماد كاتب اصفهانى كه مىگويد:
اِنّى رأيتُ اَنَّهُ لايَكتُبُ انسان كتاباً فى يَومهِ اِلا قالَ فى غَدِهِ: لو غُيّر هذا لَكانَ اَحْسَن، و لو زيد كذا لكان يُستَحسَن و لو قُدِّمَ هذا لكانَ افضَل، و لو تُرِكَ هذا لكان أجْمَل و هذا مِن اعظَمِ العِبَر و هو دليلٌ عَلىْ إستيلاء النقصِ عَلى جُملةِ البشرِ. همانا هيچكسى را نديدهام كه امروز چيزى بنويسد و روز بعد نگويد كه اگر اين تغيير صورت مىگرفت نيكوتر بود و اگر آن موضوع اضافه مىشد خوشتر مىنمود و اگر اين مطلب جلوتر قرار مىگرفت خوبتر مىگشت و چنانچه اين موضوع كنار نهاده مىشد زيباتر بود. اين از بزرگترين عبرتهاست و دليلى است بر غلبه نقص بر همهی بشر.[2]
بهار ۱۳۸۹
تكمله و بدرقهی پيشگفتار!
شگفت نيست كه تقدير خداوند با تدبير بندگان موافق نيفتد! تاريخ اتمام نگارش كتاب «با ياد خاطره» (جلد اول)، بهار 1379 بوده است و اينك كه اين تكمله از براى چاپسپارى آن نوشته مىشود برابر است با تابستات ۱۳۸۸
چه كند كز پى دوران نرود چون پرگار هر كه در دايرهی گردش ايّام افتاد
سرآغاز
1. سقراط حكيم، فرزانهی يونان باستان در رسالهی آپولوژى آورده است: «زندگىاى كه عارى از تأمل و معاينه باشد به زحمتش نمىارزد». اين عبارت ساده، گوياى اين نكته است كه زندگىِ آدمى در همه حال توأم با انديشهورزى است، گرچه انديشه و تفكر به حسب مراتب درك و دانايى انسانها متفاوت است. از جمله مظاهر و مصاديق تفكر، كوشش ذهن براى شناخت پديدهها، يافتن مشخصههاى خاص و مشترك امور و تعريف آنهاست. اگر چنين برداشتى از تكاپوى اولیهی ذهن درست باشد، در نَفْس عمل، يعنى درنگ و انديشه، تفاوت چندانى ندارد كه موضوع مورد مطالعه امرى ساده و هرروزه انگاشته شود يا شگفت و ديرياب. تلاش آدمى براى شناخت هستى از نهاد ناآرامِ جهانِ وجود او آغاز مىشود؛ «دانستن» ـ اين واژهی ژرف و شگفت ـ دغدغه و درد موجود بشرى است. همهی دانشها بر پايهی شناخت خود (معرفت نفس) استوار میشود و سرانجام نیز به همان مبدأ نخستین بازمىگردد.
فيلسوفان، زبانشناسان، فرهنگپژوهان و اديبان هر كدام از وجهى و به دليلى به بررسى زبان مىپردازند، در حالىكه زبان بهمثابهی وسيله ارتباط و همانديشى در همهی روابط و لحظههاى زيست آدمى كاربرد دارد و استفاده از آن معطل و مستلزم شناخت و تبيين آنان نيست. اما همين پديده به ظاهر متعارف و شناختهشده، همانند بسيارى ديگر از موضوعات و مسائل پيرامونى ما، وراى كاربرد و آشناوارىاش، از منظر شناخت عميق و تعريف بايسته و همهجانبه، نيازمند بازبينىها و بازشناسىهاى فراوان است. زندگى ما انسانها گر چه در بستر زمان حال جارى است و در عالم واقع قرار دارد، متكى است بر يادها، گذشتهها، خاطرات و رؤياها و آرزوها؛ حدفاصلى بين گذشتهی از دسترفته و آيندهی ناآمده. هيچگاه بشر نتوانسته است بودهها و داشتههاى گذشتهی خود را كتمان كند و تعلقاتِ واپسین زندگی و تجارب شخصی و گروهیاش را به یک سو نهد و تنها در لحظهی حال بهسر بَرد.
بسيارى بىآنكه بدانند، بيشتر در گذشتهی خود غوطهورند تا حال فرارويشان، و يادها و خاطراتْ پيرامونشان را فراگرفته و بىآنكه زبان به گفتِ گذشته باز كنند، زمان سپرىشده را ـ به صورتهاى گوناگون؛ ضمنى، ذهنى، عينى و عملى ـ اعاده مىكنند و چونان ميراث و يادگارى در اندرون و بيرون خود زنده نگاه مىدارند. اين كتاب بر آن است در حدامكان دربارهی اين موضوع مداقه كند و ردّ و نشان آن را در محدودهی خاطرهنويسى و خاطرهنگاشتههاى موجود در گسترهی زبان فارسى و تاريخ ايران بازجويد.
2. دربارهی خاطرهنويسى و خاطرهنگاشتهها تا اين هنگام به زبان فارسى نه تأليف و كتابشناسى قابل اعتنا و اعتمادى فراهم آمده و نه تحقيق مستقل و درخورى انتشار يافته است. و آنچه تا به حال بهصورت مقالات مستقل يا اشاراتِ ضمنى و پراكنده نوشته شده، با آنكه براى مراجعان به اين نوع مباحث سودمند و بعضاً راهگشاست، فاقد ژرفكاوىهاى لازم و اِشراف به ابعاد گونهگون اين موضوع است. البته از باب گزارد حق به مقالات و مطالب اندكشمارِ ارزنده سالهاى اخير و كوشش نشرياتى نظير ويژهنامهی زندهرود، فصلنامهی فرهنگ و ادب و تاريخ (شماره 10 و 11) و نشريهی ياد به ديدهی سپاس بايد نگريست. همچنين بايسته است از اهتمام كسانى كه در دهههاى اخير، اهميت و ضرورت توجه به خاطرات را در تحقيقاتِ ادبى و تاريخى فراياد آورده و به تصحيح و تدوين و نشر خاطرات نامورانِ معاصر پرداختهاند، به نیکی یاد کرد که اگر نبود سعی بلیغ آنان، شناختگى و وقوف بر اين مقوله، براى علاقهمندان و پژوهندگان در حد كنونى نيز فرادست نمىآمد. از جملهی ايشان نام استاد ايرج افشار يزدى و تتبعات عالمانه وى در تنقيح و تصحيح و نشر خاطرات رجال دوران قاجار و افاضات راهگشاى ايشان در مقالههاى مستقل و مقدمه كتابهاى خاطرات، و سيفالله وحيدنيا (پديدآورنده و منتشركنندهی اولين نشریهی تخصصى خاطرهنويسى در ايران بهنام خاطرات وحيد) شايستهی ذكر است.
3. در پاسخ به اين سؤال كه چرا تاكنون دربارهی خاطرهنويسى پژوهش بايستهاى نشده، تنها به اين پاسخ و دليل كه خاطرهنويسى به معناى رايج آن موضوعى بىپيشينه و حادث در ايران است، نمىتوان اكتفا كرد، بلكه دليل اين عارضه را در نظام مطالعاتى و تحقيقاتى مرسوم بايد جست. بهطور كلى دو شگرد و شيوه، منهج مألوف و متعارف تحقيقاتى در ايران بوده است. يكى، روش سنتى دانشگاهى رايج كه معمولاً با نوعى تعلقخاطر مفرط به مواريث كهن و اسلوب گذشته (در مباحث تاريخى و ادبى) همراه بوده كه از ورود به عرصههاى جديد و نگرههاى نوين و روزآمد پرهيز داشته است، و ديگر، هنجار متأثر از رويكرد به آرا و آثار نوين غيربومى كه از طريق ترجمه و منبعث از حركت روشنفكرى بيرون از حوزههاى دانشگاهىِ رسمى به وجود آمده است. تبعيّت متعصبانه از نظام كهن سنتی آموزش و پژوهش ـ که با نگاهِ انکار و تردید به نظریههای جدید مینگرد ـ و بىاعتنايى متجددان به انديشه و آثار گذشتهگرايان، در مجموع به پريشانى و آشفتگى بين سنت و تجدد و ناكارآمدى و عيبناكى نظام فرهنگى علمى دانشگاهى در عرصهی نقد و نظريهپردازى و پژوهش منجر شده است. از اينرو مشاهده مىكنيم كه بهرغم گذشت بيش از نيم قرن از تأسيس دانشگاه تهران ـ سواى تلاش تنى چند از فرزانگان و دانشمردانى كه با تركيب و تقريب دو روش و شيوهی پيشگفته به خلق آثارى درخور دست زدند ـ شمار تحقيقات و تأليفات مستقل دربارهی نظريهپردازىهاى ادبى بسيار اندك و ناچيز است. گفتهی ذيل اين معنا را بيشتر تأييد مىكند:
ما ادبيات مىخوانيم اما نمىدانيم ادبيات چيست. ما دانشكدهی ادبيات داريم ولى آنجا كسى تعريفِ منطقىِ شسته و رُفتهاى از ادبيات براى ما نكرده است. چون من در صدد برآمدم كه تعريفى از ادبيات به دست دهم به كتابهاى ادبيات و فنون ادبى گذشته و حال اين سرزمين مراجعه كردم. اما هر چه جُستم، كمتر يافتم. يا اگر چيزكى يافتم، دلچسب و جامع و مانع نبود و حد و رسم منطقى نداشت.[3]
اشارت به آنچه گفته آمد، ضمن اقامهی دليل اصلىِ براى نبود يا كمبود و كاستى پژوهشهاى دقيق و مستقل دربارهی خاطرهنويسى و بىتوجهى به خاطرات ـ بهرغم بود و نمود آن در ادبيات تاريخى ايران ـ و اوج (نه كمال) آن طى دو دههی اخير در داخل و خارج كشور ـ بيانگر روش علمى و مبناى نظرى اين تأليف است. پژوهش حاضر بر نگرش مطالعات تاريخى و ادبى متكى است، بنابراين اتخاذ راهكارهايى كه بتواند ارتباط و اشتراك اين دو مبحث و موضوع را نشان دهد، ضرورى بوده است. گفتنى است تأكيد و اصرار بر مجزاكردن و مستقل محض انگاشتن آثار ادبى، تاريخى از ديگر شاخهها و مقولات علومانسانى به گسستهانگارى و نارسايى در ملاحظهی همهجانبهی موضوع منجر خواهد شد. حال آنكه درك عميق يك اثر ادبى ـ تاريخى و بالعكس، مستلزم آگاهى به مجموعهاى از معارف فلسفى، اجتماعی، تاریخی و هنری و همپیوندی آنهاست. پیدایی نگرهی «مطالعات ميانرشتهاى» بر همين فرض و ضرورت ابتنا يافته و به وجود آمده است. به عبارت ديگر، با نگاه جامعالاطراف به موضوع و مسئله و مطالعهی جزئيات آن و سپس دستيابى به كلياتى دربارهی پديدهی مورد مطالعه مىتوان اميدوار بود كه به شناخت نسبتاً درست دست يافت.
اين پژوهش به اقتضاى بحث بر معيارهاى ادبشناختى و تاريخپژوهى متكى است و مىكوشد اين معيارها را در روش مطالعاتى خود كه تفسير متن به شيوهی تحليل محتوايى است، به كار گيرد و سپس نتايجى را به روش استقرايى ـ قياسى (يعنى حركت از جزئيات به سوى شناخت كليات) استخراج كند و آن را به كل تعميم دهد. بديهى است نتايج بهدستآمده از اين روش بايد به مصاديق و نمونههاى عينى منضم شود، اما نقل نمونهها و گونهها در بخش نخست اين كتاب به حسب ترتيب و روال تاريخى موضوع ـ به غير از آنچه به دوران تاريخى ما قبل از اسلام ايران مربوط است ـ به مجلدات بعدى موكول شده است. مقصود از اين اهتمام، دستيابى به شناخت كلى از چيستى خاطره و خاطرهنويسى (در وهلهی نخست) و آشنايى با چگونگى سير و تطور پيدايى خاطرهها در ايران طى دو دورهی كلى قبل از اسلام و بعد از آن (در وهلهی دوم) است. تأکید و توجه اصلی در بازشناسی آثار و متون مكتوب در اين مجموعه (مجلدات سه گانه) معطوف به معرفى و بازشناسى گزينهی گزارههاى دفاعى و جنگى در گسترهی مآثر تاريخى ادبى برجاىمانده به زبان پارسى در ايران است. از آنجا كه هدف اين بازجست، نه مرور و بازنمايى مكرر رويدادهاى تاريخى صرف، بلكه نشاندادن ميراث مكتوب گذشته براساس فرضيات مورد نظر است، در بازخوانى (روايت) و بازكاوى (تحليل) خاطرهنويسى و خاطرهنگاشتهها از منابع و متون موجود و مورد وثوق، شاكلهی رويدادها و آثار مربوط ـ به دور از هر گونه داورى ارزشى يا روا و ناروا و قبول و مردودانگاشتن محتوا و موضوع آنها ـ مطالعه و بررسى شده است. اگر دربارهی برخى رخدادها توضيح و تفسيرى گذرا يا بعضاً مشروح به ديده مىآيد، نه از روى عمد و سهو، دلدادگى و همدردى يا اظهار دريغ و افسوس است، چه پژوهش راستین و روشمندانه، پژوهنده را از ورود به احساساتِ وهمآلود و پندارین و «اتخاذ موضع قاطع» و «عصبيت» برحذر مىدارد.
با آنكه مذهب مختار و روش مطلوب نگارنده بر ايجاز و اختصار و پرهيز از شرح و بسط مطالب بوده است، يادآور مىشود كه اغلب توضيحات و ارجاعات (پىنوشتها) زايد بر متن ـ حاشيه ـ نيستند و بايسته است كه جملگى در جاى خود خوانده شوند. و سخن آخر، اينكه؛ مخاطبانِ مفروض اين كتاب آنانند كه به موضوع بحث علاقهمند هستند يا دربارهی آن دريافتهاى اوليه و مقدماتى دارند، معالوصف واقفان و دانايان به اين مقوله شايد از آنچه در پى خواهد آمد مستغنى باشند و بسا كه اين سياههی اوراق، نزد ايشان وزنى نيابد و مفيد فايدهاى نباشد، بنابراين روى سخن با كسانى است كه به قول مرحوم رشيد ياسمى «در حد اعتدال و توسط ايستاده و انتظار راهنمايى و يادآورى مىبرند».[4]
و الحمدلله اولاً و آخراً
[1] علیرضا کمری، درآمدی بر خاطرهنویسی و خاطرهنگاشتهها در گسترهی ادب مقاومت و فرهنگ جبهه، چ 1، تهران: حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1373.
[2] به نقل از: غلامحسین یوسفی، مقدمهی دیداری با اهل قلم، جلد 2، ص 14، مأخوذ از معجم الادباء یاقوت حموی.
[3] خسرو فرشیدورد، دربارهی ادبیات و نقد ادبی، جلد 2، تهران: امیرکبیر، ص 802
[4] رشید یاسمی، مقالهها و رسالهها (مقدمهی آیین نگارش تاریخ)، گردآوری ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373، ص 22
نویسنده: علیرضا کمری
|