کتاب: ابن خلدون: مورخ، جامعهشناس و فيلسوف
نویسنده: ناتانيل اشميت
مترجم: غلامرضا جمشيديها
ناشر: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي 1388
ابنخلدون، سياستمدار، جامعهشناس، تاريخنگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در قرن هشتم و اوايل قرن نهم هجري است. در ميان صاحب نظران عرب يا ايراني كه در زمينه دولت مطالبي را نگاشتهاند، شمار بسيار اندكي چون ابنخلدون ميتوان يافت كه دولت را به عنوان پديدهاي كه طبيعتاً متحول و همچنين در حال تكامل است، به حساب آوردهاند1.
جامعهاي كه ابنخلدون در آن ظهور كرد از هر عصر ديگر براي فعاليتهاي وي آمادهتر بود و يكي از دورههاي پرجوش و خروش تاريخ اسلامي به شمار ميآمد. ابنخلدون كه همواره ميان شرق و غرب ممالك اسلامي در آمد و شد بود با ملل و دولتهاي گوناگون چه در ايام شكوفايي و رونق آنها و چه در روزگار ضعف و ناتوانيشان، آشنايي يافت و انديشه دقيق و تحليلگر وي، با تفكرات و روحيات افراد و اجتماعات گوناگون آشنا گشت. حاصل اين تعمق و تحقيق، فلسفه اجتماعي وي است كه در تاريخ جوامع بشري تأثيري شگرف داشته است2.
بيگمان دانش عظيم ابنخلدون در زمينههاي گوناگون، موجب گرديده است تا وي بعنوان مورخ، فيلسوف و جامعهشناس مطرح گردد، تا آنجا كه از وي بعنوان بنيانگذار علم الاجتماع (جامعهشناسي) ياد ميشود و همچنين مقدمهاي را كه ابنخلدون بر كتاب تاريخي خود نگاشته است، وي را بعنوان فيلسوف نظري تاريخ مطرح نموده است.
زندگينامه ابنخلدون
ابوزيد عبدالرحمن بن محمد معروف به ابنخلدون در سال 732 هـ.ق/ 1323 م در تونس متولد گرديد و به سال 808 هـ.ق/1406 م در قاهره درگذشت. اجداد وي كمي بعد از فتح اندلس به دست مسلمانان به آن سرزمين آمده، نخست در قرمونه و سپس در اشبيليه (سويل) اقامت گزيده بودند. خاندان بني خلدون در اندلس از احترام و عزت زيادي برخوردار بودند و بزرگان اين خاندان عهدهدار رياستهاي دولتي و يا رياستهاي علمي بودند. به هر صورت خاندان ابنخلدون از اندلس خارج شده و به تونس درآمدند3.
عبدالرحمن در تونس ديده به جهان گشود. ابنخلدون به فراگيري قرآن و علوم قرآني، احاديث، فقه و علوم فلسفي پرداخت و از اين طريق با ديدگاههاي مختلف فقها و فلاسفه درباره انسان و جهان آشنا شد4.
بيشتر تحصيلات ابنخلدون در مسائل عقلي و علوم فلسفي در نزد محمد بن ابراهيم آبلي صورت يافته است وي در نزد آبلي منطق و علوم رياضي و همچنين مسايل فلسفي را آموخت.
ابنخلدون در كنار فراگيري علوم، عهدهدار سمتهاي سياسي نيز گرديد، وي در مدت خدمت سياسياش چندين بار از سوي حكمرانان مختلف محلي در آفريقاي شمالي به مذاكره با بربرها پرداخت و اين جريان باعث شد تا او اطلاعات مفيدي در مورد زندگي كوچنشيني و زندگي يكجانشيني و تفاوت ميان آنها و همچنين تفاوت ميان شهر و روستا به دست آورد. همچنين وي در سال 784 هـ.ق به قاهره رفت و به امر سلطان برقوق به سمت قاضيالقضاتي قاهره منصوب شد5.
درگيريها و خونريزيهاي مربوط به سرنگوني مرينيها در تونس و مصادف گرديدن آن با طاعوني كه در آن سالها در مناطق شرق و غرب بلاد اسلامي شيوع يافته بود و منجر به مرگ والدين وي شد كه تأثيري عميق بر ابنخلدون گذاشت6.
پس از آن ابنخلدون تونس را به قصد فاس كه در آن هنگام پررونقترين پايتخت مغرب اسلامي بود، ترك گفت و در آنجا به سمت منشي علامت (منشي مهر و خاتم رسمي حاكم) سلطان ابواسحاق حفصي منصوب شد. ابنخلدون با حمله ابويزيد، فرمانرواي قسطنطنيه به آفريقا، از فاس گريخت و مجدداً در سال 754 هـ.ق/ 4-1353 م به فاس بازگشت.
وي سپس به بجايه رفت و از سوي سلطان آن ديار ابوعبدالله از او استقبال گرمي به عمل آمد و او را به منصب حاجبي برگماشت. ولي مدتي نگذشت كه ابوالعباس پسرعموي ابوعبدالله بر وي شوريد و او را به قتل رسانيد. ابوالعباس در ابتدا ابنخلدون مورد حمايت خود قرار داد ولي سپس از وي برتافت و ابنخلدون به سبب دوستي كه ميان او و امير بسكره بود به آنجا رفت و شش سال را در بسكره گذرانيد. ابنخلدون در اين مدت نيز به خدمات سياسي خود ادامه داد. بنا به آنچه مورخان اروپايي بيان کرده اند، دوران زندگي ابنخلدون را ميتوان به سه دوره تقسيم کرد7.
موارد ياد شده در فوق، بخش اول زندگاني وي را دربرميگيرد كه از سال 754 هـ.ق/1352 م تا 776 هـ.ق/1374م و به مدت 22 سال است. اما مرحله ی دوم زندگي ابنخلدون انزوا گزيدن وي در قلعه ابنسلامه به همراه همسر و فرزندش است. در اين سالهاست كه ابنخلدون فارغ از همه مشاغل به تأليف كتاب ميپردازد و اثر مشهور خود را يعني مقدمه را به رشته تحرير درميآورد. پس از پايان مقدمه به نوشتن كتاب تاريخي خود موسوم به كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصر هم من ذوي السلطان الاكبر اقدام ميکند. مرحله سوم زندگي ابنخلدون شامل پرداختن تدريس و امور قضايي ميشد وي ابتدا به تونس بازميگردد و بخشهايي از كتاب خود را در آنجا به نگارش درميآورد؛ اما به دليل برخي دسايس عليه وي به قصد حج از تونس خارج شده و به سوي مصر رفت. ابنخلدون در سال 784 هـ.ق/1382م وارد مصر شد و بعد از مدتي در جامعالازهر به تدريس پرداخت. در اين ايام وي سفرهايي را به حجاز و بيتالمقدس نيز داشته است.
در سال 802 هـ.ق/1400م تيمور به سوريه لشكر كشيد. سلطان مصر براي مقابله سپاهي را به سوريه گسيل داشت كه ابنخلدون نيز همراه اين سپاه بود. در اينجا دو روايت وجود دارد اول آنكه پس از تسخير شهر دمشق به دست تيمور، ابن خلدون و عدهاي از دوستانش از شهر گريختند ولي به دست سپاه تيمور اسير شدند. وي را نزد تيمور آوردند و تيمور از وي خوشش آمد خواست تا در ركاب وي باشد. ابنخلدون به ظاهر اين درخواست را پذيرفت ولي تقاضا کرد كه ابتدا به مصر رود و كتابخانهاش را بياورد. تيمور نيز اجازه داد و وي به مصر رفت و در آنجا ماند8. روايت ديگر اينكه هنگامي كه شهر دمشق در محاصره بود، ابنخلدون نقش عمدهاي را در تسليم شهر به قواي تيمور داشت و بعد از آن مجدداً به قاهره بازگشت و دوباره منصب قضا را به مدت چندين سال برعهده داشت تا سرانجام در سال 808 هـ.ق/1406 م و در سن 74 سالگي در قاهره درگذشت9.
بررسي محتواي كتاب
در ميان آثاري كه از دريچههاي گوناگون به ابنخلدون و اثر وي به ويژه مقدمه پرداخته اند، كتاب ابنخلدون مورخ، جامعهشناس و فيلسوف به دلايلي چند اهمیت فراوان دارد. همچنان كه از نام كتاب پيداست نويسنده اين اثر، با وجود حجم نسبتاً اندك كتاب به زواياي گوناگون علمي ابنخلدون پرداخته است.
نويسنده كتاب، آقاي ناتانيل اشميت (1932-1862) متولد سوئد بوده و تحصيلات خود را در همان كشور به پايان رسانيده است. بعد از آن به آمريكا رفته و ابتدا در دانشگاه كل گيت10 و سپس در دانشگاه كورنل ۱۱ بعنوان استاد زبانها و ادبيات سامي مشغول به تدريس بوده است (ص 2)
نويسنده كتاب، در اثر خود ابنخلدون را به عنوان مورخ، فيلسوف تاريخ و جامعهشناسي مورد بررسي قرار داده است و چنانكه گفته شد با وجود حجم اندك شناختي جامع و دقيق از انديشه و حيات فكري ابنخلدون براي خوانندگان اثر فراهم آورده است. يكي از نكات بارز كتاب اين است كه ابتدا به انديشهها و حيات فكري ابنخلدون پرداخته شده و پس از آن نگاهي كوتاه به زندگي ابنخلدون انداخته شده است. اين كتاب در هشت فصل تدوين شده است.
فصل اول كتاب تحت عنوان كشف ابنخلدون، به نحوه آشنايي متفكران غربي با ابنخلدون پرداخته است. در اين فصل گزارش دقيق و كاملي از دانشمندان غربي و نحوه آشنايي و تحقيق آنان در اثر ابنخلدون از حدود چهارصد سال پس از مرگ وي تا زمان حيات نويسنده، ارائه شده است. وجود اسامي زياد از انديشمندان غربي در اين فصل از تحقيق و تعمق زياد مغرب زمين در انديشه و آراي ابنخلدون و همچنين تأثيري را كه ابنخلدون بر حيات فكري مغرب زمين گذاشته است بيان ميدارد. فصل دوم كتاب به ابنخلدون به عنوان يك مورخ نگريسته است. سؤال اصلي مطرح شده در ابتداي فصل اين است كه آيا ابنخلدون واقعاً يك مورخ بزرگ بود؟ (ص 19)
همچنان كه پيداست يگانه اثر تاريخي ابنخلدون كه باقي مانده است العبر است. آنچه كه در عنوان طولاني نام كتاب درخور اهميت است كلمه عبر است. عبر جمع عبرت و عبرت پلي بود كه ابنخلدون انديشه خود را از طريق آن از وقايع تاريخي به ماهيت و علل آنها عبور ميداد و آنگاه به خود وقايع بازميگشت. اصطلاح عبرت در نزد ابنخلدون مترادف با نظر، استدلال، فهم و شرح وقايع تاريخي با استفاده از منابع مهم است.
چنانكه خود ابنخلدون در متن كتاب خود عبرت را حركتي از امور خارجي تاريخ به سوي ماهيت داخلي آن بيان ميكند و بدينگونه اين تلاش كه با تحقيق و كاوش علمي يا فلسفي بدست ميآيد را جزيي از حكمت مينامد. بنابراين العبر نه تنها حلقه ارتباطي ميان تاريخ و حكمت، بلكه فرايندي است كه توسط آن تاريخ با هدف فهم ماهيت آن مورد تعمق و تفكر قرار ميگيرد12.
درواقع ابنخلدون در شيوه تاريخنگاري خود تنها به ضبط و نقل وقايع نپرداخته، بلكه بيشتر هدف وي تحليل علل وقايع تاريخي و نيز قوانين عام نهفته در تاريخ و ماهيت اين قوانين است. تاريخنگاري كه مورخ را به جستجو و كاوش در مورد علل بروز حوادث واميدارد و نيز اينكه در اين راه مورخ بايد آگاهي به علوم گوناگون ديگر نيز داشته باشد. درواقع در نظام مفهومي ابنخلدون نسبت به گستره تاريخ، پديدههايي از قبيل جنبشهاي اقتصادي، اخلاقي، هنري و ادبي مورد توجه وي بوده است و هيچگونه پيشداوري مذهبي وي را از مطالعه و ارزيابي آنها بازنداشت (ص 26)
فصل سوم كتاب با عنوان فيلسوف تاريخ، ابنخلدون را به عنوان اولين فيلسوف نظري تاريخ معرفي می کند و در آن به علل ذكر چنين ادعايي پرداخته است. درواقع ابنخلدون معتقد به حركت دوري در تاريخ است. وي بر اين اعتقاد است كه حكومتها، پنج مرحله طي ميکنند:
1- دوران فتح و استيلا 2- دوران خودكامگي و تسلط بر قبيله و تشكيل دودمان 3- دوران دستيابي به اوج قدرت 4- دوره انحطاط 5- دوران سقوط
ابنخلدون مبناي فلسفه تاريخ خود را بر عصبيت نهاده است اين عنوان در نوشته ابنخلدون به معناي تعصب قومي و دفاع از قوميت بكار رفته است13 كه در مرحله اول در اوج است، در مرحله آخر ديگر نشاني از عصبيت ديده نميشود. در حقيقت ابنخلدون خود را كاشف حوزه و ماهيت حقيقي تاريخ ميدانست. به عقيده او تاريخ علمي است كه به پديدههاي اجتماعي زندگي بشر ميپردازد (ص 31)
در هيچ يك از نوشتههاي پيشينيان مفهومي از وجود تاريخ به عنوان يك علم خاص كه تمام پديدههاي اجتماعي زندگي بشر موضوعش باشد، ديده نميشود (ص 34) در حقيقت اين ديدگاه ابنخلدون حوزه تاريخ را گسترش ميدهد.
ابنخلدون كشف كرده كه تاريخ يك علم است (ص 35) و آن را علمی روشمند ميداند. در حقيقت روشي كه ابنخلدون براي تاريخ در نظر دارد شامل جمعآوري اطلاعات، بررسي و تدقيق در روايات و اطلاعات تاريخي، تفسير روايات تاريخي، طبقهبندي و قراردادن حقايق در يك رابطه پيدايشي و تنظيم قوانين كلي حاكم بر تاريخ است.
آثاري چون شاهزاده از ماكياول (1520 م)، حكومت مدني از جان لاك انگليسي (1690 م)، كتاب علم جديد اثر ويكو (1725 م)، طبايع امم و فلسفه تاريخ از ولتر (1756 م) و كتاب آراء فلسفي در تاريخ بشر اثر هردر آلماني (1722 م)، آثاري هستند كه پس از مقدمه ابنخلدون (1377 م) تأليف شدهاند و در آنها بطور مستقيم به فلسفه تاريخ اشاره نشده، بلكه تمامي اين آثار به طور ضمني در فلسفه تاريخ به بحث و بررسي پرداختهاند. زماني كه كتبي چنين را كه به آنها اشاره رفت، مورد مطالعه قرار ميدهيم، شاهد اين موضوع هستیم كه ابنخلدون در اين علم مقامي بس رفيع دارد14.
نظر روبرت فلنت در مورد ابنخلدون چنين است كه از جنبه علم تاريخ يا فلسفه تاريخ، ادبيات اسلام به نامي آراسته است، نه عصر كلاسيك در قرون قديم و نه مغرب زمين در قرون وسطي هيچ يك نتوانستهاند شخصيتي را كه در درخشش همپايه او باشد، به جهان علم ارزاني دارند. زماني كه به ابنخلدون به عنوان يك مورخ نگريسته ميشود، نويسندگاني در جهان اسلام يافت ميشوند كه بر وي برتري داشتهاند. اما زماني كه به عنوان واضع نظريات در تاريخ، مورد ارزيابي قرار ميگيرد بايد گفت كه تا سيصد سال بعد كه ويكو ظهور نمود، ابنخلدون بيمانند است. آنچه كه در او موجب اعجاب است روح ابتكار و فراست و تعمق و احاطه اوست. هركس مقدمه را بدون غرض بخواند، اعتراف خواهد كرد كه ابنخلدون به حق، عنوان مؤسس علم تاريخ و فلسفه تاريخ را نصيب خويش ساخته است و اين عنوان از ميان همه نويسندگان ديگر پيش از ويكو، بطور مسلم شايسته ابنخلدون است15.
فصل چهارم كتاب به معرفي ابنخلدون به عنوان جامعهشناس پرداخته است در حقيقت مترجم اين اثر، علت ترجمه اين كتاب را اظهارنظري دانسته است كه از ناتانيل اشميت كه در پشت جلد دوم مقدمه ابن خلدون آورده شده است، مبني بر اين كه «ابنخلدون در دانش جامعهشناسي به مقامي نائل آمده است كه حتي اگوست كنت هم در نيمه قرن نوزدهم بدان نرسيده است» (ص 2) نويسنده كتاب در ابتداي فصل اين اشاره را دارد كه ابنخلدون متوجه اين موضوع نشده بود كه او بيشتر بنيانگذار جامعهشناسي بود تا تاريخ علمي (ص 45)
ابنخلدون از جمله متفكراني است كه در عصري كه هنوز علوم اجتماعي و بطور خاص جامعهشناسي ايجاد نگرديده بود، از علمي با عنوان علم عمران سخن ميراند. موضوع اصلي اين علم بررسي تغييرات اجتماعي در دورههاي گوناگون تاريخي است در حقيقت هرچند اگوست كنت (1857-1798 م) بعنوان پايهگذار علم جامعهشناسي شناخته ميشود، اما با دقت در مقدمه ابنخلدون و نظرات وي درباره علم عمران، به حق از وي ميتوان بعنوان مؤسس و بنيانگذار دانش جامعهشناسي نام برد.
زماني كه به مباحث ابنخلدون در زمينه اجتماعات انساني می نگریم، دو اصل را در آن درمی یابیم: 1- انسان مدني الطبع است و از اين رو از اجتماع چارهاي ندارد و اين اجتماع مولود دوگونه نياز انسان است نياز به غذا و نياز به دفاع از خويش 2- چون اين اجتماع تشكيل يافت و عمران پديد آمد، آدمي نيازمند به قانون است تا از افراد دفاع كند. آراء و عقايد ابن خلدون سنگ بناي علم نويني به نام علمالاجتماع يا جامعهشناسي شد16.
عدهاي از جامعهشناسان معتقدند كه ابنخلدون پيشرو مكتب تضاد يا ديالكتيك در جامعهشناسي است. ابنخلدون در مقدمه، با استفاده از مفاهيمي چون انسان اجتماعي، تضاد اجتماعي، انگارههاي اجتماعي و انسجام و وحدت اجتماعي، براي نخستين بار نظريه جديدي درباره تحولات اجتماعي ارائه كرده است17.
از ديدگاه ابنخلدون جامعه پديدهاي در حال تغيير و دگرگوني و تحول است و جامعهاي را نميتوان يافت كه ايستا باشد. درحقيقت جوامع در اثر تصادمات ميان گروهها يا ساختهاي اجتماعي گوناگون پيوسته در حال ظهور و سقوط هستند. اما مهم ترين مفهوم براي ابنخلدون، مفهوم انسجام اجتماعي است. او اساس انسجام اجتماعي را در روابط قبيلهاي و خانوادگي دانسته است.
ابنخلدون براي نخستين بار اشاره ميكند كه بين دو ساخت اجتماعي عمران بدوي (باديهنشيني) و عمران حضري (شهرنشيني) تضاد دائمي وجود دارد. عمران حضري (شهرنشيني) نسبت به عمران بدوي (باديهنشيني) از وحدت اجتماعي كمتري برخوردار است و جامعه بدوي زماني كه بصورت جامعه شهري درآمد، دوباره در معرض شكست قرار می گیرد و مغلوب جامعه بدوي جديدتري ميشود18.
لازم به يادآوري است كه نظريههاي ابنخلدون توسط انديشمنداني چون هگل و كارل ماركس تكامل يافت اما نظريات ابنخلدون از اين جهت حائز اهميت است كه جهان غرب در آن زمان درگير جزميت خود در قرون وسطي بود.
فصل پنجم كتاب به زندگي و حيات سياسي ابنخلدون پرداخته است. از نكات جالب كتاب ميتوان به اين مورد اشاره کرد كه بررسي زندگي ابنخلدون نه به-عنوان فصل نخستين بلكه به عنوان فصل پنجم كتاب آمده است. فصل ششم كتاب تحت عنوان نسخههاي موجود، فهرستوار به ذكر مكانهايي كه نسخهاي از اثر ابنخلدون در آنجا موجود است، همراه با مشخصات كتابخانهاي و به ترتيب حروف الفبا پرداخته است. در ضمن در انتهاي فصل نام شش نسخه كه هنوز تأييد نشدهاند، آمده است.
فصل هفتم كتاب ذكر نسخههايي است كه گزيده و يا قسمتي از اثر ابنخلدون را دربردارد. در فصل پاياني، يعني فصل هشتم ترجمههاي اثر ابنخلدون به زبانهاي تركي، فرانسوي، ايتاليايي، لاتين، آلماني، روسي و انگليسي آمده است. ترجمه فارسي المقدمه، تحت عنوان مقدمه ابنخلدون توسط محمد پروين گنابادي و در سال 1336 هـ.ش صورت پذيرفته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پينوشت ها
1- لمبتون، آن.كي.اس، دولت و حكومت در اسلام، سيدعباس صالحي و محمدمهدي فقيهي، چاپ دوم، تهران، مؤسسه چاپ و نشرعروج، 1380، ص 261
2- فاخوري، حنا و خليل جر، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، عبدالمحمد آيتي، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1381، ص 709
3- فاخوري، حنا، همان 1381، ص 712
4- لمبتون، همان، 1380، صص 261-262
5- بيات، عزيزالله، شناسايي منابع و مآخذ تاريخ ايران، چاپ اول، تهران، اميركبير، 1377، ص 112
6- ابن خلدون، مقدمه، پروين گنابادي، جلد اول، چاپ دهم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1382 ، ص 64
7- مجتهدي، كريم، فلسفه تاريخ، چاپ دوم، انتشارات سروش، 1385، ص 86
8- فاخوري، حنا، همان، 1381، ص 716
9- لمبتون، همان، 1380، ص 265
10- Colgate University
11- Cornell University-
۱۲-لمبتون، همان، 1380، صص 266-267
13- مجتهدي، همان، 1385، ص 88
14- فاخوري، حنا، همان 1381، ص 728
15- Flint Robbert, Historical philosophy, Edimbourg 1893
16- فاخوري، حنا، همان 1381، ص 727
17- اديبي، حسين و عبدالمعبود انصاري، نظريههاي جامعهشناسي، چاپ سوم، تهران، انتشارات دانژه، 1387، ص 110
18- اديبي، حسين، همان 1387، ص 111
عباس جداري كريميان
دانشجوي كارشناسي ارشد دانشگاه تربيت معلم تهران
منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 143 فروردین 89