|
شرح حالنويسي از مشاهير تاريخي
|
«شرح حالنويسي» يا همان نگارش زندگينامه افراد، يكي از روشهاي رايج در نويسندگي است كه از ديرباز مورد توجه برخي از نويسندگان قرار داشته و در آن به رويدادهاي زندگي مشاهير دين و دانش و بزرگان ادب و سياست پرداخته ميشود. آثاري كه امروزه در قالب كتاب يا مقاله در بزرگداشت شخصيتهاي علمي، ادبي، مذهبي و... منتشر ميشوند، شامل شرح احوال و رخدادهاي زندگي اين شخصيتهايند كه گاهي هم با مجموعه دستنوشتههايي از نويسندگان گوناگون ـ كه به ياد آنان در زمينه موضوعات مختلف نوشتهاند ـ همراه ميشود. اين گونه كتابها را ممكن است با عناويني مانند: «حسبحال»، «سرگذشت»، «گزارش و ترجمه احوال»، «تذكرهحال» يا «يادنامه» در كتابفروشيها ببينيم. اما آيا تاكنون فكر كردهايم كه چرا انديشه ثبت احوالات و وقايع زندگي مشاهير و بزرگان در هر عرصه، اغلب پس از مرگ آنان به سراغ نويسندگان ميآيد؟ يا دليل اينكه نوشتن شرح حال بزرگان معاصر تاكنون كمتر مورد توجه نويسندگان قرار گرفته است چيست؟ در اين گزارش به بررسي مسائلي از اين دست پرداخته و نظرات بعضي از كارشناسان را جويا شدهايم. كارنامه علمي و ادبي معاصران هنوز بسته نشده است! حسن منصوري، مدير انتشارات مهرداد و نويسنده كتاب «كارنامه بزرگان، شرح حال نويسندگان ايران» در اين باره ميگويد: «تاريخ، زندگي گذشتگان است و شرح حالنويسي هم همينطور. به نظر من، نوشتن شرح حال دانشمندان، فرهيختگان، نخبگان يا نويسندگان معاصر، آنگونه كه بايد و شايد ممكن نيست و درباره اين اشخاص، تنها ميتوان به ثبت اطلاعاتي به شكل بيوگرافي شخصي ـ و نه علمي ـ مثل تاريخ و محل تولد، تحصيلات آنها و مواردي از اين دست پرداخت.» وي با توجه به اين كه فعاليتهاي علمي يا ادبي مشاهير معاصر ممكن است تا لحظات واپسين عمرشان هم ادامه داشته باشد، ميافزايد: «عدم دسترسي امروز نويسنده به فعاليتهاي علمي يا ادبي يك شخصيت نامدار معاصر كه در آينده صورت گيرد، ميتواند مهر تأييدي باشد بر اين كه بهتر است نوشتن «شرح حال» بيشتر براي معرفي گذشتگان صورت گيرد.» اين اظهارنظر در حالي است كه حسن مرسلوند، پژوهشگر تاريخ و نويسنده كتاب «زندگينامه رجال و مشاهير ايران» نظر تقريباًً متفاوتي را در اين باره مطرح ميكند. وي معتقد است: «به نظر من حتي با در نظر گرفتن تغييراتي كه ممكن است زندگي شخصي يا علمي ـ ادبي هر شخص دستخوش آن شود، نوشتن شرح حال مشاهير معاصر ميتواند اقدامي مفيد براي شناساندن بهتر آنها به مردم و حركتي مؤثر در عرصه كتاب و كتابخواني باشد.» او همچنين درباره آفرينشهاي علمي و ادبي كه ممكن است در آينده به دست اين مشاهير معاصر انجام شود، ميگويد: «ما ميتوانيم شرح حالي از زندگي بزرگان معاصر را منتشر و طي زمان آن را تكميل كنيم. به نظر من موضوع معاصر بودن يا نبودن منافاتي با نوشتن شرح حال افراد ندارد و تغييرات زندگي آنها هم ميتواند به شكل تكملهاي بر شرح حالشان در آينده منتشر شود». مرسلوند ادامه ميدهد: « همچنين يكي از تفاوتهايي كه ميان اهالي قلم شرق و غرب ديده ميشود، وجود سيره و خاطرهنويسي در ميان غربيهاست كه چنين كاري مسلماً براي آيندگان خالي از فايده نبوده و سبب انتقال تجربيات به شكل مكتوب به آنها ميشود. در حالي كه همين انتقال تجربه در ميان شرقيها بيشتر به صورت شفاهي صورت ميگيرد و تحريفات و تكذيبات گوناگوني را به دنبال داشته است.» محمدحسين رحمانيان، مدير اجرايي اداره كل مركز پژوهشهاي اسلامي نيز در اين باره معتقد است: «به نظر من نوشتن شرح حال هر فرد در زمان حيات او بايد با رضايت خود شخص و بعد از آن هم بايد با اجازه خانواده يا بستگان نزديكش صورت گيرد. انتشار شرح حال بزرگان توسط مركز پژوهشهاي اسلامي نيز همواره با تابعيت از همين اصل صورت گرفته است، چرا كه بعضي از علما يا مشاهير دوران نميخواهند كه زندگينامه يا شرح حالي از آنها تا زماني كه زندهاند نوشته شود و ما نيز هيچگاه از اين امر تخطي نكردهايم.» در همين راستا، دكتر حسن باستاني راد، ناظر علمي بخش «از ايران چه ميدانم» دفتر پژوهشهاي فرهنگي ميگويد: «انجمن آثار و مفاخر فرهنگي كه از زير مجموعههاي سازمان ميراث فرهنگي است، تاكنون در اين باره آثار متعددي را منتشر كرده است. اين انجمن كه كارش تنها پرداختن به شخصيتهاست، شرح حالهايي از زندگي بزرگان معاصر را نيز روانه بازار كرده است. اما به دليل تغيير و تحولاتي كه طي زمان بر مسائل گوناگون حادث ميشود، معمولاً نوشتن شرح حال يا زندگينامه براي گذشتگان نسبت به معاصران، كار آسانتري است!» بيطرفي ارزشي، لازمه شرح حالنويسي معاصر يكي از مهمترين اصولي كه لازم است در نوشتن زندگينامه يا شرححال ـ به ويژه درباره مشاهير معاصر ـ رعايت شود، بيطرفي ارزشي و كنار گذاشتن نگاه جانبدارانه از سوي نويسنده است. حسن منصوري در اين باره معتقد است: « نخستين اصلي كه نويسنده اينگونه آثار بايد به آن پايبند باشد، صداقت است زيرا جانبداري در نوشتن شرح حال، امري است كه قلم هر نويسنده ـ به ويژه كسي كه تصميم دارد درباره معاصران بنويسد ـ ممكن است درگير آن شود.» وي با ذكر نمونهاي ادامه داد: «نوشتن شرح حالهاي طرفدارانه درباره كساني كه در قيد حياتند خواه ناخواه بيشتر اتفاق ميافتد. براي مثال، نوشتن بيطرفانه درباب احوال شاهان، مادامي كه زندهاند، كاري است خطير كه ممكن است از هر نويسندهاي سرنزند. به عنوان نمونه، نوشتن از پهلويها در زمان خودشان، اقدامي بود كه رعايت اصل بيطرفي ارزشي را برنميتابيد. حال آنكه در همان زمان، نوشتن از شاهان صفويه يا قاجار، بدون جانبداري خاصي هم ممكن بود.» مدير اجرايي اداره كل مركز پژوهشهاي اسلامي ميگويد: «زماني كه يك نويسنده تصميم به نوشتن زندگينامه يك شخصيت بزرگ ميگيرد، اغلب پاي نوعي علاقه يا به اصطلاح ارادت شخصي در ميان است. در اين صورت، كار ما در مركز پژوهشهاي اسلامي نظارت علمي بر اين آثار و به حداقل رسانيدن جانبداري نويسنده در شرح حال نوشته شده است.» دكتر باستاني به اين موضوع با ديدگاه كليتري نگاه ميكند و معتقد است: «مسايل ارزشي در كشور ما تنها به خود شخص نويسنده برنميگردد و امور ديگري هم در اين باره دخالت دارند. براي مثال، مسأله قوميت و حتي شكل تعميميافته آن يعني مليت هم ميتواند در چگونگي نوشتن يك شرح حال دخيل باشد. منظور از اين عرق بومي ـ محلي و ملي اين است كه هر نويسنده با توجه به احساس قومي يا ملي كه نسبت به يك شخصيت بزرگ دارد ممكن است در نوشتن زندگينامه او دچار جانبداري ارزشي شود. مسايل ديگري هم علاوه بر آنچه گفته شد وجود دارند كه به اشكال مختلف ممكن است طرفداري ارزشي را وارد قلم نويسنده كنند و اين به دليل پيوندهاي عميق سنتي و فرهنگياي است كه در كشور ما بسيار پررنگتر از ساير كشورهاست».
(كتاب هفته شماره 250، 3/7/1389)
منبع: مجله الکترونیکی دوران شماره 64 اسفند 1389
|