هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 208    |    27 خرداد 1394

   


 



نقد و بررسی یادداشت‏های علم در کتاب‌سرا

صفحه نخست شماره 208

محمد کریمی

پیش از ظهر دوشنبه 25 خرداد 1394 نشست نقد و بررسی مجموعه هفت جلدی خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا پهلوی در دفتر انتشارات کتاب سرا، برگزار شد. در این نشست علاوه بر مسئولین انتشارات، محمود فاضلی بیرجندی، ویراستار اثر، کاوه بیات، هرمیداس باوند، شمس اردکانی، محمد حیدری و سفیران رومانی، بلاروس و بلغارستان و شماری از اصحاب رسانه حضور داشتند.


در ابتدای جلسه صادق سمیعی، مدیر انتشارات کتابسرا، ناشر اثر یادشده، ماجرای رسیدن یادداشت‏ها از خاندان علم به دست این انتشارات را به تفصیل شرح داد و گفت که چگونه در سفری که در حدود 25 سال پیش به انگلیس داشته با ملک تاج قوام، همسر علم و میترا و رودابه علم، دو دختر اسدالله علم به واسطه علینقی عالیخانی در لندن دیدار می‏کند و ضمن عقد قراردادی مقرر می‏شود او تمام خاطرات علم را چاپ کند. او سپس رونوشتی از اصل قرارداد را به حضار نشان داد که در آن اجازه انتشار یادداشت‏های علم به انتشارات کتاب‌سرا واگذار می‏شد.


سمیعی در ادامه گفت: «البته یک شرط برای ما گذاشتند و این که این خاطراتی که ما چاپ می‏کنیم اجازه فروش در خارج از ایران نداشته باشد. ما هم قبول کردیم و در نسخ اولیه که 24 سال پیش چاپ شده بود در داخلش نوشته بودیم که ما اجازه چاپ این نسخ را در خارج از ایران نداریم.»


سمیعی در ادامه به چاپ‏های دیگری که از خاطرات علم در ایران منتشر شده است، اشاره کرده و گفت: «بعد از مدتی که این قرار داد را منعقد کردیم آقای عالیخانی شش جلد اول را خلاصه کرد و آن شش جلد فارسی یک نسخه کتاب به انگلیسی شد و آن نسخه انگلیسی را هم ناشر ایرانی آقای ایرج باقرزاده تبریزی I.B. Tauris در خارج از کشور چاپ کرد. این کتاب انگلیسی در ایران با ترجمه آقای عبدالرضا هوشنگ مهدوی به فارسی برگردانده و نشر طرح نو آن را در دو جلد منتشر کرد که آقای عالیخانی معتقد بود که این کتاب خلاصه شده به هیچ عنوان روح مطلب نسخه اصلی و کامل را ادا نکرده است.»


سمیعی افزود: «ما که شروع به انتشار کتاب‏های خاطرات علم کردیم پس از انتشار جلد سوم دیدیم که چند ناشر دیگر هم شروع کردند به چاپ. البته بدون این که هیچ قراردادی یا اجازه‌ای برای چاپ داشته باشند.»


سمیعی همچنین به قیمت مناسب دوره هفت جلدی کتاب خاطرات علم اشاره کرده و گفت: «اگر به قیمت دوره هفت جلدی که ما منتشر کردیم توجه کنید می‏بینید که قیمت مناسبی (98 هزار تومان) دارد و ما قصدمان بود که این کتاب را به قیمت مناسب منتشر کنیم که همه بتوانند بخرند چراکه اطلاعات ذی قیمتی در این کتاب است.»


سمیعی در پایان تأکید کرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک جمله از این خاطرات را حذف نکرده است و تنها به جای برخی الفاظ رکیک سه نقطه به کار رفته است.
پس از صادق سمیعی، محمد حیدری، از روزنامه نگاران پیشکسوت که مدت‏ها در روزنامه اطلاعات قلم می‏زده تحلیلی از کتاب خاطرات علم را ارائه کرد.


حیدری گفت: «نگارش این خاطرات که از یکم اردیبهشت سال 46 تا نیمه مرداد 56 بود دقیقا اوج فعالیت‏های مطبوعاتی بنده بود که به اقتضای آن مسئولیت‏هایی داشتم در جریان رویدادهای ریز و درشت کشور بودم و ناگزیر بودم با بسیاری از شخصیت‏ها تماس داشته باشم و بسیاری از خبرها که امکان چاپ کردنشان نبود به ما می‏رسید.»


حیدری در ادامه در خصوص درجه مورد وثوق بودن خاطرات علم گفت: «اولین پرسش این است که آیا مندرجات این کتاب قابل اعتماد هست یا خیر؟ براساس مقدمه‌ای که عرض کردم  وقتی این کتاب را خواندم به نظرم رسید که یک حفره اطلاعاتی بزرگ در ایران با این کتاب پر شده است. حفره‏ای مشابه حفره آخرین جنگ‏های ایران و روس و اطلاعات دروغی که تاکنون در مورد علت شکست ایران و قرار داد ترکمانچای جزیی از تاریخ ایران شده و همه از روی هم آن را کپی می‏کنند.»


این روزنامه‏نگار با سابقه خاطرات علم را مرجعی برای تحقیق محققان تاریخ ایران دانسته و گفت: «شخصاً با تطبیق بسیاری از موارد با رفتارهای سخصیت‏های سیاسی و رخدادهای دربار در آن سال‏ها، معتقد هستم که این یادداشت‏های منبع و مرجعی است که برای بسیاری از پزوهشگران رشته‏های مختلف اعم از مسائل سیاست داخلی و خارجی ایران، اقتصاد ایران و مسائل اجتماعی ایران یا سند‏های معتبر عرضه می‏کند یا سرنخ به پژوهشگر می‏دهد تا حقیقت را دنبال کند.»


حیدری افزود: «نکته دیگر این که در جای جای کتاب شما به مسائلی برخورد می‏کنید که هر آدم بی انصافی هم اذعان می‏کند که علم در بیان آنها نه انگیزه برای دروغ گفتن داشته و نه هدفی. بسیاری از مواردی که در آن زمان در عرصه سیاسی کشور  رخ می‏داد و ما در پشت میز تحریریه درباره چرایی رخ دادنشان بحث می‏کردیم در این کتاب توضیح داده شده و جواب‌هایش موجود است.»


حیدری در ادامه به روابط شاه و اسد الله علم اشاره کرده و گفت: «شاه فردی خودشیفته بود. دربار مرکز تصمیم گیری برای تمامی امور کشور شده بود و دراین دربار جز آقای علم هیچ کسی جرات اظهار نظر و مخالفت نداشت. البته علم بارها و بارها نقش و رسالت خودش را در این کتاب خدمتگزاری نسبت به آخرین پادشاه ایران می‏داند.»


محمد حیدری در ادامه سخنان خود خاطرات علم را حاوی اسنادی مهم در خصوص تاریخ معاصر ایران دانست و همچنین به پاره‏ای از کاستی‏ها در خاطرات علم اشاره کرد و گفت: «در بسیاری از نوشته‏ها می‏بینیم که علم می‏نویسد امروز شخصی شرفیاب شد تا مطالب بسیار مهمی را به عرض برساند. اما نه نام شخص مشخص است نه موضوع مطلب. این اشخاص که بودند؟ چه گفتند که حتی علم که پنهانی‏ترین اسرار این دوره ده ساله را نوشته، اسمی از اینها نمی برد؟»


در ادامه این نشست کاوه بیات، مورخ و پژوهشگر تاریخ در سخنانی به سنت خاطره‏نویسی روزانه اشاره کرده و این سنت را در ایران ناقص دانسته و گفت: «خاطرات روزانه در مقایسه با آثاری مثل خاطراتی که بعدها نوشته می‏شود این حسن را دارد که گزینش کمتری دراصل روایت صورت می‏گیرد و  مطلب به روز ثبت می‏شود و تالمات و برداشت‏ها مطابقت بیشتری با روز دارد و این خودش اهمیت خاصی به خاطرات می دهد. متاسفانه در ایران خیلی سنت روزانه‏نویسی و خاطرات روزانه وجود ندارد و اکثر خاطرات در سنین بالا نوشته می‏شود.»


کاوه بیات،  در این برنامه با اشاره به اهمیت سنت ثبت خاطرات روزانه گفت: «در میان رجالی که پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران خاطراتشان را به این شیوه درج کرده‌اند می‌توان به ناصر‌الدین‌شاه، اعتماد‌السلطنه، ایرج افشار، دکتر قریب، محمود فروغی، ناصر قشقایی، معظم‌الدوله کاظمی و در نهایت امیراسد‌الله علم اشاره کرد.»

وی ادامه داد: «سیاست خارجی در دوران اسد‌الله علم بسیار اهمیت دارد. به دلیل وجود نظام استبدادی حاکم در کشور، اسناد و مدارکی از سیاست‌ورزی رجال نداریم زیرا از وزارت خارجه به عنوان «پادو» بهره‌ گرفته می‌شد و آن‌ها تمایلات شاه را برآورده می‌کردند. بنابراین، اگر اسناد وزارت امور خارجه را در اختیار داشتیم، کتاب «یادداشت‌های علم» کمک بود اما در حال حاضر این تنها ماخذ موجود درباره دلیل اتخاذ تصمیم‌های سیاسی در دوران پهلوی است. این خاطرات مورد توجه مرکز پژوهش‌های تاریخی هم قرار گرفته است.»


این مورخ تأکید کرد: «شناسایی دقیق نظام حاکم از ویژگی‌های مهم این کتاب است. این خاطرات به قلم کسی نوشته شده است که به نظام حاکم کشور (شاهنشاهی) اعتقادی ندارد. شاه او را انگلیسی می‌داند و این انزوای نظام حاکم و بی اطلاعی آن از اتفاق‌های جاری کشور را نشان می‌دهد. در کشوری که دوران التهاب را سپری می‌کند، نخست‌وزیر و شاه مدام به تمجید از یکدیگر سخن می‌گویند.»


بیات درباره ویژگی‌های مهم ویرایش این کتاب توضیح داد: «این ویرایش بسیار با سنجیدگی انجام شده است و ویراستار کوشیده است به ایجاز و حد‌اقل توضیحات در کتاب بسنده کند. در کتاب هفت جلدی «یادداشت‌های عَلم» دیدگاه اهتمام‌کننده بر متن مستولی نیست و ویراستار از اطاله کلام دوری جسته است.»
پس از کاوه بیات، از سفیر رومانی در تهران دعوت شد خاطراتی از 40 سال اقامت خود در ایران نقل کند. کریستین تئودورسکو نیز با تشکر از دعوت‏کنندگان به روند اقامت خود در ایران از 1352 تا به امروز نکاتی را بیان داشت. او گفت که تحصیل در ایران در دانشگاه باعث ورود وی به عرصه دیپلماسی شد. او گفت: «دیپلماسی مرا ساخت اما آبدیده نکرد زیرا یکی از نکات جالب توجه درباره ایران آن است که ایران مرا بارها شگفت زده کرد و فاصله این شگفتی‌ها چنان است که می‌توان گفت همیشه شگفت زده می‏کند.»


سپس محمود فاضلی بیرجندی ویراستار اثر مطالبی ایراد کرد که متن کامل مطالب او که به قلم خودش تنظیم شده را می‏آوریم.
ادای احترام می‏کنم به همه گذشتگان و به ویژه همه آنان که برای هر امری و هر شانی در این مملکت دل سوختند و قدم برداشتند. در این مورد خاص ادای احترام می‏کنم به بانو ملک تاج قوام، همسر امیر اسدالله علم، که اگر امروز مجموعه بسیار ارزنده‌ای به نام یادداشت‏های علم را داریم حاصل رفتار عقلانی آن بانوی بزرگوار است. رفتاری که به درد گوشه‌ای از تاریخ این مملکت خورده است. دکتر عالیخانی هم در مقدمه مجلد پنجم کتاب متذکر شده‌اند که بانو علم یاددداشت‏ها را برای نشر به دست ایشان سپرده و از هر اعمال نظری در کار خودداری کرده است.


اما من بنا به کاری که در بازخوانی کتاب کرده‌ام موضوع سخنم را به بیان گزارشی از آن چه کرده ام اختصاص می‏دهم تا در حد خویش گفته باشم و در جای خودم نشسته باشم.
لازم می‏دانم بگویم که امیر در یادداشت‏های سال 1347 نوشته است که از دخترم رودابه می‏خواهم که یادداشت‏ها را 50 سال بعد از مرگ من منتشر کند. بعد باز این تبصره را همان جا می‏گذارد که اگر رژیم سرنگون شد، ده سال پس از سرنگونی رژیم منتشرش کند.


این نظر خود علم است در باره چاپ و انتشار یادداشت‏ها. همین جا باید دو نکته را بگویم.
یکی این که علم می‏گوید اگر رژیم سقوط کرد. این حرف برای من خیلی جای تامل و درنگ دارد. چرا در ذهن علم موضوع سقوط رژیم می‏گشته است؟! چه چیزی، چه اطلاعی، یا اشراف بر چه وضع یا آگاهی‏هایی مسبب پیدایش چنین احتمالی در ذهن علم بوده است؟


دوم این که در یادداشت سوم بهمن 1354 می‏نویسد:


دو ساعتی تنها سوارکاری کردم. افکار پیچیده و دور و درازی می‏کردم. مطلبی که مرا تحت تاثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با عبدالمجید مجیدی رییس سازمان برنامه و بودجه داشتم. به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن آن در گذشته سخن می‏گفت که بی نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتا باید به انقلاب بینجامد.


این اشاره به این که اوضاع باید به انقلاب بینجامد در بهمن سال 1354 است. آن سابقه که در ذهن علم بوده از احتمال فروپاشیدن رژیم مربوط به سال 1347 است. این دو نکته را خواستم یادآور حاضران محترم بشوم که در ذهن من به معنای فلسفی کلام، به صورت «مساله» مانده است.


اما برگردم به کار خودم در یادداشت‏ها. یادداشت‏های علم به صورت دفتر به دفتر در فاصله سال‏های 1372 تا 1386 در خارج منتشر شد و بعد از انتشار هر مجلد در خارج، انتشارات کتاب‌سرا در ایران هم بنا به قراردادی که با خانم علم داشته عین همان را در ایران منتشر کرد. وقتی هفت مجلد منتشر شد و همه نسخه‏ها در عالم کتاب ایران تمام شد و همچنان تقاضای کتاب در میان بود انتشارات کتاب‌سرا آهنگ چاپ و نشر دوباره آن را کرد. اما جناب آقای سمیعی پیش از انتشار دوباره کتاب، امر تهیه فهارس و بازنگری در کتاب را به من محول کردند. من در موقع مطالعه کتاب متوجه وجود کاستی‏هایی شدم که باید برطرف می‏شد. یعنی مثلا در کتاب اسناد زیادی جا به جا آورده شده. سخن از اسنادی به میان آمده که خود آن اسناد در کتاب نیست. من این جاهای اسناد را مرتب کردم. اسنادی را که نبوده در پانویس توضیح دادم که از اصل در کتاب نیامده.


جز این در یادداشت‏ها به کرات شعرهای عامیانه، ضرب المثل‏ها، احادیث اسلامی، و آیه‏های قرآن آورده شده. علم که در مکتب خانه‏ها و در سنت قدیم نیز درس خوانده بود سواد قدیمه خوبی داشته و در هر جا که لازم می‏آمده بر حسب حال شعری، ضرب المثلی یا آیه‌ای نقل می‏کرده. من همه این‏ها را در پانویس‏ها به صورت درست بازنوشتم و معنای آن را با رجوع به منابع درج کردم. شعرهای عامیانه که گوینده‌اش نامعلوم است. از بقیه شعرها تا ممکن بود، نام سراینده آن را آوردم. صورت درست ضرب‌المثل‏های عربی، انگلیسی، فرانسوی و حتی فارسی را در پانویس درج کردم و معنای آن را هم آوردم. غلط‏هایی هم در متن کتاب بود که بعضی غلط ماشین نویسی بود و برطرف شد. بعضی دیگر غلط‏هایی بود که به احتمال غالب در اصل دست نوشته امیر بوده. مثل این که علم می‏نویسد: آوازه خوان معروف. من در پانویس نوشتم: آوازخوان معروف. اما به متن اصلا دست نزده‌ام. هر چه در چاپ اصلی خارج کتاب بوده عین همان در این جا هم منتشر شده است.


دیگر این که در باره شخصیت‏ها تا ممکن بوده پانویس‏های کوتاهی آورده‌ام که هر شخص زاده کجا و چه تاریخی بوده، چه سمت‏هایی داشته و در چه تاریخی درگذشته است. اینها را با رجوع به کتاب‏های زندگینامه‏ها، تقاویم تاریخ، و سایر منابع آورده‌ام. برای این مقصود از مشورت با استادان تاریخ و زبان عربی و ادبیات هم تا نیاز بوده کوتاهی نشده است.


دیگر تهیه اعلام بود. چیزی که در پایان هر مجلد قرار داده‌ایم اعلام کسان است. اعلام جاها و موسسات را هم استخراج کردم. اما در نهایت قرار شد که به گنجاندن اعلام کسان بسنده شود. این‏ها مجموع کارهایی بوده که ما در کتاب کرده‌ایم و موادی بوده که به آن افزوده‌ایم. حالا اگر کاری که شده ارج و وزنی بایسته چنین کتاب گرانسنگی ندارد، از کم بضاعتی من است که بیش از این پای رفتن نداشته‌ام.


گمان کنم توضیحات در باره کارهایی که شده بس باشد. چند پاره از خاطرات شفاهی را اینک نقل می‏کنم که از گفت‌وگو با معمرین بیرجند، از دوستان و یاران صمیمی علم، گردآورده‌ام. امیر اسدالله علم به نوشته خودش در 13 امرداد 1356 پس از برکنار شدن از وزارت دربار، دست از یادداشت‏ها می‏شوید. در این موقع در فرانسه تحت معالجه بوده است. سپس به ایران می‏آید و به بیرجند می‏رود تا به قول خودش: حریفان دغا را کمتر ببیند. اینها که می‏گویم خاطرات شفاهی است و در جایی منتشر که نشده؛ حتی نقل هم نشده است. امیر در بیرجند در عمارت اکبریه اقامت می‏کند. روزها در باغ قدمی می‏زده و چنان که نقل می‏کنند مقید بوده که وزن خودش را هر روز اندازه بگیرد. نقل می‏کنند که سخت لاغر شده بود. به اصطلاح بیرجندی‏ها مثل نی قلیان شده بود. بازپسین روز اقامت امیر در بیرجند شبی در زمستان 1356 است که من خود آن را به یاد می‏آورم. ساعاتی بعد از نصف شبی تلفن خانه پدری من زنگ خورد. طبعا همه هراسان از خواب پریدند. مادرم که گوشی را برداشته بود، رنگ پریده و هراسان، پدرم را پای تلفن خواند. چه صحبت‏هایی شد، نمی دانم. این را دیدم که پدرم بعد از تلفن یکراست به سراغ اشکاف رفت و چراغ زنبوری را که شاید سال‏ها بود روشن نشده بود، در آورد و روشن کرد. در همان لحظات کسی زنگ در منزل را زد و پدرم گویی قراری دارد، چراغ به دست به دم در رفت و بدون چراغ برگشت. چراغ را به کسی داده بود. آن شب گذشت. فردا یا چند روز بعد مادرم نقل کرد که آن نصف شب حال امیر سخت وخیم شده و کسی که نصف شب تلفن زده فرماندار بوده است. فرماندار به پدرم می‏گوید که هواپیمایی برای انتقال امیر به تهران پرواز کرده و چون فرودگاه بیرجند امکان نشست در شب ندارد از پدرم خواسته بود چاره ای بجوید. پدرم، که مرد کاردان و با تدبیری بود، پیشنهاده بود که به سران هیات‏های عزاداری تلفن بزنید و بخواهید تا هر چه چراغ زنبوری دارند را بیاورند. از پادگان هم تعدادی سرباز به فرودگاه بیاورید. چراغ‏ها را روشن به دست سربازها بدهید و دستور دهید به ردیف در طرفین باند فرودگاه بایستند. خلبان موقع را برای نشستن پیدا خواهد کرد.


با این تدبیر بوده که هواپیمایی شبانه می‏آید و امیر را از بیرجند می‏برد. دیگر امیر به بیرجند بازنگشت. بیرجندی که آن همه دوست می‏داشت و همه جا در دوران اوج قدرت هم خودش را بیرجندی می‏خواند و به هر مناسبت تکیه کلامی یا مثلی یا شعر عامیانه‌ای از بیرجند را نقل می‏کرد.


امیر را از تهران به امریکا می‏برند. معالجه نتیجه نمی دهد و امیر در 25 فروردین 1357 در نیویورک در می‏گذرد. پیکرش را به ایران می‏آورند و در آرامگاه خانوادگی در جوار امام هشتم شیعیان در مشهد به خاک می‏سپارند.
در پایان هم خاطره دیگری بگوبم و بگذرم. فردای آن شب که امیر را به تهران بردند فرماندار بیرجند به پدرم از ملک تاج خانم قوام با اعجاب سخن گفته بود: ملک تاج خانم سخت زن با فکر و مدبری است. در طول شب که در فرودگاه بودیم پی در پی با راننده و نوکرش نوشیدنی و خوردنی گرم برای همه می‏فرستاد. صبح هم برای همگی صبحانه جانانه‌ای به فرودگاه فرستاد.


ملک تاج خانم قوام، همسر اسدالله علم، پیش از پایان نشر دوره یادداشت‏های علم در سال 1380 در لندن درگذشت. این سخنان با ادای احترام به ملک تاج قوام آغاز شد. در پایان هم به نقل نمونه‌ای از کاردانی آن زن بزرگ رسیدم. زنی که به گفته شیخ عطار نیشابوری: او را زن نتوان خواند.


 



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.