گفتو گو با دكتر غلامعلي رجايي، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاريخ معاصر
تاريخ گفت و گو: بهار 1388
غلامعلي رجايي، خاطره اي از آيت الله شهيد محلاتي دارد كه به خوبي گوياي يكي از صفات ممتاز و برجسته آن يار شاخص حضرت امام خميني (ره) است. زماني كه شهيد در جايگاه يك شخصيت مهم و تاثير گذار در جنگ، به رزمنده اي در جايگاهي بسيار كوچكتر جواب منفي مي دهد و سپس وقتي فرمان مقتدا و پيشواي خود را در آن خصوص مي شنود، خالصانه آن را مي پذيرد.
ضمن توضیحی از وضع خود در جبهه های جنگ بفرمائید،چه خاطره ای از شهيد بزرگوار محلاتي دارید؟
بهتر است از وقتي شروع كنم كه مسؤول فرهنگي تبليغات جبهه و جنگ قرارگاه كربلا در اهواز بودم.
در كل سال هاي جنگ، من، به ترتيب، مسؤول فرهنگي دو قرارگاه بودم. از ابتداي دوران دفاع مقدس تا سال 1364 مسؤول فرهنگي قرارگاه كربلا بودم كه در اهواز به تبليغات جبهه و جنگ معروف بود. از سال 1364 تا 1367 نيز مسؤول تبليغات قرارگاه خاتم الانبياء (ص ) بودم، به اين صورت كه كل مسؤوليت فعاليت هاي تبليغاتي با من بود.
من دزفولي هستم و در آن زمان ساكن اهواز بودم. البته سپاهي نبودم، آموزشو پرورشي بودم، مأمور شدم به سپاه و جنگ.
معلم تاريخ بوديد؟
نه، معلم علوم تجربي بود. چون دانشجوي قبل از انقلاب بودم، در سطح دانشسراها تدريس ميكردم و بعد جنگ كه شد، همه چيز را رها كردم و به تبليغات سپاه رفتم. هر جا هم جنگ بود، من در سپاه مأمور بودم. قضيه از اين قرار بود كه يك انتخاباتي پيش رو بود...
چه سالي؟
سالش را بايد به تاريخ نگاه كنم و به شما بگويم. فكر ميكنم سال هاي 1363- 1362 و زمان برگزاري انتخابات مجلس بود. وزارت كشور اعلام كرده بود كه افراد، فقط با ارائه شناسنامه مي توانند راي بدهند. اين، يعني حذف همه كساني كه در جبهه جنوب بودند. آن موقع هم مركز ثقل جنگ در جنوب بود؛ در غرب خبري نبود. عملياتها بيشتر در جنوب بود، عمليات خيبر و بدر و فتحالمبين و فتح خرمشهر و ...
و درست بعد از فتح خرمشهر بود كه قدرت ما نمايان شد.
بله، بعد از خرمشهر بود. ازدحام نيرو هم خيلي زياد بود. من تأملي كردم و ديدم كه اين قضيه به نوعي تحقير بچههاي جنگ است. بچههاي جنگ كه نميتوانند با خودشان شناسنامه بياورند؛ پس چه كار بكنيم؟ يك عده گفتند وقتي دولت چنين قانوني را گذاشته، تكليف از آنها ساقط است. من اين تحقير را برنتافتم. آن زمان مسؤول قسمتی بودم از يك واحد. قرارگاه، واحدي داشت كه يك بخش از آن تبليغات بود، يك واحدش عمليات بود، يك واحدش هم توپخانه بود. من در قسمت فرهنگي واحد تبليغات بودم، كسي هم مافوق من بود. بهدليل اينكه كار خيلي گسترده بود، بهدليل روابطي كه با بيت حضرت امام ( ره ) داشتم، تصميم گرفتم اين قضيه را به تهران منعكس كنم. آقاي محلاتي هم نماينده امام در سپاه بود.
زنگ زدم به دفتر ايشان، گفتند: تشريف ندارند. گفتم كجا هستند؟ گفتند: رفته اند ملاقات حضرت امام. به دفتر امام زنگ زدم و گفتم من فلاني هستم، از قرارگاه كربلا زنگ ميزنم، با حاج آقا محلاتي كار دارم. ايشان گوشي را گرفتند، با هم صحبت كرديم، گفتم فلاني هستم و بحث کردم. ايشان گفتند كه اين قانون است و شما بايد به آن تمكين كنيد. گفتم آقاي محلاتي، نميشود كه اين همه آدم را از انتخابات محروم كرد. گفتند شما بايد از اين قانون كه دولت گفته، تبعيت كنيد. تلفن را گذاشتم و تأملي كردم، گفتم من از ايشان عبور ميكنم و به خود دفتر امام ميگويم. به آقاي انصاري زنگ زدم، گفتم شما لطف كنيد و پيغام مرا به امام برسانيد، اين همه رزمنده كه نميتوانند با خودشان شناسنامه بياورند. شما به ايشان بگوييد كه در اين قضيه دخالت كنند. البته گفتم آقاي محلاتي به من جواب منفي داده اند و از لحاظ ضوابط هم كار ايشان درست است و بايد اين ضابطه اجرا شود. آقاي انصاري هم محبت كردند و عرض مرا به امام رساندند. امام فرمودند كه به وزارت كشور پيغام بدهيد كه رزمندگان مي توانند با همان كارتهاي جنگيشان رأي دهند. با صدور اين فرمان، يك زلزلهاي در جبههها درست شد، به اين دليل كه انتخابات، همواره يك نماد مهم حيات سياسي است، هيچكس هم از بچههاي جنگ سياسيتر نبود. چون مهمترين مسأله سياسي كشور هم جنگ بود، حالا كساني كه به جنگ آمده بودند و حاضر بودن حتي جان خودشان را هم بدهند، از دادن رأي محروم بودند. امام با يك تيزبيني و با يك فراستي دخالت كردند، فرمايش كردند كه همه با كارت جنگي رأي بدهند.
صندوقها به تمام جبههها رفت و رزمندگان با كارت جنگيشان رأي ميدادند وكارت ها مهر ميخورد. بعد از اين ماجرا ديگر آقاي محلاتي را نديدم تا آن حادثه انفجار كه ايشان به رحمت خدا رفتند و به فيض شهادت نائل شدند.
كلاً چند بار شهيد محلاتي را از نزديك ديديد؟
گمان ميكنم كه يكبار آن بزرگوار را ديده باشم.
كجا و چگونه؟
در جبهه.
آقاي محلاتي در جبهه چه مي کردند؟
آقاي محلاتي چون خودشان در تهران بودند، در قرارگاه نماينده داشتند. مي دانيم كه حاج آقا نماينده حضرت امام در سپاه بودند. چون جنگ بيشتر روي دوش سپاه بود، ايشان هم نماينده گذاشته بودند كه اين نمايندهها در اهواز مستقر بودند. واحد تبليغات جبهه و جنگ هم با نمايندة اينها مرتبط بود. لذا ما با آقاي محلاتي كار مستقيمي نداشتيم. بعضاً بخشنامههايي كه در رابطه با سمت و سوي تبليغات جبهه صادرميشد، از طرف آقاي محلاتي بود كه براي مرور دقيق آن ها بايد به آرشيوهاي موجود نگاه كرد. بخشنامه ها بيشتر حول و حوش بحثهاي عقيدتي بود، بحثهاي تبليغاتي بود، اينكه خطوط سياسي نبايد در جبهه ها دخالت كند. البته بخشنامه ها به حوزه ارائه ميشد، مستقيما به ما نميشد. حوزه نمايندگي ولي فقيه، اينها را به تبليغات ابلاغ ميكرد، به مسئولان تبليغات، كه اين نكات را رعايت كنند.
گفت و گو: علي عبد