هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 207    |    20 خرداد 1394

   


 



تاریخ شفاهی با محسن رضایی -۴ و پایانی

صفحه نخست شماره 207

مقدمه
گفتمان سیاسی و نظامی موجود درباره علت طولانی شدن جنگ و نحوه پایان آن، موجب مناقشه میان آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده عالی جنگ و آقای رضایی به عنوان فرمانده سپاه شده است.آنچه در این بخش مورد بحث قرار گرفته با نظر به ماهیت قدرت نظامی ایران و کارکردهای آن، از جمله تناسب با جنگ دفاعی و آزادسازی، در مقایسه با جنگ تعاقبی و طولانی در خاک دشمن است.

 محمد دروديان: فارغ از اين موضوعات، نوع و جنس قدرتي كه ما داشتيم براي اين نوع اهداف و مقاصد كفايت نمي‌كند. دليلش نتيجة عملي‌اش هست، منتها شما براي نتيجة عملي‌اش دليل مي‌آوريد.

محسن رضايي: من تا كربلاي5، اميدوار بودم، بعد از آن ديگر استعفا دادم. يك سال قبل از پايان جنگ نااميد شدم كه بتوانيم با اين وضعيت كاري انجام دهيم؛ يعني نااميدي بر من غلبه كرد و تلاش‌كردن را بي‌فايده مي‌دانستم. احساس كردم اگر كناره‌گيري كنم شايد راهي باز بشود، ولي تا قبل از آن معتقد بودم كه مي‌شود كارهاي بزرگي انجام داد.

غلامعلي رشيد: بعد از فاو. چون من و شما به تهران رفتيم. گفتيد نامه‌اي به امام نوشته و يادآور شده‌ايد كه بعد از فاو اگر مي‌خواهيد جنگ ادامه يابد، بايد امكانات و توان نظامی ما شامل نیروی انسانی، تجهیزات و سازمان نظامی ما سه برابر وضعيت كنوني باشد. پيش‌بيني كرده بوديد كه عراق به ما حمله خواهد كرد و اگر ما بخواهيم مانع حمله‌اش بشويم بايد توانمان دو سه برابر فاو باشد. رفتيم. در تهران به خانه آقاي هاشمي رفتيم. جلسة شوراي عالي دفاع بود. آيت‏الله خامنه‏اي هم حضور داشتند، ماه رمضان بود. بعد از صحبت‌ها گفتيد كه قصد داريد نزد امام برويد. به آقا گفتيد كه مي‌خواهم اين موضوع و استعفايم را مطرح كنم كه آقا با لبخند گفتند كه حالا شما برويد، ولي مفهوم آن لبخند اين بود كه شما برويد، اما پذيرفته نمي‌شود. بعد از فاو شما تا تهران درباره اين موضوع صحبت كرديد و گفتيد كه پيش‌بيني من اين است.

محسن رضايي: من تا يك مقطعي معتقد هستم كه مي‌شود كار بزرگ انجام داد.

محمد دروديان: با اين ارزيابي‌ و جمع‌بندي اكنون شما كه به اين نتيجه رسيديد، ادامة كار با ارتش برايتان مقدور نيست، تا فاو هم، اما و اگرهاي بسياري وجود دارد.

محسن رضايي: بله، ولي اين حل‌شدني بود، زماني كشور نمي‌توانست، زماني مديريت كشور، آنها معتقد بودند نبايد اين كار بشود.

محمد دروديان: ‌به هرجهت، شما در نظريه‌اي كه مي‌خواهيد بيان كنيد بايد مفروض می‌گرفتید كه ظرفيت‌های کشور همين بوده است. حال اين كشور و اين نوع جامعة بعد از انقلاب با شاخصه‌هايش، چه نوع جنگي را مي‌تواند انجام بدهد؟ شما كلاً در نظريه‌هايي كه مطرح مي‌كنيد، پاسخي كه مي‌توانيد به سؤالات بدهيد اين است كه جنگ آزادسازي و دفاع را مي‌تواند انجام دهد، اما جنگ توسعه‌اي و تعاقبي در خاك دشمن، براي تحقق اهداف كشور را نمي‌تواند.

غلامعلي رشيد: يعني ايشان بر اين باورند كه با اين شيوه كشورگشايي در عراق، نمي‌شود به بيت‌المقدس رفت. فرض كنيد كه ما مي‌رفتيم، با اين شيوه آيا مي‌شد اين هدف را پيش برد؟ يعني با همين لشكرها و نيروهاي بسيج تا بيت‌المقدس مي‌رفتيم؟

محسن رضايي: با وضعيت پيش‌آمده نه، ولي اگر شرايط را عوض مي‌كرديم، بله.

محمد دروديان: در تجزيه ‌و تحليل واقعه «اگر» مهم است، ولي شما در تئوري‌پردازي «اگر» را لحاظ مي‌كنيد، نظريه را مي‌دهيد. من معتقدم تنها كسي كه مي‌تواند اين نظريه را بدهد، شما هستيد. شما بخشي از اين پازل را حل كرديد، بخشي را حل نكرده، باقي گذاشتيد. بخشي را كه حل كرديد، همان جنگ دفاعي بود كه امام آن را سرمايه‌گذاري كرد. با جنگ تهاجمي دشمن را از اين سرزمين بيرون کردید و بنيان‌گذارش شما بوديد؛ با انديشه، نيروي انساني و سازماني كه مي‌فرماييد.

محسن رضايي: ما در عمليات خيبر مي‌توانستيم پيروز بشويم.
محمد دروديان: نظر من اين است كه نمي‌توانستيم، زيرا اگر مي‌توانستيم، پيروز مي‌شديم.
محسن رضايي: نه، ملاحظاتي كه ما كرديم اشتباه بوده است.
محمد دروديان: اگر اشتباه بوده، آن هم بخشي از فهم ما و توان ما، و همان «اگر» بوده است. اين كه نشده است يعني امكان انجام‌شدن آن نبوده است.

محسن رضايي: بله، با آن وضعيت بيشتر از اين نمي‌شد كاري انجام داد.
غلامعلي رشيد: من دو سال بعد به اين نتيجه رسيدم كه ديگر نمي‌شود.
محمد دروديان: پس در نظريه‌پردازي نبايد اگر را به كار بريم، ولي در واقعه بايد با همين اگرها عمل كنيم.
غلامعلي رشيد: آقاي هاشمي مي‌گفتند كه كشور ظرفيت انجام‌شدن اين كار را داشت، ولي آنها نتوانستند.
محمد دروديان: آقاي رضايي فرمانده سپاه كشور بودند، رهبر و رئيس‌جمهورش نبودند. اين هم جزئي از واقعيات است.
غلامعلي رشيد: ما هم كه فرمانده ارتشي نيستيم كه بگوييم اگر به ما امكانات بدهيد مي‌جنگيم، اگر نه نمي‌جنگيم.

محمد دروديان: «اگر»ها بسيار شده است.
محسن رضايي: به نظر من، آن اهداف سياسي كه شما مي‌گوييد ما به آن نرسيديم، به آن رسيده‌ايم، منتها آن اهداف سياسي سقوط صدام نبوده است.
محمد دروديان: ما چگونه جنگ را تمام كرديم؟ يعني به اهدافمان رسيديم و جنگ را تمام كرديم؟
محسن رضايي: تا پذيرش قطعنامه598 جنگ نيمه‌تمام بود.
محمد دروديان: نه. تا خرمشهر به خطر افتاد جنگ را تمام كرديم. پس آنجا ما مذاكره‌اي نكرديم كه به اهدافمان برسيم و جنگ را تمام كنيم.
محسن رضايي: اين هم خودش نكتة مهمي است. پذيرش قطعنامه598 اگر پايان جنگ باشد يك معنا دارد؛ اگر پذيرش قطعنامه598 ازجانب ما باشد يك معنا دارد، اگر ازجانب صدام باشد ـ با اين حوادثي كه بين اين دو پذيرش اتفاق افتاده است ـ معني ديگري دارد.

محمد دروديان: اين بحث از نظر من منطقي نيست. معناي اتمام جنگ، تصمیم‏گیری ما با پذيرش قطعنامه598 است، زماني‌كه قطعنامه598 را پذيرفتيم، مسئله ما هستيم، صدام نبوده است.

محسن رضايي: قطعنامه598 كه از نظر سياسي  بي‌خاصيت شده بود. 598 ديگر هيچ‌گونه خاصيت سياسي نداشت.
محمد دروديان: چه‌زماني خاصيت نداشت؟
محسن رضايي: هنگامي كه ما پذيرفتيم.
محمد دروديان: پس چرا پذيرفتيم؟
محسن رضايي: با تأخير آن را پذيرفتيم.
محمد دروديان: پس ما چيزي را پذيرفتيم كه خاصيت نداشت؟
محسن رضايي: آنچه كه به قطعنامه598 خاصيت داد حوادث بعدي بود. حوادث بعدي كه صدام را عقب زد...
محمد دروديان: اگر قطعنامه598 خاصيت نداشت حوادث بعدي ايجاد نمي‌شد. اصلاً حوادث بعدي كه اشاره كرديد در پي پذيرش قطعنامه به وجود آمد، به‌دليل خاصيت قطعنامه598 و پذيرشش بود. اينجا يك سؤال اساسي مطرح است كه امام چرا بر قطعنامه598 پافشاري مي‌كردند و پاي چيزي بي‌خاصيت ايستاده بودند؟ با اين استدلال ايستادن امام زير سؤال مي‌رود.

غلامعلي رشيد: امام مي‌خواستند بهانه را از آنها بگيرند.
محمد دروديان: يعني پاي چيزي بي‌خاصيت ايستادند تا بهانه را از آنها بگيرند؟ چرا به قول شما چيز بي‌خاصيت را مي‌گويند نوشيدن جام زهر؟

محسن رضايي: بله، خاصيتي نداشت، اما ديگر كسي به ايشان نمي‌گفت كه چرا زماني‌كه بايد آن را مي‌پذيرفتي، نپذيرفتي! اكنون كه صدام احتمال دارد وارد خاك ايران بشود، آن را پذيرفتيد. صدام وقتي وارد خاك ايران شد، دنبال اين بود كه چيزي بيشتر از قطعنامه 598 به دست آورد. پس نتوانست قطعنامه 599 را بنويسد.
محمد دروديان: بله نتوانست، زيرا دوباره اتفاقاتي افتاد. اين دو تفكيك‌شدني نيست. وقتي قطعنامه598 را پذيرفتيم اين تحولات اتفاق افتاد.
محسن رضايي: هنگامي‌كه نتوانست قطعنامه599 را تحميل كند ناچار شد به قطعنامه598 تن دهد. در اين زمان قطعنامه598  با خاصيت و زنده شده بود، چون صدام مي‌ترسيد.

محمد دروديان: يعني ما چيز بي‌خاصيت را پذيرفتيم و او چيز باخاصيت‌تر را پذيرفت؟ نمي‌شود چنين استدلالي كرد. شما مي‌گوييد ما كه پذيرفتيم بي‌خاصيت بود، اما او كه پذيرفت چاره‌اي از پذيرفتن چيز باخاصيت نداشت. براي ما راه‌حلي به غير از آن نبود. اگر قطعنامه598 نبود كه ما بپذيريم آن بهانه‌اي كه شما مي‌فرماييد و امام به آنان نداد، با آن ما را از بين مي‌بردند. ما نظام و انقلاب را با قطعنامه598 حفظ كرديم.

محسن رضايي: اين حداقلش بود، اما اگر صدام موفق مي‌شد حوادث ديگري اتفاق مي‌افتاد.
محمد دروديان: من معتقدم ريشه حادثه بعدي و تحولات پيش‌آمده در قطعنامه598 است.
محسن رضايي: قطعنامه598 را هم ما پذيرفتيم و هم صدام. اگر عراق داخل خرمشهر مي‌شد، آن‌قدر در خرمشهر مي‌ماند كه ما يا قطعنامه598 را كنار مي‌گذاشتيم، يا قطعنامه599 را مي‌نوشتيم. چون نتوانست، قطعنامه598 احيا شد. اگر مي‌توانست در خرمشهر بماند ديگر قطعنامه598 خاصيتي نداشت، يعني قطعنامه598 در يك هفته از بين رفته و دوباره احيا شده است.

محمد دروديان: ولي همة اينها مي‌شود قطعنامه598 و بعدش، ولي چرا قطعنامه598 به ماقبلش به سقوط فاو و شلمچه برمي‌گردد؟

محسن رضايي: همة حرف ما اين است كه قطعنامه598 سند پرافتخاري بوده، زيرا در اوج پيروزي‌هاي ما نوشته شده است، منتها ما در اوج شكست‌هاي عراق قطعنامه را پذيرفتيم و از خاصيت بالقوه‌اش استفاده كرديم.

محمد دروديان: يعني آن را بالفعل كرديم. من هم اين را قبول دارم، اما مي‌گويم نبايد به تفكيك آن بپردازيم، چراكه پيوسته است.

محسن رضايي: ابتدا بالفعل بود، سپس بالقوه شد و بعد دوباره بالفعل شد و ما هم با قدرتمان عملي‌اش كرديم، ولي اگر صدام در خرمشهر و كرمانشاه مستقر مي‌شد، بي‌خاصيت و محو مي‌شد.

محمد دروديان: همه اينها تجزيه‌وتحليل قطعنامه598 و پيامدهايش است.
محسن رضايي: بهتر است اين‌گونه جمع‌بندي كنيم كه قطعنامه598 در اوج پيروزي‌هاي ما نوشته شده است، لذا عراقي‌ها ناچار بودند امتيازاتي به ما بدهند و درواقع اين امتيازات را هم دادند، يعني 8 بند از آن بسيار به‌نفع ماست، منتها مشكل ما اين بود كه يكي دو بند آن دوپهلو بود كه ما قصد داشتيم با بيانية دبيركل آنها را كامل كنيم. ما در در اوج پيروزي‌هايمان قطعنامه را نپذيرفتيم.

محمد دروديان: مشكل همين جاست. اگر اهداف سياسي ما مواردي است كه اشاره فرموديد، بايد مسير ديگري را در پيش مي‌گرفتيم.

محسن رضايي: ما مسير را درست مي‌رفتيم، آنها گمان نمي‌كردند اين‌گونه مي‌شود.
محمد دروديان: همين‌كه فكر نمي‌كردند اشكال كار است.

محسن رضايي: دوستان ما فكر مي‌كردند تا دو سه ماه ديگر بيانية دبيركل هم صادر مي‌شود و ما با يک قطعنامه598 با امتيازات حداکثري كه به‌نفع ما بود، روبه‌رو مي‌شويم. عراقي‌ها اين قطعنامه598 را با نفع حداقلي نمي‌خواستند بپذيرند و هدف ديگري داشتند. زماني‌كه حملات آغاز شد، همين قطعنامه598 با نفع حداقلي آن هم به‌گونه‌اي زير سؤال رفت كه امام واقعاً با آبرويشان آن را پذيرفتند، زيرا هيچ ضمانتي وجود نداشت زماني‌كه امام آن را مي‌پذيرند عراق آن را قبول كند. احتمال مي‌رفت با پايان‌يافتن جنگ، عراق بگوید چه كسي گفته است قطعنامه598؟ و بر جاري‌شدن قطعنامه599 تأكيد كند. اين ريسك بزرگي براي امام بود. اما وقتي كه آنها شكست خوردند دوباره قطعنامه598 جان گرفت و بالفعل شد؛ همين كه شما مي‌گوييد كه مبناي پايان جنگ شد، منتها زماني‌كه ما پذيرفتيم ضعيف شد و دوباره قوت يافت؛ با قطعنامه598 جنگ پايان يافت. آن مدت به‌گونه‌اي بر ما گذشت كه تعبير جام زهر واقعاً مصداق آن است، منتها خداوند متعال اين پيروزي‌ها را دوباره به ما باز گرداند و آنچه كه روي ميز گذاشته بوديم حاصل شد؛ اسرا آزاد شدند؛ دبيركل بر خسارت 90 ميلياردي و تعيين متجاوز اذعان كرد و هر آنچه كه ما مي‌خواستيم عملي شد.

محمد دروديان: صدام هم قرارداد  1975را پذيرفت.

محسن رضايي: بله.

پایان

منبع: وبلاگ محمد درودیان


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.