هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 206    |    6 خرداد 1394

   


 



تاریخ شفاهی با محسن رضایی- بخش سوم

صفحه نخست شماره 206

اشاره: پس از فتح خرمشهر، استراتژی ایران استفاده از قدرت نظامی برای تامین اهداف سیاسی بود. به این شکل که از طریق تصرف یک منطقه استراتژیک و تلاش سیاسی برای متقاعد سازی حامیان صدام، برای برکناری وی اقدام شود. در این بخش از گفت‌وگو با فرمانده پیشین سپاه، دشواری‌های بازتولید قدرت نظامی، در فرآیند جنگ طولانی و فرسایشی مورد بحث قرار گرفته است.

محمد دروديان: بعد از فتح خرمشهر، ما پيروزي نظامي به ‌دست نياورديم. موفقيت‌هاي كسب‌شده پيروزي تاکتیکی و عملیاتی است. پيروزي را كه اگر نتوانيم به هدف سياسي، يعني سقوط صدام تبديل كنيم، پيروزي نظامي ناميده نمي‌شود، بلکه پیروزی عملیاتی و تاکتیکی است، و تاثیر راهبردی برای تعیین سرنوشت جنگ ندارد.

محسن رضايي: منظور شما اين است كه امام مي‌گفتند تا بغداد پيش برويم؟

محمد دروديان: پس همان صحبت آقاي هاشمي درست بوده است.

محسن رضايي: نظر آقاي هاشمي عملياتي بود كه هيچ حد و حدودي ندارد. ما ده‌ها عمليات انجام مي‌داديم و ايشان مي‌گفتند كه اين عمليات من است.

محمد دروديان: در چارچوب پيوستگي جنگ و انقلاب كه مي‌فرماييد، اگر مي‌خواستيم صدام را ساقط كنيم، راهش اين نبود. آیا ما در كل جنگ توانستيم هيچ‌گونه جريان اجتماعي در عراق ضد عراق به راه بيندازيم؟ اين نشان مي‌دهد كه امكان‌پذير نيست. ما قدرت نظامي هم نداشتيم. انتفاضه در عراق چه‌زماني به ‌وجود آمد؟ هنگامي که امريكايي‌ها قدرت نظامي عراق را درهم شكستند. آن مدل نشان مي‌داد اگر ما در جنگ مي‌توانستيم قدرت نظامي عراق را درهم بشكنيم، در داخل عراق اتفاقي مي‌افتاد، ولي هيچ‌گاه نتوانستيم.
 
غلامعلي رشيد: در عمليات خيبر مي‌توانستيم.

محمد دروديان: در خيبر يگان‌هاي ما و يگان‌هاي عراق هم‌سطح نبودند.

غلامعلي رشيد: ما برابر طرح، موفق مي‌شديم.

محمد دروديان: اگر ما مي‌آمديم آن جاده را مي‌گرفتيم آيا بصره سقوط مي‌كرد؟ سپاه سوم مي‌رفت و صدام سقوط مي‌كرد؟

غلامعلي رشيد: بله، گوشه‌اي مي‌رفت و به مقاومت مي‌پرداخت.

محسن رضايي: اوضاع آنها به‌هم مي‌ريخت. ديگر عراق به‌عنوان عراق مطرح نبود. جاده در اين عمليات بسيار مهم بود. در ابتداي سخنانم اشاره كردم كه ارتش صدام از كرخه عبور نمي‌كرد، زيرا مي‌دانستم تا آن گلوگاه را در خوزستان نگيرند، هرچقدر از اين رودخانه‌ها عبور كنند، پشت رودخانه برمي‌گردند. آن گلوگاه بسيار مهم بود. اين جاده حكم همان گلوگاه را داشت.

محمد دروديان: پيروزي نظامي كه به پيروزي سياسي نينجامد و هدف سياسي را تأمين نكند چه ارزشي دارد؟

محسن رضايي: بايد ببينيم هدف سياسي چه بوده، آيا سقوط صدام بوده است؟

محمد دروديان: پس چه چيزي بوده است؟ از فتح خرمشهر تا پايان جنگ هدف سياسي جنگ چه بوده است؟

محسن رضايي: در هدف نظامي مثلاً اگر يك هدف قاطعي را در نظر گرفته باشيد، تا آن هدف تحقق نيابد شما به هدفتان نرسيده‌ايد، اما در سياست اين‌گونه نيست.

محمد دروديان: هدف‌ سياسي ما در جنگ چه بود؟ تأمين خواسته‌هاي ما بود، اينكه مردم عراق ما را بپذيرند، سقوط صدام بود. پيروزي نظامي بايد با اينها يك نسبتي داشته باشد؟

محسن رضايي: ولي امام در بحث‌هاي سياسي هيچ‌گاه به سقوط صدام اشاره نمي‌كند.

محمد دروديان: از فتح خرمشهر تا پايان جنگ، هدف سياسي ما چه بود؟

محسن رضايي: همان سه شرطي كه امام به آنها اشاره كردند. در ديپلماسي درباره اين موضوع بحث شده است. زماني ما تبليغاتي صحبت مي‌كنيم و زماني در ديپلماسي و در مذاكره واقعيت را مي‌گوييم. پيروزي سياسي زماني محقق مي‌شود كه مي‌خواهيد چيزي كه در ديپلماسي روي ميز گذاشته مي‌شود، به نتيجه برسد. آنچه كه ما روي ميز ديپلماسي گذاشتيم بازگشت به مرزهاي بين‌الملل، به‌رسميت‌شناختن مرزهاي بين‌المللي ماقبل جنگ و كميته تعيين متجاوز نه محاكمه متجاوز كه بگويند چه كسي متجاوز است،‌بود. احتمال به‌دست‌آوردن آنچه كه روي ميز مذاكره گذاشته بوديم وجود داشت و براي به‌دست‌آوردن آن تلاش هم مي‌كرديم. گام‌هاي بعدي را نيز برمي‌داشتيم و تا سقوط صدام هم پيش مي‌رفتيم. لذا اينكه امام سقوط صدام را مطرح نمي‌كردند، به اين معنا نبود كه اگر مي‌توانستيم نمي‌رفتيم، اگر مي‌توانستيم مي‌رفتيم، ولي به‌معنای اين هم نبود كه براي اين كار برنامه‌ريزي‌ كرده باشيم. آنچه كه ما روي ميز مذاكره گذاشتيم بازگشت به مرزهاي بين‌الملل، به‌رسميت‌شناختن مرزهاي بين‌المللي ماقبل جنگ،  كميته تعيين متجاوز و كميته تعيين خسارت بود. بله. اگر اينها را به دست مي‌آورديم امكان داشت امام بگويند من كه گفته بودم بايد سقوط صدام را هم محقق سازيد. ولي اين بدين معنا نيست كه ما آنجا را به‌صورت صددرصد قطعي‌گرفته بوديم كه تا بغداد پيش برويم. زماني‌كه قطعنامه 598 صادر شد، ديپلماسي به‌طوركامل عوض مي‌شود. مقامات كشور قطعنامه 598 را به‌صورت مشروط پذيرفتند و گفتند كه بيانيه دبيركل بايد صادر بشود. حُسن اين كار اين بود كه دوپهلوبودن، بعضي از بندها را شفاف مي‌كرد. علت اينكه تصميم‌گيرندگان امور تا اينجا پيش مي‌رفتند اين بود كه امام از همه جزئيات بحث‌هاي ديپلماسي مطلع بودند و اگر آنها را كافي نمي‌دانستند، مي‌گفتند توافقات را به‌هم بزنيد. امام هيچ‌گاه اين را نگفتند. لذا ما بايد ببينيم منظورمان از پيروزي سياسي چيست؟ يعني به جزئيات آن بپردازيم نه اينكه سقوط صدام را قطعي بدانيم و بگوييم هدف قطعاً اين بوده است و نتوانستيم آن را تحقق بدهیم. بله، اگر ما پيروزي‌هاي سياسي اوليه را به دست مي‌آورديم، سلسله پيروزي‌هايي كه ابتدا و انتها داشت، احتمال داشت كه اگر امام اوضاع را خوب ديدند، بگويند ادامه بدهيد، براي چه مي‌خواهيد توقف كنيد؟ ولي اين احتمال هم وجود داشت كه اگر ديدند اوضاع بد است، بگويند متوقف شويد؛ كمااينكه وقتي قطعنامه598 را پذيرفتند، مرتب مي‌گفتند كه اين پذيرش تاكتيكي نيست. امام مرتب در مكان‌هاي مختلف مي‌گفتند كه دنيا بداند اقدام ما تاكتيكي نيست. خود ما از امام خواستيم اجازه دهند به بصره حمله كنيم. آيت‏الله خامنه‏اي هم كه به جبهه آمده بودند، اين موضوع را منتقل كردند. احمدآقا چند جمله نوشته بودند كه ايشان براي ما خواندند و در مجله نگين ایران هم چاپ شده است. امام فرمودند كه مسئله قبل از آتش‌بس و بعد از آتش‌بس ندارد. به‌دليل اينكه صدام هنوز آتش‌بس را اعلام نكرده بود، تصميم گرفته بوديم تا اعلام نكرده است حمله كنيم كه امام فرموده بودند: ربطي ندارد كه او بپذيرد يا نه. پيام احمدآقا به اين شرح بود: حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌اي، پس از سلام، پيام شما را به حضرت امام رساندم كه رزمندگان آماده‌اند عمليات كنند. حضرت امام فرمودند كه به‌هيچ‌وجه به خاك عراق حمله نكنيد. درصورتي كه بمباران كردند و شما صلاح دانستيد، دستور بمباران را بدهيد. شما نيرو مهيا داشته باشيد درصورتي‌كه آنها حمله كردند و زميني را تصرف كردند، شما هم به آنها اعلام كنيد. من اعلام كردم كه قبول قطعنامه تاكتيكي نيست. هنوز صدام آتش‌بس را نپذيرفته است، حمله نقض آن است، قبل و بعد آتش‌بس ندارد. خيلي عجيب است كه امام بعد از پذيرش قطعنامه 598 مي‌گويند كه تاكتيكي نيست. چرا؟ خودشان جواب اين سؤال را مي‌دهند كه آنها دنبال بهانه‌اي هستند كه بگويند ايران قطعنامه را به‌صورت تاكتيكي پذيرفته است تا به ايران حمله كنند. خود امام جواب اين پرسش را مي‌دهند. ما در عمليات مرصاد موفق شده بوديم، در خرمشهر نيز موفق شده بوديم، نيروي زيادي به جبهه‌ها آمده بودند، درنتيجه امام احتمال پيروزي ما را مي‌دادند، اما به ما اجازه حمله به بصره را نمي‌دادند. لذا همه اين بحث‌ها نشان مي‌دهد درست است كه ‌آرزوي امام سقوط صدام بوده است، اما هيچ‌گاه آن را روي ميز نگذاشتند و مسئولان را وادار نكردند كه آن را محقق سازند. از آقاي هاشمي و آيت‏الله خامنه‏اي اين را مطالبه نكردند. ازطرفي مسئولان حكومتي هم كه به كشورهاي خارجي براي مذاكره مي‌رفتند امام از جزئيات آنها اطلاع كامل داشتند. اين‌گونه هم نبوده است آنچه را كه روي ميز مذاكره گذاشتيم به دست آورده باشيم. ضمن اينكه صدام سقوط كرد. من 48 ساعت بعد از پذيرش قطعنامه خدمت امام رسيدم. ايشان فرمودند كه شما نگران نباشيد، ما در انقلاب بارها و بارها برنامه‌ريزي كرديم كه ازطريقي موفقيتي به دست آوريم و نشد، بعد ديديم كه خدا از جاي ديگري كه ما فكر نمي‌كرديم ما را پيروز كرد. ايشان سپس فرمودند: در حادثه كويت من آرزو مي‌كردم به يك كشور اسلامي بروم. وقتي به من گفتند مي‌خواهند به كويت تبعيدت كنند من خيلي خوشحال شدم، گفتم الحمدالله. ما را تا مرز كويت آوردند. نماز را هم آنجا خوانديم. همين‌كه نماز تمام شد، گفتند كه اوامر برگشته است، شما بايد برگرديد بغداد، از آنجا بايد برويد پاريس! من خيلي ناراحت شدم، اما امروز مي‌فهمم كه كار خدا بوده است. اگر من رفته بودم كويت، من را از بين مي‌بردند و انقلاب پيروز نمي‌شد.

مقصود من از اين اشارات اين است كه نبايد بگوييم امام دنبال سقوط صدام نبوده است، اما اينكه اين موضوع به‌عنوان برنامه‌اي روي ميز حكومت گذاشته و از مسئولان خواسته شود و آنان نيز در ديپلماسي آن را روي ميز بگذارند، آرماني بوده است كه اگر ايشان فرصت مي‌يافتند آن را پيگيري مي‌كردند. در ذهن و آرمان‌هاي امام اين موضوع بوده است، اما آنچه كه برنامه‌ريزي و مطرح مي‌شد اين بود كه ضمن به‌رسميت‌شناخته‌شدن مرزهاي بين‌المللي، متجاوزبودن عراق و اينكه شروع‌كننده جنگ بوده است نيز مشخص شود. براي امام بسيار اهميت داشت بود كه در آينده اگر خواستند خون عراقي‌ها را به گردن ما بيندازند، بگوييم خودتان تجاوز كرديد، شما كه برادرهاي ما بوديد ما قصد كشتن شما را نداشتيم، اين عراق بوده كه تجاوز كرده است. اين موضوعات براي امام بسيار مهم بود؛ لذا بيشتر از اين، ديگر امام آقايان را به برنامه‌ريزي وادار نمي‌كردند. هنگام براي برنامه‌ريزي براي عمليات است كه اختلاف پديد مي‌آيد. قصد ما تحقق اين اهداف بوده و براي دستيابي به آنها برنامه‌ريزي مي‌كرديم كه آقاي هاشمي مي‌گفتند صلاح نيست كه همه كشور وارد جنگ بشود.

غلامعلي رشيد: تصميمي كه امام بعد از خرمشهر گرفتند كه بايد وارد خاك عراق بشويد، با اين بحث‌ها تطبيق مي‌كند؟

محسن رضايي: ما آنجا استدلال ‌كرديم كه تا پشت اروند برويم. استدلال من و آقاي ظهيرنژاد همين بود كه اينجا نمي‌شود پدافند كرد.

غلامعلي رشيد: امام هم همين را مي‌خواستند كه برويد همان‌جا را بگيريد، ديگر كفايت مي‌كند. شما گفتيد، امام فرمودند كه يا بايستيد اينجا يا اگر مي‌خواهيد داخل برويد تا يك جايي برويد.

محسن رضايي: بله. ولي نمي‌گفتند كجا، اما هدفشان اين بود به اين مقاصدي كه ما داريم برسيم؛ يعني آن اقدام نظامي، ما را به اهداف سياسي برساند.

ادامه دارد ...

منبع: وبلاگ محمد درودیان


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.