ماجرای سفر آموزشی به مصر از طریق سازمان سماع
از سالهای پیش از انقلاب که خفقان سیاسی بر کشور حاکم بود، بسیاری از فعالان سیاسی و روشنفکران در پی راهحلی برای مبارزات مخفی و در نهایت نجات مملکت بودند. برخی نیز از پی مبارزات در داخل کشور و گرفتاریهای ناشی از آن به مهاجرت از ایران و ادامة مبارزه در خارج از کشور روی آوردند. در آن سالها صادق قطبزاده در فرانسه، دکتر تقیزاده در انگلستان، ابراهیم یزدی و مصطفی چمران در امریکا پناهگاه کسانی بودند که به قصد مبارزه از ایران خارج میشدند. رفت و آمدها به گونهای بود که صادق قطبزاده به دلیل اقامت دوستان سیاسی در منزلش و استفادة فراوان آنها از تلفن، مقروض شده بود. میرحسین موسوی نیز که برای مطالعات سیاسی به امریکا رفته بود، در مضیقة مالی قرار گرفته بود. برای حل مشکل، گروهی از دوستان در داخل کشور مبالغی پول جمعآوری کرده و در سال 1345 بنده مأمور شدم ضمن سفر به اروپا مشکل صادق قطبزاده و موسوی را برطرف کنم. وقتی به فرانسه رفتم، قطبزاده از هراس مأموران امنیتی از ملاقات با من در خیابان شانزهلیزه امتناع کرد. با او در هتلی کوچک در پاریس ملاقات کردم. ضمن انجام این ملاقات و تحویل وجه نقد به او، مطلع شدم که دوستان نهضت آزادی در خارج از کشور، با جمال عبدالناصر تماس گرفته و با جلب نظر مساعد او دورههای آموزش سیاسی ـ نظامی مخفی را در مصر برقرار کردهاند. قطبزاده به من پیشنهاد شرکت در این دورة آموزشی را داد و موافقت کردم. چند روز بعد، قطبزاده برگ عبور موقتی برای سفر به مصر در اختیار من گذاشت تا به کمک آن به مصر بروم. علت عدم استفاده از گذرنامة ایرانی برای سفر به قاهره، رعایت مخفیکاری و پنهان ماندن این سفر از دید مقامات ایرانی بود. چه وجود مَهر ورود به مصر در گذرنامة یک ایرانی به خودی خود موجبات ظن مقامات امنیتی ایران را در سالهای تیرگی روابط دو کشور فراهم میکرد.
با فراهم شدن مقدمات، به سمت قاهره پرواز کردم و در فرودگاه مورد استقبال دوستان ایرانی مستقر در قاهره یعنی ابراهیم یزدی و شهید چمران قرار گرفتم. وقتی چمران را در آنجا دیدم تعجب کردم. زیرا ایشان همکلاس من در دانشگاه تهران بود و در دوران تحصیل از نظر جسمانی ضعیف بود اما در مصر چمران به واقع چمران شده بود و مشخص بود که تمرینات رزمی و دورههای آموزشی او را ورزیده کرده است. متوجه شدم دورة آموزش سیاسی ـ نظامی در مصر با مدیریت این دو نفر که از فعالان نهضت آزادی ایران در آمریکا بودند، اداره میشود. در مصر در یک ویلا در حومة شهر اسکان داده شدم. از میان ایرانیانی که در مصر حضور داشتند تنها شهید چمران، دکتر یزدی و خانوادهاش و محمد توسلی را دیدم. البته به نظر میرسید که ایرانیان دیگری نیز همزمان مشغول گذراندن دورة آموزشی هستند اما به دلیل رعایت اصول مخفیکاری از چشم من پنهان بودند. هدف آن بود که چهره و نام افراد شرکتکننده تا حد امکان نامعلوم باشد تا زمینة نفوذ ساواک بسته شود. ابتدا کلاسهای تئوری آغاز شد. افسران مصری با لباس شخصی به کلاس میآمدند و آموزشهای مورد نظر را ارائه میکردند. این آموزشها شامل نحوة سازماندهی مخفی، روشهای فرار از محل محاصره شده، تعقیب و گریز، چگونگی استفاده از مرکب نامرئی، روش نامهنگاری رمزی یا نامهنگاری در خطوط کتاب، نحوة از میان بردن مدارک در صورت گیر افتادن در تلة پلیس و نحوة مواجهه با بازجویان و فنون مقاومت در زندان بود. مرحلة بعد استفاده از اسلحة کمری، چگونگی تیراندازی و نحوة کار با مواد منفجره آموزش داده میشد. افسران مصری به زبان انگلیسی آشنا بودند و تدریس به زبان انگلیسی صورت میگرفت. بعد از پایان دورة نظری، دورة آموزش نظامی عملی را شروع کردم. در این مرحله تمرینات سنگینتر شده بود. تمرینات نظامی که در یک پادگان برگزار میشد موارد صعبی همچون عبور از رودخانه با کابل را شامل میشد. روزی مربی نظامی مصری گفت اگر شما از سلامت کامل جسمی برخوردار نباشید، در جریان مبارزة مخفی چریکی بیشتر مایة دردسر سازمانتان خواهید بود تا کمک حال من نیز به دلیل ضعفی که در بینایی داشتم، موضوع را با افسران مصری و دوستان ایرانی در میان گذاشتم و رأی بر توقف آموزش سنگین نظامی به من داده شد. چند روز بعد از پایان دورة تئوریک و دورة نیمه تمام نظامی به دیدار اهرام ثلاثه رفتم و سپس با گذرنامة موقتی که در اختیار داشتم به فرانسه بازگشتم. برای جلوگیری از شک مقامات امنیتی، چند روز برای گردش به ایتالیا رفتم و دوباره به پاریس آمده راهی تهران شدم. قبل از بازگشت به ایران تمامی مدارک مربوط به این سفر از جمله گواهی عبور موقت را از میان بردم. جالب آن که هیچکس حتی همسرم از سفر من به مصر برای آموزش مبارزة مخفی مطلع نبود. وقتی در مصر بودم همسرم به آدرسی در پاریس برای من نامه مینوشت و دوستان از پاریس آن نامه را به مصر برای من میفرستادند.
حسین حریری ـ فارغالتحصیل دانشگاه تهران
منبع: اندیشه پویا، ش 22، سال سوم، شماره بیست و دوم، آذر 1393، ص 77