آخرین چهارشنبه سال یادآور حس نوستالوژی که بخش اعظم آن مربوط به میراث گذشته است. میراثی که قرنها توسط بزرگان و اجدادمان به واسطه روایت شفاهی حفظ شده و بخشی از باور فرهنگی اقوام یا گروهی از مردم را تشکیل میدهند. وقتی خاطرات گذشته را مرور میکنم، همیشه آخرین چهارشنبه سال به عنوان روزی پاک و مقدس در ذهنم نقش بسته است. قطعاً بیان آیینها و باورهای فرهنگی که نمادی از طرز بینش اقوام و گروههای خاص است میتواند به ثبت و بررسی جنبههای مختلف آن کمک کند.
آنچه در ذهنم به عنوان آخرین چهارشنبه سال باقی مانده است، متفاوت از چهارشنبه سوری و آتشبازی، ترقه و... است که امروزه در سطح وسیع و خطرناکی شاهد آن هستیم. این روز نماد پاکی و بیآلایشی و طلب مغفرت و تمسک به قرآن بود و جایگاه مخصوصی در باورهای فرهنگی ساکنان دامنههای شمالی هزارمسجد داشت.
شاید آنها زودتر به سراغ آتشبازی میرفتند. زیرا با تمام شدن چهله قچهک çelle qiçik (چله کوچک) از این که روزهای سرد زمستان به پایان خواهد رسید با درست کردن آتش و پریدن از روی آن جشن و شادمانی برپا میکردند. (معمولاً شامگاه بیست و هشتم تا سیام بهمن اختصاص به آتشبازی داشت.) خاطرات تلخ و شیرین آن روزها همانند کتابی مستند در جلو دیدگانم قرار دارند و با گذر عمر هر روز کم رنگتر شده و بسیاری از واژههای آن در پس زمان در هاله فراموشی قرار گرفتهاند.
آن ایام معمولاً با لباسهای کهنه توپهای (گلوله) درست میکردند و با نفت آغشته و پس از این که آتش میگرفت آن را به سوی آسمان پرتاب میکردند. در یک لحظه صدها گلوله آتشی در آسمان تاریک روستاهای دامنه شمالی هزارمسجد نمایان میشد. صحنهای جالب و دیدنی در پس تاریکی شبهای روستا نمایان میشد که گاهی دلهرهآور و زمانی هم همراه با هیجان و شادیهای کودکانه بود. مردم با پریدن از روی آتش، گذر از چله کوچک را جشن میگرفتند.
آن روزها بیادماندنیترین خاطرات گذشتهام را تشکیل میدهند. زیرا عصرهای سه روز آخر بهمن ماه پس از تعطیل شدن مدرسه، با کمک دوستان در تدارک آتشبازیهای شبانه بودیم. گاهی زمان این آتشبازیها تا پاسی از شب ادامه داشت و همراه با شیطنتهای نوجوانی بر روی کوههای اطراف روستا با آتش زدن لاستیکهای کهنه در بوی نامطلوب دود محو میشدیم.
نمادهای فرهنگی در بین اقوام متفاوت است و هر یک از نواحی ایران به نحوی در تدارک سال جدید هستند. هفته آخر سال در روزها و شبهای یکشنبه شب، دوشنبه شب و سه شنبه شب که در بین مردم منطقه به «شبهای الهفه (elefe)» معروف است، مراسم بدین شرح برگزار میشود: عموم مردم برای امواتشان قرآن میخوانند. و عصر روز سه شنبه آخر سال بر مزار مردهها حاضر و با قرائت قرآن و فاتحه روح آنان را شاد میکنند.
در گذشته روز سه شنبه آخر سال یکی از شلوغترین روزهای حمام عمومی بود. زیرا مردم برای عبور از زیر قرآن آن روز همه به حمام میرفتند. خاطرات حمام و طعم تلخ محرومیت روستاها بخش انکارناپذیر آن زمان بود. پس از اذان مغرب با گذاشتن چند سهپایه در کنار هم تونلی ایجاد میکردند که بر روی هر کدام یک جلد کلامالله مجید قرار داشت. این سهپایهها طوری گذاشته میشدند که به سمت قبله باشند و تمام اعضای خانواده و همسایهها به ترتیب با بوسیدن قرآن از زیر آن عبور میکردند. و دعا میکردند تا سالی خوب و پر برکت برای آنان باشد. این عمل را سه مرتبه انجام میدادند. در واقع این کار دوری از پلیدیها و شروع سال نو در پناه قران است تا در سال نو خداوند طروات و پاکی به آنها هدیه کند.
فال گوش ایستادن از دیگر رسوم این شب بود. عدهای پس از نیت کردن خانههایی که درب آنها به طرف قبله باز میشد را انتخاب میکردند، اوایل شب به کنار در این خانهها رفته و بدون این که صاحبخانه متوجه شود، به صحبتهای آنها گوش میکردند. اگر در خانواده صحبت از نیکی و کارهای خوب بود، بر این باورند که نیّت فرد گوشدهنده برآورده میشود. و چنانچه صحبت نچندان جالبی در آن خانواده مطرح بود آن فرد انجام کار مورد نظرش را صلاح نمیدانست. معمولاً دختران دم بخت و یا پسرها بیشتر به این کار میپرداختند و همچنین افرادی که نیتی داشتند در این شب به فال گوشی میپرداختند. روز چهارشنبه نمادی از پاکی و طهارت بود. زیرا تطهیر و پاکی بخشی از باورهای مردم بود و با این عمل به پیشواز عید میرفتند.
در تدارک نوروز
آئین نوروز به عنوان یکی از اعیاد ملی ریشه در تاریخ و فرهنگ مردمان ایران زمین دارد. این جشن یادگار جمشید از دوران اساطیری تا کنون منشاء تحول و رستاخیز طبیعت بوده است و در بین تمام اقوام از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است. با ورود اسلام به ایران این جشن صبغه مذهبی میگیرد و در روایات ائمه(ع) تجلی پیدا کرده است.
آیین نوروز در بین قوم کرمانج در گذشته از یک ماه مانده به نوروز شروع میشد، کرمانجهای خراسان با آداب خاص خود را برای برپایی هر چه باشکوهتر مراسم نوروز آماده میکردند. بخشی از این آداب و آیینها که در گذشته معمول بوده عبارتند از:
1- هفده مال
17روز مانده به نوروز هر یک از اعضای خانواده برای خود تکه سنگی کوچک را انتخاب میکنند و آن را در نقطهای روی زمین قرار داده، بعد از این که سال جدید رسید هر کس به سراغ سنگش میرود. اگر در زیر سنگها سبزه روئیده باشد، نشان از سالی پرباران و پر از خیر و برکت خواهد بود. چنانچه زیر سنگ خشک و بدون رویش گیاهی باشد نشان از سالی سخت همراه با خشکسالی خواهد بود.
2- گذاشتن سبزه
معمولاً دو هفته مانده به سال نو، هر خانوادهای شروع به گذاشتن سبزه میکنند. بدین صورت که مقداری گندم یا جو را در ظرفی گذاشته و مرتب آن را مرطوب نگه میدارند. پس از چند روز سبزهها جوانه میزنند و به مرور تبدیل به سبزی سفره عید میشوند.
از دیگر کاربردهای جوانه سبزه در ایام نوروز، سمنو پزان است. سمنو به همراه سبزی بخشی از سینهای سفره نوروزی کرمانجهای شمال خراسان را تشکیل میدهند.
3- خانه تکانی
رسم خانه تکانی معمولاً یک هفته مانده به نوروز مراسم خانه تکانی انجام میشود. کرمانجها اعتقاد دارند همراه با ورود نوروز تمیز کردن خانه و بیرون آوردن فرشها و سایر لوازم پاکی و طراوت به منازلشان بیاورند. زنان با همکاری همسایهها کلیه وسایل زندگی را از خانه بیرون آورده و در معرض نور خورشید قرار میدهند تا آفتاب به آنها بتابد و کهنگی از آنها دور شود.
4- دانو پزی
تقریباً دو هفته مانده به نوروز در شبی خاص مردم کرمانج اقدام به پخت غذایی به نام «دانو» میکنند. محتویات این غذا که عبارت است از گندم، نخود، عدس و ادویه است. پس از آماده شدن دانو مهرهای آبی رنگ را داخل ظرف دانو میاندازند. آنگاه مادر خانواده با قاشقی بزرگ غذا را به نام هریک از اعضای خانواده بر میدارد. از کوچکترین فرد خانواده شروع میکند به اسم بردن، مهره به نام هر کسی که درآید آن سال به نام آن فرد خواهد بود. اگر فرد مورد نظر دارای خصوصیات اخلاقی خوب باشد سال خوب و پربرکتی در انتظارشان خواهد بود.
5- سفره نوروزی
این سفره عبارت است از سفرهای پارچهای که توسط زنان کرمانج بافته میشود و دارای نقش و نگارها و ظرافتهای خاصی است. برروی این سفره نوروزی (قرآن، آب، سیر، سمنو، سیب، سکه، سبزی، شیرینی و...) میچینند. این سفره معمولاً در اتاق پذیرایی توسط دختران جوان چیده میشود. هم زمان با سال تحویل تمام اعضای خانواده دورتا دور این سفره مینشینند و سال نو با خوبی و صمیمیت شروع میکنند.
6- روز نوروز
در این روزهمه شاد و خوشحالند، کوچکترها لباس نو می پوشند، بزرگترها، به دیدار یکدیگر میروند و به کوچکترها عیدی میدهند. همه سال نو را تبریک میگویند. همچنین دراین روز مردم به دیدارخانوادههایی میروند که عضوی از خانوادهشان از بین رفته باشد، به آنها تسلیت گفته و آرزوی سالی خوب را برای آنان دارند. همچنین در ایّام نوروز، خانوادههایی که نوعروس دارند، برای عروسشان هدیهای تهیه کرده وطی مراسم خاصی آن رابه خانواده عروس میبرند.
اما در شب نوروز، نوجوانان هم بیکارنمانده و ریسمانی را تهیه میکنند و دستمالی رابه سرآن گره زده، خود را به روی بام خانه همسایهها میرسانند. در خانههای قدیمی معمولاً سوراخی بر روی پشت بام تعبیه میشد که محل عبور دود از اجاق بود. ریسمان از سوراخ بخاری یا اجاق به داخل خانه انداخته میشد، صاحبخانه هم به رسم عیدی شیرینی یا هر چه در خانه داشت بر گوشه دستمال گره میزد و با تکانی فرد متوجه میشد که عیدی را بگیرد. این که چرا این کار در شب و به صورت ناشناس انجام میگرفت؟ احتمالاً به خاطر خجالتی و شرم افراد در گذشته است. در واقع فردی که درخواست عیدی میداد هیچ صحبتی نمیکرد. فقط ریسمان آویخته شده از دریچه خانهها نشانه عیدی گرفتن بود.
روز عید یکی از شادترین روزهای سال بود. تمام بچههای روستا به صورت هماهنگ هر کدام نایلونی برداشته و برای عیدی گرفتن به درب خانه همسایهها و گاهی تمام اهالی روستا میرفتند. عیدیها معمولی تکهای کیک یا شکلات و شیرینی و گاهی هم سکه بود. معمولاً فامیلهای نزدیک مقداری پول عیدی میدادند و همسایههای دور هم نسبت به وضعیت اقتصادی از تنقلات محلی تا تخم مرغ و شیرینی به بچهها هدیه میداند. عیدی گرفتن فقط مختص صبح روز اول عید بود و معمولاً ظهرها وقتی بچهها به خانههایشان برمیگشتند انبوهی از انواع کیک و شکلات و انواع آجیل همراه داشتند. هر چند این خاطرات تکرارنشدنی دیگر فراموش شدهاند ولی نوروز با تمام شور و هیجانش یادآور شادی، رستاخیز، مهر و عطوفت است.
غلامرضا آذری خاکستر