هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 196    |    6 اسفند 1393

   


 



بازخوانی یک روایت شفاهی؛ از یاغیگری تا فرمانروایی خدو سردار

صفحه نخست شماره 196

نبود منابع متعدد در حوزه تاریخ محلی و پراکنده بودن اسناد و مدارک موجب می‏شود تا نویسندگان در بررسی تاریخ نتوانند منطبق با واقعیت تاریخ‏نگاری کنند. اصولاً نگارش کتاب‏های با محتوای تاریخی بدون رویکرد به اسناد و مدارک مهمترین آفت در نگارش تاریخ است‏. گاهی اسناد و مدارک موجود، موجب ذهنیت و تصوری غلط می‏شود که برخی از نویسندگان با چشم‏پوشی و کتمان درصدد تحریف بخشی از رویداد هستند. در واقع با داستان‏سرایی و تحلیل‏های نادرست اعتبار نویسندگی را فدای احساسشان می‏کنند. اکتفا به روایت‏های شفاهی و عدم انجام مصاحبه‏های فعال، تک بعدی بودن روایت موجب می‏شود تا بخشی از مسائل در ‏هاله‏ای ‏از ابهام باقی بماند. اگر وقایع را آن گونه که اتفاق افتاده‏اند‏ و نه براساس میل و منافعمان روایت کنیم، و یک تصویر درست از شخصیت و افکار سرداران محلی داشته باشیم، این کار موجب غنای تاریخ محلی می‏شود و خدمت و خیانت را برای نسل آینده محرز می‏کند.


‏هاشم فرهادی متولد 1367 شیروان است. از این نویسنده جوان تا کنون سه کتاب در ارتباط با برخی از شخصیت‏های تاریخ محلی شمال خراسان در قالب رمان تاریخی چاپ و منتشر شده است. نویسنده در کتاب «قهرمانان» به بررسی زندگی سردار عیوض خان جلالی پرداخته و در دومین اثرش با عنوان «فرمانروای جنگ و موسیقی» زندگی نامه خداوردی یکی از سرداران شیروان را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. او پس از انقلاب مشروطه در منطقه گلیل مدتی موجب ناامنی و دردسرهای برای حکومت مرکزی شده بود. همچنین این نویسنده در جدیدترین اثرش به زندگی فرج‏الله‏خان بیچرانلو پرداخته است.
کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی (ظهور خداوردی سردار بر افق تاریخ ایران) در سال 1392 توسط انتشارات شیلان در شیروان در 186صفحه، در تیراژ 1000نسخه، با قیمت 8000تومان روانه بازار نشر شده است. نویسنده در مقدمه کتاب نوشته است: «کتبی که به قیام خداوردی سردار اشاره کرده‏اند‏ مطالب خود را از خاطرات افسرهایی نوشته‏اند‏ که به اصطلاح در خدمت رژیم قاجار بوده‏اند‏ و کسی از اتفاقاتی که در دژها رخ داده اطلاعی ندارد. ما تمام مطالبی را که در این سرگذشت آورده ایم از افرادی نقل شده که پدرانشان جزو افراد خداوردی سردار بوده‏اند‏ و یا جنگ‏های او را از نزدیک دیده‏اند.»‏(1)


نویسنده تلاش می‏کند با انتخاب یک موضوع در تاریخ معاصر شمال خراسان و کسب اطلاعات و روایت‏های شفاهی از افراد مطلع به تدوین کتاب‏هایش بپردازد. یعنی تمام اهتمام نویسنده در این راستاست تا پیوندی بین روایت و قلمش ایجاد کند و خواننده را آن گونه که خودش می‏خواهد با موضوع تاریخی آشنا کند. اصولاً تحلیل‏های که نویسنده در لابلای کتاب از خود برجای می‏گذارد کلیاتی از موضوع است که در ذهن خواننده ایجاد تعارض می‏کند.


روایت کتاب با موضوع رامشگران گلیان شروع می‏شود و از روشنعلی به عنوان اولین بخشی(2) گلیان(3) یاده کرده که در زمان شاه عباس صفوی زندگی می‏کرده و در این زمینه معتقد است: «بخشی‏های قدیمی گلیان که همراه کردها به شاهجهان(4)  آمدند سردمداران موسیقی مقامی دنیا هستند و بدون تردید ساز دوتار مدیون آنهاست.»(5)  آیا بخشی سراینده تاریخ است؟ یا افسانه می‏گوید و از «که» کوه می‏سازد؟ به نظر می‏رسد بخشی سفارشی می‏گوید از محتوایی می‏گوید که به عینه در شخص نیست و نگاهی تمثیل‏وار به موضوع و ماجرا دارد.


مهمترین سئوالی که برای خواننده در کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی مطرح است، این که آیا نویسنده در نگارش کتاب به عناصر هویتی منطقه توجه داشته است؟ زبان به عنوان مهمترین عنصر هویتی که روایت شفاهی از طریق آن منتقل می‏شود نقش مهمی در انتقال مفاهیم دارد. در واقع ثبت فرهنگ شفاهی مناطق مختلف مستلزم نگاه جدی به زبان است. آنچه از اسناد و مدارک تاریخ و فرهنگ شمال خراسان برجای مانده حکایت از آن دارد که زبان فارسی و خط عربی در متون باقی مانده منعکس شده است و اغلب نویسندگان هم از آن استفاده کرده‏اند‏. زبان به عنوان مهمترین عنصر هویتی در کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی هیچ جایگاهی ندارد و نویسنده بدون توجه به این عنصر اساسی کتاب را تدوین نموده است. هر چند نویسنده به دیگر عناصر هویتی منطقه اشاره کرده و با آوردن واژه‏هایی همچون؛ دره پیرشهید، رزمقان، ملاباقر،گاوسرخون، توکور، کانی ده وری، قلعه حسن، اقوام پهلوانلو، تاریخچی واسامی مستند و واقعی از جمله تاج محمدخان، عبدالعلی تناسوانی، رمضان تاریخچی، فرج‏الله‏خان، حسین حاج تاتار، ابراهیم بلشویک... و تأمل در جغرافیای تاریخی منطقه تا حدی به مکان و زمان داستان توجه نموده است.


در این کتاب تصویر درستی از دره گلیل ارائه نشده است، خواننده‏ای ‏که هیچ تصویر ذهنی از این منطقه ندارد، نمی‏تواند همسفر خدو سردار در کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی شود. جزئیات روایت قلم نویسنده است و نویسنده با الهام از کلیات روایت سعی در ارائه نکاتی دارد که بیشتر برگرفته از تخیل و قلم وی است. چنین به نظر می‏رسد نویسنده در نگارش دچار شتاب‏زدگی بوده و با تحمل و تأمل منابع تاریخی و روایت‏های شفاهی را بررسی نکرده است. وی در پایان کتاب فهرستی از منابع عمومی ذکر کرده که در نگارش کتاب از آنها استفاده کرده است. برخی از منابع هیچ ارتباطی به موضوع کتاب ندارند و احتمالاً منظورش برداشت‏های کلی در ارتباط با کردهای خراسان است که در آثار نویسندگانی همچون؛ پیرنیا، گریشمن، دیاکونوف و رضایی آمده است. هرچند کتاب حرکت تاریخی کرد به خراسان تألیف کلیم‏الله توحدی از معدود منابع نوشتاری است که مستقیم به موضوع خداوردی سردار اشاره نموده است. اما تنوع منابع شفاهی(6)  نویسنده جهت نگارش کتاب قابل تأمل است‏.


افسانه تکراری
شروع کتاب با داستانی تکراری و افسانه گونه است. نویسنده تولد خدو سردار را با اشاره به علم ستاره‏شناسی پیش‏بینی کرده و با ورود به داستان از ستاره‏ای ‏بسیار پر نور که چیزی مثل آتش آن را فراگرفته بود در پهنه آسمان پدیدار و سپس در پشت کوههای مغرب ناپدید گشته پرداخته است. سپس در تعبیر آن نوشته است: «این فرزندی که امشب متولد می‏شود پسری خواهد بود که بختش بلند می‏شود، آن قدر شهرت و قدرت کسب خواهد کرد که هیچ کس جلودارش نخواهد بود و به یک باره نامش در همه جا می‏پیچد و مردی خواهد شد که در عصر خود نظیر و مانند ندارد... او چون شعله‏های آتش خواهد شد، هرکس با او دوستی کند از شعله‏هایش گرما می‏گیرد و هرکس با او دشمنی کند در آتش خواهد سوخت.»(7)  سپس با نگارش تکراری افسانه‏ای ‏دیگر، تولد خداوردی را چنین ادامه داده است: «به یکباره صدای جیغ نوزاد در فضا پیچید... اسب سرخون نوروز شروع به شهیه کشیدن نمود و چنان بی‏تاب شد که تا آن لحظه سابقه نداشت و طولی نکشید که صدای زوزه‏ی سگ‏ها هم به آن اضافه شد.» ظاهراً نویسنده فراموش کرده است در حال نگارش زندگی‏نامه کیست؟ و یا این که از او افسانه‏ای ‏جدید می‏سازد؟ به راستی آیا خدو سردار در حد این نوشته‏ها است؟


تقارن افسانه و واقعیت در ابتدای داستان قابل توجه است‏ و سپس با اشاره به زندگی‏نامه خدو از دوران رشد او در فقر نوشته و گاهی قهرمان داستان از شرایط آن زمانه گلایه کرده و آرزوهایش را چنین یادآوری نموده است: «من نمی‏خواهم مانند پدرمان چوپان بشوم، من تمایل دارم که مانند نظامی‏ها لباس‏های رزمی بر تن کنم و بر اسبی سوار شوم و هنگامی که از میان مردم عبور می‏کنم همه به من احترام بگذارند.»(8)


یا در جایی دیگر نویسنده از دریافت مالیات اجباری از مردم در اواخر حکومت قاجار نوشته و به زمینه‏های طغیان خدو علیه حکومت می‏پردازد: «یک روز عده‏ای ‏به خانه نوروز قهرمان رفتند و از بیست راس گوسفندی که داشت ده راس به زور گرفته و بردند... خداوردی علیه ظلم در حکومت قاجار قیام کرد.»(9)  سپس نویسنده با ادامه داستان به نحوه آشنایی با محمد ابراهیم خان روشنی اشاره نموده و از یک داستان و ادبیات تکراری استفاده کرده است. کشتی گرفتن با پلنگ و خفه کردن این حیوان بارها در قصه‏های محلی انعکاس یافته است که نویسنده این داستان را دستاویز آشنایی خدو با محمد ابراهیم خان آورده است.(10)

قهرمان داستان
خداویردی(خدو) از کردهای پهلوانلو روستای تکمران شیروان است‏ که در اواخر دوره قاجار پس از ورود به نیروهای سواره محمدابراهیم‏خان زعفرانلو از حکام شیروان درآمد. درگیری‏های محلی و رشادت‏هایش موجب شده تا پس از مدتی به عنوان یکی فرماندهان برجسته انتخاب شود و شیروان در اختیار بگیرد. سرانجام با دخالت فرج‏الله‏خان (ضیغم الملک) اوضاع شیروان به نفع تاج‏محمدخان پایان یافت و خدو از شیروان بیرون رانده شد و با سوارانش در نواحی سرحدی به سر می‏برد.


در این زمان انقلاب 1917 شوروی اتفاق افتاده بود و فعالیت‏های کمونیستی به شدت ادامه داشت خداوردی در عشق آباد به وسیله یکی از ترکان مهاجر آن دیار که با وی رفت و آمد داشت به سران کمونیست عشق آباد معرفی شد. روس‏ها که از سوابق جنگجویی و بی‏باکی خدو آگاهی داشتند، به خوبی از او استقبال کردند و با او قول قرارهای گذاشتند که چنانچه بتواند یک حکومت کمونیستی در شمال خراسان برپا کند از او حمایت خواهند کرد و او را یاری می‏دهند.(11)  به قول لوگاشوا شورش تهیدستان کرد به رهبری خدو آغاز شد(12)  و جورج لنچافسکی(13)  معتقد است حکومت شوروی خدو را مأمور شورش در خراسان کرده و به وی مقادیری اسلحه کمک نموده‏اند‏. همچنین استاد توحدی از حرکت خدو سردار بعنوان قیام کمونیستی یاد کرده است.(14)  هرچند نویسنده کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی هم به ارتباط خدو با سران کمونیستی(زینوویف(15) ) اشاره کرده و این موضوع را پذیرفته است گویا از این موضوع دلهره دارد و با رویکردی نچندان جالب این موضوع تاریخی را نادیده گرفته و به مشورت خدو با الله‏وردی برادرش در این زمینه پرداخته است: «من راهی را به تو نشان می‏دهم که ما بتوانیم با تجهیزات کامل از اینجا برویم ولیکن باید آگاه باشی که کسی از این قضیه اطلاع حاصل نکند و فقط من و تو از آن اطلاع داشته باشیم... این روس‏ها همیشه از مردم ما استفاده می‏کنند و کردها را علیه هم می‏شورانند چراکه خود جرأت درگیری با ما ندارند... تو درخواست زینوویف را قبول کن و تمام تجهیزات از او  بگیر اگر ما توانستیم در کنار هم قدرت را بدست بیاوریم هیچ کاری با روس‏ها نخواهیم داشت و راه خود را می‏رویم و در واقع وانمود کنیم که مطیع نقشه‏ی آنها هستیم و چون به قدرت رسیدیم به آنها پشت می‏کنیم چرا که دیگر احتیاجی به آنها نداریم.»(16)


نویسنده بدون رویکرد به اسناد و مدارک خود را درگیر تضاد فکری نموده و از این که بنویسد خدو یک کمونیست بوده هراس داشته است. اسناد و مدارک از ارتباط خدو سردار، کمک‏های مالی و تسلیحاتی روس‏ها گزارش داده‏اند‏. از این که این موضوع مورد کتمان آقای فرهادی است جای تعجب و تأسف است. به راستی آیا یک نفر با چند نیروی سواره می‏تواند در مقابل یک حکومت بایستد؟ نویسنده درصدد است تا به خواننده القاء کند که خدوسردار تحریک شده کمونیست‏ها نبوده. هرچند اسناد و مدارک منتشر شده توسط کلیم‏الله توحدی مهر تأییدی بر کمونیستی بودن این قیام است.


خدو در اواخر سال 1298ش. مقر فرمانروایی خود را در روستای گلیان در جنوب شرقی شیروان مستقر کرد و با تقویت نیروهای نظامی موجب ناامنی در نواحی شمال خراسان شد.
روایت میرزامحمد صارم‏الملک دره‏گزی(17)  از نحوه دستگیری خدو سردار قابل تأمل است(18)‏  وی در خاطراتش به صورت جزئی به این موضوع پرداخته است و دستگیری خدو سردار را توسط نیروهای دره‏گزی دانسته است. در ادامه خاطرات به موضوعاتی همچون؛ تصرف نقاط صعب‏العبور گلیان، فرار خدو سردار از گلیان، تعقیب و گریز خدو سردار تا بجنورد، اتخاذ تدبیر برای جلوگیری از فرار خدو، جنگ تن به تن با خدو سردار، طغیان مردم بجنورد در هنگام حرکت دادن خدو سردار به سمت مشهد، برپایی طاق نصرت در قوچان به مناسبت دستگیری خدو سردار مطالب ارزشمندی است که محمود صارم ارائه داده است. و مورد توجه نویسنده کتاب فرمانروای جنگ و موسیقی نبوده است. میرزامحمود در ادامه خاطراتش از تحویل خدو سردار و برادرش به لشکر مشهد توسط سواران درگزی خبر داده است و می‏نویسد: «سواران دره‏گزی مأمور تحویل خدو سردار به مشهد بودند. میرزاجعفر را با ده نفر از سوران معین کردم و دو برادر را به او سپردم عازم مشهد شدند.»(19) 


سرانجام در زمان کلنل محمدتقی‏خان پسیان خدو دستگیر و در هفتم تیرماه 1300 محکوم به اعدام شد. سرنوشت سواران خدو سردار قابل توجه است‏. نویسنده با بررسی زندگی آنها از جمله حسین حاج تاتار، ابراهیم بلشویک، قورخ امیرانلویی پرداخته و داستان را چنین به اتمام می‏رساند که حسین حاج تاتار درصدد گرفتن انتقام خون خدو از کلنل محمد تقی خان پسیان بود تا این که در قوچان وارد قشون برای جنگ با پسیان شده و در این جنگ با تیر پسیان را کشته است. در واقع نویسنده قتل پسیان را توسط حسین حاج تاتار از یاران خدو سردار می‏داند. و بدون دقت در تاریخ واقعه کشته شدن پسیان در مهرماه 1300 این رویداد را به اشتباه در فروردین ماه ذکر نموده است.(20)


1 - فرهادی،‏هاشم. فرمانروای جنگ و موسیقی. شیروان: شیلان. 1392. ص6
2 - درباره ریشه بخشی که در ادبیات به شکل‏های، بسکی(baksi)، بکسا(baksa) و حتی بکشا(baksha) آمده است اختلاف نظر وجود دارد. اشپولر این کلمه ترکی می‏داند از لغت چینی پوشی(po-shi) به معنی دانشوراست. خود بخشی‏های خراسان معتقدند که ریشه واژه بخشی را باید در واژه بخشنده جست و معنای آن موهبت الاهی است.یوسف زاده، آمنه. رامشگران شمال خراسان بخشی و رپرتواراو. ترجمه علیرضا مناف زاده، تهران: موسسه فرهنگی- هنری ماهور. 1388. ص117
3 - گلیان روستایی در شمال شرق ایران، واقع در بخش مرکزی شهرستان شیروان خراسان شمالی است.گلیان در فاصله ۲۳ کیلومتری جنوب شیروان واقع است. از طرف شمال به روستای ملا باقر و از طرف جنوب به روستای استخری و بلقان و از شرق به زمین‌های مزروعی فاروج و از غرب به روستای برزلی محدود می‌گردد.
4 - شاه جهان نام بلندترین قله ارتفاعاتی است که دنباله آن‏ به کوههای بینالود و آلاداغ می‏رسد و به نقلی 3350 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. این رشته کوه که روستای بام (با حدود 1600 متر ارتفاع از سطح دریا)در چند کیلومتری جنوب آن واقع شده است، دنباله سلسله جبال‏ البرز می‏باشد. کوه شاه جهان از چند قسمت تشکیل شده که هر کدام به نامی خاص شناخته می‏شوند. خروس یا کرکس‏رو، تخته‏ میرزا، گورکییا گورکان یا گبرکان ... از جمله نامهای آن بشمار می‏رود.
5 - فرهادی،‏هاشم. فرمانروای جنگ و موسیقی.ص9
6 - روایت‏های محمد علی قاسمی ، محمد مرادی امیرانلو، حسن فرهادی، منصور فرهادی، رحمان فرهادی، روشن گل افروز، حمرا بخشی، خسرو حداد، شادروز امانی، حسن ابراهیم زاده، پیرشهید، عطا حیدریان و ...در کتاب مورد استفاده قرار گرفته‏اند‏.
7 - فرهادی،‏هاشم. فرمانروای جنگ و موسیقی. ص16
8 - همان. ص18
9 - همان. ص25
10 - همان. ص32
11 - توحدی، کلیم الله. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران. ج4. مشهد: بی نا. 1359.ص244
12 - لاگاشووا، بي‌بي‌رابعه. ترکمنهاي ايران (پژوهش تاريخي ـ مردم‌شناسي). ترجمه سيروس ایزدی و حسین تحویلی. تهران: شباهنگ. 1359. ص138
13 - لنچافسکي، جورج. غرب و شوروي در ايران، سي سال رقابت، ۱۹۴۸ - ‎۱۹۱۸. ترجمه حورا یاوری. تهران: روزنامه سحر. 1371. ص86
14 - توحدی، کلیم الله. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران. ج4. ص232
15  گریگورییوسویچ زینوویفمتولد ۲۳ سپتامبر ۱۸۸۳ - درگذشته ۲۵ اوت ۱۹۳۶- کمونیست روسی و از انقلابیون بلشویک و بعدها از سیاست‌مداران دولت شوروی بود. وی پس از مرگ لنین، به همراه کامنف، علیه تروتسکی، به استالین پیوست و از اصلی‌ترین افراد بیرون کردن تروتسکی از حزب و قدرت‌گیری استالین شد. بعدها، و پس از قدرت گیری بی‏حد و حصر استالین، زینوویف با تروتسکی علیه او متحد شد. اما این، بسیار دیر بود و او که خود از مهم‌ترین عوامل به قدرت رسیدن جوزف استالین بود، به دست وی اعدام شد. از زینوویف آثاری در زمینهٔ تاریخ حزب، برجا مانده است.
16 - فرهادی،‏هاشم. فرمانروای جنگ و موسیقی.ص59
17 - میرزا‌ محمود، فرزند‌ سید عباس و از خاندان سادات دره‏گز، به‌ سال 1270 ش. در مـحمودآبادشهرستان یـاد‌ شده، دیده‌ به جهان گشود. اسلافش‌ در دوران صفویه(دورهء شاه عباس) همراه با ایل بزرگ چشمگزک‌ (زعفرانلو)، در سال 1007 ق.از کردستان جهت‌ صیانت‌ از‌ حدود و ثغور شـرق ایـران عـازم‌ خراسان شدند و در بدو امر، در خبوشان (قوچان) موطن اختیار‌ کردند؛ اما‌ دیری‌ نگذشت‌ که بر سر تـملک حصه‌ در خبوشان‌ اختلافاتی بروز کرد. به‌طوری‌ که اخبار این نزاع و کشمکش‏ها به‌ شاه‌ سلیمان‌ صفوی نیز رسید و در غایت، با وساطت علمای نجف اشـرف، اختلافات، مرتفع و بـه فـرمان شاه، سادات از پرداخت‌ مالیات‌ املاک معاف گردیدند و به دره‏گز مهاجرت کردند.
میرزا محمود، در کودکی جهت گذراندن‌ تحصیلات‌ متداول‌ به مکتب‏خانه رفت و پس از آن‌که‌ به رشد و سن‌ بلوغ‌ رسید، جوانی‌ شجاع و سوارکاری زبده‌ و کارآمد شد و خیلی‌ زود‌ شـهره آن دیـار گردید. چندی، جزو سرکردگان سواران حکومتی بـه‌ مـأموریت‏هائی‌ اعزام‌ شد. در این‌ مأموریت‏ها‌ به‌ پاس لیاقت، رشادت و شایستگی‏هایش، به‌ عنوان‌ نایب‏الحکومه لطف‌آباد منصوب شد. وی در وقایع و حـوادث عـدیده آن عصر در خراسان: طغیان زبردست خان، وقایع کـلنل‌ پسـیان، شورش‌ خداوری‌ سردار(خدوسردار)، خلع سـلاح تـرکمن‏ها در سـال 1304‌ ش، ثور (اردیبهشت‌ماه)سال‌ 1301‌ ش برحسب‌ تصویب‌ میرزا حسین خـان‌ مـشیر‌ الدوله‌-رئیس الوزرا و وزیر داخله وقت، از جانب احمد شاه لقب صارم‏الممالک‌ گرفت. میرزا محمود سال‏ها حاکم دره‏گـز، رادکان، چناران و بـخش‌ رخ‌ تربت حیدریه‌ بود و پس از طی فراز‌ و نـشیب‏های‌ متمادی‌ در‌ دوره‌ رضا شـاه، در مـشهد ساکن شد و عاقبت در فرودین 1352 ش روی در نـقاب خاک کشید. به نقل از کریمیان، علی. «موقوفه میرزا محمود صارم الممالک دره‏گزی». گنجینه اسناد. پاييز 1384. شماره 59. ص75-76
18 - خاطرات میرزا محمود صارم‏الممالک دره‏گزی. تصحیح ابوطالب صارمی و علی کریمیان. شیروان: شیلان. 1389
19 - خاطرات میرزا محمود صارم‏الممالک دره‏گزی. ص197
20 - فرهادی،‏هاشم. فرمانروای جنگ و موسیقی.ص179

 

غلامرضا آذری خاکستر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.