کارل لوتوس بِکِر، رئیس انجمن تاریخ آمریکا، در نطق سالیانه 1931(1)
الف-
روزی روزگاری، خیلی قدیمها ساده کردن یک کسر متعارفی به کوچکترین مقدارهایش را یاد گرفتم. البته مطمئن نیستم که امروز از عهدة آن عملیات ریاضی بربیایم؛ اما رشتهای که در اوایل تحصیلاتم میخواندم فایدههای زیادی داشت، چون به من یاد داد برای فهمیدن ذات و سرشت هر چیزی باید پوستة ظاهریاش را کنار بزنم-یعنی همان کاری که در ریاضیات یاد گرفته بودم. اکنون با کسب اجازه از محضر شما و همچنین پوزش، مایلم همان عملیات را روی موضوع تاریخ پیاده کنم.
ابتدا باید توضیح بدهم که هر کجا از لفظ «تاریخ» استفاده میکنم منظورم دانش تاریخ است. بیتردید، در تمام دورههای تاریخی گذشته، یک سلسله رویدادها و حوادثی رخ داده که تاریخ را میسازند، چه ما از آنها آگاه باشیم یا نباشیم. با این وجود، ما از بخش بزرگ چنین رویدادهایی اصلاً خبر نداریم، حتی نمیدانیم که چه واقع شده است؛ و جزئیات بسیاری از همینهایی هم که مطلعیم، همچنان بر ما نامکشوف باقی مانده؛ و اندک وقایعی را هم که عملاً از آنها خبر داریم ما را به یقین مطلق نمیرسانَد، زیرا قدرت احیاء، مشاهده یا آزمودنشان به طریق مستقیم را نداریم. هر چند آنها روزی اتفاق افتادهاند، اما اکنون از برابر چشمان ما ناپدیدند؛ لذا تنها واقعیت عینیای که در پرداختن به تاریخ برای ما قابل مشاهده یا آزمودن است، نشانهها یا آثار مادی باقیمانده از آن رویداد یعنی سند مکتوب آن واقعه است. با اَسنادی که از حوادث گذشته برای ما باقی مانده باید خوشحال هم باشیم چون تنها داراییمان همانها هستند؛ از این اسناد به واقعه پی میبریم، و جزئیاتش را استنباط میکنیم. مثلاً نمیگوییم «احتمالاً آبراهام لینکلن را ترور میکنند»؛ بلکه میگوییم «آبراهام لینکلن را ترور کردند.» چنین رویدادی حادث شد، اما دیگر وجود ندارد؛ اکنون واقعیتی که دربارة آن رویداد به تأئید رسیده است وجود دارد و به زندگی خود ادامه میدهد تا آن وقت که متوجه شویم نتیجة تحقیقاتمان نادرست یا ناقص بوده است. پس اجازه دهید تاریخ را به دو نوع تقسیم کنیم: 1-سلسله حوادثی که عملاً در گذشته اتفاق افتادهاند؛ و 2-جریانات مطلوبی که تأئیدشان نموده و در ذهن و حافظهمان نگه میداریم. قِسم اول، مطلق و لایتغیر است-یعنی هر جور که روایت یا دربارهشان قضاوت کنیم، همانی هستند که رخ دادهاند؛ قِسم دوم، نسبی است و بسته به افزایش یا تصحیح دانشمان از تاریخ، همواره تغییر میکنند. البته این دو نوع رویداد کمابیش با هم تطابق دارند، و هدف ما نیز بالا بردن دقت تطابق آنها تا سرحد ممکن است؛ اما وقایع و رویدادهایی که عملاً اتفاق افتادهاند در ذهن و حافظة ما صرفاً آنطور که مطلوب ماست و تأئیدشان میکنیم، وجود دارند. به همین سبب است که تاریخ را با دانش تاریخ یکسان میگیرم. تاریخ به هزار و یک دلیل برای ما و در حال حاضر همان چیزی است که میدانیم وجود داشته و دارد.
معنایی که از تاریخ مد نظر دارم و میخواهم آن را به کوچکترین مقادیرش ساده کنم، همین مطلب است. برای این کار باید تعریف خیلی سادهای ارائه بدهم. یک بار در جایی خواندم که «دانشِ وقایع رخداده در گذشته را تاریخ میگویند». این را باید تعریف سادهای پنداشت، اما نه به اندازهای که من انتظار دارم. سه کلمه در این تعریف به کار رفته که توضیحاتی لازم دارند. نخستین کلمه «دانش» است؛ از آن کلمههای مردافکن. دانش برای من پدیدهای است که در دائرهالمعارف بریتانیکا یا مدخل الهیات نوشتة توماس آکوئیناس (1274-1225)(2) ثبت و ضبط شده و دست هیچ بنیبشری بدون مشقت بدان نمیرسد، یعنی چیزی که من به هیچ وجه از آن برخوردار نیستم. با نفرت از تعریفی که عنوان مورخ را از من میگیرد از خود میپرسم بنیادیترین عنصر مورد نیاز دانش چیست؟ پاسخ این است: «خاطره». و مقصودم خاطره در وجه فراگیر آن است، یعنی خاطرة رویدادهایی که استنباط و کشفشان کردهایم و خاطرة رویدادهایی که شاهدشان بودهایم؛ عناصر دیگری هم لازم است، اما بنیادیترینِ آنها خاطره است: خاطره که نباشد، دانش هم نخواهیم داشت. پس تعریف ما بدین شکل درمیآید:«خاطرة وقایع رخداده در گذشته را تاریخ میگویند». اما رویداد-که تلویحاً به پدیدهای بزرگ اشاره میکند، مانند تسخیر زندان باستیل یا جنگ آمریکا و اسپانیا. هر اتفاقی لازم نیست بزرگ و خیرهکننده باشد تا معنای رویداد بدان اطلاق گردد. رانندگی من در خیابانهای پر پیچ و خم ایتاکا(3) در نوع خودش رویداد محسوب میشود زیرا اتفاقی است که افتاده و عملی است که انجام شده؛ اگر مأمور راهنمایی و رانندگی سر من فریاد بکشد، این هم یک رویداد است-چیزی است که گفته شده؛ حال اگر برای او نقشههای شیطانی بکشم، باز هم رویدادی شکل گرفته است-چیزی که به تصور درآمده. پس کردار، گفتار و تصورات ما، صرفنظر از اهمیت یا بیاهمیتیشان، رویداد هستند. اما از آنجایی که حرف زدن ما معمولاً با فکر کردن همراه است، حتی سادهترین شکل اندیشه، و از آنجایی که به قول روانشناسان: «ما بدون اندیشه قادر به سخن گفتن نیستیم»، یا دست کم بدون ارتعاشات تارهای صوتی در حنجرهمان چنین اتفاقی نمیافتد، پس میتوانیم رویدادهای فکری و رویدادهای گفتاری را ذیل یک تعریف با هم ترکیب کنیم؛ بدین ترتیب:«خاطرة گفتارها و کردارهای گذشته را تاریخ میگویند». اما «گذشته»-کلمهای غیر ضروری و گمراهکننده است: گمراهکننده است چون کاربرد این کلمه در تعریف تاریخ بدین معناست که رویدادی در گذشتهای دور اتفاق افتاده، گویی تاریخ پیش از تولد ما به پایان رسیده است. غیر ضروری است زیرا هر گفته یا عملی که از انسان صادر شود بیدرنگ به گذشته میپیوندد. لذا من این کلمه را برمیدارم و تعریفم را اینگونه اصلاح مینمایم:«خاطرة کردارها و گفتارها را تاریخ میگویند.» من تاریخ را در این تعریف به کوچکترین مقادیرش ساده کردهام، در عین حال اساسیترین و بنیادیترین عناصر درک چیستی آن را دربر گرفته است.
حال که بنیاد تاریخ بر خاطرات انسانها از کردارها و گفتارهایشان بنا شده پس واضح است که هر انسانی طبیعتاً و به نوبة خود کمی تاریخ میداند. ما از این پس جمع انسانها را به نام «آقای همگانی» خطاب میکنیم. البته ما هر کاری که از دستمان برآید برای پنهانسازی این حقیقت ناخوشایند انجام میدهیم. بر مَسند مورخ حرفهای مینشینیم و میگوییم فلانی اصلاً تاریخ نمیداند. منظورمان این است که فلانی در امتحانات مدارج عالی رفوزه شده؛ و افراد سادهاندیش، تحصیلکردگان و دیگران طبق ملاک طبقهبندی علمی دانشگاهی تصور میکنند از تاریخ چیزی نمیدانند زیرا در رشتة تاریخ تحصیل نکردهاند، یا کتاب انحطاط و سقوط امپراتوری روم نوشتة اِدوارد گیبون(4) را نخواندهاند. بیتردید، سنن دانشگاهی فواید خود را دارند، اما اگر مایلیم تاریخی را که به کوچکترین مقادیرش ساده شده بفهمیم باید این پدیده را که یکی از همان پوستهها و لایههای سطحی است، کنار بزنیم. من، شما و آقای همگانی کردار و گفتارمان را به یاد میآوریم، و این کار در هر نوبتی که از خواب برمیخیزیم تکرار میشود. فرض کنید آقای همگانی امروز صبح که از خواب بیدار شده چیزی از گفتهها و کردارهایش به یاد نمیآورَد. از این پس باید به او گفت «روح سرگردان». این اتفاق یعنی فراموشیِ ناگهانیِ دانش و اطلاعات تاریخی، بارها اتفاق افتاده است. اما به شکل طبیعی حادث نمیشود. طبعاً هر صبح که آقای همگانی از خواب بیدار میشود، خاطراتش به سرزمین گذشته و مکانهای دور سفر میکند و بیدرنگ دنیای کوچک تلاش و کوشش را از نو میآفریند، گفتار و کردار دیروزش را همانگونه که بودند سر و سامان میدهد، و آنها را با ادراک کنونی و گفتار و کردار فردایش هماهنگ میسازد. بدون دانش تاریخی یعنی خاطرات گفتارها و کردارها، امروز او بیهدف میشود و فردایش نیز بیمعنا.
چون بحث ما راجع به سادهترین مقادیر تاریخ است، لذا فرض را بر این میگذاریم که آقای همگانی هیچ تخصصی در تاریخ ندارد، و فقط یک شهروند عادی با سطح سواد معمولی است. وی قرار نیست خودش را برای سخنرانی آماده کند، و صبح امروز که از خواب بیدار شد خاطرات گفتار و کردارش به سمت وقایع مربوط به مأموریت اوتو لیمان فون ساندرز(5) یا احکام جعلی ایزیدوری(6) نرفته است؛ اما در ضمیر او تصاویر گفتارها و کردارهای دیروزش در اداره، سقوط سه واحد از شاخص سهام جنرال موتورز، همایش ساعت ده صبح، قول شرکت در بازی گلف در ساعت چهار و نیم عصر، و دیگر رویدادهای تاریخیِ مشابه و مهم زنده شدند. دانش تاریخیِ آقای همگانی از این هم بیشتر است، اما در لحظة بیدار شدن از خواب همین مقدار کفایت میکند: خاطرات گفتارها و کردارها، یعنی تاریخ در ساعت هفت و نیم صبح در سادهترین مقادیرش در حال فعالیت بوده و همین امر نیز آقای همگانی را در دنیای کوچک تلاش و کوشش به درستی راهنمایی کرده است.
اما شاید همیشه هم اتفاق بالا بدان شکلی که ما انتظار داریم نیفتد؛ زیرا خاطرات برای به یاد آمدن نیازمند کمک هستند در غیر این صورت ناپایدارند؛ چه بسا آقای همگانی در حال نوشیدن قهوهاش هر چه به ذهن خود فشار بیاورَد تا گفتار یا کردار خاصی به یادش بیاید، نتواند. و این واقعیتی است که متأسفانه برای همة ما اتفاق میافتد. یعنی رویدادی اتفاق افتاده که باید به یاد بیاوریم اما نمیتوانیم. آقای همگانی با چنین مشکلی مواجه است، گویی تکهای از تاریخ مرده یا در منابعش دفن شده و قادر به انجام هیچ خدمتی به آقای همگانی نیست زیرا ضمیرش آنها را از ناخودآگاه به خودآگاه نمیآورَد. اکنون آقای همگانی باید چه کند؟ او همان کاری را میکند که اکثر مورخان میکنند: در منابع دست به جستجوهای تاریخی میزند. به مرکز اسناد خصوصیاش (یعنی دفترچه یادداشت جیبی) مراجعه میکند، صفحهای را میگشاید و سپس میخوانَد:«29 دسامبر، پرداخت صورتحساب زغالسنگ به آقای اسمیت به مبلغ 1017 دلار و 20 سِنت.» ناگهان رویدادهایی زنجیروار در ذهن آقای همگانی جان میگیرند. تصاویر زمانی که تابستان گذشته حدود بیست تن زغالسنگ به آقای اسمیت سفارش داده بود، کامیونهای آقای اسمیت در حال تخلیة زغالسنگ در خانة او، و بلند شدن غبار زغالسنگ قبلی از پنجرة زیرزمین در ذهن او رژه میروند. این وقایع تاریخی هر چند به اهمیت جعل سند توسط اسقف ایزیدور در قرون وسطی نیست، اما برای آقای همگانی مهم تلقی میشوند: وقایع تاریخیای که در وقوع آنها حضور نداشته، اما با بسط مصنوعی خاطراتش میتواند تصویر روشنی از آنها در ذهنش بسازد، زیرا در یادداشتهایی که در مرکز اسناد خصوصیاش باقی گذاشته کمی تحقیق و جستجوی مبتکرانه انجام داده است.
تصویری که آقای همگانی از تخلیه زغالسنگ توسط کامیونهای آقای اسمیت در خانهاش به یاد میآورَد یا در ذهن خود میسازد تصویر گفتارها و کردارهای گذشته است. اما به خودی خود که معنا ندارد و اصلاً تصویر قدیمی نابی نیست که صرفاً به خاطر لذت بردن به یاد او بیاید؛ بلکه بر عکس، تصویر گفتارها و کردارهای آینده را نیز تداعی میکند؛ بنا بر این، آقای همگانی در طول روز، علاوه بر تصویر کامیونهای آقای اسمیت، تصویر خودش را در ضمیرش میبیند که ساعت 4 بعد از ظهر برای پرداخت صورتحساب به دفترآقای اسمیت میرود. او ساعت چهارِ بعد از ظهر به دفتر آقای اسمیت میرسد و میگوید:«اومدم صوتحساب زغالسنگ خونهمون رو تسویه کنم.» اسمیت با ناباوری و تردید به سراغ دفترِ حساب و کتابهایش میرود، جستجوهای دقیقی در مرکز اسناد خصوصیاش انجام میدهد، و در انتها میگوید:«آقای همگانی! شما چیزی به من بدهکار نیستین. اون روز که برای سفارش زغالسنگ اومدین اینجا، جنسی رو که میخواستین نداشتم، به همین خاطر شما رو فرستادم پیش براون که بار رو آورد خونهتون: شما به براون بدهکارین.» آقای همگانی بعد از این ماجرا به دفتر براون میرود؛ براون نیز دفتر و دستکی را از کشوی میزش بیرون میآورَد، جستجویی دقیق در مرکز اسناد خصوصیاش میکند که نهایتاً بر تحقیقات قبلی آقای همگانی صحه میگذارَد؛ آقای همگانی بدهیاش را به او میپردازد، و شب که از باشگاه به خانهاش بازمیگردد، مجموعة دیگری از اسنادش را جستجو میکند و فاکتور آقای براون را که قیمت 1017 دلار و 20 سِنت بابت بیست تُن زغالسنگ بخاری صادر شده را پیدا مینماید. اکنون تحقیقات او کامل شده زیرا خیالش راحت است. آقای همگانی دلیل مجموعه رویدادهایی را که برایش اتفاق افتاده بودند، فهمیده است.
اگر آقای همگانی بداند که برای خودش یک پا مورخ است باورش نمیشود. منکر این حقیقت نمیتوان شد که او تمام عملیاتهایِ اصلیِ تحقیقاتِ تاریخی را انجام داده است. او میخواست یا لازم بود کاری را به انجام برساند، که از قضا نه ایراد سخنرانی یا نوشتن کتاب، بلکه پرداخت صورتحساب بود و این همان چیزی است که ما و او را نسبت به عملی که در واقعیت از او صادر میشود، به اشتباه میاندازَد. نخستین گام او در تحقق خواستش، به یاد آوردن کردارها و گفتارهای گذشتهاش بود. از آنجایی که خاطرات انسان بدون کمک گرفتن از سایر عناصر و ابزارها به نتایج مطلوب نمیرسند، لذا باید گام اساسی دیگری نیز برداشت که عبارت است از بررسی و مطالعة اسناد خاصی برای کشف حقایق لازمی که هنوز نسبت به آنها معرفت حاصل نکردهایم. متأسفانه از این اسناد گزارشهای ضد و نقیضی بیرون میآید، بنا بر این لازم بود برای حذف خطاها متون را با یکدیگر مقایسه نماید. پس از آنکه مراحل مذکور با موفقیت به اتمام رسید، آقای همگانی آمادة آخرین عملیات میشود-یعنی به کمک بسط مصنوعی خاطراتش، تصویر مشخص و قطعی یک رشته رویدادهای تاریخی برگزیده را در ذهنش میسازد. مثلاً خودش را میبیند که به آقای اسمیت سفارش زغالسنگ میدهد، آقای اسمیت سفارش او را به آقای براون حواله میدهد، و براون زغالسنگها را در خانة او تخلیه میکند. آقای همگانی بالاخره صوتحسابش را پرداخت. حال اگر او این تحقیقات را به جای پرداختن صورتحسابش برای نگارش کتاب انجام داده بود، هیچکس منکر مورخ بودن او نمیشد.
***
*کارل بِکِر غالباً در زمرة شارحان «تاریخ نوین» در آغاز قرن بیستم مینشیند. او پیش از سُکنی در کالیفرنیا برای تکمیل رسالة دکترایش تحت نظر و ارشاد جیمز هاروی رابینسون، از تعلیمات فردریک جکسون تِرنِر در دانشگاه ویسکانسین، بهره برد. نامبردگان دو تن از شارحان اصلی «تاریخ نوین» بودند. با این وجود، آثار او را بیشتر با پراگماتیسم صریحی که در قسمت دوم سخنرانیاش انعکاس یافته میشناسند؛ خیلیها از این پراگماتیسم به «نسبیتگرایی»(7) یاد کردهاند. بیشترین استناداتی که به سخنرانی او در سِمَتِ ریاست انجمن تاریخ آمریکا شده از طرف جانشینانش بوده است که در مواضع مختلفی ارائه شدهاند-بعضیها به نیت ارتباط راحتتر با مردم، و بعضیها نیز به نیت تشویق مفسران به رعایت انصاف. بِکِر در سالهای ریاستش بر انجمن تاریخ آمریکا مدرس تاریخ دانشگاه کورنِل بود. از آثار او میتوان به اعلامیة استقلال (1922)،(8) پیشرفت و قدرت (چاپ دوم، 1949)،(۹) و شهر آسمانی فلاسفة قرن هجدهم (چاپ یازدهم، 1955) (۱۰) اشاره کرد.
1 -Annual address of Carl Lotus Becker, president of the American Historical Association, delivered at Minneapolis, December 29th, 1931. From the American Historical Review, vol. 37, no. 2, p. 221-36.
2 -Summa Theologica, Thomas Aquinas
3 -Ithaca
4 -Decline and Fall of the Roman Empire, Edward Gibbon
5 -Otto Liman von Sanders-ژنرال آلمانی که در جنگ جهانی اول، مشاور نظامی سلطان عثمانی بود.
6 -Pseudo-Isidorian Decretals-اسناد، فتاوا، احکام و نامههای جعلی که توسط اسقف ایزیدور برای تقویت قدرت پاپها در دوران رنسانس نوشته شدند.
7 -relativism
8 -Declaration of Independence
9 -Progress and Power
10 -The Heavenly City of the Eighteenth Century Philosophers
ادامه دارد...
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی