گفتوگو با علیرضا کمری درباره ظرفیتها و ضرورتهای تاریخ شفاهی در ایران
اشاره:
امروز وقتی سخن از تاریخ شفاهی در میان است یکی از برجستهترین نامها، «استاد علیرضا کمری» است. کتابها و مقالات و دیدگاههای ایشان همیشه برای گروههای مختلفی که درگیر این حوزه از فعالیت علمی و فرهنگی در کشور هستند، آموزنده و خطشکن بوده است. توجه و دقت ایشان به موضوع تاریخ شفاهی هم به کار آسیبشناسی اینگونه از فعالیتها توسط افراد و نهادهای مختلف آمده است و هم بیوقفه در رشد علمی و آشناسازی با روشهای جدید مطالعاتی مفید بوده است. آنچه همواره از ایشان دیده و شنیدهایم جز پرهیز از نگاه تبلیغاتی و دردمندی نسبت به عمق فرهنگی مطالعات جنگ / دفاع مقدس نبوده است. وقتی انتشار نشریه با چنین موضوع ویژهای را با ایشان درمیان گذاشتیم. با روی باز استقبال نمودند. پیشنهادهای بسیاری برای هرچه کاملتر شدن آن دادند و خود نیز پذیرای سؤالات ما شدند. اینک، گفتوگوی ما با ایشان پیشروی شماست.
س: در سالهای اخیر چه در داخل ایران و چهایرانیان خارج از ایران(عمدتا از سوی وابستگان فرهنگی و سیاسی قبل از انقلاب)تلاش های جهت تنقیح تاریخ شفاهی معاصر ایران در جریان است. جنابعالی به عنوان پژوهشگری که در چند سال گذشته در این حوزه ممحض بوده اید ارزیابی تان را درباره تاریخچه این تلاش ها بفرمایید.
ج: بسمالله الرحمن الرحیم. تاریخ شفاهی در ایران به دلایلی عمدتاً پس از انقلاب محل توجه و اعتنای گسترده واقع شد. انقلاب و جنگ برای مطرحشدن و شکوفاشدن و روی زبان افتادن این اصطلاح دو بستر و زمینهی بسیار مهم بودند. اگر بخواهم از نمونههای نخست و ابتدایی این شگرد نام ببرم باید به گفتگوی با شهید عراقی در نوفللوشاتو اشاره کنم که تحت عنوان «ناگفتهها» چاپ شده است. کاری هم که بیبیسی راجع به انقلاب ایران در قالب نوارهای مصاحبه با شخصیتهای انقلاب انجام داد و در داخل هم به دو یا سه شکل مختلف منتشر شد جزو کارهای اولیه در این حوزه، در خارج از ایران و مربوط به انقلاب محسوب میشود.
س: قسمت عمدهای از تجربیات تاریخی ما بعد از انقلاب به دلایل مختلف ثبت و ضبط نشده است. از دلایل معرفتی آن که میتواند رویکرد غیر تاریخی ما باشد تا دلایل فرهنگی و سیاسی و درگیری های مختلفی که داشته ایم. الآن شاید کمکم ضرورت تاریخ شفاهی مشخص میشود و یک سری تلاشهایی صورت می گیرد. به هر حال ما با توجه به محدودیت منابعی که داریم، نمیتوانیم به همه موقعیتهای تاریخی از نهادها و ساختارها گرفته تا آدمها ورود کنیم. در این صورت اولویتبندی ما باید چطور باشد؟
ج: به نظر من نیم قرن گذشتهی ایران، یک دورهی به تمام معنا متکثر و متنوع از مسألهها و موضوعات بسیار قابل اعتنا است و باید این مسئلهها و موضوعات را از طریق مصاحبه، مبتنی بر شیوه تاریخ شفاهی از منابع و مجاری اطلاعاتی استحصال کرد. در این تردیدی ندارم که اگر این پنجاه سال به درستی شناسایی، استحصال و گردآوری شود، زمینههای پیدایی یک تحول بنیادین یا انقلاب فرهنگی و علمی رخ میدهد. این پنجاه دورهای است که بسیاری از امور تغییرات عجیب و غریبی پیدا میکنند، ایجاد میشوند، شکل میگیرند. شاید این پنجاه سال از سدههای قبل، از نظر کم و کیف تحولات اجتماعی سیاسی فرهنگی تاریخی تغییرات فراتر و شگفتتر باشد.
ما با استفاده از تاریخ شفاهی میتوانیم به حجم انبوه و گسترده و متنوع رویدادها و تجربههای از سر گذرانده دسترسی پیدا کنیم که مطالعهی دقیق آنها میتواند الگوی مطلوب عمل ما را در شکلگیری تمدن ایرانی اسلامی نشان دهد. این کار به یک نظام معرفتی سنجیده و نهادهای علمی فعال نیاز دارد. نهادهایی که اکنون در این حوزه انجام وظیفه میکنند، پراکنده و از هم گُسسته هستند. جبهه فرهنگی انقلاب به عنوان یک مجموعه چریکی سبک سلاح فرهنگی کاری انجام میدهد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی یک جور، مرکز مطالعات و تحقیقات ادب پایداری حوزه هنری جور دیگر و دیگر جاها به شرح ایضاً. این نهادها ارتباط معنامند و سازمانوار و متشکلی هم با هم ندارند و این اصلاً خوب نیست. این حرفها به این معنا نیست که اینها تعطیل بشوند. رأس همهی نهادهای مطالعاتی علمی فرهنگی آموزشی در ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی است، شما تا قاعده مطالعه کنید تا دریابید وضع دهها مرکز و مجموعه و نهاد علمی فرهنگی مطالعاتی را با هم و سهم مطالعات مربوط به پژوهشهای تاریخی مُعاصر و انقلاب اسلامی را.
س: چون با مرگ افراد هم ممکن است که اینها را با خودشان ببرند.
ج: بله، همین طور است. به تعبیر من تاریخ شفاهی تاریخ اورژانسی است. یعنی من و شما که الآن داریم صحبت میکنیم، به گردش دقیقهها کسانی به مثابه صفحاتی از این کتاب کنده میشوند و باد آنها را میبَرد و تجربیات باارزششان نابود میشود. من سالها پیش طرحی برای آموزش و پرورش نوشتم. گفتم یک معلم سی سال از روز اول تدریس میکند تا آخر. این سی سال، سی سال تجربه است. آموزش و پرورش اینقدر باهوش باشد که سال بیست و نهم یا سیام یک آموزش ضمنی برای این شخص بگذارد. بگوید ما میخواهیم این بیست و هشت سالی که شما تا الآن تدریس کردی، داشتهها و دیدهها و شنیدهها و تجربیاتت را کنسرو کنی و برای بعدیها بگذاری، به مثابه یک پایاننامه و رساله. یعنی ما در آموزش و پرورش یک نهاد تاریخ شفاهی داشته باشیم که بعد از رفتن هر معلم تجربهی سی سالهی او ثبت بشود. بررسی و تحلیلِ انباشت این تجربیات برای پویایی و تداوم آموزش و پرورش یک ضرورت انکارنشدنی است. این طرح را میشود در اکثر، بلکه همهی نهادها و سازمانها و ادارات طرح و اجرا کرد. یکی از نتایج این عمل حفظ و صیانت از هویت است؛ از هویت فردی گرفته تا هویت ملی.
بماند از این که الآن ما داریم شرایط گذار و شتابانی را سپری میکنیم و برای جلوگیری از شکاف نسلی نیاز داریم که ارتباطات نسلی شکل بگیرد. بنابراین حتی علاوه بر تجربیات معلمان نیاز داریم که داشتههای پدربزرگها و مادربزرگها هم ثبت و ضبط شود. در بعضی مدارس دنیا این مساله جدی گرفته شده است و دانش آموزان به عنوان یک کار درسی موظف هستند خاطرات شفاهی معمرین و بزرگترهای فامیل را جمعآوری کنند. به واسطه این آموزشها و سرمایهگذاریها «حافظه تاریخی» حفظ و حراست میشود.
باید این کارها را انجام دهیم تادچار انقطاع و گسست نشویم. چون اگر دچار انقطاع و گسست بشویم، ناچار میشویم هر دوره را از نو تجربه کنیم و هزینه کنیم. اگر ما تجربه تاریخ جنگهای ایران و روس را میداشتیم، قطعاً حضور ما در جنگ ایران و عراق به شکل دیگری بود. و ما از آن تجربه تاریخی میفهمیدیم که اینجا باید چگونه ورود کنیم و چگونه خارج شویم.
به نظر من مسألهشناسی و موضوعیابی مطالعات تاریخی به مفهوم گسترده کلمه از طریق تاریخ شفاهی، خودش موضوع رسالهها و پایاننامهها و مطالعات مفصل است. رسیدن به این فهرستواره لازم است و پیدا کردن درختواره موضوعات تاریخی در پنجاه سال گذشته، برای فهمیدن ترتیب و تراجح و تقدم و تأخر آنها.
متاسفانه نهادهای رسمی آموزشی پژوهشی از جمله دانشگاههای ما از توجه و اهتمام به این مسأله عقب هستند. انقلاب که شد رشته جامعهشناسی و علوم اجتماعی تا مدتها گیج بود. من دانشجوی این رشته بودهام و آن زمان را تا حدودی درک کردهام و دیدهام آن فضا را. این عقبماندگی دانشگاه نسبت به وضع موجود هنوز جبران نشده است. ما غالباً در فضای ترجمه داریم به سر میبریم یا سپری کردن همان راههای سنتی گذشته. این امری است که نهادهای انقلاب باید به آن خوب توجه کنند. تصمیم بایستهای که میتواند از وضع فعلی ما را به یک مرحلهی جهشی برساند تقریب و تفاهم نهادهای مشغول به تاریخ شفاهی با دانشگاهها و مراکز آموزشی، خصوصاً آموزش و پرورش است. از سرمایهی عظیم دانشجویی و دانشآموزی هم نباید غافل بود. معالوصف فعالکردن و به کارگیری این طیف وسیع در حوزه تاریخ شفاهی نیازمند برنامه است.
به نظر من حتی اگر بخواهیم قضیه را جدیتر بگیریم، این مسالهشناسی و موضوعشناسی تاریخ شفاهی میتواند یکی از کارهای اساسی شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد. یعنی پیشنهادی که میشود کرد این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی ببیند در نیم قرن اخیر، ما چه مسألهها و موضوعاتی در حوزه اتفاقات تاریخی، اجتماعی، علمی و فرهنگی هنری و ادبی داریم که قابل تحقیق هستند و ما میتوانیم از طریق گفتگو به روش تاریخ شفاهی به آن برسیم و آنها را جمعآوری و تدوین کنیم. حاصل این کار میتواند به تأسیس بانک یا آرشیو تاریخ شفاهی ایران به معنی واقعی کلمه بینجامد. یکی از عللی که موجب میشود ما نسبت به این قضایا و مسائل و داشتهها وقوف پیدا نکنیم شناوربودن در حجاب معاصرت و قرب نسبت به واقعه یا حضور در متن است. و دیگر، کمجانی ما در حوزهی اندیشهی خلاق و غلبهی روند و پسند روزمرهانگاری و اغتنام حال در کارها.
زمینهها، علل و چگونگی پیدایی انقلاب بهواسطه تاریخ شفاهی روشنتر و کاربردیتر معلوم میشود. این که شخصیت تاریخی امام (ره) چگونه شکل میگیرند، میبالند و موجب این رخداد بزرگ میشوند از جملهی موضوعات است. منشاء اندیشهی امام چه بوده است و قس علی هذا. برخی قائلاند به صدرایی بودن آبشخور معرفتی امام. خود من هم قائل هستم به این که دوران جنگ، کل تاریخ و فرهنگ ایران تداعی و احیا و بازنمایی و بازخوانی میشود.
س: شاید اگر بخواهیم تعریف فرهنگ را بیان کنیم باید بگوییم فرهنگ ساختاری است که بر جامعه محاط میشود و جامعه را هدایت میکند. این ساختار در حقیقت تجربیات ته نشست شده گذشتگان است که ما را جهت میکند. این که ما چطور لباس بپوشیم، چی بخوریم، چطور صحبت کنیم. برای تبدیل شدن یک مقوله به فرهنگ باید آن پدیده برای مدت طولانی تداوم داشته باشد و تکرار شود تا ته نشست کند و تبدیل به ساختار شود. از این جهت شاید بتوان گفت که کار تاریخ شفاهی که نوعی تنقیح تجربیات است در نهایت باعث تداوم تجربیات و تبدیل شدن آن به فرهنگ می شود.
ج: حرف قابل قبولی است؛ میشود فرض کرد فرهنگ صورت ایستا یا انقطاعی و تکهپاره شده پیدا کند یا فرهنگ متداوم و به هم پیوسته و شاکلهمند باشد. این تداوم که شما هم اشاره کردید خیلی مهم است. یعنی ضمن این که شما در دنیای مدرن سیر میکنی بفهمی از کجا به اینجا رسیدهای. به همین دلیل است که در جاهایی مثل انگلیس، اینهایی که مدرن و امروزی هستند و با آخرین فناوریها سرو کار دارند، سخت به سنت پایبند هستند. من از دوستان شنیدهام در لندن و در حلقه اول مرکزی شهر کسی نمیتواند نمای خانهاش را عوض بکند. در حالی که ما دائم به تمدن و سنت خودمان مینازیم. اما شما به وضع معماری شهرها وقتی که نگاه میکنید متوجه میشوید هیچ اندیشه و نظام فرهنگی مدونی در شهرسازی ما نیست و قدمزدن در شهر نشان میدهد که جامعه چطور فکر میکند و چگونه اداره میشود. معماری نُمود خیلی مهمی است برای دانستن فرهنگ و اندیشهی یک جامعه.
س: ما اگر بخواهیم نگاه وجودشناختی به مساله معرفت و دانش عمومی و تخصصی داشته باشیم، باید این تجربیات را منقح کنیم. به قول دکتر کچویان انقلاب اسلامی یک انفتاح تاریخی بود. یعنی گشایشی بود فارغ از رویکردهای جهانی چپ و راست موجود. این نگاه جدید خودش را در کنش انسانها نشان می دهد. وقتی یک نظم گذشتهای از بین میرود و نظم جدید هم شکل نگرفته کنشگران آزادترین نوع کنش خودشان را دارند. یعنی تقریباً تحت هیچ ساختاری نیستند. اینجا به تمامه خودشان هستند. یعنی «وجود» اینجا دارد به تمامه خودش را ارائه و نشان میدهد. پس اینجا و این برهه که هنوز نظم جدیدی شکل نگرفته را میخواهیم عینی کنیم، باید ببینیم که این وجود چه چیز ساخته و بنا کرده. چطور عمل کرده. از همین جهت است که تاریخ شفاهی دهه اول انقلاب برای ساخت الگوی اصیل و مطلوب عمل بسیار حائز اهمیت است.
ج: بله بنیاد آن بر معرفت منِ فعال است.
س: ما یک سری تجربههایی داریم. انقلاب که اتفاق افتاد، تأثیر خودش را نه در عقول معرفتشناختی که در عقول عملی گذاشت. ما یک عقل عملی داریم و یک عقل نظری داریم. عقل نظری این است که در کتابها مثلا میگوییم که انقلاب اسلامی طبق نظریه صدرایی و اینها اتفاق افتاده که نقد و بررسی هم شده است. ولی می توان به عقل عملی هم توجه کرد که تا حالا کمتر شده است.در فرایند و صیروت انقلاب عقل جدیدی شکل گرفته که این عقل جدید را نمیشود با هیچ کدام از نظریات و مکاتب پیشین توضیح داد. این عقل جدید عقل عملی بوده که خودش را در زندگی روزمره کنشگران فعال انقلابی نشان داده است. در جهاد، در جنگ، در هنر، در ادبیات.تاریخ شفاهی به ما کمک می کند که ما آن عقل عملی را بیرون بکشیم. همان کاری که فوکو راجع به تاریخ جنون انجام میدهد. میخواهد توضیح بدهد که این عقل جدید چطور شکل گرفته است. بر روی سرحدات و مرزهای عقل کار می کند و برای همین به پدیده مدرن تیمارستان می رسد و سعی می کند نشان دهد که عقل جدید غربی چگونه با تعریف مفهوم جنون خود را هویت می بخشد. برای همین به کمک تاریخ شفاهی می توانیم دریابیم که آن جایی که ما بعد از انقلاب داریم خودمان را از جهان موجود متمایز میکنیم کجاست. عینیات این تلاش در هنر و ادبیات و فعالیت های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نمودار می شود.
ج: همین است. درست است. تاریخ شفاهی میتواند در حقیقت به دنبال بنیاد این"وقوف بر من آگاه" و تحقق پیدا کردن "من" هم باشد. "من" که میگویم، منِ نفسانی نیست. منِ فهیم است. منِ عارف است. عارف نه به معنای عارفانهاش، بلکه به معنی انسانِ شناسا. یعنی آگاهی به مُدرِک بودن و مؤثر بودن و مسؤول بودن و دانستن و ایفای نقش کردن، و این اتفاقی است که در انقلاب افتاده است. این خودآگاهی و خودباوری به توانستن است که منجر به عمل میشود. البته اتکا این خودآگاهی و خودباوری یا ایقان و عمل، بازگشت به دین و احیای ایمان دینی بود. منشاء تأسیس نهادهای انقلاب و نقشآفرینی آنها همین بود. این جهش چگونه به وجود آمد این سئوال بزرگ را میشود از طریق تاریخ شفاهی جواب داد. کارهای جهاد سازندگی از اول تأسیس تا پایان جنگ نمایشگاهی از همین خودیافتگی انقلابی و باور سرشار است. پشت این رخداد، اتفاقاتی روی داده که آنها خوب دیده و مطالعه نشده است.
بگذارید مثالی برای شما بزنم. میدانید شمارگان نشریه «مکتب اسلام» چقدر بوده. بنابر نقل آقای محمود حکیمی در سالهای 1355ـ1356 حدود 000/130 نسخه از این نشریه توزیع میشده در سراسر ایران و در سال 48 تا 1352 بیش از ده هزار نسخه فقط در تهران خواهان داشته. زمانی است که جمعیت ایران بهمراتب کمتر از حالا و تعداد بیسواد بسیار بیشتر بوده است. این علامت بسیار بزرگی است که این تشکیلات توانسته خودش را ذرهذره جان ببخشد و هویت بدهد. اینکه چگونه یک جریان فرهنگی سرکوب شده در دوره رضاخانی در دوره محمدرضا احیا میشود، پردازش میشود و بالا میآید و اندک اندک مفهوم و معنا پیدا و می تواند یک انقلاب وسیع مردمی را هدایت کند خود تجربه گرانمایهای است که تاریخ شفاهی میتواند ابعاد این تجربه را روشن و ماندگار سازد. نقش هیأتها، گعدهها، مسجدها، حسینیهها، مجموعهها، انتشاراتیها و آدمهای شاخص در این دوران هنوز به راستی و بایستگی معلوم نشده است. انقلاب اسلامی حاصل رخدادهای خاموش فرهنگی بسیاری قبل از رخداد انقلاب اسلامی است.
س: در همین اثنا که شما دارید جاهایی که باید دیده بشوند و خاطراتشان ثبت بشودردیف میکنید نگاهی هم داشته باشیم به بحبوحه انقلاب و مهمتر از آن بعد از انقلاب.مثلاً جهاد سازندگی و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آن زمان جهاد سازندگی. همینطور فعالیت های فرهنگی بعد از انقلاب در مساجد مثل گروههای تئاتر و سرود و ادبیات و تعزیه و کتابخانه های مساجد و همینطور فضای جنگ وفضای پشت جبهه ها...
ج: اینها بسیار مهم هستند. عرض کردم آنی که شما در انقلاب دیدید، حاصل و شکوفهی حرکتهای قبل است. یعنی اگر آنها نبود اینها شکل نمیگرفت. چون امر متداوم است. تداوم و پیوسته است و ما آن را نمیبینیم. این که جهادیها یکباره کنار هم جمع میشوند، این در یک فضای فکری دینی و اخوت و ایثار شکل میگیرد. نیاز اساسی جامعه امروز ما شناخت و مهمتر ـ اگر بشود ـ احیای همینهاست. خصوصاً تجربیات دهه اول ...
س: دهه اول از چه نظر؟
ج: چون دههی اول دههی جوشش و زایش انقلاب است. ما اندک اندک از آنجا فاصله میگیریم. میآییم وارد فضای سازندگی میشویم و گرایشهای تکنوکراتی بر ما حاکم میشود و مواجههها و انتزاعها شکل میگیرد. این روند میآید تا حال حاضر. شما جو انقلابی خودجوش مردمانه دهه اول را الآن نمیبینید. آن زمان هر کاری که روی زمین مانده بود همه میرفتند و به آن اهتمام میکردند. الآن میگویند فلان نهاد بیاید و این کار را بکند. این تغییر نگرش خیلی مهم است.
س: الآن اگر بخواهیم به صورت عملیاتی تر بحث کنیم روش مسألهشناسی ما چطور باید باشد؟ به هر حال امکانات و فضای ما محدود است. میخواهیم بدانیم که الآن از کجا شروع کنیم بهتر است.
ج: نیاز به یک کار مقدم مطالعاتی دارد. کارگروههایی میتواند شکل بگیرد. این کارگروهها میتواند تلفیقی باشد از بچههایی که در حوزه مطالعات فرهنگی تاملاتی دارند و کسانی که در آن دوره تجربه عینی عملیاتی در حوزههای متنوع شهرها و مجموعهها و سازمانها را سپری کردهاند. لازم است سابقهی شُد و نشد این کار پیگیری و پرسش شود.
س: ارزیابی تان از کارهایی که تا حالا در تاریخ شفاهی ایران و انقلاب اسلامی و جنگ انجام شده چیست؟
ج: دربارهی این موضوع مفصل تا به حال حرف زدهام و مطلب نوشتهام و تکرار نمیکنم اما اختصاراً باید بگویم غالباً میان خاطرات شفاهی و تاریخ شفاهی خلط مبحث شده است. در حقیقت گسترهی موضوعی محتوایی تاریخ شفاهی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1- موضوع محور بودن 2- شخصیت محور بودن. اصل مسأله در تاریخ شفاهی عطف به موضوع است و اگر سراغ شخص میروند بر حسب این است که ارتباط این شخص با موضوع موضوعیت دارد.
غالب آن چیزی که تحت عنوان تاریخ شفاهی در ایران اتفاق میافتد شخص محور است و در حقیقت نوعی خاطرات شفاهی است و نه "تاریخ شفاهی".
بین تاریخ شفاهی و خاطرهگیری شفاهی و تدوین آن مشابهتها و همانندیها و نیز تفاوتهایی هست. اگر چه هر دو مبتنی بر عنصر "یاد" یا "به خاطر داشتههای ذهنی" مرجع روایت یا صاحب خاطره یا گوینده شکل میگیرند. هر دو غالباً اظهارات لسانی هستند. منتها یکی از جنبههای متفاوتکننده مهم این است که مسأله تاریخ شفاهی "تاریخ" است. شفاهی ناظر به رویکرد و روش است؛ ما در تاریخ شفاهی با تاریخ سروکار داریم. منتها به جای این که سراغ اسناد و مدارک کتبی و غیرکتبی برویم، سراغ کسانی میرویم که حادثهها را آفریدهاند یعنی کنشگران فعال یا شاهد و سامع رویداد بودهاند که البته همین هم شرایط و مراتبی دارد که آیا دیدهاند و یا فقط شنیدهاند! آیا بلاواسطه شنیدهاند یا با واسطه؟که البته درباره این فقرات هنوز دقیق صحبت نشده است.
بنابراین وقتی که ما درباره تاریخ صحبت میکنیم، مسأله اساسی مورخ شفاهی دستیابی به چند و چون زمینههایی پیدایی رخداد است، آنگاه خود رخداد و سپس آثار و پیامدهای آن رخداد. یعنی مسأله مورخ شفاهی مسأله تاریخ است. منتها در این جا به جای این که مستقیم به سراغ اسناد و مدارک کتبی و کاغذی و تصویری و غیره و ذالک برود، متن اساسی کار او مبتنی بر گفتگو با کسانی است که خود آنها مرجع آگاهی و حیّ هستند. یعنی خود آنها کنشگران یا شاهدان و ناظران رخداد هستند. در واقع کانه گویی در نبود این افرادی که باید این حرفها را میگفتند، اسناد در گفتن نیابت داشتند.
پس ما میتوانیم بگوییم نسبت بین شناخت و واقعه در تاریخ شفاهی مستقیمتر است تا در رجوع به سند. اگر چه در کار تاریخ شفاهی این طور نیست که مورخ شفاهی به اسناد کتبی و اسناد تصویری و غیره ذالک رجوع یا از آنها استفاده نکند بلکه متن و بطن اساسی کارش بر اساس گفتگو با کسانی است که مستقیم یا غیر مستقیم در آن رویداد حضور داشتهاند.
من در اینباره نکاتی را عرض میکنم: اول اینکه هر گفتگو و مصاحبه و دیالوگی تاریخ شفاهی نیست. وقتی که مورخ شفاهی با مرجع روایت گفتگو میکند، خودش باید یک تاریخشناس تاریخنگار باشد. مسأله او متوجه تاریخ است. درک عمیق تاریخ مستلزم تعقل است. تعقل، نه توهمِ تعقل. خِردمرد درمییابد هیبت تاریخ را. کسانی که خلقیات رمانتیک و شاعرانه دارند بهتر است بروند دنبال ادبیات.
چقدر از کسانی که رکوردر به دست میگیرند و گفتگو میکنند تاریخ بلد هستند؟ غالب اینها تاریخشناس و تاریخ خوانده نیستند. این حرفها به این معنا نیست که ما آن کارها را نادیده بگیریم یا بیاهمیت بدانیم. آن کارها هم سر جای خودش محل اعتنا است ولی آنها "تاریخ شفاهی" نیستند. چرا؟ چون مورخ در گفتگو با شخص در اصل به مسأله توجه دارد، نه به راوی. ما در خاطره به گوینده توجه میکنیم ولی در تاریخ (شفاهی و غیر شفاهی) به گفته توجه میکنیم. این یک تفاوت است.
در تاریخ شفاهی مصاحبهکننده میتواند و باید در دیالوگ فعال باشد و در جای لازم به چالش بکشد مصاحبهشونده را و او را راهنمایی کند .... چون مصاحبهکننده به دنبال موضوع است و نه شخص. به عبارت روشنتر اینکه، مورخ تاریخ شفاهی برای تاریخ کار میکند و برای آن موضوع تاریخی که خودش دارد دنبال میکند، ما در خاطرهنویسی برای خاطره شخص کار میکنیم ولی در تاریخنگاری شفاهی با چرایی و چگونگی و تحلیل و استدلال و استنباط سروکار داریم.
البته بعضاً کارهایی هم شده است که صرفاً خاطرهگیری هم نبوده و معمولاً بین این دو گشتاگشتی هم صورت میگیرد. در خاطرهگیری ما فقط ثبت میکنیم که البته درگیر احساس و عاطفه میشویم و کار ریختار ادبی و روایی نیز پیدا میکند.
مساله ای که ما در «خاطره» داریم این است که ما از اکنون به گذشته میرویم در حالی که در «تاریخ» گذشته را به اکنون میآوریم. یکی از آسیبهای خاطرهخوانی و خاطرهکاری این است که شما را از وضع واقع موجود به گذشته پرتاب میکند. در شما حس نوستالژیک را تقویت میکند که آثار و تبعات این عقبگرد خلسه است، اینجا نشئگی و خلسه و خوشی و گریز از وضعیت موجود ممکن است پیش بیاید. در حالی که تاریخ ماجرایی است که شما را به اندیشیدن وامیدارد. میخواهید گذشته را به اکنون بیاورید. تاریخ (شفاهی یا مکتوب) دردانگیز و خردمحور است. خاطرهخوانی و خاطرهدوستی مفرط یا محسوس در یک جامعه میتواند نشانی باشد از گریز یا ستیز با وضع موجود؛ نوعی انفعال است در برابر واقعیت حاضر. در این صورت خاطره پناهگاه گذشتهگرایان و افسوسمندان میشود. مسائل زیاد است و جای طرح همهی آنها نیست اینجا. در حالی که در تاریخ شفاهی مسأله «اکنون» است که پیش روی ماست. پاسخ به مساله کنونی بر اساس آنچه گذشته و شناخت درست گذشته نه احساسمندانه و مخیّل.
س: ضرورت تاریخ شفاهی را از لحاظ معرفتشناختی چه میدانید؟ توجه به تاریخ شفاهی چقدر مهم است؟ یعنی ما الآن باید تاریخ اسنادی را بیشتر مد نظر خودمان قرار بدهیم یا تاریخ شفاهی را؟ تفاوت حوزههای تاریخ شفاهی یا تاریخ اسنادی یا خاطرهنگاری کجا است؟ با توجه به همین مسائل و مشکلات و دغدغههایی که این روزها داریم.
ج: اصل تاریخ است، یعنی مطالعهی دقیق و روشمند گذشته و حال برای حال و آینده. اصل مطالعات تاریخی است. چرا ما سراغ تاریخ شفاهی میرویم؟ به خاطر این که این روش و این رویکرد ما را به دادهها و یافتههایی میرساند که تاریخ کتبی یا اسناد و مدارک نمیرسانند. بنابراین اگر ما به کسانی مراجعه میکنیم و از آنها سؤال میکنیم. به این دلیل است که به مجاری و منابع اطلاعاتی دسترسی پیدا کردهایم که نو هستند و ما نمیتوانیم یافتهها و دادههای آنها را از طریق یافتههای اسنادی پیدا کنیم. تاریخپژوهی و تاریخ شفاهی نیاز به مطالعات مفصل پیشینی دارد که زمینه را برای یک مصاحبه و گفتگوی فعال و غنی فراهم میکند. در حالی که در خاطره نویسی خیلی به این مطالعات نیازی نیست. چون خاطره به عوالم فردی فرد مربوط میشود حتی در جایی که این فرد دارد گزارش میدهد رویدادها را.
بنابراین گویی که ما با تاریخ شفاهی یک مجرا و مسیر جدید بسیار قابل اعتنا برای دستیابی به اطلاعات پیدا میکنیم. البته انجام تاریخ شفاهی امری سهل و ممتنع است و همانطور که اشاره کردم غالباً خاطرهنویسی را با تاریخ شفاهی خلط میکنند. داشتن دانش، خردمندی و حریّت از مختصات وجودی مورخ شفاهی است چون باید موضوع از زوایای مختلف و طرفهای مختلف درگیر بررسی شود.
یکی از مبانی و مقاصد تاریخ شفاهی این است که صداهای پنهان و رانده شده، یعنی تاریخهای گمشده و شنیدهنشده روایت شود. معمولاً در خاطرهنویسیها سراغ افراد مشهور و معروف میروند در حالی که تاریخ شفاهی به صداهای حاشیهای و کمتر شنیده شده نیز میپردازد. چون این طیف حاشیهای کمتر امکان این را داشتهاند که زندگی خود را روایت و مکتوب کنند و اسناد و مدارک برای روایت تاریخی زندگی این طبقات و افراد به حاشیه راندهشده کمتر موجود است و اینجا تاریخ شفاهی به کمک میآید. با این روش میشود با باربران بازار هم طرف صحبت شد و نکتههای شنیدنی و قابل ثبت را از آنها گرفت، شما از این طریق میتوانید سراغ کارگران ساختمانی بناهای خشتی و آجری یزد بروید تا بدانید چگونه گل درست میکردند، ورز میدادند، قالب میزدند، خشت میکردند و بعد به کار میبردند. میتوانم تعبیر دیگری برای تاریخ شفاهی به کار ببرم یا بسازم، این تاریخ به روش مطالعهی سلولی عمل میکند، یعنی تن را شامل اعضا و اعضا را شامل اجزا و اجزا را شکل یافته از سلولها میداند. تاریخ شفاهی تاریخ سلول شناخت هم هست تا برسد به جز و پیکر و تن که مردمان یک عصر و نسل باشند.
س: میتوانیم بگوییم که خاطرهنویسی یا خاطرهنگاری پیش از تاریخ شفاهی است. ما میگوییم خاطرهنویسی معطوف به چیزهایی هستند که اسنادی نیستند و در ذهنیت افراد وجود دارند. ما از خاطرهنگاری استفاده میکنیم که اینها را استحصال بکنیم. مرحله بعد ممکن است که تاریخ شفاهی باشد که با توجه به سؤالاتی که دارد، اینها را پردازش میکند. یعنی ممکن است که حتی از دل آنها سؤالات جدیدی مطرح کند
ج:خاطره یعنی «منِ او»ی گوینده. شما میخواهید «منِ او» را بشناسید. در حالی که ما در تاریخ میخواهیم «من او» را در حوزه بیرونی و در روابط با جمع و درگیر با حوادث نگاه بکنیم. ما در «تاریخ شفاهی» شخص را در پیکر و بدنه اجتماع میبینیم، در صورتی که در«خاطره» شخص را به عنوان یک عنصر فقط در خودش میبینیم. به همین دلیل عمده آن چیزی که در خاطرات انقلاب و خصوصاً جنگ شکل گرفته، بیانگر ذهنیت و آرمان و درونیات و جهان شخص هستند. این خاطرات به ما نمیگویند که در جنگ چه گذشته اما به ما میگویند که انسان جنگ چگونه فکر میکرده. البته میشود بین این دو، پل ایجاد کرد. و اینها بیشتر موادی هستند که به درد انسانشناسی جنگ میخورند، نه شناخت واقعیات و رویدادهای تاریخ جنگ از بعد نظامی و سیاسی. علاوه بر این خاطرات عمدتاً مواد مفیدی برای مطالعات تاریخ فرهنگی هستند البته به شرط این که دست نخورند. که معمولاً متأسفانه صافکاری میشوند، دستکاری و کم و زیاد میشوند، و این مصیبت بزرگی است که در واقع مخدوشکردن و ایجاد پارازیت و از اعتبار انداختن اینها است، تا کی و چگونه و کجا این حرفها اثر کند و به ثمر برسد. واللهُ اَعلم.
منبع: نشریه فرهنگی تحلیلی راه، ش 59، آذر 93، ویژه نامه تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، ص 66