بعد از حوادث 9 و 10 دی ماه سال 1357 در مشهد، شاهد اتفاقاتی هستیم که کمتر به آن پرداخته شده است. مبارزات انقلابیون مشهد در دی ماه 57 به اوج میرسد. کشتار مردم در شنبه و یکشنبه نشان از آخرین حربههای حکومت پهلوی در این شهر است. تاکنون اسناد و گزارشهای مختلفی راجع به این حوادث ثبت و منتشر شده است. به خصوص گزارشهای روزشمار آقای شاکری(1) تحت عنوان انقلاب اسلامي مردم مشهد قابل توجه است. در این نوشتار به معرفی و تحلیل دوگزارش از حوادث دی ماه مشهد میپردازیم. در گزارش اول به بازخوانی یکشنبه خونین مشهد از دید یک روزنامه نگار و در گزارش دوم یاداشتهای یکی از مسئولان شهری مشهد پرداخته میشود.
حوادث 9 و 10 دی ماه به قلم یک روزنامه نگار
سیداسماعیل آموزگار از جمله روزنامه نگاران و شاهدان وقایع دی ماه است. وی متولد سال 1296ش. و مدیر و مسئول روزنامه سیاه و سفید است. سابقه مطبوعاتی و نگاه تیزبینش به حوادث انقلاب موجب شده تا بخشی از حوادث انقلاب مشهد را یاداشت و از 21 دیماه 57 به تدریج در روزنامه آفتاب شرق با نام مستعار «ابن احمد» منتشر نماید.(2) در تشریح حوادث 9 و 10ام دی ماه نوشته است:
«روز نهم دی ماه از کلیه شهرستانها خبرهای ناآرامی و زد و خورد مأمورین مخصوصاً از گناباد و سبزوار و کاشمر به مشهد میرسد. از ظهر امروز که تیراندازی شروع شده تا ساعت 11:30 ادامه دارد. صدای اللهاکبر که شعار همبستگی ملی و مذهبی است از ساعت 9 تا 9:30 هر شب در شهر طنینانداز است. آرامش نسبی هم در این یکی دو روز مشاهده نمیشود. در 10 دی 1357، شخصاً برای تکمیل یادداشتها از محلهای آتشسوزی قبل دیدن کردم. ساعت 10 صبح مجدداً صدای مسلسلهای سنگینی از همه جانب به گوش میرسد. من در خارج از منزل هستم. مردم و عدهای شبه مردم مونتاژ شده با بهانه اعمال قدرت برای اشغال سازمان دفاع غیرنظامی مقابل باغ نادری یورش بردهاند و همین بهانه کافی بود که تیراندازان حکومت نظامی یزدگردی(3) مردم بیدفاع را به باران گلوله ببندند. حتی مردمی که به خانه آیتالله شیرازی(4) پناه بردند از یورش نظامیان مصون نماندند و گفته شد چهارده نفر در اخل خانه آیتالله شیرازی به ضرب گلوله از پای درآمدند. مقبره نادر که عدهای پناهنده داشت مورد هجوم سربازان قرار گرفت و قسمتی از موزه نادر تاراج شد.(5)
در خبرها آمده که روز گذشته یک طیاره ارتشی عدهای سربازان کلاهسبز دست پرودگان خسروداد؛(6) قهرمان حمله به خانه حضرت آیتالله شریعتمداری در قم، به مشهد آمدهاند تا با همکاری مأموران ساواک با لباس شخصی در اتومبیلهای سوای قوای نظامی را تقویت کنند و مردم به گلوله ببندند تا یزگزدی بتوانند بدست آنها مسئولیت قتل عام مردم را به عهده بگیرد و باز گفته آمد:
«مهاجمین نظامی قصد داشتهاند که با حمله به خانه آیات عظام و قتل مراجع تقلید مشهد بکلی غائله را بخوابانند که خوشبختانه بیداری آیات عظام نگذاشت این خواب شوم تعبیر شود.»
هر طور بود ساعت یازده خود را به خانه رسانیدم. سربازان در تمام خیابانها رگبار مسلسلها را گشوده بودند و هر کس سر راه بود هدف قرار میگرفت. مردم بیدفاع به کوچهها و خانهها پناهنده شدند. شش نفر از مردم پریشان که سه نفر کارمند پست و تلگراف بودند به خانه خود من پناهنده شدند و به خانهها و خویشان خویش با تلفن زنده بودن خود را خبر دادند. سه نفر که راه نزدیک داشتند از پس کوچهها رفتند. ولی سه نفر که مجبور بودند در خیابانهای مسیر حرکت قوای نظامی احتمالاً هدف قرار گیرند نگذاشتم از خانه خارج شوند. نان و پنیری که داشتم با آنها صرف شد.
تا ساعت 4 بعدازظهر برادر یکی از پناهندگان که طبیب بود با استفاده از آمبولانس اورژانس به خانه ما آمد و هر سه نفر باقیمانده را به عنوان بیمار برد و به خانههایشان رسانید. خبر تلفات این روز شوم را تا دو هزار نفر گفتهاند.
رادیو لندن به گفتن چند صد تن اکتفا کرد. دولت تعداد تلفات را فقط 63 نفر و بعد تا 109 نفر اعلام کرد. البته این آماری بود که بیمارستانها داده بودند ولی کشتههای خیابانی که به داخل کامیونهای ارتش برده میشدند و به بهشت رضا انتقال پیدا میکردند.
معلوم نیست اگر رقم دوهزار فواهی مردم را قبول نکنیم همان خبر چند صد تن رادیو لندن که از قول خبرنگار خودش در مشهد به عنوان شاهد عینی است نقل کرده برای شهر مشهد خیلی زیاد است. در طول یکسال مبارزه مردم کشتاری به این سان وحشیانه دیده نشد.»
با آن که این گزارش به صورت روزانه نوشته شده است ولی نویسنده در مواردی به گزارشهای دیگر منابع اکتفا کرده است. و اطلاعات دقیق ارائه نشده و دارای محتوای ژورنالیستی است. دیگر آن که آمار صحیح از شهدای آن ایام داده نشده است. یعنی ارائه آمارهای متفاوت موجب میشود تا خواننده دچار تردید شود. برای خود نویسنده هنوز مشخص نیست افرادی که در تجمع جلوی باغ نادری حضور دارند انقلابیون هستند یا آن که طرفداران حکومت چون واژه «شبه مردم مونتاژ شده» به کار برده است.
گزارش رئس آتشنشانی مشهد از حوادث دی ماه
سیداحمد شجاعی تا پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان رئیس آتشنشانی مشهد فعالیت داشته است و تحولات اساسی در آتشنشانی و جلوگیری از حریق در شهر مشهد انجام داده . دو روز بعد از حادثه خونین ده دی مشهد مأمورین ساواک نیمه های شب با هجوم به منزل مرحوم شجاعی وی را با بهانه همکاری با مردم وانقلابیون دستگیر و بازداشت می نمایند. جریان هجوم نظامیان را اعضای خانواده اش چنین بیان می کنند.
«ساعت حدود 12 شب بود ناگهان از روی دیوار تعداد زیادی از نیروهای نظامی با لباس مخصوص و مسلح به داخل خونه ریختند. دست های بابا را بسته و با چشمان بسته با خودشان بردند. دو سه روز در بازداشت بودند و با قنداق تفنگ به پشتش زده و برخورد نا مناسبی با وی داشتند. پدرم فکر می کرد بعد از آن حوادثی که در مشهد اتفاق افتاد برای تیرباران می برند. ولی اعتصاب همکاران و مأمورین آتشنشانی که خواهان آزادی وی بودند موجب می شود تا ایشان را آزاد کنند.»(7)
برخورد نامناسب مأمورین نظامی با مرحوم شجاعی در گزارش معرفی شده هم آمده است وی از این رفتار چنین انتقاد کرده است: «فکر نمی کنم حتی با دشمنان در صحرای کربلا با این وضع رفتار شود.» عدم اشاره نویسنده گزارش به اسامی بازجوها و محل وموقعیت بازجویی و بازداشتگاه احتمالاً به خاطر چشمان بسته یا ملاحظات آن زمان بوده است.(8)
هرچند تاریخ دقیق نگارش این سند مشخص نیست ولی با توجه به وجود دو تاریخ که 12/10/1357 زمان دستگیری و 13دی ماه1357 روز بازجویی و سربرگ سند و محتوای آن، به نظر میرسد در اواخر سال 1357 یا اوایل سال 1358 یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است.
محتوای این گزارش در پنج صفحه و شامل هشت سئوال اساسی است که ساواک مشهد از رئیس آتشنشانی وقت پرسیده است. به عقیده بازجوها و گزارشهایی که به آن ها رسیده است،آتشنشانی در اطفای حریق حوادث دی ماه کوتاهی کرده است. بنابراین با دستگیری و بازداشت رئیس آتشنشانی این مسئله را پیگیری می کنند. قاطعیت پاسخ های داده شده نشان از این است که گزارش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. حوادث دی ماه مشهد به خصوص آتشسوزی در فروشگاه ارتش و زندان مشهد و همبستگی آتشنشانی با انقلابیون محتوای اصلی گزارش است.
«به عرض برسد در ساعت یک بامداد مورخه 12/10/1357تعدادی از نظامیان با مسلسل از دیوارهای منزل اینجانب به داخل منزل ریخته، پس ازجستجوی کلیه نقاط منزلم اینجانب را دستگیر و با چشمان بسته به محل نامعلومی بردند. در آگاهی تا صبح محبوس سپس نیز با چشمان بسته به محل بازجوئی برده و بشرح زیر سئوال ها و جواب هایی انجام پذیرفت.»
«ساعت 4بعدازظهر مورخه13/10/1357
سوال 1. با توجه به این که وسایل آتشنشانی برای استفاده عموم است با وسائل آتشنشانی یکی از درجه داران لشکر را در میدان شاه بدار آویختهاند؟
اجازه خواستم قبل از جواب به این سؤال چند دقیقه صحبت نمایم که اجازه دادند. ابتدا به این نحوه توضیح دادم. از بدو حکومت نظامی، فرماندار نظامی مشهد کاری کردند که دستگاه آتشنشانی که در همه وقت جزو خدمتگزاران صدیق و خوب مردم بود در تمام سختی ها یاور مددکار مردم بود در حالی که به دستور فرماندار نظامی بوسیله ماشین های آتشنشانی آب رنگی بروی مردم پاشیده و این عمل خود باعث شد که مردم ما را دشمن خود بدانند و با ما سر جنگ داشته و اغلب با سنگ، چوب، تبر به مأمورین آتشنشانی حمله ور شده و خساراتی به ماشین ها و ضرباتی به مأمورین وارد کردند. هم چنین بچه های خود من و خانواده ام و مأمورین و رانندگان افسران آتشنشانی را تهدید نموده در آن موقع به حکم اجبار کلیه رانندگان و مأمورین آتشنشانی کتباً نامه یی نوشتند که ما قادر به رنگپاشی به روی مردم نیستیم. دو دستگاه از ماشین های آتشنشانی طبق درخواست فرماندار نظامی و اجازه آقای شهردار تحویل درجه داران لشکر که برای هر ماشین چهار نفر سرباز خدمه داشت.
مردم در همان روز اول شیشه های اتومبیل ها را شکستند و لوله و سرنازل را بریده و با خود بردهاند که باز هم رفع نواقص (صفحه2) اتومبیل ها را نموده و اخیراً هم یکی از اتومبیل های آتشنشانی را که در اختیار فرماندار نظامی، همه پمپ آن را شکسته و کلیه شیشههای آن را خرد نمودهاند و به طور کلی در حال حاضر قابل استفاده نمی باشد که باز هم بخواهش تیمسار [ناخوانا] و جناب سرهنگ[گ] و اجازه آقای شهردار اتومبیلی کاملاً سالم تحویلشان داده و اتومبیل را به آتشنشانی آوردیم. و 24 سال است اینجانب و دستگاه آتشنشانی نسبت به لشکر همکاری صمیمانه داشتهام و بدفعات تعلیمات به افسران و افراد لشکر داده ام وچه در تشریفات و کلیه مراسم آنها همکاری داشته ام که متأسفانه تمام آنها را نادیده گرفته و بی جهت به خاطر گزارش های کاملاً کذب [ناخوانا] مرا آوردند که فکر نمی کنم حتی با دشمنان در صحرای کربلا با این وضع رفتار شود. پس از عذرخواهی و مقدمه شروع به پاسخگویی نمودم.
جواب سوال اول.
در شبی که چند دستگاه از خودروهای لشکر و تانک ها و فروشگاه لشکر، سینما شهر فرنگ، روابط فرهنگی ایران و انگلیس، روابط فرهنگی ایران و آمریکا ،(9) آگاهی، شرکت پپسیکولا و کلانتری ها را مردم به آتش کشیده بودند، ما آتشنشانان با تمام قوا تا سرحد امکان که مردم با ما کاری نداشتند مانند سینما شهر فرنگ و یا محل هائی که آتش زده بودند و بر اثر آن آتشسوزی خانه های اطراف آتش گرفته بود مشغول اطفاء بودیم و مخصوصاً از زمانی که سینمای شهر فرنگ از قسمتهای فوقانی آن آتشسوزی بود به وسیله بیسیم آتشنشانی نردبان ماشینی خواسته شد. به قرار اطلاع و گزارشی در زمانی که اتومبیل نردبان از آتشنشانی به طرف سینما در حرکت بوده است در حدود چندین هزار نفر با تبر و چوب در میدان شاه جلوی نردبان را گرفته و او را به داخل میدان هدایت می نمایند و یک نفر بالای ماشین رفته ونخی را به بالا وصل و بعداً ماشین را مرخص نموده اند و بعداً متوجه شده که جسدی را همان مردمی که اجتماع کردهاند از بالای مجسمه می کشند. در این صورت آیا یک نفر راننده می توانسته است به حرف آنها گوش نکند؟ در صورتی که همه آنها مجهز به تبر، چوب و سایر اسلحه های سرد بوده اند و برای صدق عرایضم چطور همان مردم جلو تانک را گرفته و راننده و خدمه(ص3)آن را دستگیر و حتی می کشند و خودرو ها را هم که متعلق به لشکر بوده آتش می زنند؟ در این صورت اینجانب معتقدم به هیچ وجه مسئولیتی متوجه راننده نردبان نیست. تا قضاوت شما چه باشد.
س2. چرا تانک ها و خودروهای لشکر و فروشگاه لشکر(10) را آتش زده بودند شما خاموش نکردید؟
ج س2. شاید در حدود ده هزار نفر در اطراف آتشسوزی ها بودند که عده ای با تبر، چوب و سنگ و اگر ما کوچکترین حمله به آتش می کردیم ما را هم می کشتند ما که وسیله دفاع با مردم را نداشتیم و اگر از خود لشکر پاک سازی میکردند ما هم می توانستیم آتش را خاموش کنیم در صورتی که از قوای نظامی حتی یک نفر هم نبود و ما چاره ئی نداشتیم.
س3. به طوری که شنیده شد از اسلحه های لشکر در اختیار شما است؟ کجاست؟
ج س 3. در آن بحبوحه که هزاران نفر مشغول آتش زدن و بردن وسایل بودند و هر کس یک وسیله را برمیداشت و یا آتش میزد من چه قدرتی داشتم که اسلحه مردم را بگیرم. فقط در اداره آگاهی یک اسلحه (کمرشکن) دیدم جوانی می برد، صدا زدم که کجا می بری؟ گفت: می برم تحویل بدهم. گفتم: اسم شما چیست؟ گفت: اسم من حسینزاده و معلم هستم و بعد هر چه گشتم پیداش نکردم. بنابراین بنده هیچ گونه اسلحه ای در اختیارم نیست.
س4. چرا شما همبستگی خود را اعلام کرده اید؟
ج س 4. کلیه مأمورینم بیمه هستند و این همبستگی از طریق سندیکا کتباً اعلام کرده اند که اینجانب توسط جناب سرهنگ خوئی به عرض آقای شهردار رساندم و این موضوع از طریق شهرداری نبوده هر چند کلیه ادارات از قبیل استانداری، شهرداری، شرکت نفت، شرکت برق و سایر ادارات همبستگی خود را با جامعه روحانیت اعلام داشته اند و ما اگر هم همبستگی اعلام نمی کردیم نه مأمورین زنده می ماندند و نه زن و بچهام و نه خودم و نه اتومبیل های آتشنشانی چون خود فرماندار نظامی از نظر متفرق کردن مردم با اتومبیل-های آتشنشانی (صفحه4) آبی که بروی مردم پاشیده در نتیجه باعث خشم مردم نسبت به ما شده بود ناچار برای تسکین دل مردم همبستگی اعلام کرده ایم.
س5. دستگاه آتشنشانی به وسیله بلندگو شعارهای ضد ملی میدادند؟
ج س5.بله، خودم هم روز بعد شنیدم و گزارش دادند و اما موقعیت آن شعار دادن ها بدین طریق بوده است، سه نفر زندانی تیر خورده که به دستور ریاست زندان و آیتالله شیرازی و آیتالله قمی بوسیله آمبولانس به بیمارستان حمل می شده است که بین راه چندین هزار نفر جلو ماشین ها را می گیرند و می گویند شعار بده و چون این مردم مجهز به تبر و چوب بوده و آماده برای حمله بوده اند برای این که جان خود و بیمارانش را نجات دهد ناچار شعار می دهند و عقیده دارم که اگر شعار نمی دادند هم افراد مجروح تیر خورده و هم مأمورین آتشنشانی را می کشتند.
س6. در مورد آتشسوزی زندان(11) پشت درب به وسیله زندانیان آتش زده بودند از طرف فرماندار نظامی و آقای استاندار به آتشنشانی اطلاع شده که بروند و آتش را خاموش کنند و آتشنشانی جواب می دهد که بایستی از طرف آیتالله شیرازی و آیتالله قمی اطلاع نمایند، موضوع چه بوده است؟
ج س6. صحیح است.این جواب داده شده است و گوینده آتشنشانی نتوانسته است دقیقاً توضیح دهد که علت این کار چیست؟ به طوری که دقیقاً بررسی نموده ام و خودم هم دستور داده بودم که اگر از طرف آقایان علما و یا نماینده آنان برای یاری نیامدند اگر رفتید مردم که از میدان شاه تا زندان اجتماع کرده اند و هم چنین خود زندانیان شما را خواهند کشت مگر این که نماینده آقایان آیات عظام به مردم هشدار داده و زندانیان را هم از محوطه خارج نمایند و غیر از این امکان عملیات نبوده است. برای دلایل فوق جواب داده باشد که بایستی آقایان علما دستور دهند و بعد از اینکه آیات عظام هم دستور حرکت می دهند و فرماندار نظامی هم میخواهند آتشنشانی را تا زندان مشایعت کنند و در بین راه عده ای از مردم اتومبیل آتشنشانی را محاصره و ماشین و راننده وادار می نمایند که بطرف زندان نرود.(صفحه5)
س7. شما و مأمورانتان در تظاهرات شرکت داشته و شعارهای ضد ملی و برعلیه لشکر نیز می داده اید؟
ج س7. بله، ما هم مانند اعضاء و کارمندان استانداری، شهرداری، شرکت ملی نفت و گاز، بهداری، بهداشت، شرکت برق، سازمان آب و مردم و به طوری که شنیدم ششصد هزار نفر بوده اند ما هم در راهپیمایی بوده ایم و مانند سایر مردم بودیم اگر در مورد لشکر مردم شعار می داده اند اینجانب عقیده مندم چون در گذشته لشکر نحوه ای رفتار کرد که تانکها اسباب بازی بچه ها شده بود حتی خود اینجانب روزی دیدم که بچه ای به لوله تانک(توپ)آویزان شده و مانند اینکه ژیمناستیک بازی می کنند و یا بروی تانک رفته و شعارهای ضد ملی میدادند روی این دلیل لشکر را بی اهمیت تلقی میکرده اند و شعارهایی را هم می-داده اند. من شخصاً شرم میکنم اصولاً به زبان بیاورم روزی که لشکر بروی مردم شلیک کرد و عده ای در تظاهرات [نا خوانا] تیر خورده [نا خوانا] و لشکر زمانی که دستور داشته باشد و خواسته باشد با قدرت ظاهر خواهد شد.
س8. به طوری که گزارش شده چند نفر درجه دار در آتشنشانی مأموریت داشته اند آنها را نخواسته و بیرون کرده اید؟
ج س 8. در روزی که مردم تظاهرات خونین به راهانداخته بودند و هر کجا هر افسر یا ساواکی می دیدند به طوری که شنیدم او را می کشتند از نظر اینکه عده بسیار زیادی در میدان شاه و خیابان خواجه ربیع بوده اند و اگر متوجه میشدند که درجه داری در آتشنشانی هست حتماً او را می کشتند و آتشنشانی را هم ممکن بود به آتش بکشند. برای این که وسیله دفاعی ما نداریم، روی این دلیل خیلی محترمانه به نامبردگان جریان را روشن نموده آنها جانشان را در خطر نیندازند و آنها هم قبول کرده و رفتند. حالا از نظر آقایان دادن این پیشنهاد گناه است یا خدمت به لشکر و افرادش [درصورتی] که آن افراد بسیار اشخاص خوب و مهربانی بودند که اسامی آنها یادم نیست.
رئیس آتشنشانی. شجاعی»
آنچه موجب شد تا این دو گزارش مورد بررسی قرار گیرند موضوعی است که گذرا در مطالب آقای آموزگار آمده است و چنین به نظر میرسد در گزارش رئیس آتشنشانی هم نشانههای از آن وجود دارد: «دیروز یک طیاره ارتشی عدهای سربازان کلاه سبز به مشهد آمدهاند» زیرا بعد از حوادث 9 و 10 دی ماه ماجرا به اتمام نمیرسد و شاهد دستگیری و یا تعقیب تعدای از انقلابیون مشهد هستیم. نظامیانی که نیمههای شب به منزل رئیس آتشنشانی وارد شده وی را دستگیر میکنند. بازخوانی اسناد و مدارک به جا مانده از انقلاب اسلامی نشان میدهد، فضای دی ماه 1357 شهر مشهد امنیتی و توأم با خفقان بوده، تحولات صورت گرفته تا آنجاست که سپهبد عزیزی استاندار خراسان استعفا میدهد. از دیگر حوادث دی ماه مشهد در سال 1357 میتوان به وقایع زیر اشاره نمود:
آزادی زندانیان سیاسی در 20 دی ماه ،(12) راهپیمایی بانوان با حجاب اسلامی در مشهد بر علیه کشف حجاب(13)
تذکر نمایندگان مشهد در مجلس شورای ملی درباره وقایع خونین مشهد به دولت(14) و تجمعات و راهپیمایی عظیم در این ماه هستند.
۱ - شاکری، رمضانعلی. انقلاب اسلامي مردم مشهد از آغاز تا استقرار جمهوري اسلامي بانضمام: مقدمه و متن کامل قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران. مشهد. امام. 1359
۲ - سید قطبی، سید مهدی. انقلاب مشهد به روایت یک روزنامه نگار بومی. ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی. سال چهارم. شماره 4. بهمن 1392. ص141
۳ - فرماندار نظامی مشهد و حومه در دی ماه سال 1357
۴ - آیتالله العظمی سید عبدالله شیرازی
۵ -روزنامهی آفتاب شرق، 18/11/1357
۶ - سرلشکر منوچهر خسروداد متولد ۱۳۰۶، تهران و آخرین فرمانده هوانیروز شاهنشاهی ایران بود که پس از پیروزی انقلاب ایران در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ اعدام شد.
۷ - مصاحبه با خانواده مرحوم سید احمد شجاعی در تاریخ13مردادماه 1390.
۸ - آذری خاکستر، غلامرضا. «آتشنشانی مشهد و حوادث سال 1357». ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی. سال دوم. شماره دوم. بهمن 1390. ص70
۹ - نویسنده کتاب فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکایی ها در مشهد به این حادثه اشاره نموده است .«اگر چه به دلیل از بین رفتن کلیه ی اسناد و سوابق انجمن فرهنگی ایران و آمریکا در جریان به آتش کشیدن ساختمان این انجمن توسط مردم خشمگین انقلابی در سال 1357 ه خ/1979م وفقدان اسناد دست اول برخی منابع به بیان تقریبی در خصوص زمان تأسیس شعبه انجمن ایران و آمریکا اکتفا کرده...» رادمنش، محمد کاظم. فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکایی ها در مشهد (با نگاهی به روابط ایران و آمریکا)، مشهد: سخن گستر، 1390. ص223
۱۰ - این حادثه در 9دی ماه1357 اتفاق افتاده است. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب شاکری، رمضانعلی، 1362، انقلاب اسلامی در مشهد، ص119.
۱۱ - 5/10/1357 عصر امروز خبر رسید که در زندان مشهد هفت نفر از زندانیان سیاسی به علت داشتن شرایط بد دست به تظاهراتی زده و چون از طرف مأمورین تیراندازی شده است زندانیان، درهای زندان را شکسته و آنچه نزدشان بوده آتش زده اند و این آتش به نقاط دیگر سرایت کرده و شعله های دود سراسر زندان را فراگرفته است. شاکری، رمضانعلی، انقلاب اسلامی در مشهد. ص114.
۱۲ - روزنامه خراسان. چهارشنبه 20 دی 1357
۱۳ - روزنامه خراسان. چهارشنبه 20 دی 1357
۱۴ - روزنامه خراسان. دوشنبه 25 دی 1357
غلامرضا آذری خاکستر