مصاحبه با علما و مراجع تقلید و ضبط خاطرات آنان، شرایطی متفاوت با سایر اقشار اجتماعی دارد. بسیاری از عالمان دین به دلایلی از مصاحبه و ثبت خاطرات اجتناب می ورزند که مهمترین آنها پرهیز از طرح نام خود و عدم تمایل به گفتن مطالبی حاوی شبهه غیبت است و همچنین اشتغال به امور علمی و دینی فرصت پرداختن به سایر امور را برایشان فراهم نمی کند؛ اگر هم به این کار رضایت دهند، چندان تمایلی به بحث پیرامون جزئیات ندارند. به همین دلیل فعالان حوزه تاریخ شفاهی، کمتر به سراغ این گروه اجتماعی و مرجع در تاریخنگاری معاصر می روند.
اینجانب به دلیل پروژه ای که چند سالیست توفیق همکاری با آن را دارم و بخش مهمی از آن به مصاحبه با مراجع و علما اختصاص دارد، این توفیق را داشته ام تا در برخی جلسات به حضور شماری از علما برسم. بالتبع تجربیات مهمی در این زمینه به دست آمده که امیدوارم در مجالی مناسب بتوان به برخی از آنها پرداخت. در اینجا به یکی از این جلسات اشاره ای کوتاه خواهم داشت.
یکی از روزهای سال 89 فرصتی فراهم شد تا همراه چند تن از همکاران، به حضور مرحوم آیت الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی رسیده و از او بخواهیم گوشه ای از خاطرات سال های جوانی را برایمان بگوید.
می دانستم که بیماری و ضعف ناشی از دوران سالخوردگی، او را به شدت تحلیل برده و نباید انتظار داشت که پاسخگوی همه پرسش هایمان باشد و یا به گرمی، ما را به حضور بپذیرد. اما لحظاتی هر چند کوتاه هم برای ما مغتنم بود.
طبق قرار، مقصدمان خانۀ کوچک ایشان واقع در انتهای کوچه ای باریک در یکی از محلات قدیمی قم بود. وارد منزل که شدیم، به اتاقی ساده در طبقه زیر همکف رفتیم. پیرمرد با لباس کامل روحانیت، تمام قد ایستاده و منتظر ما بود.
سرشناس ترین استاد فلسفه و عرفان در دهه های اخیر که به «شیخ اشراق» و «قدوه المتالهین» شهرت داشت و از فقهای مجاهد سال های مبارزه بود، در نهایت تواضع و در حالی که ایستادن برایش بسیار سخت به نظر می رسید، به تک تک ما خوش آمد گفت و سپس بر لبه تختی که در گوشه ای از اتاق بود نشست. هر چه به او اصرار کردیم تا برروی همان تخت آرمیده و با پشت خود را به چند بالش که آنجا بود تکیه دهد، نپذیرفت.
زندگی ساده و ادب فروتنانه استاد که با وجود کسالت جمعی را به حضور پذیرفته بود، بیش از هر چیز دیگر به چشم می آمد و ما را شیفته خود می ساخت.
پس از بیان توضیحاتی درباره کاری که در دست انجام داشتیم، از او خواستیم ما را میهمان خاطرات خود کند. آیت الله، صمیمانه نکاتی را مطرح کرد و هر جا که پرسشی داشتیم با دقت می شنید و در حد توان پاسخ می داد. از بزرگان و پیشینیان حوزه، با ادب و احترام یاد می کرد. شنیده بودم، او یکی از دوازده مدرس سرشناسی بوده که اولین بار مرجعیت امام خمینی را مطرح و ارادتی خاص به استاد خود داشته است. در برخی خاطرات آمده است که وقتی ساواک در شهر قم او را ممنوع المنبر می کرد، به رغم سطح بالای علمی، در ایام محرم و یا ماه مبارک رمضان به روستاهای دور افتاده می رفت تا ضمن تبلیغ دین، از امام خمینی و حرکت آزادی خواهانه و دینمدارانه او دفاع کند و زمانی که مردم مبلغی را جمع کرده و تقدیم او می کردند، همان را به آنها بر گردانده و صرف امور خیریه در همان روستا می کرد.
آیت الله انصاری شیرازی دفاع و ترویج نام امام را وظیفه شرعی و انسانی خود می دانست و در این امر از هیچ کوششی فروگذار نبود.
در همین دیدار وقتی از امام خمینی یاد می کرد، دچار اشک و تاثر شدید می شد و سخن گفتن برایش دشوار می گشت. او ضمن بیان خاطرات، چند بار دیگر هم دچار تاثر و گریه شد و آن لحظاتی بود که از امام موسی صدر و ویژگی های ممتاز او برایمان گفت. اشک های استاد نشانه ای از دلتنگی و عشق و شور خالصانه به بزرگان و پیشینیان بود و به رغم آنکه همچنان مایل بودیم خاطرات بیشتری از استاد بشنویم اما ناچار بودیم به دلیل کسالت و تاثر ایشان و درحالی که هنوز ساعتی از دیدارمان نگذشته بود آن را خاتمه دهیم تا زحمت و رنج استاد بیشتر نشود.
هنگام خداحافظی باز هم استاد به سختی از جا برخاست و ما را در حالی بدرقه کرد که ذائقه مان نه تنها از خاطرات ایشان که از تواضع و مهربانیش سرشار از شیرینی بود.
اکنون که آیت الله حاج شیخ یحی انصاری شیرازی دار فانی را وداع گفته، می خواهم از او و برخورد متواضعانه و صمیمانه اش تجلیل کنم. او مانند برخی دیگر از افراد، برای نپذیرفتن ما همه گونه بهانه داشت؛ اما نه تنها این کار را نکرد که با همکاری غیر قابل تصور و بزرگوارانه خود، اهمیت وقایع نگاری و خاطره نگاری در حد وسع را مورد توجه قرار داد. خداوند او را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد.
حمید قزوینی