این عکس که در 18 ژوئن 1965 در جنگ ویتنام گرفته شده، سربازی آمریکایی را نشان میدهد که روی کلاهش این شعار نوشته شده است: "جنگ، جهنم است". او در یک مأموریت دفاعی در باند موقت پوک وینه Phouc vinh واقع درجنوب ویتنام، صد وهفتاد و سومین گردان هوابرد را همراهی میکرد.
ایالت گوآنگ گای، جنوب ویتنام، سپتامبر 1966: بیسیمچی نیروی دریایی در حین انجام وظیفه در عملیات "گلدن فلیس Golden Fleece، پایش را در آب قرار داده است.
هنگ هفتم و چهارم ارتش ویتنام جنوبی برای حفاظت از برداشت محصول برنج در منطقه ی "ویت کونگ "حضور داشتند. این دو هنگ حدود 90% از محصول محلی را در تمام 4 سال گذشته مصادره کرده اند.
سربازان در حالی که رو از دنیا برگردانده بودند و بار سنگین خاطرات کشتهشدگان را به دوش میکشیدند، بدون عصبانیت و افسردگی ویتنام را ترک کردند و به خانه بازگشتند.
آنها با نیت از سرگرفتن دوباره زندگیشان - که با وجود تغییرات همچنان بهبودپذیر بود - و بازگشت به محل کار و مدرسه و سوق به سمت آرزوهایی برای آینده به خانه بازگشتند.
دسته اول، اکثر کهنهسربازان ویتنام را آن طور که در حافظه آمریکا ثبت شده و در فیلمهایهالیوودی آن دوره به تصویر کشیده شده نشان میدهد. دسته دوم واقعیتی معمول را نشان میدهد که اکثر کهنهسربازان با آن زندگی میکنند.
با وجود این، تصور کلیشهای "کهنهسرباز مشوش و مضطرب" گرچه ریشه در واقعیت دارد، بر روی اکثریت آرام سربازهای بازگشته از جنگ که دوباره لباسهای غیرنظامی خود را پوشیدند، سایه سنگینی انداخت.
برداشت لجوجانه در مورد کهنهسربازان، چگونگی رفتار دیگران با آنها و نحوه بهبودیشان از آن زخمهای جسمانی را تحت تاثیر قرار داد. زخمهایی که آن قدر شدت نداشت تا باعث خودکشی و آوارگی شان شود، اما نیاز به درمان داشت.
"فیلیپ ناپلی Philip Napoli" نویسنده کتاب " آوردن تمام آنها به وطن" BRINGING IT ALL BACK HOME که در مورد تاریخ شفاهی کهنهسربازان نیویورکی جنگ ویتنام است و سال گذشته انتشار یافته، میگوید: "مردم اغلب با کهنهسربازان همچون افراد آشفته و درمانده برخورد میکنند."
زمانی که "ناپلی" با صدها نفر از اعضای سابق ارتش مصاحبه کرد، آنها گفتند که چگونه کارفرمایان، دوستان و اعضای خانوادههایشان هنگامی که با تلاش کهنهسربازان برای جذب دوباره به ارتش مواجه شدند، آنها را از خود راندند.
او با بررسی روی مردان و زنانی که با اعتیاد و لطمه روحی - ذهنی دست به گریبان بودند، متوجه شد که تعداد زیادی با خدمت در ارتش احساس بدنامی و بیآبرویی میکردند.
او میگوید: "این افسانه که همه سربازان آسیب دیده اند، در حقیقت نشان میدهد که کهنهسربازان از نسل دیگری بودند و به بیش از 3.4 میلیون سربازی اشاره دارد که در آسیای جنوب شرقی خدمت کردند.
آنها مجبور به زندگی در آن افسانه بودند چرا که مسیر کلی زندگی آنها را شکل داده و روی آن تاثیر گذاشته بود."
تضاد و اختلاف عمومی زمانی افزایش یافت که درگیریها در آسیای جنوب شرقی طولانی شد و سربازان بازگشته از جنگ با کشوری مواجه شدند که گرفتار جنگ فرهنگی بود.
کهنهسربازان جنگ ویتنام که که مخالف جنگ بودند، در سال 1971 دست به اعتراض زدند و در این اعتراض بیش از 800 عضو سابق ارتش پلههای عمارت کنگره آمریکا را با مدالهای دوره خدمتشان پوشاندند.
جنبش پر جوش و خروش صلح، با همراهی بازیگر زن سینما، جین فوندا Jane Fonda، که نقش اصلی را به عهده داشت، تعدادی از کهنهسربازان برجسته از جمله سناتور آتی و وزیر امور خارجه امریکا، جان کری John Kerry ، و ران کویک Ron Kovicنویسنده کتاب "متولد ماه جولای Born on the Fourth of July " را جذب کرد.
دیگر کهنهسربازان تصمیم گرفتند با عوض کردن یونیفرمها و مدل موی کوتاهشان با لباسهای دانشگاهی مثل جین و موی بلند، گذشته نظامیشان را پنهان کنند.
کارل مارلنتز Karl Marlantes، سرباز سابق نیروی دریایی و نویسنده ی خاطرات فکورانه همچون "رفتن به جنگ چگونه است؟ What It Is Like to Go to War" و رمان "ماترهورن Matterhorn" است که هر دو با اقبال مواجه شدند، میگوید: لمن تمام تلاشم را کردم تا ظاهری متناسب داشته باشم.»
هر دو کتاب او به بررسی و کند و کاو تجربههای او در جنگ ویتنام، یعنی جایی که او ستاره برنز و نشان صلیب نیروی دریایی را کسب کرده بود، و نیز پس از این جنگ میپردازد.
سالها بعد از این که دوره مأموریت او در سال 1969 پایان یافت، او مدالهایش را در کشوی دراور پنهان کرد و ندرتاً به این موضوع اشاره کرد که مدت کمی قبل از انفصالش از خدمت، خدماتی را برای تأثیرات تدریجی یک اتفاق انجام داده است.
او در طول دوره کوتاه مقام اجراییاش در شهر واشنگتن، به طور اتفاقی با تظاهرات ضدجنگ کوچکی در نزدیکی کاخ سفید مواجه شد. گروهی از تظاهراتکنندگان که در سوی دیگر خیابان ایستاده بودند وقتی متوجه یونیفرم او شدند، فریادزنان حرفهای رکیکی به او زدند.
مارلنتز که دانشگاه آکسفورد را رها کرده بود تا داوطلبانه وارد نیروی دریایی شود میگوید: "این طرز برخورد مردم مرا عصبانی نکرد اما احساساتم را جریحه دار کرد. دنیا خبر نداشت که تو مجبور خواهی شد چه چیزهایی را پشت سر بگذاری و تحمل کنی و درست در همان زمان، تو نگرشی را داشتی که پیش تر تو را سرد و بیاعتنا کرده بود و آن نگرش این بود که: 'تو هیچ چیز نمیدانی'."
بعدها داستانهایی پخش شد از معترضانی که بر روی سربازان از جنگ بازگشته تف انداخته و به آنها ناسزا گفته بودند و لقب "قاتلان کودکان" به آنها داده بودند.
صحت چنین ادعاهایی با اختلاف نظر همراه است. جری لمکه Jerry Lembcke در کتاب "تصویر تف انداختن بر صورت کهنهسربازان: اسطوره، خاطره و میراث ویتنام The Spitting Image: Myth, Memory, and the Legacy of Vietnam"، صدها گزارش از رسانهها در مورد این ماجرا را مورد بررسی قرار داد و شواهدی که مؤید این اتفاق باشد را پیدا نکرد.
او میگوید که دولت "ریچارد نیکسون " این داستان را به عنوان بخشی از تلاشش به منظور تضعیف جنبش صلح جعل کرد و سپس در صدد برآمد تا با رد کردن و غیر قابل مطرح دانستن روایتهای کهنهسربازان در مورد فجایع آمریکا و استراتژیهای شکست خورده ارتش، کهنهسربازان ضدجنگ را کم اهمیت و حقیر نشان دهد.
لمکه که خودش همراه با ارتش به عنوان دستیار کشیش به جنگ با ویتنام رفته بود، میگوید: "برای بدنام کردن کهنهسربازانی که علناً اعتراض کردند آنها را مورد آسیبشناسی قرار دادند و به آنها انگ "آسیب دیده" زدند. در نتیجه بعضی از این کهنهسربازان مهر سکوت بر دهان خود زدند.
فیلمهایی اواخر جنگ پخش شد و طولی نکشید که تصویری آسیبدیده و درمانده از کهنهسربازان در ذهن مردم جای گرفت. فیلمهایی همچون "بازگشت به خانه Coming Home"، " شکارچی آهو The Deer Hunter " و " راننده تاکسی Taxi Driver " به سربازان بازگشته از جنگ، انگ قربانیان روحی-روانی زد. کهنهسربازانی که احساس نادیده گرفته شدن و بیاعتبار شدن داشتند، متوجه شدند که بازیگرانهالی وودی نقش آنها را به عنوان قربانیانی که قادر نبودند شخصیت خود را انسجام بخشند و فقط به درد منفجر شدن میخورند، بازی کردند.
نشان دادن این چهره از آنها، بیمیلیشان از صحبت درباره ویتنام و آنچه بر آنها گذشته بود و آنها توانسته بودند در برابرش تحمل و ایستادگی کنند را شدت بخشید.
مارلتز میگوید: "اکثر ما افرادی بیخانمان و یا پرتاب شده از برجهای ناقوس نبودیم،" او در ادامه میگوید: "اکثر درگیریها به همان آرامی که شما زندگی میکنید اتفاق افتاد."
در مورد مارلتز باید بگوییم او متاهل و دارای 4 فرزند بود و با وجود این که با عصبانیت، نگرانی، یادآوری خاطرات گذشته و کابوسها دست و پنجه نرم میکرد برای گذران زندگیاش کسب و کاری راه انداخت اما شرایط خاص او زندگی زناشوییاش را تحت تاثیر قرار داد و زندگیاش از هم پاشید. او بعدها متوجه شد که از اختلال فشار روحی پس از آسیب رنج میبرد.
بیماری اختلال روحی پس از آسیب PTSD تشخیصی بالینی بود که توسط انجمن روان پزشکی امریکا در سال 1980 یعنی 5 سال بعد از این که آخرین گروه از سربازان امریکا ویتنام را ترک کردند، داده شد.
این نام یعنی اختلال روحی پس از آسیب، آگاهی در حال شکل گیری در میان ارایه کنندگان برنامه سلامت رفتاری در زمینه آسیب روحی کهنهسربازان جنگی را نشان میداد.
در سال 1978، فرد گاسمن Fred Gusman، مددکار اجتماعی در سازمان امور مربوط به کهنهسربازان در شهر منلو پارک Menlo Park ایالت کالیفرنیا، نخستین برنامه آسیبشناسی اقامتی را در کشور برای سربازانی که از ویتنام بازگشته بودند، طراحی کرد.
او مطلع شده بود که آنها به مواد مخدر و الکل روی آورده بودند تا خشم، افسردگی و بیخوابی خود را از بین ببرند.
فرد هفتهای یک بار آنها را دور هم جمع میکرد تا با گفتگو در مورد آسیبهای دیده نشده جنگ آنها را ترغیب کند نگرش دیگری را نسبت به جنگ امتحان کنند.
سازمان امور کهنهسربازان VA، برنامههای متنوعی از گاسمن را دهههای بعد در سرتاسر کشور ارایه داد. اما گسترش خدمات سلامت رفتاری برای از بین بردن بدنامی طولانی مدت "کهنهسربازان آشفته و درمانده" با شکست مواجه شد.
او میگوید مردم باید درک کنند که اکثریت کهنهسربازان دارای اختلال فشار روحی پس از آسیب، قادر به کنترل و مهار آن هستند.
او در ادامه میگوید: «درخواست برای کمک خوب است و اصلاً به این معنی نیست که شما برای همیشه آسیب دیده هستید».
گاسمن سازمان امور کهنهسربازان را در سال 2007 ترک کرد تا در شهر ناپای ایالت کالیفرنیا «کانون اقامتی آسیبشناسیPATHWAY HOME» را تأسیس کند.
برنامه غیرانتفاعی درمانی - اقامتی روی کهنهسربازان جنگ افغانستان و عراق کار میکند. او نگران این موضوع است که پشت جمله "ممنون از خدمات شما"، که آمریکاییها به کهنهسربازان بازگشته از جنگ میگویند، این واقعیت نهفته باشد که کشور درسهای جنگ ویتنام و متعاقب آن، نسل جدید کهنهسربازان را به فراموشی سپرده است.
گاسمن میگوید: «همه بر این باورند که سربازان باید به خاطر آنچه در طول جنگ ویتنام بر آنها گذشته، حمایت شوند، با این وجود ما شاهد بودهایم که مدت زیادی طول کشیده تا این سربازان بهبود یابند و تعداد زیادی از آنها هم هنوز شفا پیدا نکردهاند پس اگر ما نمیخواهیم چنین چیزی دوباره تکرار شود باید کاری بیشتر از تشکر برای آنها انجام دهیم.»
نیکسون در سال 1973 اکثر سربازان باقیمانده را از آسیای جنوب شرق خارج کرد و دو سال بعد شهر سایگون به دست نیروهای ارتش ویتنام شمالی سرنگون شد.
برای آمریکا این جنگ نشانی از شکست نظامی، خفت سیاسی و تراژدی ملی بود.
در سال 1982 مراسم یادبود کهنهسربازان ویتنام در واشنگتن که در واقع طرحی تفرقه فکانانه برای جنگی منافقانه بود، برگزار شد.
منتقدان طرح "مایا لینMaya Lin"، هنرمند آمریکایی، را به مسخره "زخم سیاه شرمندگیA BLACK GASH OF SHAME" نامیدند.
تحقیر و تمسخر آنها زمانی که بازدیدکنندگان چون سیلی خروشان به مراسم یادبود آمدند رنگ باخت و آنها خاموش شدند. افرادی که از برگزاری این مراسم خرسند بودند با اظهار لطف و هوشمندی خود از آن به عنوان "نیرویی همیشگی و مستدام" یاد کردند.
"به رنگ سیاه نقش بستهETCHED INTO THE BLACK" و " دیوار سه گوشWEDGED SHAPED WALL" عناوینی است برای 58300 سرباز امریکایی که در جنگ کشته شدند. افرادی که کنار دیوار میایستند میتوانند انعکاس تصویر خود را در آن ببینند که نشانه ایست برای یادآوری کهنهسربازان زنده در زمانی که به کهنهسربازان کشته شده ادای احترام میکنند.
گاسمن میگوید: «این مراسم یادبود کمکی برای پایان دادن آسیبها و باز کردن باب گفتگو برای نسل جنگ ویتنام، و مکانی برای شفا و بهبودی آنها بوده است.»
مارتین کاز
kuz.martin@stripes.com
ترجمه: فرحناز پازوکی
منبع: استارز اند اترایپز