چکیده ای از کتاب تاريخ شفاهي آموزش عالي ايران به روايت دكتر مصطفي معين، با رویکرد عدالت و توسعه در سالهای (1372 ـ 1368)
فائزه توکلی*
اشاره: هفدهم آذرماه جاری جمعي از انديشمندان و ياران دكتر مصطفی معين به منظور رونمايي از كتاب تاريخ شفاهي آموزش عالي در دوره ايشان در سالن انديشگاه سازمان كتابخانه ملي ايران گردهم آمدند. اینجانب افتخار حضور را در این جمع داشتم. در این نشست جلد اول از سه مجلد کتاب تاریخ شفاهی آموزش عالی در دوره آقای دکتر معین در سمت وزارت علوم طی سالهای 1368-1372 رونمایی شد. مصاحبهها که اغلب از نوع مصاحبه گروهي بوده است در جمع آقایان پدرام الوندی واحمد داوری و دکتر هادی خانیکی و فریدون رحیم زاده طی 60 جلسه و 160ساعت انجام شده است .کتاب که توسط نشر فرهنگ صبا چاپ و روانه بازار شده است دریک مقدمه و پیشگفتار و چهارده فصل تدوین شده است که در زير چكيدهاي از مقدمه وپيشگفتار كتاب به نقل از آقای الوندی تدوینگر کتاب و آقای دکتر معین روایتگر کتاب ميآيد:
مقدمه
کتاب روايتي است از تحولات آموزش عالي ايران طي سالهاي 1368 تا 1372. نخستين تلاشها براي شكلگيري و آغاز اين كار از سال 1387 بر اساس انگيزه و پيگيري جناب آقاي دكتر معين و زير نظر آقاي هادي خانیکي صورت گرفت و مطالعات ابتدايي، جلسات گفت و گوي فردي و گروهي، تدوين و تطبيق و بازنگري جلسات مختلف آن در سالهاي گذشته به آرامي و مداوم پيگيري شده است. تلاش دكتر معين و گروه همكاران مشاركتکنندهدر جلسات اين پروژه بر اين بود كه كار در چارچوبهايي فراتر از خاطرهگوييهاي ساده پيش رود و به بررسي و نقد عملكرد و اقدامات انجام شده بيرون از ظرف زماني، اما با در نظر گرفتن زمينههاي اصلي اتخاذ تصميمها، بپردازد. از اين رو در مواردي كار به تحليل و تبيين كشيده شده كه ماهيت چنين نوشتارهايي مستلزم چنين رويكردهايي است.
اين اثر به لحاظ تاريخي نخستين نمونه مكتوب در حوزه آموزش عالي نيست، اما داراي رويكردي گفتوگويي است و روايتهاي فرعي بر روايت اصلي افزوده شده است تا تصويري واضحتر براي مخاطب ترسيم شود. پيش از انقلاب، شخصيتهاي مطرح دانشگاهي مانند مرحوم دكتر محمدعلي مجتهدي و مرحوم دكتر علياكبر سياسي در خاطرات خويش در قالب تاريخ شفاهي و خودنوشت، گوشهاي از تلاشهاو تجربيات خود را در راهاندازي و يا اداره نهادهايي مانند دانشگاه صنعتي شريف و دانشگاه تهران بازگو كردهاند كه هنوز پس از سالها خواندن آنها براي علاقمندان و پژوهشگران اين حوزه خالي از لطف و نكات آموزنده نيست، اما به يقين ارتقاي اين سطح از روايت به صورت جمعي و گفتوگويي نياز و ضرورتي جديد است كه سعي شده به سوي آن حركت شود.
بناي طراحان اين است كه اين پروژه در سه مجلد منتشر شود و اينك جلد اول آن كه به رويدادهاي سالهاي 1368 تا 1372 اختصاص دارد، بخش نخستين اين مجلد مروري است به زندگي فردي دكتر معين و فعاليتهاي ايشان در دانشگاه و شوراي عالي انقلاب اسلامي، و پس از آن موارد مربوط به سالهاي 1368 تا 1372 آمده است.
روند اجراي طرح به اين صورت بود كه موضوع هر جلسه از پيش تعيين ميشد و مصاحبهکننده و كارشناسان آمادگي لازم را با توجه به موضوع پيدا ميكردند و جلسه بر اساس دستورالعمل از پيش تعيين شده پيش ميرفت. سپس مشروح جلسات مكتوب ميشد و بازبيني و ويرايش ابتدايي بر روي آنها انجام ميگرفت. پس از آن كارشناسان، دكتر معين و دكتر خانیکي متن را بازبيني كردند و اصلاحات اعمال شد. تمام تلاش بر اين اصل متمركز بوده تا بخشي از تجارب، با نگاهي هم روايي و هم انتقادي، تدوين و آماده شود.
آقای دکتر معین در پیشگفتار کتاب چنین نوشته است:
«اكنون بخشي مهم از زندگي شخصي من و فصلي پربرگ از تاريخ علم، فرهنگ، تحقيق، آموزش و مديريت و سياستگذاري و سياست ورزي اين ديار پیش روی مخاطبان است. در ابتدا، يادر اثنا و يا در انتهاست كه خوانندة همراه قضاوت خواهد كرد كه آيا آن فصل پربرگ از تاريخ پربار نيز بوده است يا خير؟
مجموعهاي كه در پي ميآيد، روايتي مستقيم با نگاهي طبيبانه و آسيبشناسانه پيش رو است تا زمينههاي لازم براي روشنگري و قضاوت فراهم آيد. اين گفتارها دعوي كفايت نميكند، ولي مدعي است كه ميتواند افقهاي لازم را گشوده، ودر حكم مقدمه و تمهيدي باشد براي آنچه امروزه به نام «تاريخ شفاهي» شناخته شده است.
امروز از فراز و بام تجربهاي به گذشته مينگرم كه بيش از دو دهه از آن سپري شده است. انبان اين تجربه سرشار از حادثه و مشحون از واقعه است. شايد اگر از نظرگاه و نقطهاي كه نزديك به وقوع آن حوادث و وقايع بود بدانها نگريسته ميشد، تشخيص خطي ممتد كه پيوند دهنده آنها به هم بود سخت مينمود. شايد حوادث و وقايع هنگام ظهور و برآمدن، ارتباط و اتصال خود را با پس و پيش خود از نظرها دور نگه ميدارند.»
داشتهها و پنداشتهها
«من و نسلي كه از آن برآمدهايم بدون آنكه اختياري داشته باشد اين ويژگي را داشته و دارد كه چندين دوره تاريخي كاملاً متفاوت را در قالب يك هويت واحد جمع كرده و عمر خود را زير سقف آنها سپري كرده است.
تجربه زيستن در يك نظام استبدادي كه در زهدان خود نطفههاي كاملاً مغايري را حمل ميكند، تجربهاي كمياب است.
در حيات خلوت ذهن و ضميرم كه قدم ميزنم، هيچ ايده و باوري را به روشني و وضوح «عدالت» نمييابم. خوش اقبال و بختيار بودم كه با كمترين وقفه و فاصله، دريافتم كه ايده عدالت همزادي به نام «آزادي» دارد كه سرپنجه هيچ قابلهاي نميتواند يكي را بدون ديگري متولد كند. تجربه زندگي اجتماعي و مطالعات شخصي گوشزد ميكرد كه اين «جفترؤيايي» با هم دوستداشتنياند و بند نافشان چنان به هم پيوندشان داده كه بيهمديگر دچار تنگي نفس و اختناق ميشوند و ميميرند.
اكنون و پس گذشت چهار دهه از آن ايام، گمان ميكنم كه يقين به وحدت و يگانگي آزادي و عدالت و كمال يافتن آنها با اخلاق و معنويت، آن سرمايه پرمايهاي بوده كه همچون يك ايده هويت بخش به من و وحدتآفرين در مسئوليت و مشغلههايم بوده؛ چونان نخ تسبيحي كه اجزا و ابعاد گوناگون را رديف كرده است و مانع گسيختگي و وارفتگي ميشود. رويكردهاي بعدي را هميشه مسبوق به آن دريافتها و پنداشتهها يافتهام و سعي كردهام آنها را پاس بدارم.
اكنون و از پس دههها خود را ملزم كردهام تا از باب تفحص احوال، خود و داشتهها و كردهها و پنداشتهايم را مرور كنم. چون باور دارم فرزند اين ديارم، نميتوانم به قضاوتي كه در مورد من و مسئوليتهايم ضرورت خواهد پذيرفت بيتوجه باشم. مجال و فرصتي كه در سطحي وسيع و عرصهاي ملي براي كسي فراهم ميآيد، چون ملك طلق او نيست، بايد اين امكان وجود داشته باشد كه كارنامههاي حاصل از چنين فرصتهايي در سپهر عمومي جامعه به عيار نقد و ارزيابي سپرده شوند.
چنين است كه تجربهاي بر تجارت پيشين افزوده ميشود و وضعيت خانمان سوز شروع كردنهاي بيسابقه و از دست رفتن فرصتهاي گرانسنگ توسعه و پيشرفت خود را به جامعه تحميل نميكند. قصد من اين است كه با روايت يك دورة يك دههاي از انقلابي سيساله، فضايي براي نقد و مباحثه و مناظره و مواجهه آرا و نظريات فراهم آيد. نفس برانگيخته شدن چنين فضايي عين هدفي است كه اميدوارم حاصل اين كار باشد. در اين كار مساعدت و معاضدت همكاران فراواني نصيبم شده است كه جملگي آنها دوستان و همراهان هميشگي من بودهاند. سپاس بيشائبه خود را تقديم همه آنها ميكنم.
دل سراپرده محبت اوست ديده آيينهدار طلعت اوست
من كه سردرنياورم به دو كون گردنم زير بار منت اوست
مصطفي معين
تهران، بهار 1393»