هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 182    |    21 آبان 1393

   


 



لشکر نامه دیلمقانی

صفحه نخست شماره 182

سرلشکر محمد دیلمقانی در سال 1299ش در یکی از محلات قدیمی شهر مشهد به دنیا آمده است. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شرق و عنصری و مقطع دبیرستان را در دبیرستان شاهرضا به اتمام رسانده، سپس در سال1316ش وارد دبیرستان نظام مشهد می‏‏شود. علاقه به خدمت در نظام موجب می‏‏شود تا از مهرماه 1319 وارد دانشکده افسری شود و در رسته مهندسی آموزش ببیند. وی در سال 1324ش به مشهد منتقل می‏‏شود. فعالیت‏ها‏ی محمد دیلمقانی در مشهد، سنندج، بیرجند، بلوچستان، کرمانشاه و تهران گسترده و بیشتر در مسائل فنی و پشتیبانی بوده است. وی در مهرماه 1354به درجه سرلشکری نائل می‏‏شود.
 
 کتاب لشکر نامه خاطرات خودنوشت سرلشکر محمد دیلمقانی در ارتباط با مسائل اجتماعی و نظامی است. این خاطرات به کوشش رامین رامین نژاد(1)  تدوین شده و در تابستان سال 1393توسط انتشارات آهنگ قلم در 1000نسخه با قیمت 12500تومان منتشر شده است.


امروزه خاطرات و خاطره نگاری بعنوان یکی از منابع تاریخی محسوب می‏‏شوند زیرا خواننده با مطالعه آن از جزئیات موضوعات مختلف آگاه می‏‏شود. معمولاً خاطرات در حالت کلی به دو شکل متفاوت نوشته می‏‏شوند. نخست خاطراتی که به صورت روزانه (روزنوشت) یاداشت می‏‏شوند. دوم خاطراتی که توسط افراد مختلف در طول حیات شان نوشته می‏‏شوند. در مجموع چون خاطرات از دیدگاه فردی نوشته می‏‏شوند، بنابراین منافع و مصالح ذینفع در آن نمود پیدا می‏‏کند. و خاطره نویس تلاش می‏‏کند نقش خود را در زمانی خاص در موضوعی واحد تبیین نماید. گونه‏ای ‏‏از خاطرات هم وجود دارند پس از نوشته شدن توسط یک نفر بازبینی و با توجه به سئوالاتی که در متن خاطره وجود دارد تکمیل و پردازش نهایی می‏‏شوند.


تقریبا اکثر افراد که احساس می‏‏کنند خاطراتشان مهم و دستاوردی برای آیندگان دارد شروع به نگارش آن می‏‏کنند. با پیشرفت فن آوری‏ها‏، روزانه بخش عمده‏ای ‏‏از خاطرات افراد در محیط‏ها‏ی مجازی اعم از سایت‏ها‏ و وبلاگ‏ها‏ منتشر می‏‏شود. هر چند در حال حاضر خاطره نگاری رشد چشمگیری داشته و بخشی از این خاطرات در حوزه‏ها‏ی مختلف ادبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نمایان شده است. به طور کلی در ایران هم بخش عظیمی از خاطرات مختص به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. لشکر نامه در واقع خاطرات خودنوشت سرلشکر دیلمقانی است. هرچند متن اصلی این خاطرات خودنوشت است ولی گفتگوهای رامین رامین نژاد تدوین‏کننده‏‏ کتاب با نویسنده موجب شده تا اطلاعات تکمیل شده و خاطرات رنگ جدیدی به خود گیرند.


اقای دیلمقانی در ارتباط با نگارش و تکمیل لشکر نامه چنین نوشته است. "من خاطراتی از دوران خدمت در لشکر خراسان و دیگر لشکرها را روی کاغذ آورده بودم. آقای رامین نژاد ده جلسه به منزل ما آمد و سئوالات جدیدی درباره خاطرات من مطرح کرد و پاسخ‏ها‏ی مرا یاداشت نمود. همچنین متن کتاب را چند مرتبه نمونه خوانی و ویراستاری کرد و منتخبی از عکس‏ها‏ی دوران خدمتم را در کتاب گنجاند ."(2)


موضوع اصلی این خاطرات در حول تاریخ نظامی است ولی اطلاعات جانبی قابل تامل و دارای مطالب جدیدی است. ابتدا خاطرات توسط نویسنده نوشته شده و سپس تدوین‏کننده‏‏ با قلمش و ویراستاری متن جدیدی ارائه داده است. می‏‏توان گفت: متن نهایی تولید شده ترکیبی از قلم نویسنده و تدوین‏کننده‏‏ است. زیرا اصل خاطرات دارای سبک نگارشی متفاوت است. خاطرات خودنوشتی که در زمان حیات نویسنده مورد بررسی قرار می‏‏گیرند و تدوین‏کننده‏‏ به سراغ نویسنده رفته و مجدد شروع به بازنویسی آن می‏‏کند دارای نقطه قوت و پردازش مطلوبی در متن نهایی هستند. در واقع اگر نسخه اولیه خاطرات منتشر می‏‏شد بخش‏ها‏ی مهمی از خاطرات و اطلاعات جدیدارائه شده توسط نویسنده محو می‏‏شد.


در متن اصلی خاطرات عنوان لشکر نامه نیامده است و در واقع ذوق تدوین‏کننده‏‏ موجب ایجاد چنین اسمی شده است که بی ارتباط با محتوای کتاب نیست. و کتاب را برجسته نموده است. اصل خاطرات با عنوان "خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی بازنشسته، مهندس ستاد" است. و با جمله زندگی دو نیمه دارد، نیمه اول انتظار و نیمه دوم حسرت شروع شده است. ابتدای خاطرات مطالبی از شهر دیلمقان که زادگاه اجدادی نویسنده است شروع شده و آقای دیلمقانی درصدد است تا اطلاعات تاریخی از دیلمقان بر اساس منابع مکتوب ارائه دهد. تدوین‏کننده‏‏ در متن نهایی قسمتی از مطالب اصلی را به صورت پانویس آورده است.


مهمترین سئوالی که مطرح است، ویراستاران یا تدوین کنندگان تا چه حدی می‏‏توانند در خاطرات تغییر ایجاد کنند؟ تغییرات ایجاد شده از سوی آقای رامین نژاد جزئی و کمک قابل توجهی به متن اصلی نموده است. به عنوان نمونه بخش‏ها‏یی از متن اصلی خاطرات که در حد ویراستاری تغییر کرده است به عنوان نمونه آورده می‏‏شود.


در متن اولیه خاطرات دیلمقانی دوران کودکی چنین توصیف شده است:


" دوران طفولیت من همچون بقیه هم سن و سال‏ها‏یم سپری می‏‏شد و با بازی‏ها‏ی کودکانه و رفتار و کرداری با شرایط سنی ام و البته با شیطنت‏ها‏ی زیاد همراه بود. روزی پدرم تصمیم گرفتند مرا جهت فرا گرفتن درس در سن پنج یا شش سالگی نزد شخصی به نام جناب میرزا ببرند که ملای مکتب خانه بود. پدرم به خاطر این که محل تدریس و تحصیل من به خانه مسکونی مان نزدیک باشد، در انتهای کوچه‏ای ‏‏بن بست ( که مادرم چند خانه در آن کوچه داشت)، یکی از این خانه‏ها‏ را برای تحصیل بچه‏ها‏ به مکتب خانه اختصاص داد و محل سکونت میرزا و همسرش را هم در آن خانه قرار داد ."(3)


در متن منتشر شده با عنوان لشکرنامه توسط آقای رامین نژاد این موضوع چنین آمده است:


" دوران کودکی من همچون دیگر هم سن و سال‏ها‏یم با بازی‏ها‏ی کودکانه و بازیگوشی‏ها‏ی زیاد همراه بود. وقتی شش ساله بودم، پدرم تصمیم گرفت مرا جهت فراگرفتن درس نزد" جناب میرزا" که ملای مکتبخانه بود، ببرد. پدرم برای این که محل تدریس و تحصیل من به خانه مان نزدیک باشد، خانه‏ای ‏‏در انتهای کوچه را به مکتبخانه اختصاص داد و ویرزا و همسرش را هم در آن سکنی داد ."(4)


در برخی از قسمت‏ها‏ اطلاعات از طریق گفتگو با آقای دیلمقانی تکمیل شده است. بخش‏ها‏یی از واقعه مسجد گوهرشاد در تیرماه 1314خ از متن اصلی خاطرات:


"در آن زمان سرلشکر ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ قادری هم فرمانده هنگ پیاده بودند. یک شب آمدند و همه را به قتل رساندند. آن شب من تا ساعت 9 در شبستان مسجد در ایوان مقصوره که شیخ بهلول روی منبر صاحب الزمان سخنرانی می‏‏کرد بودم. مادرم آمد و دستم را گرفت و به منزل برد و در را قفل کرد و کلید را داخل لباسش گذاشت و ما تا ساعت حدود 11 شب با هم صحبت می‏‏کردیم و من تمام ماجرای واقع شده را برای دیگران تعریف می‏‏کردم. تازه خوابیده بودیم که حدود ساعت 12 شب با صدای شلیک تیر از خواب بیدار شدیم و با شنیدن صدای (یا علی) و به دنبال آن صدای ناله و فریاد و گریه و تیراندازی توامان به گوش می‏‏رسید، چون منزل ما نزدیک مسجد بود و فاصله چندانی با آن نداشت و در سکوت شب صدا به خوبی شنیده می‏‏شد و کوچکترین صدایی انعکاس پیدا می‏‏کرد. "(5)

در متن منتشر شده مطالب مهمی اضافه شده است که نشان از دقت تدوین‏کننده‏‏ و گفتگوهای تکمیلی با نویسنده خاطرات است:

"در آن زمان، سرلشکر ایرج مطبوعی(فرمانده لشکر) و سرهنگ حبیب‏الله ‏‏قادری(فرمانده هنگ پیاده) به دستور رضاشاه، سربازان را به اطراف مسجد گوهرشاد و فلکه دور حرم برده و متحصنین را محاصره کردند. روز جمعه درگیری شدیدی بین ماموران و مبارزان در قسمت خروجی پایین خیابان و درب صحن نو روی داد و عده‏ای ‏‏کشته و زخمی شدند. من در آنجا حدود 32 یا 33 کشته را دیدم که جنازه آنها را روی زمین چیده بودند.


رئیس کلانتری ناحیه 2 مشهد سروانی بود که در خانه ما مستاجر بود. او شب یک شنبه وقتی به خانه اش آمد، به همسرش گفته بود که امشب کار مسجدی‏ها‏ تمام است(قتل و عام می‏‏شوند). همسر او هم موضوع را به مادرم گفته بود. آن شب من در شبستان مسجد در ایوان مقصوره نشسته بودم و شیخ بهلول روی منبر صاحب الزمان سخنرانی می‏‏کرد. ساعت 9 شب مادرم آمد و دستم را گرفت و به منزل برد.... "(6)

 

با تامل در دو متن مهمترین مطالب عبارتند از:

1- تعداد کشته‏ها‏ی مسجد در روز جمعه
اطلاعات ارائه شده در این قسمت در واقع دیده‏ها‏ی مستقیم نویسنده می‏‏باشند، بنابراین از اهمیت و درجه مهمی برخوردارند. هر چند در مواردی نویسنده اکتفا به شنیده‏ها‏ نموده است. " کدخدای فریمان بربری‏ها‏ی ساکن روستاهای اطراف فریمان را به مسجد گوهر شاد روانه کرد"

2- اطلاع از کشتار توسط رئیس کلانتری
در متن منتشر شده لشکر نامه اطلاعات مهمی از واقعه مسجد گوهر شاد وجود دارند که در خاطرات خودنوشت سرلشکر دیلمقانی وجود ندرارند. مطالبی هم چون ورود به مسجد گوهرشاد بعد از کشتار و دیدن حدود 22 جنازه دیگر در صحن مسجد و ارائه آماری  (7) از کشتار مسجد گوهرشاد نشان از تلاش تدوین‏کننده‏‏ برای تکمیل خاطرات خودنوشت است.


در برخی از موارد نوشتار جنبه اغراقی پیدا می‏‏کند. "من دوران تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شاهرضا که در باغی وسیع به نام باغ عنبر ساخته شده بود گذراندم. شاید نظیر این مدرسه در آن تاریخ در خاورمیانه وجود نداشت ."(8)


ارائه اطلاعات جدید در خاطرات سرلشکر دیلمقانی کمک ارزنده‏ای ‏‏به پژوهشگرانی می‏‏کند که در حوزه تاریخ مشهد فعالیت دارند. مطالب همچون فرار افسران توده‏ای ‏‏از پادگان مشهد از نکات قوت کتاب محسوب می‏‏شود. علاوه بر آن ارائه اطلاعات و خاطراتی از آتش نشانی مشهد و نحوه استخدام آقای شجاعی به عنوان رئیس آتش نشانی مشهد از دیگر نکات برجسته کتاب است. تقریبا بخش عمده‏ای ‏‏از مطالب کتاب اختصاص به مسائل و خاطرات دوران خدمت در ارتش است.


از دیگر خاطرات سرلشکر دیلمغانی موضوع توسعه اطراف ضریح امام رضا (ع) است. این جریان چنین بازگو شده است.


"در سال 1343 مشغول خدمت در تربت حیدریه بودم. روزی تلگرافی از استاندار خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوی به تیمسار فرماندهی ارتش دوم ارسال شد که: سرهنگ دیلمقانی را برای پاره‏ای ‏‏مذاکرات به مشهد اعزام دارید.
فرمانده ارتش دوم مرا احضار کرد و پرسید: شما با استاندار و نیابت تولیت چه مناسبتی دارید؟ گفتم: من در گذشته خدماتی برای آستان قدس انجام داده ام، اما به تازگی هیچ ارتباطی با آنها نداشته ام.
تیمسار گفت: چون شما را خواسته‏‏اند ‏بروید ببینید موضوع از چه قرار است.
من به مشهد آمدم و از تیمسار سپهبد عزیزی وقت ملاقات خواستم. ایشان پیغامی دادند همین حالا به باغ ملک آباد بیایید.


وقتی خدمت استاندار رسیدم... گفت: دیلمقانی! شنیده ام پیشنهادهایی به آستان قدس داده اید و از جمله وسعت دادن ظلع غربی ضریح حضرت رضا (ع) که در حال حاضر دالان تنگ و باریکی است و زائران با زحمت و فشار از آن جا عبور می‏‏کنند. شما می‏‏گویید این امکان وجود دارد که آن جا را وسعت داد، در حالی که در افواه شایع است که گنبد حضرت رضا (ع) از خشت خام ساخته شده و اگر بخواهند یک گوشه آن را بردارند، احتمالا سقف گنبد خراب خواهد شد یا بخشی از آن فرو خواهد ریخت.
من گفتم: بله! تعریض آن امکان پذیر است.... "(9)


موضوع انقلاب اسلامی در خاطرات سرلشکر دیلمقانی با عنوان "وقایع دوران انقلاب" ثبت شده است و فقط به خاطرات بهمن ماه و یادآوری یکی دو خاطره منتهی شده است. نگاه گذرای نویسنده به انقلاب قابل تامل است.


"با نزدیک شدن به بهمن ماه 1357 چند نفر از امرای ارتش دستگیر شدند. رادیوها و رسانه‏ها‏ی خارجی یک کلاغ را چهل کلاغ می‏‏کردند و بچه‏ها‏ی من که ساکن آمریکا و کانادا بودند، با شنیدن این اخبار به منزل ما تلفن می‏‏زدند و جویای حال و احوال من می‏‏شدند. حتی بعضی از افراد از مخفیگاه خود به من تلفن می‏‏زدند و از این که در خانه خودم هستم، تعجب می‏‏کردند و گاهی فکر می‏‏کردند که شاید من کس و کاری ندارم که نزد آنها پنهان شوم و پیشنهاد می‏‏کردند نزد آنها بروم و با آنها باشم!


البته من قبول نمی‏‏کردم و خانه خودم را از همه جا امن تر و ارجح می‏‏دانستم. همان طور که اهل محل به من ایمان داشتند، من هم متقابلا به آن‏ها‏ اطمینان داشتم و به هیچ وجه نگران نبودم... "(10)


هم نویسنده و تدوین‏کننده‏‏ چندان به این موضوع ورود پیدا نکرده‏‏اند ‏و در واقع اغلب خاطرات و کتاب‏ها‏یی که در حوزه تاریخ نظامی مشهد نوشته شده‏‏اند ‏حوادث انقلاب در آنها برجسته نشده است. چنین به نظر می‏‏رسد اگر در چهارچوب یک مصاحبه فعال تاریخ شفاهی موضوع انقلاب پرداخته می‏‏شد قطعاً دیدگاه‏ها‏ و خاطرات مهمی ثبت می‏‏شد.


محدوده زمانی خاطرات سرلشکر دیلمقانی از تولد تا بهمن ماه 1392 دیدار با امیر سرتیپ جهانشاهی فرمانده قرارگاه شمال شرق است. و خاطراتی چون خواجه علی جوان نقاش مشهدی، فعالیت‏ها‏ی مدرسه سازی، تشرف به سفر حج، بازدید از بیمارستان ارتش، تصمیم برای چاپ خاطرات، شرکت در محفل نقد کتاب از خاطراتی هستند که در متن قبل از انتشار وجود ندارند و توسط تدوین‏کننده‏‏ اضافه شده اند. هر چند تلاش شده است تا خاطرات بر اساس تاریخ تنظیم شوند ولی در مواردی این ناهماهنگی دیده می‏‏شود. خاطرات انتقال به سنندج در شهریور ماه 1328 بوده است در حالی که این موضوع پس از وقایع و خاطرات سال 1334 ثبت شده است .(11) صفحات پایانی لشکرنامه اختصاص به تصاویری از سرلشکر دیلمقانی در ماموریت‏ها‏ و دوران زندگی اش دارد. آقای رامین نژاد تلاش کرده است تا براساس متن این تصاویر در انتهای کتاب تدوین نماید.


کتاب لشکرنامه در واقع گزارشی از دوران 37 سال خدمت سرلشکرمحمد دیلمقانی در اتش است. محتوای کتاب از 88 فهرست تشکیل شده است و به ترتیب تاریخی برخی از آنها عبارتند از: نیاکان من در آذربایجان، مهاجرت به مشهد، تولد، سفر به مکه، شفا، دیدن احمدشاه قاجار، تحصیلات، دیدن شیخ بهلول، واقعه مسجد گوهرشاد، دوران دبیرستان، دبیریستان نظام مشهد، دانشکده افسری، شهریور1320، کشته شدن سرتیپ شهاب، خدمت در پادگان عشرت آباد، ماجرای من و رضا جوجو، برق سربازخانه مشهد، تکمیل بیمارستان لشکر، تاسیس معدن سرب در اخلمد، شورش افسران حزب توده، مستشاران آمریکایی، انتقال به سنندج، اختلاف سپهبد کمال و سرلشکر دادور، تجدید بنای آرمگاه نادرشاه، توسعه اطراف ضریح امام رضا (ع)، ریاست اداره نظام وظیفه بیرجند، ماجرای محمد شمشیر در بلوچستان، زلزله در جنوب خراسان، حضور آیت‏الله ‏‏مطهری در بین زلزله زدگان، بازدید شاه از مناطق زلزله زده، ارتقا به درجه سرلشکری، ماموریت ظفار، موج ترورها در تهران، بازنشستگی، تاسیس شرکت تجاری، وقایع دوران انقلاب اسلامی، مسافرت به کانادا، پیگیری اخبار جنگ و...


۱  - رامین رامین نژاد از پژوهشگران تاریخ نظامی است که تا کنون آثار قابل توجهی در زمینه تاریخ لشکر خراسان منتشر نموده است. وی متولد سال 1352 از حومه سبزوار است. از سال 1368 به استخدام ارتش درآمده و درسال 1380 مدرک کارشناسی رشته تاریخ اسلام از دانشگاه فردوسی اخذ نمود. همکاری با بنیاد پژوهشهای اسلامی و سردبیری نشریه خورشید از دیگر فعالیت‏های اوست. از این پژوهشگر تا کنون کتاب‏های: اسناد و دستنوشته‌هاي قرآني منسوب به معصومين عليهم‌السلام، مزار پيامبران، تاريخ پرستاري خراسان، يکصد سال طب نظامي در خراسان، تاريخ لشکر خراسان و ... منتشر شده است.
۲  - رامین نژاد، رامین. لشکرنامه خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی. مشهد. آهنگ قلم. 1393، ص205
۳  - بخش‏هایی از متن اصلی خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی قبل از انتشار، ص16
۴  - رامین نژاد، رامین. لشکرنامه خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی، ص19
۵  - بخش‏هایی از متن اصلی خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی قبل از انتشار، ص38
۶  - رامین نژاد، رامین. لشکرنامه، ص25
۷  - سرانجام قرار شد صبح زود من به همراه آن سروان وارد مسجد شویم و در میان کشته‏ها به دنبال عمویم بگردیم. وقتی وارد مسجد شدم، هنوز حدود 22 جنازه در صحن افتاده بود. شنیدم که در مجموع حدود 90 نفر کشته شده بودند و اجساد آنها را با دو کامیون برده بودند، اما بعضی‏ها موضوع را بزرگنمایی می‏کردند و مثلا می‏گفتند که حدود 10 هزار نفر کشته شده اند. ص26
۸  - رامین نژاد، رامین. لشکرنامه. ص29
۹  - همان، ص131
۱۰  - همان، ص185
۱۱  - همان، ص84

غلامرضا آذری خاکستر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.