کارورزان تاریخ شفاهی سخن میگویند(1)
الیسون پنر و رونالدجی گریل
رونالد جي گریل Ronald J. Grele مشاغل پيشين رونالد جي گریل عبارتند از: رئيس سابق دفتر تحقيقات تاريخ شفاهي دانشگاه كلمبيا در نيويورك و همچنين رئيس سابق انجمن تاريخ شفاهي آمریکا. گریل كتاب تاريخي بستههاي صدا: هنر تاریخ شفاهي (1991) Envelopes of Sound: The Art of Oral History و علاوه بر آن مقالات بيشمار ديگري در زمينه نظريه و روش تاريخ شفاهي به رشته تحرير در آورده است. ذكر اطلاعات: رونالد جي گریل در تاريخ 15 ژوئن سال 2012 در نيويورك با آليسون پنر Allison Penner مصاحبه كرد. نشاني اينترنتي مركز تاريخ شفاهي: http://oralhistorycentre.ca/projects/histories-oral-historians |
عنوان پروژه: مورخان شفاهي - رونالد جي گریل در مصاحبه با آليسون پنر، تاريخ ضبط: 15 ژوئن 2012 محل ضبط: دانشگاه كلمبيا، نيويورك، ايالات متحده آمريكا جلسه: 1 از 1 مدت جلسه: 45 دقيقه و 26 ثانيه ( نسخه موجود در وب سايت: 29 دقيقه و 1 ثانيه) كل مدت مصاحبه: 45 دقيقه و 26 ثانيه( نسخه موجود در وب سايت: 29 دقيقه و 1 ثانيه) كيفيت صدا: خوب نوع فايل موجود در وب سايت: docx نام فايل: TOH GRELE Ronald 20120615 Transcript نوع فايل نهايي موجود در وب سايت docx پیاده ساز: آليسون پنر تاريخ تكميل پیاده سازی: نامعلوم تاريخ بازخوانی مصاحبه شونده: يازدهم سپتامبر سال 2013 |
آليسون پنر: نام من آليسون پنر است. من در دانشگاه كلمبيا در نيويورك در كنار ران گریل هستم. امروز پاندهم ژوئن سال 2012 است و ما در مورد عملكردهاي تاریخ شفاهي و تجربه ران در اين مورد مصاحبه ميكنيم. فكر ميكنم از اينجا شروع كنم كه بپرسم چه چيزي باعث شد شما به تاريخ شفاهي جذب شويد؟ شما چطور مورخ شفاهي شديد؟
رونالد جي گریل: در واقع پاسخ اين پرسش خيلي دنيوي است. من دنبال كار بودم. من درسم را در دوره دكتراي دانشگاه روتگرزRutgers تمام كرده بودم و يك دوره تدريس يك ساله در كالج لافايت Lafayette College در ايستون پنسيلوانيا Easton, Pennsylvania برداشته بودم. در آن زمان ازدواج كرده بودم و چهار فرزند داشتم. دخترم كه فرزند چهارم من است در ايستون به دنيا آمد. من دنبال كار بودم و در آن زمان بازار كار بسيار گسترده بود خيلي راحت ميشد كار پيدا كرد. من دو شغل را رها كردم. يكي را فقط به اين خاطر كه محل آن براي زندگي ما بسيار زشت بود. (خنده اليسون پنر) من حالا اين موضوع را به دانشجويان ميگويم اما آنها نميتوانند آن را باور كنند و ميگويند غيرقابل باور است. اما ماه ژوئيه بود و من كاري پيدا نكرده بودم. من دنبال دو شغل بودم اما يكي هم پيدا نكرده بودم. رئيس سابق دپارتمان تاریخ دانشگاه روتگرز هنري وينكلر Henry Winkler به واشنگتن رفته بود تا تا مسؤوليت سردبيري نشريه امریکن هیستوری ریویو American Historical Reviewرا بر عهده بگيرد او عصر يك روز به من زنگ زد و از من خواست چون ميدانست من دنبال كار ميگردم. او گفت: «در كتابخانه كندي در واشنگتن دي سي یک فرصت شغلي هست؛ در آرشيو ملي در مورد تاريخ شفاهي کار می کنند.» بعد من بهش گفتم: «تاریخ شفاهی چی هست؟» [خنده] و او گفت: «نگران نباش. یاد میگیری.» [خنده] بنابراین برای آن شغل درخواست نوشتم و برای مصاحبه رفتم. و چارلز موریسی Charles Morrissey که یکی از بنیانگزاران تاریخ شفاهی در آمریکا بود؛ یکی از پدران تاریخ شفاهی- نمی دانم سه تن دیگر چه کسانی بودند، ولی او یکی از آن سه تن بود. و چارلی تازه ار کتابخانه ترومن بیرون آمده بود تا مدیر برنامه تاریخ شفاهی کتابخانه کندی شود. او مرا استخدام کرد و من کارم را در کتابخانه کندی به عنوان مصاحبه گر و بایگان شروع کردم. آن موقع در مرکز آرشیوهای ملی در واشنگتون بود، و نخستین تجربه من در تاریخ شفاهی کار کردن در کتنابخانه کندی بود.
آليسون پنر: ميتوانيد در مورد نخستين مصاحبهاي كه انجام داديد برايم بگوييد؟ رونالد گریل: بله ميتوانم. چارلی خيلي خوانده بود. در مورد تاريخ شفاهي خودزيستنامه نگار زيادي وجود نداشت اما چارلي آن را خوانده بود. او به ساير علوم حوزههای كاري ديگر مانند فولكور، زباشناسي و مردمشناسي و غيره علاقه زيادي داشت. او از توانايي ادبي بسياري در زمينه مصاحبه برخوردار بود از اين رو همكاري با چارلي در واقع براي مصاحبه يك زمينه آموزشي بود. و براي كار واقعي نيز ما با هم ميرفتيم. در حالي كه او مصاحبهها را انجام ميداد، من مينشستم و مصاحبه كردنهاي او را نگاه ميكردم و كم كم فكر ميكنم اولین مصاحبهاي كه در آن شركت كردم مصاحبهاي بود كه در آن او با يكي از اعضاي كنگره به نام تاربرت مك دونالد Torbert McDonald كه از دوستان نزديك خانواده كندي بود انجام داد.
اما نخستين مصاحبه من با زني به نام مارجوري مك كنزی لاوسون Marjorie McKenzie Lawson بود. او و همسرش بلفورد لاوسون Belford Lawson واسطه اصلي ورود خــــانواده كندي به جامعه آمريكاييهاي آفريقاييتبار بودند. آنها از فعالان قديمي حزب دموكرات بودند و همه وعاظ و انجمنها و خيريههاي سياهان و بورژوهاي سياه كه طي سالهاي پس از ركود در حزب دموكرات گرده هم آمده بودند، را تجربه كرده بودند. آنها در تمامي اين موارد از شخصيتهاي اصلي بودند تا زماني كه مردي كه بعداً سناتور پنسيلونيا شد يعني هريس فورد Harris Wofford كه به همراه چستر باولز Chester Bowles در هند بود و تحت تاثير گاندي قرار گرفته بود با مارتين لوتر كينگ تماس گرفته بود. چستر باولز از افراد كندي بود و او هريس فرود به كندي گفت او بايد با مارتين لوتر كينگ تماس بگيرد. از اين رو مدتي پيش از انتخابات سال 1960 كندي كم كم به سوي تماس به با يك رهبر متفاوت آمريكايي آفريقاييتبار گام برداشت و بلفورد و مارجوري لاوسون را به نوعي در حاشيه قرار داد. آنها از او به شدت رنجيدند. نخستين مصاحبه من با او بود. من به دقت همه اين افراد مرتبط به حقوق مدني و اين جنبش حقوق مدني را مورد بررسي قرار دادم. اما بيشتر اوقات او ميخواست در مورد زن بودنش صحبت كند در مقايسه با همه آن مردان كاتوليك ايرلندي و ديدگاهشان در مورد زنان. اين موضوع كاملاً مرا متعجب كرد من براي اين موضوع آماده نبودم. نخستين درس جالب: براي هر چيز متعجب كنندهاي كه با آن برخورد ميكنيد آماده باشيد. من به طور كل در مورد تماسهاي وي با خانواده كندي اشتباه كرده بودم. او منكر برخي از تماسهايش با دولت كندي در مورد رابرت كندي و كنت اودانل Kenneth O’Donnell و همه مافياي ايرلندي بود چون آنها نميتوانستند با با يك زن سرسخت كار كنند. اين ماجرا مدتها پيش از آغاز جريان فمينيسم بود. فكر ميكنم كتاب بتي فريدمن Betty Friedan قبلاً منتشر شده بود اما اين مدتها پيش از آن بود كه مردم اين گونه صحبت كرده بودند. اما اين نخستين مصاحبه من بود. اين مصاحبه بسيار شگفت انگيز بود. او در آن زمان يعني سال 1965 بسيار بسيار منتقد رابرت كندي بود. البته رابرت كندي بعداً خيلي به جامعه آمريكاييهاي آفريقايتبار نزديك شد و من درك ميكنم كه او نيز به اين مصاحبه نزديك شد. اين مصاحبه براي سالها بسته ماند. [خنده]
آليسون پنر: آيا اكنون باز است؟
رونالد گریل: نميدانم، نميدانم به نظر نميرسد در آخرين خودزيستنامه نگاري كندي اشارهاي به آن شده باشد از اين رو من نميدانم.
آليسون پنر: تعجب آور است.
رونالد گریل: اين نخستين تجربه من بود. نخستين مصاحبه من.
آليسون پنر: اين موضوع بسار جالب است چون بسياري از افراد نخستين مصاحبه خود را مانند طرحها دوران مدرســــه و يا كــــارهاي كوچكـــتر انجام ميدهند. منظور من همين است برا ي شــــروع، يك كار با اعــــتبار. به نظر شـــما بدترين مصاحبه شما چه بود؟
رونالد گریل: اوه، بدترين مصاحبهاي كه تا كنون داشتم و مري مارشال كلارك Mary Marshall Clark هميشه از آن ياد ميكند مصاحبهاي بود كه با بلا ابزوگ Bella Abzug انجام شد. آن تجربه وحشتناك بود. بلا ابزوگ عضو نماينده شهر نيويوك در كنگره بود. وي در مبازره زنان براي صلح مشاركت داشت و از فعالان ديرينه بود. او شخص بسيار پويايي بود از دوستان نزديك شيريلي مك لين به شمار ميرفت. من در آن زمان رئيس دفترمان در كلمبيا بودم، شيرلي مك لينShirley MacLaine به من تلفن زد. شيرلي مك لين با بلا ملاقات ميكرد و او در حال جابجا شدن بود. همه آن جعبهها پشت در بود تا مسئول انبار آنها را بردارد. و اينها همه سوابق او بودند شيرل مك لين مانع از خراب شدن آنها شده بود و همه اينها باعث متعجب شدن او شد. او تلفن زد گفت بايد با بلا مصاحبه شود. من گفتم جالب است. شيرلی مك لن قصد داشت دنبال پول برود. شيوهاي كه كلمبيا آن زمان عمل ميكرد و هنوز هم تا حد زيادي عمل ميكند اين است كه ميگويند ما مجبوريم اعتبار مالی لازم براي مصاحبههايمان را فراهم كنيم. از اين رو من با ابزاگ تماس گرفتم و او رد كرد. به هر حال علاقه نداشت. او هر روزش پر مشغله بود و علاقهاي به يادآوري گذشته نداشت.
به این ترتیب سالها گذشت و مري مارشال Mary Marshall جلو آمد. موضوعات مهمي تغيير كرد. بلا ابزوگ كارهاي متفاوتي كرد. او با بسياري از مورخان زني كه من خيلي دوست بودم از نزديك دوست بود. آنها از من خواستند با بلا مصاحبه كنم و من قبول كردم. من با شيرلي مك لين تماس گرفتم. متاسفانه من پس از آن گفتگوي تلفني هيچ رابطي را حفظ نكردم يا حتي نامهاي به او ننوشتم. او كاملاً آن موضوع را فراموش كرده بود. بلا ابزوگ به من تلفن زد و فقط فرياد ميزد و از من ميپرسيد چرا از دوستش براي مصاحبه پول خواسته شده. او ميگفت: «فكر ميكني چه غلطي ميكني؟ اين تجربه واقعاً وحشتناك بود واقعاً وحشتناك.»
به هر حال پس از يك ساعت يا بيشتر و پس از ديداري با يكي از دوستان نزديك او به نام امي سوردلو Amy Swerdlow كه از دوستان نزديك من نيز من نيز هست – امي در مبازره زنان براي صلح و سالهاي زيادي با او همراهي ميكرد-وي با اين مصاحبه موافقت كرد. اين يک مصاحبه وحشتناك بود. او علاقه داشت در مورد اين كه چگونه فمينيست شد بگويد البته هرگز اين موضوع براي او جا پرسش نداشت. او در اين فكر بود چگونه از اين موضوع برا ي نگارش زندگي نامه اش استفاده كند. اگر نميتوانست در اين جلسه آنچه را ميخواهد در هفته آينده بنوسيد پيدا كند به طور كل بي علاقه ميشد و پس از يك يا دو جلسه مجبور به تسليم ميشدم. امي به من ميگفت من بايد در اين مورد از او بپرسم و هر بار كه ميپرسيدم وحشتناك بود نه درست بوذ نه مرتب. در نهايت مري مارشال در نهايت كار را تمام كرد و در سه يا چهار مصاحبه شركت كرد و بعد از آن بلا بيمار شد و درگذشت. از اين رو ما هرگز مصاحبه كاملي نداشتيم اما با مري مارشال مصاحبه مفصلتري داشتم ولی آن نيز بدترين مصاحبه من بود.
اليسون پنر: و آيا آن قدر سرسخت بوديد كه پس از اين همه دفع شدن دوباره پيگيري كنيد.
رونالد گریل: خوب همان طور كه من طي سالهاي گذشته در مورد آن فكر كردم آن چه من بايد وقتي او اولين بار سر من فرياد ميكشيد بايد انجام ميدادم اين بود كه كار را متوقف كنم. واقعاً بايد اين كار را ميكردم. فقط گفتم «به جهنم!». و بعد از آن اجازه دادم دوستانم در مورد همين موضوع با فرد ديگري مصاحبه كنند و حتي وارد اين موضوع نشوند. من فقط بايد كار را متوقف ميكردم.
اليسون پنر: فكر ميكنيد موقعيتهايي وجود دارد كه حتي اگر شما تنها فرد باشيد به هيچ وجه نبايد مصاحبه را انجام دهيد؟
رونالد گریل: بله مطمئناً. اگر رازي وجود نداشته باشد. و در واقع ما ميگوييم به افراد مربوط ميشود يعني اگر ما با فردي اينجا در كلمبيا مصاحبه ميكنيم – يعني ميكرديم- و اگر او از مصاحبهکننده راضي نبود بگذاريد ما بدانيم ما مصاحبه ديگري را پيدا خواهيم كرد.گاهي اواقات هيچ رازي وجود ندارد. برخي افراد تواناي مصاحبه با افراد ديگر را ندارند. آنها از سبك و شيوه و هر چيز ديگر ي كه امكان دارد متفرند ذهني باشد يا مربوط به هدف مصاحبه.
آليسون پنر: از چه چيز مصاحبههاي تاريخ شفاهي خوشتان ميآيد و چه چيزي را دوست نداريد؟
رونالد گریل: پرسش جالبي است همان طور ميمي دانيد اين پرسش را بار دانتشجويان كروات پاسخ دهيم و وقتي آنها در مورد پروژه كندي از من پرسيدند من گفتم كشف كردم كه دوست داشتم مصاحبه كنم اما هرگز فكر نكرده بودم در مورد چه چيزي. از اين رو بعد از آن در اين مورد فكر كردهام. من در اين مورد خوب عمل ميكنم واقعاً خوب عمل ميكنم و افراد وقتي كسي خوب عمل ميكند لذت ميبرند. من در يكي از شهرهاي كوچك نيوانگلند بزرگ شدم. آنجا محوطه سبز وجود داشت كه افراد مسن هميشه عادت داشتند آنجا جمع شوند، شايعهپراكني كنند و در مورد همه چيز حرف بزنند. من در خانوادهاي پر از شايعه پراكني بزرگ شدم و شايعهپراكني را دوست داشتم. يك تجسس معمولي. از ديدگاه نظري من هميشه به داستان پشت سر آنها علاقمند بودهام. به يك معناي طنز من فقط متتظر ساختاري بودم تا آنچه را براي درك ساختار عميق موارد مهم است كشف كنم.
من از ديدگاه نظري ميتوانم به تفصيل در اين مورد توضيح دهم: افراد به آنچه شنيدهاند يا نشنيدهاند گوش ميكنند. وقتي كتاب لوئيس التسر Louis Althusser را ميخوانم (من در جاي ديگري در مورد اهميت التسر براي خودم توضيح دادم. اين جنبه سياسي التسر نبود كه براي من اهميت داشت بلكه از جنبه نشانهشناسي بود. خواندن نشانه نشناسي چيست؟ ما چطور از ديدگاه نشانه شناسي ميخوانيم. چطور ما تصور ميكنيم انچه به ما گفته ميشود نشانه چيزي بزرگتر است شرايطي بزرگتر و پديدهای پچيده تر اگر شما بخواهيد. من هم هميشه اين مورد ترجمه را دوست داشتم، اين كه مردم به شما چيزهايي ميگويند، ته صدا و صداي بلند وجود دارد. و واژگان هرگز نميتوانند به طور كامل ماهيت كلي تجربهای را به تصوير بكشند تنها راه دريافت آن واژگان بيشتر است. يك فرانسوي پساساختارگرا به نام لوس ایريگاري Luce Irigaray در مورد اين واقعيت غيرقابل توصيف صحبت ميكند اين كه شما مجبوريد از واژگان استفاده كنيد اما واژگان بسياري از پيچيدگيهاي يك تجربه را مخفي ميكنند و از ديدگاه من تنها راه دريافت آن واژگان بيشتر است. و اين موضوع براي من فريبنده است.
آنچه كه من در اين مورد دوست ندارم اين است كه گاهي اوقات وقت - مانند طرح كندي كه اين يك مشكل بود اما در مورد ديگر از مصاحبهها با اعضاي نخبگان نيز اتفاق افتاد و ما ميتوانيم در يك لحظه در مورد آن صحبت كنيم. گاهي اوقات شما يك زندگي نامه نويس اجارهای تلقي ميشويد. اين سابقه من در ثبت تاريخ شفاهي است مرد كه من با او مصاحبه كردم ميگفت از وي خواسته شده بود مرا در يك گردهماي اجتماعي كه در آن شركت كرده بوديم معرفي كند.(خنده حضار) وقتي روي طرح كندي كار ميكردم گروه بسيار شگفت انگيزي داشتم و كودك جواني همراه ما بود البته در آن زمان همه ما جوان بوديم او يك كاتوليك ايرلندي بود و بسيار شيفته خانواده كندي بود. او باور داشت با مصاحبه در باره طرح كندي بخشي از چرخه كندي ميشود. من سعي كردم به او بگويم «جو تو بخشي از چرخه كندي نيستي.» از سوي ديگر بسيار از دوستان من زماني باور داشتند از طريق مصاحبه با طبقه كارگر عضوي طبقه گارگر ميشوند و در گروه خاص خود من ما اين عقيده را خود طبقه كارگر ناميدن اشتباه ميدانستيم. همين مورد هنگام مصاحبه با نخبگان نيز اتفاق ميافتد. گاهي اوقات با فردي مصاحبه ميشود كه ثروتمند است يا چيزي از اين دست و مصاحبهکننده تصور ميكند از دسته است در حالي كه اين طور نيست و اين نياز به خوداگاهي زيادي دارد. وقتي شما مصاحبه ميكنيد بايد بدانيد چه كسي هستيد. من از داشتن چنين حسي رنج ميبرم اين كه به من به عنوان كمكي اجارهای نگريسته شود يعني برخورد با افرادي كه تارخ را جدي نميگيرند.
آليسون پنر: شما گفتيد در يك مصاحبه شما بايد چه كسي هستيد. شما دريافتيد در حالي كه مصاحبه ميكنيد با گوش دادن به داستآن ها چه كسي دچار تغييرات ميشود ؟
رونالد گریل: خوب، نخست اين كه پس از گذشت زمان تغيير اتفاق ميافتد. من ديگر يك دكتر جوان نميستم كه كه هنگام كار سوگندهايم را احساس كنم من كنون بازنشسته شدهام و يك استاد هستم. اما سبك من در مصاحبه كم و بيش حرفهای بوده است به اين معنا كه به تاريخ علاقمندم و خودرا تاريخ نگار ميدانم. و من اين گونه هستم تاريخ نگارم. من اين موضوع را بررسي ميكنم كه ما چگونه اين سند را به تاريخ تبديل كنيم ما براي تاريخ چه اموختيم ؟ عبور از «احساس خوب كردن»، جذابيت مصاحبه جائي كه شما يكديگر را دوست داريد، نگران مصاحبه هستيد و اين كه ارتباط مصاحبه با تاريخ چيست؟ و اين مستلزم نوع خاصي از فاصله است. در مصاحبه فاصلهای وجود دارد و من به سمت رويكردي فاصلهدارتر ميرفتم. افراد ديگر نزديكتر ميشدند. آنها همين كار را ميكردند برخي ديگر كمي جلوتر. برخي كه روزنامه نگار هستند به گونهای آموزش ديدهاند كه مصاحبه را به شيوهای خاص انجام دهند كه در معناي ترجمه منقطعتر باشد و آن را در مسير خودشان پيش ببرند به جا اين كه مصاحبه به جايي پايان پذيرد كه طرف مصاحبه ميخواهد. بايد در اين مورد قضاوت كرد- احساس من اين است كه اين قضاوت بايد بر اساس آنچه در پايان بدست ميآيد صورت گيرد. آيا آنها آنچه را براي هدف خاص طرح مورد نياز است بدست ميآورند؟ موضوع سبك مطرح است دانستن اين كه سبك شما چيست و شما با چه چيزي راحت هستيد. شما اين سبك را بلافاصله با حضورتان برقرار ميكنيد. اكنون برخي از دوستان فمينيست من آن را به سبكي مردانه مورد انتقاد قرار ميدهند. و اين ممكن است حقيقت داشته باشد اما اين سبكي است كه من با آن راحت هستم و سبك من است.
اليسون پنر: بله. شما ذكر كرديد ايده مصاحبه كردن براي احساس خوب داشتن است. اين نوع جديد درك از تاريخ شفاهي است كه در طرح استوری کرپسStory Corps توسعه يافته و شايد نمونهای از آن ارائه شده است.
رونالد گریل: من يك سابقه طولاني در انتقاد از استوری کورپس دارم و شايد اين سابقه آن قدر زياد است كه به زمان حال ميرسد. اما من به گفتگو علاقمندم. من مصاحبهای با مرد جواني كه دانشجوي هابرماس Habermas بود داشتم ما در مورد تمايزي كه هابرماس بين گفتگو و گفتار قائل بود بحث ميكرديدم. همان طور كه ميدانيد گفتگوها ي زيادي وجوددارد اما چه گفتگوهايي بخشي از گفتار ميشوند؟ منظور من اين است كه در مورد من كدام يك از گفتگوها بخشي از يك گفتگو در باره تاريخ و جائي كه ما از نظر ساختار بوديم يا نه تنها از نطر ساختار بلكه به معنايي گسترده تر اين كه مردم دنيا جطور هستند. نه فقط در آن لحظه بلكه در جهان. از آن رو چگونه از اين فراتر ميرويد. و در مورد استوری کورپس، (نخست اين كه) همه آن چيز كه در مورد استوری کورپس ميدانم چيزي است كه آنها منتشر ميكنند و چيزي است كه آنها در مورد خودشان منتشر ميكنند و در اينترنت به نمايش ميگذارند. من با اين مصاحبههاي كامل آشنا نيستم. آنها ميگویند مصاحبههايشان تا چهل دقيقه ادامه و بيش از آن پيدا ميكند و از آن نقطه آنها گزيدههايي از آن را منتشر ميكنند. از اين رو من با كل ماجرا آشنا نيستم. من نميدانم پس از آن چه اتفاقي ميافتد، آيا سوال و جوابي اتفاق ميافتد يا خير. افراد ميتوانند تجربياتشان را در محيطي گستردهتر قرا دهند تا چيزي را در مورد جهان در قالب گفتاري وسيعتر به ما بگويند.
من فكر ميكنم ما دوست داريم اين گونه به افراد احترام بگذاريم از طريق مورخ شناختن آنها، اين كه آنها قادرند نه تنها به براي ما دستان تعريف كنند بلكه داستانهايي به ما بگويند كه معنادار است. مايك فريش Frisch سال ها پيش مقاله يسيار مهمي درباره تجربهای كه در دهه هفتاد در نيويورك تايمز در ويرايش مصاحبههايي كه در كالجش در بوفالو با كارگران بيكار داشت، نوشت. نيويورك تايمز به جنبه احساسي اين داستانها علاقه داشت اما همه نكاتي را كه افراد نظرشان را ابراز ميكردند و يا تعبيري از آن وقايع ارائه ميكردند، ويرايش ميكرد. يكي ميگفت: «من بيكارم، اين اتفاقي است كه براي من افتاده است و من بيكارم به اين علت كه «اتفاقاتي خارج از شهر افتاد، رئيس اين كار را كرد، بله بله و غيره. آنها اين را در كجاي متن قرار ميدادند. من بيكارم اين كاري است كه براي خانوده من شده است» و نه تفسير.
اين ترتيبي كه به در كتابهاي استوری کورپس عمل شد كتابهاي: “On Mom” يا “Listening is an Act of Love” آنها مسير لحظات احساسي را در پيش ميگيرند و از تعبير رها ميشوند. بنابراين آنها ميگويند مردم با داستانهايشان قدرتان را به اشتراك ميگذارند اما اين مردم فقط هدف رويكرد احساسي قرار ميكيرند. من به تازگي مقاله فردي به نام بنيامين فيلن Benjamin Filene را خواندم كه نشريهای به نام «بریم یه کار دیگه بکنیم» Letting Go or something or other را منتشر ميكرد. وي مقاله خودش را اين گونه آغاز ميكند: «صبح روزهاي جمعه من خود را براي فرياد زدن آماده ميكردم»، وقتي NPR بخشهايي از استوری کورپس را پخش ميكرد و آنها هميشه در حال حركت هستند. و او خود را براي فرياد زدن اماده ميكند. خوب فرياد زدن كافي نيست. ما مجبوريم درك كنيم. افرادي كه ما با آنها مصاحبه ميكنيم كاملاً قادرند آنچه را فكر ميكنند و ميگويند منظورشان است به ما بگويند. و اين كار ماست كه به آنها اجازه دهيم و يا به آنها كمك كنيم اگر ميخواهيد اين كار را انجام دهند. اجازه دادن شايد واژه بدي است اما راهي وجود دارد كه ما آن مصاحبه را كنترل ميكنيم. اما در ارائه نيز اين راه بايد وجود داشته باشد. اما بين احساس خوب داشتن و كار تاريخ تفاوتي هست.
آليسون پنر: وقتي با كسي مصاحبه ميكنيد آيا از فوت و فن و كليدي كه براي خوب پيش رفتن مصاحبهتان استفاده ميكنيد؟ آيا چنین است؟
رونالد گریل: خوب نخست اين كه واقعاً مهم است دقيقاً توضيح داده شود قرار است چه اتفاقي بيافتد، قرار است به كجا برود، چه كسي قراراست موضوع را مورد بررسي قرار دهد، قرار است چه اتفاقي بيافتد يا اين فرد چه حقوقي دارد. آيا آنها قصد دارند نسخه رونوشتي را دريافت كنند، آيا آنها قصد داردند اين رونوشت را دريافت كنند. آيا ميتوانند آن را ببينند؟ بسيار مهم است كه اين طرحي كاملاً شفاف باشد و چيزي مخفي نشده باشد. هيج ميكروفن مخفي نباشد، كسي نگويد: «ضبط را متوقف كنيد». مهم است آنها بدانند آنها دقيقاً كنترل آنچه را اتفاق خواهد افتاد در اختيار دارند. در جريان خود مصاحبه من هميشه فكر ميكنم مهم است در ده دقيقه نخست مصاحبه يا حدود آن آشكار شود شما چيزهايي ميدانيد كه آنها نميدانند شما ميدانيد، به آنها اجازه دهيد بدانند تحقيقتان را كرده ايد. «اوه شما در اين مورد ميدانيد؟ اوه قبلا در اين مورد با كسي صحبت كرده ايد؟ اوه ايا اين مقاله مبهم را خوانده ايد؟» يا آنها ميگويند: «كجا اين را پيدا كرديد؟» من ميگويم: «مجله هارپر Harper’s Magazine ژوئن سال 1952.»
من فكر ميكنم در برخي لحظات مهم است بگذاريد آنها بدانند شما ميدانيد تا اين كه آنها بدانند شما قصدداريد دوباره به سراغ آنها بياييد. من فكر ميكنم مردم به اين موضوع اهميت ميدهند من بر اين باوم آنها فكر ميكنند اين فرد به اندازه كافي به اين پروژه اهميت قائل است كه خود را براي آن اماده كرده است.
همچنين مهم است كه ريتم مصاحبه تنظيم شود. اگر مصاحبه را پرسشهاي كوتاه زياد شروع كنيد مردم فكر ميكنند اين مسيري است كه شما ميخواهيد. اگر با پرسشهايي آغاز كنيد كه نياز به پاسخهايي مفصلتر دارند و بعد از آن خواستار توضيح بيشتر نيز شويد مصاحبهای كاملتر خواهيد داشت. نمونهای كه من با جميل در مصاحبه اش استفاده كردم در همان ابتدا او گفت: «ما» و من گفتم: «ما كيست؟» از اين رو او ميداند كه من خواهان جزئيات بيشترم، این كه من ميدانم افراد ديگري هستند كه او ميتواند به طور گسترده تري در مورد آن صحبت كند. شما اين طور سرعت را ريتم را تنظيم ميكنيد.
گاهي اوقات اين كافي نيست. يك بار من با يكي از اعضاي كنگره مصاحبه كردم. او بيست و چهار سال عضو کنگره بود و يكي از اعضاي بسيار مهم هم بود، او به مصاحبه با مطبوعات عادت داشت. او دقيقاً ميدانست مطبوعت چه ميخواهند. از اين رو او پاسخي به من ميداد كه كوتاه بود – اكنون اين پاسخها را ضربات صدا مينامند. اما زمانهايي نيز بود كه خبرنگار ميتوانست داستان را اين طور شروع كند:نماینده گنگره، سلر گفت...» و داستان ادامه مييافت. و بسيار سخت بود او را متقاعد كرد من خواهان پاسخي بودم كه بيش از دو جمله بود خيلي سخت بود كه به اين نقطه برسيم. اما شما ميخواهيد ريتم را برقرار كنيد ريتم را.
و آن گاه من فكر ميكنم بيشتر مصاحبهها پس از حدود يك ساعت و نيم تا دو ساعت شروع به نوعي شكست ميخورند. مردم خسته ميشوند و شما به عنوان مصاحبهکننده نيز خسته ميشويد. شما به اندازه گذشته تند و تيز نيستيد. اعترا ض من اين است كه – مردم در اين مؤسسه در مورد نگرفتن (فهرستي از پرسشهايي از آنها در مصاحبه) صحبت ميكنند و بارها اين مطلب عنوان شده است. چرا من نميخواهم دانشجويانم فهرستي از پرسشهايي از آنان را دريافت كنند. چرا من پرسشنامهای را دريافت نميكنم، آيا دستوري براي پايان دادن اين پرسشنامه لعنتي وجود دارد. شما به پايان اين مصاحبه رسيدهايد شما چهار سوال داشتيد اما سي تاي آنها را پرسيدهايد – دستوري وجود دارد كه هر سؤالي را كه از شما شنيده نميشود بپرسيد، اين كه شما در مورد سؤال بعدي فكر ميكنيد. چه كسي اهميت ميدهد؟ شما ميتوانيد براي بار دوم به عقب بازگرديد. اما آرامتر، به موضوعات بپردازيد به جاي سؤالات. شما ريتم را برقرار كرديد، و وقتي قرار است كار را پايان دهيد.
آليسون پنر: از نظر شما کمک خاصي كه آثار شما در زمينه تاريخ شفاهي به عمل آورده چه بوده است؟
روناد گریل: من در مورد تغيير شكل در تاريخ شفاهي صحبت كردهام. من فكر ميكنم آثارم در زمينه دادن روش خاصي از نگرش به مردم در مصاحبه به جاي روش ديگر در زماني خاص مهم بوده است، روش اجتماعي علمي. و من فكر من حداقل در يك لحظه آن طور كه من خودزيستانهنگاري را ميفهمم مردم از واژه «نقل قول بحث برانگيز» استفاده ميكردند. و من فكر ميكنم آثارم نوعي کمك بود: فكر كردن در مورد آن به شيوهای متفاوت. در زمينه استفاده از تاريخ شفاهي در تاريخ اجتماعي، كه از عمق آن بود، كل ادبيات تاريخ اجتماعي- من فكر ميكنم آثار من واقعاً با اين موضوع تماس داشته است در اين زمينه كه بحث من در مورد مصاحبه موضوعي است كه در مورد مصاحبهها با طبقه كارگر كاربرد دارد. من در يكي از کارهایم به نام«بسته های صدا Envelopes of Sound» در اين مورد تلاش كردم اما فكر ميكنم مشخص بود نقل قول شفاهي يا تاريخ شفاهي بسيار بيش از مخزني از حقايق است. بلكه فرهنگ را براي ما بازگو ميكند. تاريخ شفاهي همان انگيزهای است كه لوئیزا پایرینیLuisa Passerini، لوتس نایتامر Lutz Niethammer ، الساندرو پورتلی Alessandro Portelli و ديگران دارند تاريخ شفاهي فرهنگ را براي ما بازگو ميكند و ساختاري گستردهتر دارد. از اين رو من فكر ميكنم در اين زمينه نوعي همبستگي وجود دارد.
من فكر ميكنم در كار حرفهای من سعي كردهام تاريخ شفاهي را به سوي انواع جديدتري از مسيرها پيش ببرم هم در مسير انجمن تاريخ شفاهي هم در مسير برخي از نوشتههام، فعاليتهايم در جهان تاريخ عمومي– كه من در آن معمولاً خيلي فعال بودم – كارم در كميسيون تاريخ نيوجرسي، كارم در كلمبيا قرار بود تاريخ شفاهي را براي فعاليتهاي جوامع جدا افتاده فراهم كند،كار با مردمي كه از نظر سياسي به حاشيه رانده شده بودند به خاطر طرحهايشان.
با كمك به آنان براي تعريف مجدد اين طرحها، من فكر ميكنم اين طرحها را كه تا حدي در حاشيه قرار ميگرفتند اين افراد را به خاطر كاري كه انجام دادم در جايگاهي قرار دادم كه به نوعي مورد احترام قرار گرفتند.
(پايان ضبط)
ترجمه: محمد ایوبی
منبع: مرکز تاریخ شفاهی کانادا
|